Iranian Futurist 
Iranian Futurist
Ayandeh-Negar
Welcome To Future

Tomorow is built today
در باره ما
تماس با ما
خبرهای علمی
احزاب مدرن
هنر و ادبیات
ستون آزاد
محیط زیست
حقوق بشر
اخبار روز
صفحه‌ی نخست
آرشیو
اندیشمندان آینده‌نگر
تاریخ از دیدگاه نو
انسان گلوبال
دموکراسی دیجیتال
دانش نو
اقتصاد فراصنعتی
آینده‌نگری و سیاست
تکنولوژی
از سایت‌های دیگر


ماهیت میان رشته ای دانش سیاست

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:
Twitter Google Yahoo Delicious بالاترین دنباله

[30 Jan 2015]   [ حسین سلیمی]

چکیده
در این مقاله تالش خواهد شد که با بررسی اندیشه ها و نظریه های تأثیرگذار در حوزهی دانش سیاست نشان داده شود که این دانش از همان سرآغاز پیدایش آن ماهیتی میانرشتهای داشته است اندیشیدن و بررسی سیاست بدون توجه اصولی به دیگر حوزههای دانش بشری امکانپذیر نبوده است. اصوالً سیاست محصول تقاطع و تأثیر متقابل پدیدههای اجتماعی بوده و دانش سیاسی نیز برآیند دانشهای مختلف انسانی به خصوص دانشهای مختلف اجتماعی بوده است. این ویژگیثابت دانش سیاست از دورانهای کهن تا عصر جهانی شدن بوده است. از زمانی که انسان در فلسفه های کهن به سیاست توجهی خاص کرد تا هنگامی که با آغاز عصر جهانی شدن پدیدههای مختلف اجتماعی در هم تنیده شدند، اشکال مختلف دانش سیاست، در یک خصوصیت با هم مشترک بودهاند و آن میانرشتهای بودن آن است. از ارسطو و افالطون گرفته تا فارابی و ابن خلدون، از هابس گرفته تا مارتین آلبرو سیاست را محصول و برآیند دانشهای مختلف دانستهاند. این ماهیت میانرشتهای نافی استقالل علم سیاست و لزوم تخصص در آن نیست بلکه مرتبهی باالی آن را نشان میدهد که برای رسیدن به آن الزم است تا به دانشهای متنوعی مسلح باشند.
واژگان کلیدی: دانش سیاست، علم سیاست، میان رشته ای
مقدمه

جهان امروز جهان بازاندیشی است. بازاندیشی دربارهی همه چیز. دانشها و علوم مختلف با مجوّز و احساس ضرورت بازاندیشی، به حیات خود ادامه داده اند و گام به گام در مسیر تکامل خود در مورد همه چیز از بنیادهای آن علم تا ماهیت موضوعات مورد بررسی به تشکیک و تفکر پرداخته و نگاههای تازه در مورد آن مطرح کردهاند. تخصص گرایی افراطی در یک دوره از تاریخ علم، به رغم فواید فراوان و نتایج درخشانی که برای تمدن بشری داشته است، ضرورتهای نوینی آفریده که بازاندیشی جدی در حیطه های مختلف اندیشه و دانش بشری را در پی داشته است. پرسشی که چند دههای است ذهن بسیاری از متفکران را در حیطههای مختلف جغرافیایی و فرهنگی به خود معطوف ساخته است، این است که آیا جدا کردن دانشهای مختلف و دیوارچینی غیرقابل عبور پیرامون رشتههای علمی الزم و یا حتی ممکن است؟ آیا دانشها که گاه خود را در قالب رشتههای مختلف علمی جلوهگر میسازند، ذاتاً و اصالتاً از هم جدا هستند و شیوههای نگاه آنها به موضوعات مورد مطالعهشان تفاوتی ذاتی دارد؟ در این مقاله با نگاهی بسیار اجمالی به تاریخ نشان خواهیم داد که چنین نبوده است. آن پرسشها و این قضاوت به خصوص در مورد علم سیاست مطرح است. علمی که برخی معتقدند بیشترین سهم را در برساختن مدنیّت جدید داشته است، امروز در معرض این سؤال اساسی است که آیا یافتههای آن از طریق آمیختن با سایر دانشها قابل حصول است؟ و آیا ماهیت آن با این درآمیختگی عجین بوده است؟ اینها پرسشهایی هستند که دانش سیاست همواره با آنها مواجه بوده است. این دانش در طول تاریخ با دانشهای دیگر در حال تعامل و در هم آمیختگی بوده است به گونهای که بعضی از اهل اندیشه آن را برآیند علوم و دانشهای مختلف میدانند که نه فقط یافتههای خودش، بلکه یافتههای دیگر دانشها نیز در آن مؤثر بوده است. از این رو امروز دوباره همان سؤاالت پایه مطرح شده است که آیا به راستی دانشهایی مانند دانش سیاست یک رشتهی علمی کامالً مستقل هستند و یا فقط ضرورتهای اجرایی و آکادمیک سبب گشته تا به عنوان رشتهای مستقل تعریف شود. پرسشی که در این مقاله به دنبال پاسخگویی به آن هستیم از همین ضرورت برمیخیزد. آیا در دانش مستقل سیاست، همه چیز از روششناسی تا مباحث اصلی مورد بررسی با رشتههای دیگر علوم اجتماعی کامالً متفاوت و متمایز است؟ و یا دانش سیاست تنها تمرکز متفاوتی بر مباحث مربوط به قدرت داشته و ماهیتاً ناگزیر به بهرهبرداری از تمامی دانشهای اجتماعی است؟ اگر این نکتهی دومی صحیح باشد
دانش سیاست را میتوان به دلیل تمرکز آن بر حوزهی قدرت میتوان دانش مستقلی دانست اما این دانش ماهیتاً بینرشتهای است چون ناگزیر است از یافتههای تمامی دانشهای دیگر اجتماعی استفاده کند. قدرت که موضوع اصلی دانش سیاست است تنها در درون ساختارها و نهادهای حکومتی محدود نیست بلکه در زندگی روزمرهی مردمان جاری است در نتیجه برای شناخت آن باید از رشتههای متفاوت بهره گرفت. از این دیدگاه دانش سیاست به گونهای برایند دانشهای مختلف در مورد انسان و جامعهی انسانی است زیرا بدون شناخت ابعاد گوناگون روابط اجتماعی و انسانی، یافتن چگونگی اعمال اراده در میان آنها که همان قدرت و محل تجلی سیاست است، امکانپذیر نخواهد بود. این فرضی است که تالش خواهیم کرد با بررسی نمونههایی از اندیشهها و مباحث تأثیرگذار در تاریخ تفکر سیاسی، و جستجوی این مفاهیم در درون ذهنیتهای تأثیرگذار در علوم سیاسی، صحت آن را نشان دهیم.

ماهیت میان رشتهای سیاست در اندیشه ی فلاسفه ی بزرگ سیاسی

آیا تفکیک دانشهای گوناگون از یکدیگر یک امر اصیل و ناگزیر است؟ آیا در عرصهی دانش یک منطق گریزناپذیر برای جدا کردن دانشهای مختلف از هم وجود دارد؟ به جز ضرورتهای ناشی از وسعت موضوعات مورد مطالعه که امکان پرداختن به همه چیز را از همگان میگیرد، آیا منطقی اصیل ناشی از دوئیت ذاتی دانشهای انسانی و اجتماعی، برای جداسازی علوم از یکدیگر وجود دارد؟ تاریخ تفکر و دانش سیاسی گویای آن است تفکیک دانشها از یکدیگر یک امر نوظهور است و منطق اصلی این تفکیک نیز وسعت حیطههای مورد بررسی است که اهل اندیشه را ناچار از توجه ویژه به موضوعات مختلف و تأمل تخصصی در مورد آنها میکند. در واقع دانشمقولهای واحد تلقی میشد که حیطههای مختلف طبیعتزندگی بشر را مورد مطالعه قرار میدهد. ممکن بود که اهل تفکر به موضوعات و مباحثی خاص بپردازند، و از این مسیر رشتهای متفاوت به وجود آورند، اما این رشتهها از نظر ماهیت روش، دانشی مستقل محسوب نمیشدند. )عباسی و تاجیک، )1391
البته سیاست علمی مستقل بوده است، علمی که استقالل آن به دلیل مجزا بودن تمامی روشها و تفکیک ذاتی مباحث آن نیست. سیاست دانشی بوده که ماهیتی میانرشتهای داشته و از درهمآمیختن رشتههای مختلف علمی به دست آمده است. مهمترین و تأثیرگذارترین اندیشمندان سیاسی در تاریخ اندیشه کسانی بودهاند که نگاه و تئوری آنها در مورد سیاست محصول دانشهای متنوع آنها در مورد کل عالم هستی، به ویژه حوزههای مختلف انسانی بوده است.
قدمت دانش سیاست به قدمت اندیشهی انسانی است. تاریخ اندیشهی جهانی نشان میدهد که بزرگترین و تأثیرگذارترین اندیشمندان تاریخ در نهایت با هدف اصالح جامعهی انسانی وارد نظریهپردازی در حوزهی سیاست شدهاند. اندیشمندان سیاست مهمترین اندیشمندان تاریخ و معموالً کسانی بودهاند که به دانشهای مختلف تسلط داشتهاند. زمانی که در پی اندیشههای بنیادین سیاسی در تاریخ هستیم، آن را نزد کسانی جستجو میکنیم که به گونهای به اکثر علوم زمانهی خود مسلط بودند و دانش سیاست را ماحصل و نتیجهی تجمیع آنها میدانستند. در یونان باستان نخستین تفکرات سیاسی را نزد فالسفهی ایونی و سوفسطائیان یافت میشوند. آنها تنها به دنبال یافتن روابط قدرت نبودند و بهترین شیوهی ادارهی جامعه تنها دغدغهی آنها نبود، این اندیشهوران بیشتر به دنبال فهم ریشهی اصلی و علتالعلل پدیدهها در جهان بودند و همین امر آنها را به سوی شناخت بنیاد جامعه و حکومت میکشاند. تی جی مک للند در این زمینه مینویسد:
گفته میشود یونانیان باستان مبدع نظریهپردازی سیاسی هستند، اما نگاهی بر بنیاد این اندیشهها نشان میدهد که این سخن که آنها مبدع بودهاند بعضاً مورد سوءتفاهم قرار گرفته است. بازاندیشی نظاممند در مورد حوزهی سیاست با افالطون آغاز نشد، خود افالطون نیز این چنین نیست که یک روز از خواب برخاسته باشد و دریافته باشد که هیچ در دست ندارد و در نتیجه آغاز به نوشتن کتاب جمهور کرده باشد. به همین صورت، سیاست نخستین حوزهای نبوده که یونانیان به طور نظاممند به بازاندیشی در مورد آن پرداختند. خردپردازی در مورد خداوندان، در مورد تدبیر منزل، در مورد آموزههای اخالقی برگرفته از اشعار هومر، دربارهی طبیعت جهان طبیعی، در مورد وظایف و محدودیتهای مهمانداری، و بسیاری امور دیگر که قبل از اندیشیدن در مورد سیاست برای آنها مطرح بوده است. )McClelland, 1996: 4(
از این رو سیاست زمانی مورد بازاندیشی قرار گرفت که این بازاندیشی در دیگر حوزههای معرفتی نیز آغاز شده بود. این حوزههای معرفتی به گونهای نیز با هم در ارتباط بوده و بر هم تأثیر میگذاردند. در شرق باستان نیز همین قاعده جاری است. کنفوسیوس تنها یک دانشمند سیاسی نبود بلکه او به دنبال دریافتن مبنای نظم حاکم بر جهان بود که زندگی اجتماعی بخشی از آن محسوب میگردد. این امر در مورد دائوئیسم و و دیگر نحلههای اندیشهی چینی نیز صدق میکند. برای آنها فلسفه و نجوم و متافیزیک با اخالق و علماالجتماع در هم آمیخته بود، دانش سیاستی که تا به امروز هنوز ردپای آن در جامعهی چین مشهود است، محصول همین در هم آمیختگی است. )McClelland, 1996(
در میان یونانیان باستان، ارسطو و افالطون پیشتازان اصلی دانش سیاست به معنای نوین آن محسوب میگردند. آنها به معنای اخصّ کلمه دانشمند سیاست نبودند بلکه برای آنها سیاست نتیجه و برآیند دیگر دانشهای زمانهی خود بوده است. یک نگاه سطحی به آثار افالطون ممکن است این نکته را به ذهن برساند که او به معنی مورد نظر اندیشمندان کالسیک علم سیاست، اصالتاً یک دانشمند سیاسی است و مهمترین کتابهای خود یعنی جمهور و قوانین را نیز با انگیزهی اصالح جامعه و برقراری عدالت نوشته است. به همین منظور هم کتاب جمهور خود را با طرح مفهوم عدالت آغاز میکند. اما نگاهی عمیقتر به اثر افالطون نشان میدهد که عدالت برای او تنها یک مفهوم سیاسی به معنای متعارف آن نیست که بلکه عدالت تجمیعی از فضائل است که نشانه و نماد شکلگیری نوعی شناخت از عالم هستی و در حقیقت محصول تفکر و عمل انسانی در دانشها و زمینههای مختلف است. فضیلتهایی که یک انسان خوب و متعالی و فرهیخته را میسازد، نشأت گرفته از بصیرتی است که امکان فهم حقیقت و اتصال به آن را فراهم میآورد. در واقع سیاست دانشی است که فهم از عالم را به سعادت در عرصهی اجتماعی گره میزند. از نظر او تنها کسانی که وجودشان با شناخت درست هستی و ابعاد مختلف آن در عالم عجین شده است امکان فهم درست سیاست و ادارهی صحیح جامعه را دارند. به بیان افالطون:
الزم است توضیح دهیم که این فالسفهای که به جرأت مدعی هستیم که حکومت را باید به آنها واگذار نمود، چگونه مردمانی هستند تا پس از تعریف آنها بتوانیم از خود دفاع کرده و مدلل سازیم که بعضی اشخاص را طبیعت طوری خلق کرده که اشتغال به فلسفه و حکومت کار آنها است. )افالطون، )317 :1355
افالطون پس از بیان درهمآمیختگی فلسفه و سیاست نشان میدهد که دانش الزم برای حکومت یک دانش مجزا و مستقل نیست بلکه نتیجهی کل حکمت و محصول دانشهای مختلف است. به عبارت دیگر افالطون دانش را یک کل یکپارچه میداند که نمیتوان به برخورداری از بخشی از آن اکتفا کرد. البته چون در نهایت کار حکیم اصالح جامعه از طریق سیاست است دانش او باید در سیاست تبلور یابد. اما به هر حال وی دانش و معرفت و فضیلت را یک کل به هم پیوسته میداند که دست یابی به کل و جوهر آن ضروری است. به نوشتهی افالطون:
گفتم وقتی که میگویند فالنکس طالب فالنچیز است آیا باید چنین فهمید که وی طالب تمام آن چیز است یا قسمتی از آن را طالب است و قسمتی را طالب نیست. گفت باید او را طالب تمام آن چیز دانست. گفتم آیا دربارهی فیلسوف یا دوستدار حکمت نمیتوان گفت که
وی نیز طالب کل حکمت است نه این که قسمتی را طالب نباشد؟ گفت همین طور است....گفت پس به عقیدهی تو فالسفهی حقیقی کدامند؟ گفتم کسانی که تفکر در باب حقیقت عالقه دارند.... کسانی که بتوانند به مقام زیبایی فی حد ذاته پی برده و حقیقت آن را مشاهده کنند. )افالطون، )319-321 :1355
پس مشاهدهی حقیقت و دستیابی به جوهر دانش است که الزمهی فیلسوف شدن و ورود به حوزهی سیاست است. اما ارسطو نگاه مشخصتر و تخصصیتری به دانش سیاست دارد گرچه او نیز مانند افالطون دانش سیاسی را راهی برای رسیدن به حکومت کمال مطلوب میداند و برای او شناخت محض محلی از اعراب ندارد. به نوشتهی ارسطو:
دانش سیاسی باید دربارهی حکومت کمال مطلوب و بهترین حکومت ممکن در شرایط خاص و سرانجام دربارهی حکومت بد پژوهش کند، سیاستمدار خوب میتواند بدترین قوانین اساسی را به بهترین آنها مبدل سازد. )ارسطو، :1364 بیست و دو( ... برای شناخت حکومت کمال مطلوب باید بهترین حکومتهای تاریخ و بهترین فرضیات را دربارهی حکومت بررسی کرد. )ارسطو، :1364 بیست( اما .... پیش از ساختن بهترین حکومتها، باید دانست که دلپذیرترین نوع زندگی برای حکومتها و مردمان کدامست. شادی راستین از دانش و هوش برمیخیزد، نه از خواسته و دارائی. اما برای بهزیستن، داشتن افزارهای مادی نیز الزم است. آیا فضیلت برین در پندار است یا کردار؟ )ارسطو، :1364 بیست و چهار(
بنابراین میتوان گفت که در یونان باستان به خصوص برای افالطون و ارسطو، سیاست هر چند که مقولهای مهم از دانش بشری است اما محصول گونههای مختلف معرفت بشری محسوب میشود. گرچه در آن زمان امری به نام رشتهی علمی به مفهوم مدرن آن وجود نداشته است، اما با اندکی مسامحه میتوان آن را امری میانرشتهای محسوب کرد، زیرا سیاست برآیند توجه انسان به مقوالت مختلف و دانشهای مختلف مرسوم در آن دوران بوده است.

دانش سیاست در قرون وسطای مسیحی و اسلامی

در قرون وسطای مسیحی علیرغم این که با نوعی انسداد در تفکر سیاسی مواجه هستیم اما درهمآمیختگی دانش در مورد سیاست با دیگر انواع دانش همچنان به چشم میخورد. در این دوران نه فقط دانش سیاست بلکه تمامی انواع دانش بشری حتی دانشهای طبیعی که کار آنها شناخت پدیدههای طبیعی است نیز به الهیات پیوند خورده است. در این دوران اصوالً شأنی اندیشیدن مستقل در باب مقوالت هستی از انسان ستانده شده است و انسان بدون راهنمایی و بهرهگیری از دریافتهای خاص کلیسای کاتولیک از کالم خدا، اجازه و مشروعیت وارد شدن به حیطههای مختلف شناخت را ندارد. البته دانش سیاست اندک تفاوتی با علوم دیگر دارد و آن این که دانشی محسوب میگردید که به شهر شیطان اختصاص دارد. برخی معتقدند که نگاه منفی به مقولهی سیاست و شیطانی دانستن این بعد گریزناپذیر از زندگی انسان، ریشه در نوع نگاه مسیحی قرون وسطایی به خصوص آن نگاهی دارد که سنت آگوستین بنیاد آن را گذارد. برای سنت آگوستین عالم مادی و عرصهی سیاست جوالنگاه شیطان است و تفکیک و تفاوتی اساسی با عالم معنا و عرصهی الهی دارد. ابزار سیاست در عالم مادی شمشیر است و ابزار مسیح در عالم معنا عشق، از این رو است که عشق و شمشیر با هم در این جهان امکان تجمیع ندارند. با این بیان سنت آگوستین با جدا کردن حوزهی سیاست تالش میکند که تا حدی ساحت کلیسا و روحانیت کاتولیک را از ورود به عرصههای عریان قدرت مبرا کند و از این رو نیز برخی آن را گامی برای توجه مجزا و مستقل به حوزهی سیاست میدانستند. اما وی با بیان این نکته که برای رهایی انسانها از وساوس شیطان باید به پیامهای ارسالی از شهر خدا توجه کرد، به نوعی اهل سیاست را به تبعیت و فرمانبری از اهل کلیسا فرامیخواند. (McClelland, 1996: 30-40) همین فراخوان نیز موجب میگردد که تفکر در عرصهی سیاست به پندها و اندرزهای اخالقی محدود شود. در واقع بیشتر متونی که در این دوره در باب سیاست نگاشته شدهاند، با اخالق مسیحی در هم آمیخته و کمتر نشان از دانشی مستقل دارند. به خصوص در ایام جنگهای صلیبی که هالهای از تقدس نیز به دور حاکمانی که به فرمان کلیسا به جنگ مسلمانان شتافته بودند، کشیده شده بود
اما داستان دانش سیاست در قرون وسطای اسالمی و در میان حکمای مسلمان داستانی متفاوت است. آنها نگاهشان بیش از اروپائیان قرون وسطایی با رهآوردهای اندیشه و فرهنگ یونانی هماهنگ است. برای آنها سیاست یک دانش متعالی و مستقل است که البته با دیگر انواع دانش ممزوج شده و ضمن بهرهگیری از تمامی دانشهای دیگر، ماحصل و برآیند آنها محسوب میگردد. توجه و اهمیت ویژهی سیاست نزد حکمای مسلمان به اندازهای است که آثار مستقلی را به حوزهی سیاست اختصاص داده است. اما همین آثار سیاسی حکمای اسالمی شکل و ماهیتی میانرشتهای دارد. در واقع متون سیاسی خلق شده توسط این حکما فقط دربارهی سیاست نیست، بلکه از دانشهای مختلف زمانهی خود برای تبیین سیاست بهره میگیرند. این امر هم در اندیشهی فالسفهی مشائی دیده میشود و هم در منتقدان آنها. هم در میان بنیادگذاران دانش مستقل اجتماعی وجود دارد و هم در میان واقعگرایان سنتی.
اگر فارابی را مؤسس فلسفهی اسالمی بدانیم و بسیاری از اندیشهوران اسالمی را پیرو اندیشههای وی، میتوانیم نوع تلقی وی از دانش و سیاست را نمونهای از برداشتاین گروه از دانشمندان بدانیم. فارابی ریشهی همهی دانشها را حکمتی میداند که از پیوستن عقل انسانی به عقل فعال به دست میآید. عقل فعال از نظر او مدبّر امور جهان مادی و واسطهی فیض الهی به دنیای ما است. عقل ودیعهی عقل فعال در وجود انسانی است. عقل بشری در صورت پیوستن به عقل فعال و دریافتن منویّات آن به عقل مستفاد بدل میشود. عقل مستفاد راهنمای دانشها و گرهگشای مسائل بشری است. البته انسان ممکن است دانشهایی به دست آورد که او را به سوی تباهی و دور شدن از سعادت رهنمون شود. از نظر فارابی اساساً شکل گرفتن مدائن غیرفاضله و انحراف جوامع مختلف انسانی از طریق سعادت، نتیجهی همین ادراک نادرست او از حقیقت و فضیلت است. منشأ اکثر مدینههای غیرفاضله فهم نادرست آنها از هستی و عدم شناخت از فضیلت و سعادت است. اما این برداشت فارابی موجب میشود که عقل انسانی همچنان در مرکز هستی قرار داشته باشد. نگرش فارابی و فالسفهی اسالمی در مقابل نگرش جاری در قرون وسطای مسیحی است. عقل انسانی که ودیعهی عقل فعال است، توانایی شناخت همهی پدیدهها و مراتب مختلف وجود را دارد.
نیرویی که عقل فعال به انسان اعطا میکند، موجب میشود که به وسیلهی آن به کماالت مطلوب روحانی خود برسد، و آشنا به معارف و معلومات عملی و نظری شود، و زشت و زیبا را دریابد و خیر مطلق و سعادت نهایی را دریابد و در جهت عقل عملی به مرتبهای از کمال مطلوب برسد که توأم با عقل نظری بتواند انسانی کامل شود، و به عقل فعال واصل گردد. )سجادی، )34 :1371
فارابی با همین استدالل پایه، به فیلسوف تلفیق بدل میشود. تلفیق به این معنی است که او هم نگرشعقالیی و فلسفی یونانی را با اندیشهی دینی تلفیق میکند و هم نگاه افالطونی را با نگرش ارسطویی. او در کتاب الجمع بین رأیی الحکیمین، چنین استدالل میکند که فیلسوفان و حکیمان واقعی نمیتوانند اختالفات اساسی با هم داشته باشند. از این رو تالش میکند که نوع نگرش افالطونی با ارسطویی ترکیب کند. با این نگرش تلفیقی و ترکیبی، فارابی در واقع برای رسیدن به دانش مطلوب در حوزهی سیاست، دانشهای مختلفی را با هم میآمیزد. فلسفه و الهیات و اخالق و حکمت عملی و گونهای از جامعهشناسی واقعگرا در هم میآمیزد و با کمک آنها الگوی خود از مدینهی فاضله و نیز انواع مدائن غیرفاضله را ارائه میکند.
برای ابن خلدون که برخی او را مؤسس دانش تجربی جدید در مطالعهی جامعه میدانند، دانش اجتماعی و سیاسی دانشی مستقل اما میانرشتهای است. ابن خلدون با وجودی که نگاهی کامالًمتفاوت به دانش و شناخت اجتماعی دارد و نقد بنیادینی که به نوع برداشت فالسفه از دانش اجتماعی دارد، و با وجودی که ابن خلدون علمی متفاوت را برای شناخت جامعه و تاریخ و سیاست به وجود میآورد، اما در میانرشتهای بودن دانش سیاست با فالسفهی مشائی متفقالقول است. ابن خلدون در آغاز کتاب مقدمه مینویسد:
و اما در باطن، اندیشه و تحقیق دربارهی حوادث و مبادی آنها و جستجوی دقیق برای یافتن علل آنهاست، و علمی است دربارهی کیفیات وقایع و موجبات و علل حقیقی آنها، و به همین سبب تاریخ از حکمت سرچشمه میگیرد و سزاست که از دانشهای آن شمرده شود. )ابنخلدون، )2 :1375
ابن خلدون دانش تاریخ و نیز علم عمران را که برای شناخت علل و پیامدهای ظهور و سقوط دولتها و تمدنها است، دانشهایی بینرشتهای میداند. از این نظر دانش اجتماعی به نظر او ذاتاً خصلتی میانرشتهای دارد. تاریخ محل ظهور و بروز قواعد تحوالت سیاسی و اجتماعی است بنا بر این تاریخ را نمیتوان تنها نقل حوادث دانست. ابن خلدون در این زمینه مینویسد:
باید دانست که فن تاریخ را روشی است که هر کس بدان دست نیابد، و آن را سودهای فراوان و هدفی شریف است، چه این فن ما را به سرگذشتها و خویهای ملتها و سیرتهای پیامبران و دولتها و سیاستهای پادشاهان گذشته آگاه میکند، و برای آن که جویندهی آن را در پیروی از این تجارب و در احوال دین و دنیا فایدهی تمام نصیب گردد، وی به منابع متعدد و دانشهای گوناگونی نیازمند است. )ابنخلدون، )13 :1375
بنا بر این ابن خلدون هر چند که خود مؤسس دانشی تخصصی در مطالعهی جامعه و سیاست است اما خود میداند که این گونه دانشها خصلتی بین رشتهای داشته و ناگزیر از بهره بردن از رهآوردهای علوم دیگر هستند. این بررسی و نمونههایی از این دست نشانگر آن است که در قرون وسطای اسالمی انسان و عقل انسانی از دایرهی شناخت پدیدههای سیاسی و اجتماعی خارج نشده بود و دانش سیاست به عنوان یک دانش انسانی برای آنها مطرح است اما این دانش بینیاز از دانشهای دیگر نیست و برآیند و نتیجهی دانش و بینش انسانی در حوزهی شناخت اجتماعی و انسانی است.

علم سیاست در دوران مدرن

زمانی که نیکوال ماکیاولی سیاست را دانش قدرت دانست که سوای از آموزههای اخالق روزمرهی فردی است، و زمانی که رنه دکارت انسان متفکر منفرد Solus-Ipse را فاعل اصلی شناخت دانست، انتظار میرفت که سیاست از نخستین رشتههای علمی باشد که استقالل تام خود را از علوم دیگر اعالم کند. اندیشههای علمی تجربی که دکارت و فراسیس بیکن بنیاد گذاردند فرد انسانی را با قوای عقالیی و ابزار تجربه و ریاضیات در مقابل عالم هستی قرار داده و آنها را به تفکر و یافتن قواعد عقالیی جاری در این عالم میخواند. اما همین روش تجربی که میتوانست علوم مختلف را به طور کلی از هم جدا کند به دلیل نوعی وحدت که میان دانشهای مختلف برقرار میساخت، به گونهای آنها را به هم متصل میکرد. مشرب تجربهگرایی و واقعگرایی در حقیقت عامل وجدتبخش به علوم مختلف بود و همین امر به علم سیاست نیز قابل تسرّی بود. به خصوص که اندیشهوران سیاسی از نخستین متفکرانی بودند که اصالت تجربه را در شناخت پدیدههای انسانی مورد تأکید قرار دادند. اما از همان زمان به صراحت بیان داشتند که شناخت در حوزهی سیاست گرچه از تجربه به دست میآید اما تفاوتی اساسی با شناخت در دیگر حوزهها ندارد. از این نظر سیاست علمی است که با دیگر علوم روشی مشابه داشته و در کنش و واکنش با آن است. به عنوان نمونه توماس هابس شناخت را مقولهای عام میداند که در یک دانش نسبت به دانش دیگری متفاوت نیست. برای او شناخت یک امر عام است به با مواجهه و دریافت درست از امر واقع به دست میآید. به نوشتهی او شناخت بر دو نوع است. یکی شناخت امر واقع؛ دیگری شناخت نسبت به اسنتناج حکمی از حکم دیگر. نوع نخست چیزی جز حس و خاطره نیست و شناخت ساده است؛ مثل وقتی که واقعیتی را در حال وقوع میبینم. یا وقوع آن را به خاطر میآوریم؛ و چنینی شناختی الزمهی شهادت و گواهی است. نوع دوم علم خوانده میشود و مشروط است .... و این شناختی است که برای فیلسوف یعنی کسی که مدعی استدالل عقالیی باشد، الزم است. ثبت دانش نسبت به امر واقع تاریخ خوانده میشود. یکی تاریخ طبیعی که تاریخ آن دسته از امور واقع یا احوال طبیعی است که به ارادهی انسان وابستگی ندارند؛ از این نوعاند تاریخ فلزات، گیاهان، جانوران مناطق و همانند آن. نوع دوم تاریخ مدنی است که تاریخ اعمال ارادی آدمیان در درون جامعه است. )هابس، )127-129 :1380
بنابراین هابس نیز بهرغم تأکید بسیاری که بر تجربهگرایی مدرن دارد اما در نهایت تفاوتی اساسی میان دانشهای انسانی از جمله سیاست با دیگری انواع دانش قایل نیست. بعضی معتقدند که تفکیک تخصصی دانشها محصول دنیای مدرن است. اما در سرآغاز دنیای مدرن نیز سخن از علم انسان و یا مذهب انسانیت بود. همانگونه که رابرتسون تأکید میکند:
سنت سیمون اساساً چنین میاندیشید که یک علم اجتماعی بدون اتحاد انسانیت غیرممکن است و بالعکس. این عقیدهی سنت سیمون در مرکز جامعهشناسی آگوست کنت به عنوان یک علم اثباتگرایانهی اجتماعی وجود دارد هنگامی که آگوست کنت جامعه شناسی را مذهب انسانیت نامگذاری میکند. (Robertson, 1992: 9)
از زمان دکارت تا هابرماس همواره این پرسش مطرح بوده است که آیا متفکر منفرد که با ظهور دانش مدرن تجدید حیات یافت، در مقابله با عرصهی سیاست راهی کامالً متفاوت میرود. متفکر منفرد )Solus-Ipse( دکارتی، یک فرد تنهای قرار گرفته در برابر واقعیتهای جاری در عالم است که با بهرهگیری از تجربه و ریاضیات میتواند تصویر درستی از آن دریابد. در واقع این نوع کنش فردی انسان او را به شناخت میرساند. حال مواجههی این فرد انسان عقالیی با امر حکومت و قدرت زایندهی علم سیاست و مواجههی او با دیگر حوزههای دانش بشری دیگر انواع دانش را به وجود میآورد. از این نظر علم سیاست از نظر روش، علمی جداگانه و متفاوت نیست. اما از نظر موضوع و مباحث تخصصی جدا است. اما این نگرش در تکامل فرایند مدرن دچار دگرگونی شده است.
در واقع حتی در جهان مدرن فرض تفکیک ذاتی علوم، چه علوم طبیعی و چه علوم انسانی وجود نداشت. به عکس مفروضهی وحدت روششناختی علوم عامل وحدتبخش دانشهای مختلف بود. از این نظر چون روش شناخت پدیدهها یکی است و ماهیت موضوعات مورد مطالعه تفاوت اساسی با هم ندارد، دانشها به طور ذاتی از هم جدا نیستند بلکه موضوعات مورد بررسی آنها با هم تفاوت میکنند. رشتههای مختلف علمی با توجه به موضوعاتشان از هم جدا میشوند و نه منطق و نگاه متفاوتشان. چون بنیاد یک علم را نگاه آن به ماهیت موضوع و نیز روش شناخت آنها تشکیل میدهد، و دانشهای مدرن از این نظر هماهنگی و همسویی کاملی با هم داشتند، رشتهها تنها بر اساس تفکیک موضوعی از هم جدا میشوند و نه بر اساس ماهیت و مبنا. با این بینش زمانی سخن از میانرشتهای به میان میآید که بخواهند مبحثی را بررسی کنند که از نظر موضوعی به چند رشته مربوط شود و چون شناختشناسی و روششناسی متفاوتی ندارند، امکان درهمآمیختن رشتهها به سادگی فراهم میشود. برای آگوست کنت دانش اجتماعی یک دانش عام است که از تسری روشهای علوم طبیعی به این حوزه به دست آمده است. در عقالنیت کانتی نیز به رغم نقدی که از عقل محض دکارتی وجود دارد و به رغم تعریف متفاوتی که از عقل و کاربرد عقل ارائه شده است، اما در نهایت خطی نفوذناپذیر میان حوزههای مختلف دانش بشری کشیده نمیشود. نظریهی سیاسی او و حتی طرحی که برای صلح جاوید ارائه میکند، نتیجهی همین تلقی متفاوت از عقالنیت است.

در هم تنیدگی دانشهای اجتماعی در عصر جهانی و فراسوی دنیای مدرن

از اواخر قرن نوزدهم میالدی که نوعی تخصصگرایی افراطی در تقسیمبندی علوم به خصوص علوم انسانی اتفاق افتاد، برخی چنین انگاشتند که این دانشها ذاتاً از هم جدا هستند و چه در روشهای شناخت چه در ماهیت جستجوی علمی از هم جدا هستند. اما با گذشت زمان این تفکیک به تدریج رنگ میبازد. رنگ باختن تفکیک تمام عیار بین دانشهای مدرن، در اواخر قرن بیستم به خصوص در عصر جهانی شدن بیش از پیش به چشم میخورد. در عصر جهانی شدن که پیوند میان پدیدههای اجتماعی آشکارتر شد، اعتراض به تفکیک میان رشتههای مختلف علمی شدّت گرفت. بخشی از تفکیک میان رشتههای علمی به دلیل تفکیکی بود که در جهان مدرن بین جوامع صورت گرفته و پدیدههای اجتماعی نیز قالببندی شده و از جدا میشدند. اما در میان نظریهپردازانی که به جهانی شدن به عنوان یک عصر جدید در تاریخ بشر نگریستند، تفکیک ذاتی میان علوم مختلف امری ناروا و گمراهکننده تلقی میشود و این شامل علم سیاست نیز میشود. )حاجییوسفی، )1388 این شامل متفکران نحلههای مختلف اندیشه در حوزهی جهانی شدن میشود. از متفکران مارکسیست گرفته تا پستمدرن چنین نگاهی به دانشهای اجتماعی و سیاست داشتهاند.
در میان متفکران نومارکسیست، دانش سیاست دانشی پیوند خورده با دیگر حوزههای دانش بشری در مورد جهان به طور کلی است. به عنوان نمونه امانوئل والرستین، معتقد است که صرف گردآوریدادههای تجربی در مورد جوامع جدا شده از یکدیگر و ابعاد مختلف زندگی اجتماعی نمیتواند موجب شکل گرفتن دانش معتبر اجتماعی و سیاسی شود. البته از نظر او گردآوری روشمند دادههای تجربی که رهآورد علم مدرن است الزم است اما به هیچ وجه کافی نیست. زیرا دانش تجربی مدرن نمیتواند به تنهایی نمیتواند به هم پیوستگی جهانی پدیدههای اجتماعی را درک کند. به نوشتهی والرستین:
تئوریپردازی عملی جدا از تحلیل دادهها نیست. تحلیلها صرفاً نمیتوانند از اصطالحات تئوریک و قضیهها تشکیل شوند. از سوی دیگر، تحلیل وقایع و فرآیندها در نقطهی آغازین خود باید شامل یک مجموعه کلی از ارزشهای مشخص برخی از متغیرها باشد که بر اساس آنها توضیح دهیم نتایج نهایی که بدان دست خواهیم یافت چیست. اما برای فهم روشن تبیین تاریخی اغلب الزم است ورای شرح و تفسیر روابط رسمی میان متغیرها بیاندیشم.(Wallerstein, 1974: 347)
والرستین دادههای علمی را در خدمت فهم کلی خود از روند عمومی و کلی تاریخ جهان قرار میدهد. وی چون جهان را یک کل یکپارچه میداند هدف اصلی دانش اجتماعی و سیاسی را یافتن عناصری میداند که از یک سو باعث ماندگاری نظام جهانی و از سوی دیگر موجب تحول آن میگردد. سیاست یکی از ابعاد دانش اجتماعی است که هدف آن فهم یکی از ابعاد مهم و تعیین کنندهی نظام جهانی است. از این رو تفکیک ذاتی علوم اجتماعی ناممکن است. در این زمینه والرستین در این زمینه مینویسد:
تحول همیشگی و ابدی است. هیچ چیز هیچ وقت تحوّل نیافته است. هر دو عبارت صحیح است. ساختارها همچون مرجانهایی پیچیدهی روابط انسانی هستند که در مدت زمانی نسبتاً طوالنی وجود ثابت داشتهاند. اما ساختارها هم متولد میشوند، رشد میکنند و میمیرند. مگر نه این است که ما مطالعهی تحول اجتماعی را به عنوان اصطالحی مترادف کل علوم اجتماعی میدانیم؟ این بدان معنی است که مطالعهی تحولها منحصر به پدیدههایی است که دوام و بقای بیشتری دارند. تعریف دوام و بقائی که خود دستخوش تحول میگردند در بستر زمانی و مکانی تاریخ امکانپذیر است.((Wallerstein, 1974:3
به نظر والرستین دنیای امروز یک کل به هم پیوسته است که نمیتوان آن را تکه پاره کرد و تک های آن را به طور جداگانه مورد مطالعه قرار داد. نظام جهانی یک ارگانیسم به هم پیوسته است که گروههای اجتماعی و دولتها اجزای آن هستند در نتیجه نمیتوان آنها را جداگانه و بدون ارتباط با دیگر پدیدههای اجتماعی و نیز دیگر جوامع مورد مطالعهی دقیق قرار داد. از این رو نه فقط سیاست که جامعهشناسی و اقتصاد و دیگر رشتههای علوم انسانی نمیتوانند رشتههای مجزا و بیتفاوت به یکدیگر تلقی شوند.
اما این نگاهی نیست که تنها بین نومارکسیستها جاری باشد. بلکه بسیاری از صاحبنظران جهانیشدن نیز با آن همداستان هستند. رولند رابرتسون به عنوان یکی از مهمترین نظریهپردازان جهانیشدن تفکیک بین دانشها را محصول قطعهقطعه کردن جوامع در دوران مدرن دانسته و معتقد است که در عصر جهانیدورهی آن به سر آمده است. البته از نظر او در سرآغاز دوران مدرن نیز نیاز به علم اجتماعی مناسب بر اساس فرایندهای جهانی به خصوص توسط سنت سیمون احساس شده بود. او مینویسد:
همانگونه که ترنر )1990( معتقد است، سنت سیمون رابطهی نزدیکی میان یک شکل نوین علوم اجتماعی و تأسیس گونهای از مطالعات اجتماعی بر پایهی علمی و پیدایش جهانی شدن پیدا کرده بود. (Robertson, 1992: 9)
رابرتسون اصوالً جهانیشدن را یک پدیدهی متعین اجتماعی زودگذر نمیبیند. بلکه آن را نوعی آگاهی نوین که برای انسانها در عصر نوین زندگی بشر میداند. در این نوع جدیدِ آگاهی، جهان به عنوان یک کل ادراک میشود که در آن پدیدههای اجتماعی به هم پیوسته و در هم تنیده هستند. واقعیت جاری در جهان نیز همگام و همجنس همین آگاهی نوین است. این شامل ابعاد نوین هستی اجتماعی نیز میشود. به بیان رابرتسون:
جهانی شدن هم عنوان یک مفهوم برای بیان واقعیت جاری در جهان است و هم مبیّن یک نوع آگاهی و ادراک از جهان که آن را به عنوان یک کل مورد توجه قرار میدهد. (Robertson, 1992: 6) مارتین آلبرو متفکری است که عصر جهانیشدن را عصری جدید در حیات اجتماعی بشر میداند که علوم جدیدی برای شناخت آن الزم است. در این عصر ما دیگر برای شناخت نباید نخست به جداسازی جوامع از یکدیگر پرداخته و یا ابعاد مختلف زندگی اجتماع مانند سیاست، اقتصاد، و یا فرهنگ را از هم تفکیک سازیم تا امکان شناخت برایمان فراهم گردد. بالعکس برای شناخت بهتر ما نیازمند یافتن رموز به هم پیوستگی پدیدههای اجتماعی و نیز در همتنیدگی ابعاد گوناگون زندگی است. به نوشتهی آلبرو در این عصر جدید از زندگی بشر: زندگی مردم جهانی شده است و جهانگرایی و جهانیشدن در کانون زندگی اجتماعی مردم است. در این فضا بسیاری از آنچه در دوران مدرنیته منفی تلقی میشد، مثبت انگاشته میشود. این بدان معنی است که تجربیات مردم در شرایط جهانی از طریق اشکال مختلف اجتماعی شناخته میشود... با توجه به اهمیت فراوانی که تئوری و نظریه در این جهان جدید دارد، نظریاتباید فراتاریخی بوده و از استعدادی بین فرهنگی برخوردار باشند. (Albrow, 1996: 78)
بر اساس نگاه آلبرو اساساً ماهیت سیاست در عصر جهانی تغییر کرده است و از این رو دانشی که هدف آن شناخت سیاست است، ماهیتی متفاوت و میانرشتهای دارد. او مینویسد
مشخصهی سیاست در عصر جدید ناسیونالیسم نیست، ویژگیهایی که میتوانیم دربارهی آن بحث کنیم عبارت است از جهانگرایی، تعهد به ارزشهای جهانی، جنبشهای فکری و تعاریفی که به وسیلهی آنها ذهنیت مردم در عرصهی تمامی دنیا شکل میگیرد. (Albrow, 1996: 146)مشکالت نظریهی کهنهی مدرن خود از طریق عکسالعمل و واکنش آن به ناسیونالیسم و بنیادگرایی نشان داده میشود. (Albrow, 1996: 150)
در دنیایی که جوامع با پیوند خورده و سرنوشت آنها به هم گره خورده است، نمیتوان آنها را از مسیر جداسازی درک کرد. در عصر جهانی دیگر تفکیک قطعی میان سیاست و اقتصاد و .... امکانپذیر نیست زیرا همهی آن چه دانشهای مدرن از هم جدا انگاشته بودند، در عصر جهانی انفکاکناپذیر به نظر میرسند. این سخنی است که در نزد مالکوم واترز نیز دیده میشود. برای او نیز عصر جهانی عصر در هم تنیدگی میان دانشهای مختلف اجتماعی است.
شاید بتوان یکی از تأثیرات رفتن به دوران مابعد مدرن در دانش سیاست را در قرائت نوین اشلی و واکر از سیاست جستجو کرد که:

- با نگاه تجربهگرایانه و قطعینگر به پدیدههای سیاسی مخالف است.

- به جدایی ذهن و عین و شناخت اثباتگرایانه اعتقادی ندارد و معتقد به آغاز دوران مابعد اثباتگرایی است که در آن تفسیر متون و تأویل وقایع اجتماعی در مرکز توجه قرار دارد.
- تمامی اصطالحات و مفاهیم جاری در سیاست و روابط بینالملل مانند دولت، مرز، حاکمیت، بازدارندگی، امنیت، منافع و .... دگرگون گردیده و دیگر به عنوان مرکز توجه متفکران
مطرح نیست.
-حاکمیت به عنوان مفهوم مرکزی مورد سؤال و ابهام قرار گرفته و متزلزل گردیده است. فرهنگ که نتیجهی کنش متقابل و مشارکت اذهان تفسیرگر مختلف است در کانون توجه قرائت مخالف قرار گرفته است.
- ما شاهد آن هستیم که رشتههایی مانند سیاست و روابط بینالملل به شکل سنتی آن دچار بحران شده است. (Ashley & Walker, 1990: 375-6)
نمونهی این نوع نگاه به دانش را میتوانیم در مطالعهی پدیدهی خشونت در سمینار بینالمللی فرهنگهای خشونت بیابیم. در این نوع نگاه پدیدهای مانند خشونت که در مرزبندیهای سنتی دانشها میتوانست امری سیاسی محسوب گردد، به مثابهی فرهنگو پدیدهای میانرشتهای تلقی میشود. به عنوان مثال استفان بوچر نشان میدهد که چگونه جهانیشدن ساختارهای ذهنی و اجتماعی نوینی برای خشونت برساخته که نهادها و روابط قدرت جدیدی به وجود خواهد آورد و نوعی خشونت سازمان یافته در عرصهی جهانی را که ابعاد گوناگون اجتماعی دارد به وجود خواهد آورد. (Bucher, 2005: 9-14) نکتهی جالب در این مجموعه مقاله این است که خشونت در آن نه به عنوان یک امر سیاسی محض بلکه در عرصههای هنری، اندیشگی، ادبی، اقتصادی و هویتی مورد مطالعه قرار گرفته است.
در مجموعه مطالعاتی دیگری که توسط مرکز مطالعات بین رشتهای دانشگاه آکسفورد منتشر شده است اخالق، فرهنگ و سیاست به عنوان حوزههای در تنیدهای از دانش بشری معرفی شدهاند که اثرات میانرشتهای گستردهای داشتهاند. (Cristina & Gil, 2009) در این مجموعه جنبههای مختلف زیباییشناسانه، هنری و اخالقی رفتارهای اجتماعی که در حوزهی قدرت متجلی میشود بررسی شده است و نشان داده شده که چگونه فهم پدیدههایی که در نگاه سنتی اقتصادی، سیاسی و یا جامعهشناسانه محسوب میشدند، در این نگاه جدید محصول درک این ابعاد گوناگون است.
این نمونهها گویای آن است که مرزهای میان علم سیاست و دانشهای دیگر کامالً برداشته شده و فهم امر سیاسی در دنیای جدید به امری ماهیتاً میانرشتهای بدل شده است. این قضاوتی است که در برداشتهای تفسیری از دانش سیاست و به ویژه فهم هرمنوتیکی از سیاست نیز وجود دارد و بنیاد میانرشتهای در آن آشکار است. )سلیمی، )1389
جمعبندی
این بررسی مختصر نشان داد که فهم مقولهی سیاست در طول تاریخ اندیشهی سیاسی یک تالش بین رشتهای بوده است. با این گذر بر ذهن و اندیشه و نظرات برخی از چهرههای شاخصی که به شناخت سیاست پرداختهاند مشخص گردید که شناخت سیاست همواره محصولی میانرشتهای بوده است. هر چند که سیاست همواره یک دانش ارجمند و مهم و مستقل و تعیینکننده بوده که بزرگترین متفکران هر زمان دلمشغول آن بودهاند اما نه تنها هرگز حصاری غیرقابل نفوذ به دور خود نکشید بلکه همواره علمی بوده است که برایند دانشهایی گوناگون و متنوع به حساب میآمدهاست. اندیشهوران و دانشمندان سیاست همواره کسانی بودهاند که از دانشهای مختلف بشری بهرهمند بودهاند و محصول آنها را به همراه دانستنیهای ویژهی سیاست در هم آمیخته و تفکر و یا علم سیاست خود را بر اساس آن ساختهاند. از این رو میتوان ادعا کرد که به رغم تمامی تفاوتهای موجود در دورانهای مختلف علم سیاست، این دانش در ادوار مختلف به گونههای مختلف ماهیت بینرشتهای خود را حفظ کرده است. این ماهیت در عصر جهانی شدن و همراه با طرح مباحث مابعد مدرنیستی، چهرهی عریانتری و آشکارتری به خود گرفته است. زیرا در این دوران مرزهای جوامع و پدیدههای اجتماعی و دانشهای کالسیک در هم شکسته شده و در هم تنیده میشود. در نتیجه شناخت سیاست در عصر جهانی و به عبارت دیگر در دورهای که انسان به فراسوی مدرنیسم میرود، به کوششی کامالً بین رشتهای بدل میشود که گریزی از آن نیست. این به معنای آن است که درک امر سیاسی جز از طریق شناخت ابعاد جهانشمول پدیدههای اجتماعی امکان پذیر نیست. فرهنگ، زیباشناسی، اخالق، و دانشهای مختلف تنها با کمک و کنش متقابل با یکدیگر میتوانند به درکی بهتر از زندگی سیاسی انسان برسند. سیاست که پدیدهای چند بعدی بوده است به تدریج خود را از حصارهای تنگی که در یک دوران تاریخی خاص به دور آن تنیده شده بود آزاد کند. شاید بتوان این نتیجهگیری را از زبان یورگن هابرماس در نقد علم سیاست تجربی بیان کرد که:
علم سیاست ناگزیر بوده است خود را از حقوق طبیعی عقالنی رها سازد؛ حتی حقوق طبیعی مدرن کارش را از نحوهی نگرش اروپای قدیم شروع کرد که جامعه را به عنوان اجتماعی سیاسی معرفی میکرد که به واسطهی هنجارهای حقوقی یکپارچه شده است ....
علوم سیاسی تجربهگرا ناگزیر بودند که خود را به گونهای ریشهای از دیدگاه هنجاری حقوقی جدا کند. این علم جدید در واقع سیاست را به عنوان خرده نظام اجتماعی تحلیل کرد و خود را از کار ترسیم جامعه در کلیت آن معاف داشت. این دانش سیاسی به خالف روش تجویزی حقوق طبیعی مسائل اخالقی – کاربردی، مشروعیت را از مالحظات علمی استخراج کرد و یا آنها را به عنوان مسائل تجربی در باورهای قابل وارسی دربارهی مشروعیت قلمداد کرد. به این ترتیب این علم رابطهی خود را با مبحث عقالنیت قطع کرد. )هابرماس، )56 :1384
اما شاید بتوان این نکته را به بحث هابرماس در مورد علم سیاست اضافه کرد که عصر جهانی و دوران پس از مدرنیسم امکان پیوند دوبارهی علم سیاست با عقالنیت را به وجود آورده است. بدین گونه که در جهان جدید دیگر سیاست یک خرده نظام اجتماعی نیست، بلکه بعدی از کلیتی یکپارچه است که برای شناخت آن به بهرهمندی و التفات به دانشهای گوناگون محتاج است.

منابع

ابنخلدون، ع. .)1375( مقدمهی ابن خلدون. ترجمهی م .پ .گنابادی، تهران: انتشارات علمی فرهنگی. ارسطو . .)1364( سیاست. ترجمهی حمید عنایت، تهران: امیرکبیر.

افالطون. .)1355( جمهور. ترجمهی ف. روحانی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.

حاجییوسفی، ا. .)1388( میانرشتگی در علوم سیاسی در دانشگاههای کانادا: مفهوم و اجرا، فصلنامه مطالعات میانرشتهای در علوم انسانی، دورة اول، شمارة 2، بهار .1388

سجادی، م. « .)1371(مبانی حکمت عملی در عالم اسالم.» در ترجمهی کتاب سیاست مدنیّه فارابی )مقدمه(، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسالمی.

سلیمی، ح. .)1389( هرمنوتیک و شناخت روابط جهانی. تهران: رخدادنو.

عباسی، م.؛ تاجیک، ن. .)1391( امکانات رویکرد میانرشتهای در بررسی شکلگیری اندیشههای سیاسی، فصلنامه مطالعات میانرشتهای در علوم انسانی، دورة پنجم، شمارة 1، زمستان .1391

غزالی، ا. .)1375( کیمیای سعادت. ترجمهی ح. خدیوجم، تهران: انتشارات علمی فرهنگی.

فارابی، ا. .)1371( سیاست مدنّیه. ترجمهی م. ج. سجادی، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسالمی.

کاسیرر، ا. .)1360( فلسفه و فرهنگ. ترجمهی ب. نادرزاده، تهران: مؤسسهی مطالعات و تحقیقات فرهنگی. هابرماس، ی. .)1384( نظریهی کنش ارتباطی. ترجمهی ک. پوالدی، تهران: ایران.

هابس، ت. .)1378( لویاتان. ترجمه ح. بشیریه، تهران: نشرنی.

Albrow, M. (1996). The Global Age. Camridge: Polity Press. Bucher, S. (2005). “Globalization and Structural Violence”. In J. L. Wheeler (Ed.),

Cultures of Violence (pp. 9-25). Oxford: Interdisciplinary Press.

Cristina. H & Gil, S. B. (2009). Culture, Politics, Ethics: Interdiscplinary Reflections.

Oxford: Interdisciplinary Press.

Kant, I. (1795). Perpetual Peace; a Philosophical Sketch.

McClelland, J. S. (1996).AHisotry of Western Political Thought. New York: Routledge. Robertson, R. (1992). Globalization, Social Theory and Global Culture. California:

1992. Walker, R. A. (1990). “Reading Dissidence Writing Discipline: Crisis and the Question

of Sovereignty”. International Studies Quarterly, 34 (3).

Wallerstein, I. (1974). The Modern World System. New York: Academic.




مطلب‌های دیگر از همین نویسنده در سایت آینده‌نگری:


منبع:


بنیاد آینده‌نگری ایران



پنجشنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۸ آوریل ۲۰۲۴

دانش نو

+ ۹ نکته که باید درباره هوش مصنوعی بدانید bbv

+ مطالعه دانشگاه استنفورد: با تغییرات هوش مصنوعی انسان‌ها نگران موقعیت خود هستند یسنا امان‌پور

+ دستور کار انسانى جديد / مقالا ای از کتاب انسان خداگونه يووال نوح

+ پلورالیسم چیست؟ قیصر کللی

+ اعضای مصنوعی رباتیک نرم مبتنی بر میکروسیالات، به کمک بیماران دیابتی می‌آیند ´-

+ مهارت تصمیم‌گیری چیست؟ هرمز پوررستمی

+ هوش مصنوعی توزیعی و تجمیعی چیست؟ 

+ تاثیر ابزارهای هوشمند بر کنترل شیوع بیماری‌های فراگیر. 

+ موانع خلاقیت کدامند؟ هرمز پوررستمی

+ نیازی بدون پاسخ! نوآوری اجتماعی را وارد کنیم!  سعید قاسمی زاده تمر

+ مهارت بهتر است یا مدرک دانشگاهی حمیدرضا تائبی

+ علم و اخلاق در گفت‌وگو با دکتر موسی اکرمی؛ دکتر موسی اکرمی

+ مدیریت آینده نگر در ICT 

+ چرا هوش و مهارت، برای داشتن یک شغل کافی نیستند؟ هرمز پوررستمی

+ شرایط اجتماعی چگونه است؟ از منظر چند جامعه شناس ساناز عباس زاده

+ بازگشت به دنیای هنرهای دیجیتال  مهدی صنعت‌جو

+ 2019 

+ مشتری رسانه است فرنود حسنی

+ چه چیزی ترقی بشریت را توجیه می‎کند؟1 یووال نوح هراری

+ تغییر پرشتاب الگو‌های سنتی را منسوخ خواهند کرد 

+ مهارت های مورد نیاز انسان آینده 

+ بازگشت به دوران دولت-شهر برگردان: سپیده جدیری

+ انسان آینده، تسخیر سیر تکامل به دست بشر 

+ نویسنده «انسان خردمند» از کتاب تازه خود گفت  یووال نوح هراری

+ مرد «شپشو» یا منادی عقلانیت؟ دکتر موسی اکرمی

+ رسالت فلسفه آسمان است یا زمین؟ دکتر محسن رنانی

+ جامعه شناسی و فردیت دکتر منیژه نویدنیا

+ تمام قدرت به کجا منتقل شد؟  یووال نوح هراری

+ دفاعم از جامعه‌شناسی مرتبط با واقعیت‌هاست تا مبتنی بر ایدئولوژی! 

+ آنچه مرا نکُشد هرمز پوررستمی

+ جامعه شناسی آموزش و پرورش- رضا جوان

+ پیامدهای مدرنیت -  آنتونی گیدنز

+ اتاق شیشه ای و هنر هشتم زندگی در واقعیت موازی  دکتر مهدی مطهرنیا

+ آزمون های انديشه ورزی در بارۀ خود انديشه حسین کاشفی امیری

+ جامعه شناسی آموزش و پرورش. 

+ گوگل و پایان آزادی اراده یووال نوح هراری

+ انسان از کجا آمد به کجا می رود؟ محمد طبیبیان

+ بازگشت به خانه میثاق محمدی‌زاده

+ هک کردن مغز، کلیدی برای موفقیت مهسا قنبری

+ چهار راهکار برای هک مغز به‌منظور افزایش موفقیت و بهره‌وری مهسا قنبری

+ نوآوری در عصر دیجیتال ؛ چشم‌اندازی جدید برای خدمات 

+ لیدرهای انقلاب صنعتی چهارم 

+ چطور می‌توانیم برای دریافت حقوق بیشتر چانه‌زنی کنیم؟ حمیدرضا تائبی

+ سرمایه اجتماعی دانش آموزان مهدی ولی نژاد

+ جامعه شناسی آموزش و پرورش 

+ ابرها دگرگون می‌شوند، دگرگون می‌کنند و دنیای فناوری را سیراب می‌کنند حمیدرضا تائبی

+ چه چیزی ترقی بشریت را توجیه می‎کند؟ یووال نوح هراری

+ چشم را باید شست…. جور دیگر باید دید دکتر سید کمال الدین موسوی

+ جنبش روش های آمیخته 

+ جامعه شناسی فرهنگی؛ انسان های جامانده دکتر منیژه نویدنیا

+ انگیزه پیشرفت پایین ‌تر از متوسط عثمان آچاک

+ جامعه شناسی شهری و حس زندگی؟ دکتر منیژه نویدنیا

+ چرا ناهنجاری؟ 

+ سخنرانی حسین پاینده در نشست روانکاوی و تحلیل‌های کلان اجتماعی (۲)؛ 

+ چرا کسب‌ و کارهای نوپای موفق به‌سادگی ممکن است شکست بخورند؟ حمیدرضا تائبی

+ بنیان‌های نابرابری اجتماعی دکتر محسن رنانی

+ روانکاوی درمان فرد یا اجتماع 

+ مقدمه‌ای بر تاریخ زیبایی‌شناسی مدرن؛  پُل گایر، ترجمه سیدجواد فندرسکی

+ ظرفیت آموزشی بازی های رایانه  

+ افراد معمولی چگونه به افرادی خارق‌العاده تبدیل می‌شوند مهسا قنبری

+ چپ و راست مرده‌اند، زمین را می‌خواهی یا آسمان را؟ 

+ مهم‌ترین فنآوری‌ها در سال ۲۰۱۸ 

+ هوش مصنوعی می تواند طی بیست سال آینده تهدیدی برای ۴۷ درصد از مشاغل باشد 

+ در حسرت توسعه رضا داوری اردکانی

+ آزادی علمی مقصود فراستخواه

+ سازماندهي گروههاي مشارکتي در سازمانهاي يادگيرنده 

+ مديريت دانش، نياز سازمان هاي امروز 

+ مديريت استرس مجيد يوسفي

+ رقابت بزرگان بر سر تراشه‌های هوش مصنوعی و خیزش آرام تکینگی به‌سمت ما! حمیدرضا تائبی

+ تغییر اجتناب ناپذیر است و باید به منظور ایجاد تحولات مدیریت شود. 

+ ⁠دانشگاه اصفهان برگزار می کند: ⁠دانشگاه اصفهان

+ به فرزندانمان رحم کنیم دکتر محسن رنانی

+ زلزله در سیارات دیگر چگونه رخ می‌دهد؟ 

+ ساختمان‌های هوشمند فرشته نجات انسان‌ها می‌شوند حمیدرضا تائبی

+ استفاده از سیل تصاویری که در زلزله به راه می‌افتد مهدی صنعت‌جو

+ توانمند باشید، تا عرصه را به سایرین واگذار نکنید. حمیدرضا مازندرانی

+ انواع سازمانها Organization Types از دیدگاه برنامه ریزی هدف ها و وسیله ها راسل ایکا ف

+ هوش سازمانیم ‌تجاری است، پس موفق می‌شوم! حمیدرضا تائبی

+ درک اشارات دست با تصویربرداری صوتی مهدی صنعت‌جو

+ نقش بی بدیل هوش مصنوعی بر شهرها و شهروندان آنها محسن راعی

+ مزایای سواد اطلاعاتی 

+ هوش مصنوعی انویدیا، هوای آفتابی را برای ماشین های خودران شبیه سازی می کند! علیرضا فرجی علیرضا فرجی

+ فراگیری: نیازی پایه ای 

+ قلسفه و زندگی روزمره. موسی اکرمی

+ خلاقیت نمادین دهه هشتادی ها 

+ فهم سواد اطلاعاتی 

+ نظریه سواد رسانه ای در گفتگو با دکتر هاشمی 

+ در سال جدید مهندسی نرم‌افزار را جدی‌تر دنبال کنیم حمیدرضا تائبی

+ باید که لذت آموختن را دوباره بیاموزیم پوریا ناظمی

+ انقلاب هوش مصنوعی و تاثیر آن بر جامعه و شرکت ها 

+ توانمند باشید، تا عرصه را به سایرین واگذار نکنید حمیدرضا مازندرانی

+ وجود یخ در مدار استوای مریخ 

+ ظهور «ابر انسان‌ها» طی ۲۰ سال آینده 

+ دانشمندان به استقبال مهمترین پرسش های بشر می روند! 

+ آینده پژوهی و انواع آینده. محسن گرامی طیبی

+ ضریب رشد استارتاپ‌های ایرانی، بالاترین در منطقه نزدیک به متوسط جهانی 

+ نگاه تان به آینده است یا اکنون؟ 

+ اینجا همه آدم‌ها این‌جوری نیستند* مهدی صنعت‌جو

+ بدرود سیارۀ زمین؟ لورین رابینسون

+ تهدیدات اینترنت اشیا 



info.ayandeh@gmail.com
©ayandeh.com 1995