مسئولیت در برابر نسل آینده
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[01 Jan 2016]
[ فرهاد یزدی]
31 دسامبر 2015
انتخابات پیش رو، وسیله و انگیزه ی گسترش جنگ قدرت در داخل نظام را فراهم آورده است. بهمراه بالا گرفتن نبرد، از امکان عملی پنهان کاری و سیاست بازی پشت پرده، کاسته می شود. هردو جناح از تلاش در راه کنار گذاردن رهبر نظام به طور آشکار، گرچه با واژه های متفاوت، سخن می گویند. باید بیاد داشت که پس از خارج شدن خمینی از پهنه سیاست ایران و پرشدن خلاء قدرت ایجاد شده وسیله ی مراکز پراکنده، هرروز امکان رهبری مطلق، در ایران غیر ممکن می گردید. گروه های متعدد افزون بر رهبر و رئیس جمهور و از آن میان از همه مهم تر سپاه پاسداران، برتری آخوندی تثبیت شده در دوران خمینی، را به چالش کشیدند. گرچه انتخابات در رژیم اسلامی با انتخابات در دمکراسی و یا برقراری اراده ملی، فاصله درازای دارد، اما بخاطر وجود مراکز متعدد قدرت و برخورد منافع، همراه با شکست های سیاسی و اقتصادی و گسترش فساد که همگی مشروعیت رژیم را بیش از پیش زیر پرسش قرار دادند و سیلقه های متفاوت در داخل کانون نظام، می توانستند بر نتایج آن اثر گذارند. با ریاست جمهوری خاتمی، روشن شد که رهبر نظام که بر جای خمینی تکه زده بود، قدرت تام ندارد و وقایع سال 88 این باور را گسترش داد. در تمام این دوران، سپاه بتدریج به اصلی ترین و پس از آن با افزایش خطر حمله ی خارجی، شاید به یگانه نگاهدار رژیم بدل شد. اوج قدرت سپاه را در دورانی که به طور آشکار از بریدن زبان و شکستن دست، بدون واهمه از بازخواست، سخن می گفت می توان برآورد کرد. باید گفت که شکست های نظام اسلامی در داخل و درسیاست خارجی و مساله ی هسته ای که در نهایت هزینه ی آن وسیله ی ملت ایران تا سال ها در آینده باید پرداخت شود، دوران ترکتازی سپاه – رهبر را کوتاه کرد. وزنه ملت به طور روزافزون رو به فراز و وزنه ی نیروهای امنیتی رو به فرود گذاردند. وقایع سال 88 برای همهگان و شاید از همه مهم تر، نهاد سپاه روشن کرد، که نه تنها توان در دست گرفتن کامل قدرت در رویارویی با ملت را ندارند، بلکه با تندروی می توانند روند چند دستگی را در داخل گسترش و امکان عملی ازهمپاشی آن نیروی مسلح را فراهم کنند. پس از این آزمایش، گرچه گه گاه تلاش می کنند که ظاهر را حفظ کنند، اما به طور عملی از دست دادن توان تاثیر گذاری خود را تا مقدار زیاد بدون واکنش خشونت آمیز، پذیرفته اند.
انتخابات پیش رو بدون تردید تلاش گروه های تندرو برای تاثیر گذاری در نتیجه آن دیده خواهد شد و شاید هم به اغتشاش های پراکنده بی انجامد. اما می توان گفت توان تاثیر گذاری صاحبان کنونی قدرت در رژیم، در مقایسه با دوران های دیگر محدودترین خواهد بود. گرچه نظام از وقایع سال 88 تجربه آموخته و شاید توان دفاعی را آماده تر کرده (مانند عملیات در تهران به عنوان مبارزه احتمالی با داعش) اما نیک آگاه است که براثر وضعیت بد اقتصادی و شکست در جبهه ی یمن، عراق و سوریه همراه با تهدید روزافزون از باختر کشور، نقطه اشتعال ملت از نظر سیاسی و به ویژه اقتصادی، بسیار بالاتر و حتا گروه بزرگ تر را شامل خواهد بود. در نبود تهدید مستقیم حمله ی نظامی آمریکا به ایران، دفع خطر خارجی اولویت نخست خود را از دست داده و در جای آن برکناری نظام اسلامی اولویت پیدا کرده است. دیگر انتخاب بر سر فردی و یا جناحی از نظام اسلامی نیست بلکه این بار جایگزینی آن مطرح است. اگر امروز ملت به جنبش سبز تمایل نشان می دهد، برای دوران گذر مسالمت آمیز می باشد و نه گزیدار دایمی آن. به خیابان ریختن ملت در ابعاد بسیار بزرگ تر از سال 88، در انتخابات آینده در پاسخ به دستکارهای رژیم، احتمالی واقعی و نه تصوریست. بخش تندرو سپاه و متحدین معمم و مفسدین هوادار رهبر از مدت هاست که با این مساله روبرو هستند که آیا با دخالت موثر با انقلاب و شورش روبرو شوند و هزینه ی آن را بخرند و یا بدون دخالت موثر، انتخابات بنسبت "آزاد" برگذار گردد؟ در هردو صورت، امکان کوتاه شدن ماندگاری نظام اسلامی بسیار بالاست. اما با گزینش حالت اول امکان کشیده شدن به خون ریزی و بستن راه هرگونه آشتی، تا مقدار زیاد تضمین شده است. اما برگزیدن راه دوم می تواند تضمین کند که اغتشاش، خون ریزی و غارت، چپاول و مصادره اموال در حداقل ممکن خواهد بود.
گروه تندرو (چپ و راست بودن آن مهم نیست)، همیشه به سرزمین ایران بعنوان ابزار حفظ قدرت و غنیمت جنگی نگاه می کردند و از این رو آسیب به ایران تا هنگامی که آسیب به نظام و منافع کوتاه مدت آن سرایت نکند، اهمیتی نداشت. تا چه برسد به اکنون که در داخل کشور برای بقا می جنگند، مسایل دیگر، هرچند برای ایران و آینده آن مهم باشد، از اولویتی برخوردار نیست. اگر به سیاست خارجی نگاهی بی افکنیم این مطلب روشن می شود. ترکیه با آگاهی از ناتوانی و همچنین اولویت های رژیم اسلامی، به تحکیم مواضع برای افزایش سهم آینده خود از جنگ داخلی عراق و سوریه، مشغول است. سرزمین هایی در شمال سوریه و همچنین در شمال عراق، به احتمال زیاد از چنگ ترکیه در آینده رهایی نخواهند داشت. می توان گفت که احتمال تخلیه خاک عراق وسیله ی ترکیه ضعیف و احتمال تخلیه خاک سوریه وسیله ی ترکیه ناچیز است. به سخن دیگر سرمایه گذاری نظام اسلامی در حکومت اسد نه تنها فاجعه ای برای ساکنان آن سرزمین بود، بلکه جاده صاف کن بدست آوردن خاک وسیله ی ترکیه گردید. ترکیه، با سابقه دشمنی دیرینه با کردها، اکنون در غیبت ایران توانسته به نوعی همکاری و همراهی با حکومت اقلیم کردستان، به چند هدف دست یابد: جلوگیری از نزدیک شدن آن اقلیم به حزب کارگران کردستان پیش گیری و به رسمیت شناختن منطقه نفوذ ترکیه در سوریه (ترکمن ها) همراه با تامین نفت مورد نیاز، تاثیر بر آینده موصل (آیا به دست شیعه ها، یا کردها و یا سنی ها خواهد افتاد) و به طور کلی مهار آن اقلیم در رقابت و همزمان در همکاری با آمریکا و اسراییل. چنین بنظر می رسد که در عراق تکه و پاره شده، منطقه نفوذ ایران تا مدتی منحصر به مناطق شیعه نشین خواهد بود که در آنجا باید با تمامی غرب و عربستان + متحدین رقابت کند. عراق در آینده برای کسب درآمد بیش تر از نفت، نیاز بالاتر به عربستان + متحدین خواهد داشت تا نظام اسلامی در حال مرگ. چنانچه بارها اشاره شد ایران، با تمام هارت و پورت های رژیم اسلامی در میان مدعیان جنگ داخلی سوریه، ضعیف ترین ضلع را تشکیل می دهد. نظام اسلامی مجبور خواهد بود که برای نجات خود در داخل تمام نیروی خود را متمرکز کند و از این رو، حمایت از اسد هر روزه رو به کاهش خواهد گذارد. در حالی که هزینه ی ایران رو به افزایش روزانه است، رهبر نظام با گریه از مخالفت غرب با "شیعه" سخن می گوید. او هنوز درک نکرده که مساله جنگ شیعی و سنی با شرکت ایران است که می تواند تا سال ها و نسل های آینده را درگیر کند. نباید از یاد برد که ایجاد بحران در سیاست خارجی و نزدیک شدن به جنگ وسیله ی حکومت خودکامه راهی برای خرید وقت می باشد. از این رو امکان تحریک قدرت های خارجی مانند آمریکا (نمونه: تیراندازی در 1500 متری ناو آمریکایی)، ترکیه و عربستان دور از ذهن نیست. این گونه تحریک نه وسیله و تایید حکومت، بلکه در رقابت با آنان بدست تندروهای نظام طراحی و اجرا می گردد.
تمامی این شکست ها نه تنها در جنگ داخلی، اثر خواهد گذارد بلکه در نهایت به هزینه ی ایران تا سال ها در آینده قابل دید ادامه پیدا خواهد کرد. گروه تندرو و آخوندهای وابسته همراه با بخش امنیتی سپاه، مسئول چنین وضعیتی هستند. گره کوری که آنان ایجاد کرده اند، هرروز تنگ تر شده و ایران را بسوی خفگی می برد. به طور مسلم، ملت ایران با سابقه دوام درآزمدت در جهان، پایداری خود را ثابت کرده و آمادگی خفگی بدست گروهی که اعتقادی به ملت و وطن ندارند، نیست. انفجار ملت که بدون از همپاشی نظام اسلامی، اجتناب ناپذیر است، نزدیک است. تمامی شرایط برای چنین وضعیتی آماده است. امید است که تا انفجار صورت نگرفته، گذر به سوی جایگزینی نظام اسلامی به طور آشکار فراهم گردد. باید در نظر داشت که رهبر نظام از نظر سیاسی مرده و نقش کنونی او به نقشی که جسد ناصرالدین شاه پس از سوء قصد، در درشگه تا تهران بازی نمود بی شباهت نیست. نیاز است که در این شرایط به سه کشور دیگر در حال گذر به دمکراسی یعنی کوبا، ونزوئلا و میانمار نظری افکنیم. می توان امید واقعی داشت که تمامی سه سرزمین یاد شده، اکنون که خودکامگی مانند ایران به بن بست رسیده، بنسبت با آرامش این دوران را سپری کنند (هرچند ونزوئلا بالاترین رتبه جنایت سرانه در جهان را دارد). ایران با فرهنگی جا افتاده و به ویژه روادار، آمادگی و شایستگی بیش تر برای چنین تحول مسالمت آمیز را دارد. مسئولیت هرنوع خشونت، خون ریزی و آشوب بر عهده سردمداران نظام اسلامی و به ویژه سپاه پاسداران خواهد بود.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: