ما هرگزاین منظور را نداشتیم که بی ارتباط با دیگران و تنها باشیم. ما با ید به چیزی، جائی یاکسی تعلق داشته باشیم. تنها در جا ئی که تعهد متقابل وجود دارد می توان افرادی را دیدکه آماده فداکاری واز خود گذ شتگی بخاطر دیگران هستند. ولی ما غربیها ، بهرحال با توجه به اعتقادی که به لیبرالیسم و اندیویدوالیسم _ فردگرائی _ داریم، نسبت به مساله ( تعهد) بسیار محتاط و محافظه کارانه عمل می کنیم. ما به واژه هائی مثل (وفاداری )، ( وظیفه) و(تعهد) با شک و تردید مینگریم. استقلال و عدم وابستگی، چه در طلب آن باشیم وچه نباشیم، بر ما تحمیل می شود. ( بنجامین دیزرائلی) _ نخست وزیراسبق انگلیس _ در یکصد سال قبل گفته بودکه ( جامعه مدرن هیچ همسا یه ای را نمی شناسد) واز آن زمان به اینطرف به عینه می بینیم که هیچ تفاوتی نکرده است. تنهائی احیانا بیماری واقعی قرن بیست و یکم خواهد بود، و ما
همچنانکه تنهائی کار می کنیم، بتنهائی بازی می کنیم، و به تنهائی زندگی می کنیم، از طرق ( واکمن )، (واچمن )، وکامپیوتر شخصی، (مدم )_ (ابزارارتباط با شبکه های دیگری ) خود به انزوا کشیده خواهیم شد...