از: سپیده
"بازگشت"
آسمان آرام می بارد
خیالم روی ابر تیرۀ نمناک
در پرواز
به ماهی ها ی سرخ برکه ها ی شب می اندیشم
به مرغ شوم ماهیخوار
که اینک بالهای خویش گسترده است
و یاد ژرفنای آبی دریا
به من امید می بخشد
کبوترها برای من
پیامی آشنا
از سنگر یاران همزنجیر
می آرند
- " روزهای ساکت امروز
بی تردید
حامل غوغای فرداها ست
و ایمان سترگ رهروان راه آزادی
روشنایی بخش تاریکی"
پس اندوه خود را
می سپارم دست باد تند پائیزی
می اندیشم،
اگرچه دورم از یاران
ولی هر لحظه ام
سرشار از آنها ست
همراه آنان
با سیاهی می ستیزم
بر سپیدی عشق می ورزم
و قلبم
با صفیر هر گلوله
لحظۀ اعدام،
می میرد
***
بدینسان
در سکوت صبح بارانی
سرود سرخ رجعت
در تمامی خطوط جاری اندیشه هایم
اوج می گیرد