چه می توان انتظار داشت؟
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[05 Feb 2016]
[ فرهاد یزدی]
- چهارم فوریه 2016
در آستانه ی سی و هفتمین سال از انقلاب اسلامی، نه مشروعیتی برای انقلاب و نه اسلام مورد نظر آنان، در پهنه ی سیاسی ایران، منطقه و جهان، باقی نمانده است. نظام اسلامی در حال حاظر نماد باطل کردن زندگی نزدیک به دونسل فرزندان این کشور می باشد. آنهم در دورانی که به احتمال زیاد، پربرکت ترین دوران دست آوردهای انسانی بوده است. دورانی که بخش بزرگی از جمعیت جهان توانستند خود را تا مقدار زیاد از دور بسته ناامیدی، فقر، بیکاری و عقب افتادگی به سطحی که دستکم امید به آینده بهتر، کور سویی می زند برسانند. پیش رفت های اقتصادی، پخش سریع ارتباط جمعی، شتاب فزاینده گسترش دانش، گسترش آزادی و بالاخره محدود شدن جنگ به تنها یک منطقه (هرچند منطقه ای حساس و بزرگ)، نشان از توسعه، تلاش و امید در دو سطح متفاوت و گاه متضاد، در خاورمیانه و یا شاید بهتر گفته شود، در جهان اسلام و در بقیه ی جهان می دهد. جهان به دو بخش متضاد تقسیم شده است: جهانی زنده و کوشنده حتا در سرزمین هایی که در درازای سده ها به خواب فرورفته بودند و جهان اسلام که به جز مرگ، اشگ، ویرانی، تنگ نظری و بی ثباتی جهانی، ارمغان دیگری نداشته است.
بدون تردید نظام اسلامی که برای نخستین بار توانائی های حکومتی کشوری اثر گذار، همراه با عامل ملت، را در خدمت ایدئولوژی مذهبی قرار داد، در شکل گیری و تندروی حاکم در این بخش مهم جهان، نقش نخست را بازی کرد. کشوری که در دوره گذشته، با تمام کمبودهای حکومتی، در سایه سیاست حمایت و حفظ وضع موجود توانسته بود ثبات و آرامش را نه تنها در کشور و بلکه در منطقه ایجاد کند، و همزمان از دست آوردهای آن به صورت رشد و توسعه اقتصادی و نفوذ سیاسی، بهره گیری کند. طرفه آنست که همین کشور براثر انقلاب اسلامی، بدون توجه به منافع و توان سرزمین و حتا تا مقدار زیاد خود رژیم، نظم جهانی را به چالش کشید. هر چالش در مقایسه با نفس چالش، نیاز به دستکم توانی در همان اندازه دارد. زیاده طلبی، که در مقایسه با توان سنجیده می شود، نشانه جسارت نیست بلکه در بهترین حالت نشانه ی نا آگاهی و در حالت بدتر، نشانه ی حماقت تا حد خیانت است. اگر بخواهیم دوران رژیم اسلامی را به طور فشرده تعریف کنیم: سی و هفت سال بدنبال سراب گشتن که نتیجه آن به خاک و خون کشیدن منطقه، تندروی و جنگ مذهبی و تلاش در راه نابودی فرهنگ ایران و از آن میان عامل ملت بوده است. شاید دو رهبر نظام اسلامی در این سی و هفت سال گویاترین تجسم برخورد تمدن های هانتیگتون باشد.
دهه زجر که امسال با هیاهوی انتخابات درهم پیچیده، آخرین فرصت نسل اول انقلابیون برای دگرگونی اساسی در رژیم، وسیله ی ابزارهای قانونی کنونی مانند مجلس خبرگان می باشد. این افراد بخاطر کبر سن و لرزانی پایه های نظام، با تمام خوش بینی نمی توانند روی انتخابات هشت سال دیگر حساب باز کنند. از این رو با احساس کمبود وقت، حملات گروه خواستار دگرگونی درون نظام به سخنگویی رفسنجانی، تندترین سخنان را در چالش مقام رهبری بر زبان می آورند. بنظر می رسد او با حمله بسیار تند به مشروعیت شورای نگهبان، دو هدف را دنبال می کند. نخست اختلاف داخلی در شورای نگهبان که بایستی بسیار ژرف باشد، را تندتر به این امید کرده که شاید پاره ای از آنان را به استعفا مجبور کرده و همزمان رهبران نظامی دودل، به ویژه در سپاه را مجبور به موضع گیری آشکار بنمایند. این گروه می دانند که با حمله به مشروعیت رهبر، بادمجان دور قاب چینان او به عنوان نماینده وی در دستگاه های امنیتی، که بشدت مورد نفرت ملت هستند، ناگزیر به پاسخگوئی همراه با تهدید خواهند شد. چه شورای نگهبان از هم بپاشد و یا رد صلاحیت ها همچنان باقی ماند، این گروه با کسب پشتیبانی ملت، برنده شده اند.
گروه تندرو در کانون نظام اسلامی نیک آگاه است که دیگر قطره ای از مشروعیت برایش باقی نمانده است. از این رو دوام در قدرت، تنها در سایه ی دست آویختن هرچه بیش تر به نیروهای مسلح خواهد بود. از سال 88 تاکنون با کاسته شدن از قدرت رهبر نظام، براثر گذاری ملت و همچنین نیروهای مسلح افزوده شده است. نیروهای مسلح و به ویژه سپاه پاسداران برای توجیه مشروعیت خود نیازی به آخوندها و یا شخص رهبر، بیش از این ندارند. بدون تردید سنگین شدن هر روزی وزنه ی سپاه در سیاست ایران، اشتهای قدرت طلبی آنان را تحریک خواهد کرد. شراکتی که میان گروه تندرو آخوندها با سپاه ایجاد شده بود، هر روزه علت وجودی خود را از دست می دهد. قدرت، محرک و ویژگی های خاص خود را دارد که ضعف را بر نمی تابد. مدت هاست که سپاه با درک ناتوانی رهبر در اداره کشور که هزینه ی آن افزون بر تمامی ملت، باید وسیله ی سپاه پرداخت شود، بایستی به امان آمده باشد و آنان را برای گرفتن قدرت انحصاری، وسوسه کرده باشد. نمایش قدرت ملت در وقایع سال 88 نشان داد که دیگر بیش از این ملت آماده دادن قدرت بهیچ نهاد و فردی نیست و تنها در پی برقراری اراده ملی در اداره کشور می باشد. اگر وقایع سال 88 به این گستردگی و ژرفا صورت نگرفته بود، امکان کودتای نظامی در این دوران دور از ذهن نبود. حال با تحول جهانی و در سطح منطقه که اشاره به شکست های رژیم اسلامی بر پایه ی نظرات تندروها دارد، بیش از هر وقت دیگر نیاز به دگرگونی اساسی در نقش سپاه دارد: یا پیوستن به ملت بدون اتلاف وقت و یا بی طرفی کامل و آشکار در مبارزه ملت با نظام و اعلان آن.
در پهنه ی سیاست خارجی باید در نظر داشت که امکان فروش نفت و قیمت آن، بدون موافقت عربستان با تمام شعارهایی که نظام سر دهد غیر ممکن است. دستکم توقف نزول قیمت نفت در رابطه ی مستقیم با تلاش حکومت روحانی در راه آرام کردن تنش با "حکومت حجاز" بوده است که در تضاد کامل با سیاست های گروه تندرو می باشد. با وجودی که اقتصاد عربستان، کویت، امارات و قطر از افت قیمت نفت آسیب می بینند، اما توان تحمل آن را تا مدت ها دارند. اقتصاد ایران و عراق دارای چنین توانائی نمی باشند. همزمان جنگ خانمانسوز سوریه که بسیاری از اعراب نظام اسلامی و بتبع آن ایران را مسئول آن می دانند، نه از نظر نظامی و نه از نظر هزینه ی جانی و مالی، بسود ایران پیش نمی رود. ورود در درگیرهای سوریه که به جنگ تمام عیار داخلی بدل شد، در ایران محبوب نیست. هرچه جنگ ادامه می یابد و بر تعداد قربانیان ایرانی افزوده می گردد، شرکت در این جنگ در داخل کشور منفورتر می شود. "پیروزی های" اسد، اگر معنایی داشته باشد، براثر بمباران های آمریکا، روسیه و سربازان ایران، حزب الله و به طور جداگانه کردها، امتیاز قابل لمسی برای نظام همراه نخواهد آورد. از سوی دیگر، ترکیه بسرعت در حال محکم کردن جاپای خود در شمال عراق و سوریه می باشد. این جنگ همچنین فرصتی در اختیار ترکیه قرار داد که تا آنجا که ممکن است، حکومت اقلیم کردستان را بخود نزدیک کرده، تا بر خواست های آینده آنان که مورد حمایت غرب نیز هست و حکومت های سوریه، عراق و ایران قادر به واکنش معنا دار نخواهند بود، اثر گذارد. حال به این تصویر ناخوشایند، مسایل خاور ایران را نیز بی افزائیم، ژرفای چاهی که ایران در آن افتاده و از آن رو، نیاز به اقدام فوری روشن می گردد. حتا فرماندهان ارشد آمریکا نیز اذعان به وخیم شدن اوضاع در افغانستان و رشد طالبان و داعش در آن سرزمین دارند. پاکستان هسته ای و بشدت مذهبی، با نیرو گرفتن طالبان در افغانستان نخواهد توانست از رشد این گروه در سرزمین و میان گروه های پشتون خود، جلوگیری کند. تهدید ایران از سوی خاور باوجودی که همیشه وجود داشته، یکبار دیگر فوریت می یابد. ایران از هرسو در محاصره همزمان حکومت های دشمن و نیروهای تندرو سنی مذهب ضد شیعه قرار دارد.
دیگر بیش از این شتر سواری دولا دولا را نمی توان ادامه داد. چشم انداز تیره ای که منطقه را فرا گرفته، فرصت استثنایی در برابر ایران قرار داده که اگر استفاده از آن نگردد، شاید تا دهه ها دیگر بدست نیاید. با نگاه کلان به جهان روشن است که: الف - غرب بمعنای تمامی جهان پیش رفته، منهای چین و روسیه، از جنگ و بی ثباتی در این منطقه از جهان خسته است و اگر روزنه ای برای ثبات ببیند، آماده همه گونه همراهی و همگامی را دارد. ب – چین و روسیه از تندروی مذهبی به خاطر جمعیت مسلمان در کشور خود، شاید بیش از غرب نگران هستند. چین در مرحله ی کنار گذاردن پاکستان متحد سنتی خود و تاکید بر روابط با ایران (نه نظام اسلامی که مهم ترین عامل ایجاد تندروی مذهبی بوده است) و هندوستان می باشد. پ – تمامی همسایگان که از ماجراجویی و بی منطقی نظام اسلامی به تنگ آمده اند، از تحولات دمکراتیک ایران پشتیبانی خواهند کرد. ت- با این که خاورمیانه تا سال ها در آینده مناسب ترین محل تامین نفت جهان خواهد بود، اهمیت استراتژیک منطقه با افزایش امکان تولید از دیگر سرزمین ها و منابع، رو به کاهش خواهد بود. ث – ایران یگانه سرزمین در منطقه می باشد که آمادگی فوری برای گذر به سوی دمکراسی که تضمینی بر صلح جهانیست را دارا می باشد. بازار بزرگ، جمعیت با دانش و فعال، موقعیت استراتژیک تمامی برای جهانیان و سرمایه گذاری اغوا کننده می باشد. شاید مکان دیگری با این ظرفیت بالقوه را نتوان یافت.
این شرایط اکنون برای ایران وجود دارد. تنها نیاز به اداره امور کشور بر مبنای اراده ملی است. تفاوت میان آنچه که می توانیم باشیم و آنچه که هستیم و با ادامه نظام اکنونی هر روز نیز وخیم تر خواهد شد، آن مقدار روشن است که نیازی به شرح و بسط ندارد. باید بدون معطلی از فرصتی که شاید بیش از یک نسل دیگر نیاز خواهد بود که تکرار شود، استفاده کنیم.
......................................
۱ - همزمان یکی از حکومت های خودکامه با آرامش دولت را به منتخب مردم در میانمار می سپارد. ونزوئلا و کوبا در آمریکای لاتین در مرحله ی گذار به دمکراسی نیز می باشند.
۲ - روسیه و ونزوئلا نیز بشدت از افت قیمت نفت آسیب دیده اند که بسود سیاست عربستان و غرب می باشد.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: