تجزیه در منطقه
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[18 Feb 2016]
[ فرهاد یزدی]
- هفدهم فوریه 2016
همان طور که بارها اشاره شد، پدیده "ملت"، گرایش به اتحاد و همبستگی دارد. در سرزمین هایی که ملت به عنوان عامل همبستگی، نقش نخست را بازی نمی کند، وفاداری قومی، قبیله ای، زبانی و مذهبی به عامل تعیین کننده بدل شده و در داخل جامعه، تنش همیشگی میان این عوامل روانی رقیب، گرایش به جدایی و تجزیه را بوجود می آورد. در منطقه ای که ایران در آن قرار گرفته، تنها سه کشور ایران، ترکیه و مصر، تا اندازه زیاد از خظر تجزیه به دور هستند. بقیه واحدهای سیاسی منطقه که تنها با زور خودکامگان به دور یکدیگر به صورت کشور اداره می شدند، با حمله خارجی و اوج گرفتن "بهار عربی" که خواستار جایگزینی خودکامه ای، بیش تر با تمایل سکولار به خودکامگان دیگر و بیش تر با تمایل مذهبی و قومی بودند. در این سرزمین ها دو تحول اجتناب ناپذیر بودند: برچیده شدن کامل مظاهر آزادی که بیش تر در آزادی های اجتماعی بازتاب داشت تا سیاسی و دیگری روند تجزیه از راه جنگ داخلی. لبنان در کمابیش 50 سال گرفتار چنین وضعیتی بود و هست. عراق، پس از حمله ی خارجی، پیش قدم چنین روندی گردید که در سوریه، یمن و لیبی به اوج رسیدند. سیاست های بشار اسد و همگامی نظام اسلامی و روسیه، سوریه را به دامن جنگ داخلی انداخت که شاید اجتناب پذیر بود. پس از به قدرت رسیدن شیعه ها در عراق، مشگل می شد از دست یابی اکثریت (که در اینجا در نبود رقبای دیگر منحصر به مذهب می شد) سنی از دست یابی به قدرت سیاسی محروم کرد. سوریه با 15% جمعیت علوی و 10% مسیحی که از حکومت بشار حمایت می کردند و کردهای سوری همراه با حمایت ترکیه (در آن زمان) و روسیه و ایران، و دارا بودن مظاهر قوی آزادی اجتماعی، دارای این امکان بود که با تکیه بر تجربه عراق و لبنان و با مشارکت تدریجی سنی ها، به نوعی تفاهم که از درگیری به وسعت جنگ داخلی با شرکت تمامی قدرت های جهانی و منطقه، پیش گیری می کردند.
در حال حاظر سربازکردن زخم ها و رقابت های کهنه و غیر منطقی (حتا میان ترک و ایرانی و عرب و عجم)، قطبی شدن اجباری جوامع و گروه ها، همراه با تندروی مذهبی و جنایت های انسانی، احتمال پیش گیری روند تجزیه در منطقه به اختمال از نقطه قابل برگشت گذشته باشد. عراق، شاید الگویی به پیچیدگی لبنان، البته با سطح پایین تر فرهنگی و مالی، را ارایه می دهد. اقلیم کردستان، چه با همه پرسی و چه در غیاب آن و چه با مخالفت دولت مرکزی و ایران، به طور عملی از عراق سال هاست جدا شده است. ترکیه با جمعیت کرد میان 15 تا 20 میلیون نفر که همیشه زیر حکومت ترکیه احساس غربت کرده و هیچگاه نه خود را بخشی از ملت "ترک" دانسته و یا در درازای تاریخ در آن جامعه، حل شده باشند، به طور طبیعی نسبت به این موضوع بسیار حساس است. حکومت ترکیه همیشه و حتا اکنون با کردها که تا چندی پیش آنان را "ترک های کوهی" می نامید، به عنوان مساله امنیتی نگاه می کرد. نمی توان انتظار داشت که ترکیه در واکنش به چنین مساله بزرگ امنیتی از خود بی طرفی نشان دهد. از این رو، در غیاب سیاست فعال نظام اسلامی در این منطقه، ترکیه تلاش کرده که تا انجایی که توان سیاسی، مالی و اجرایی آن اجازه می دهد در رقابت با آمریکا و اسراییل و حتا گروه های کرد رقیب بارزانی، نفوذ خود را با هدف محدود کردن گسترش سرزمین، توان اقتصادی و آرمان های کردها برای آینده، افزایش دهد. آمریکا و اسراییل از ایجاد رقیب بالقوه کرد با آرمان های تجزیه طلبانه واگیر دار (البته با درجات مختلف) با هدف نخست در برابر ترکیه و سپس ایران، حمایت می کنند. ترکیه وزنه خود را پشت سر سنی مذهب ها برای فتح سرزمین های زیر مهار داعش که در آینده آزاد خواهند شد، در رقابت با شیعه مذهب ها و حکومت "مرکزی" عراق، متمرکز خواهد کرد. شهر موصل آزاد شده از مهار داعش همراه با درآمد نفت، مکان ویژه خود را در درگیری های آینده در عراق خواهد داشت. امکان برخورد نظامی حکومت مرکزی عراق با پشتیبانی نظام اسلامی با ترکیه و اقلیم کردستان همراه با متحدین همه ی درگیر شوندگان، خارج از انتظار نیست. اگر ایران با و یا بدون واسطه با ترکیه درگیر شود، فاجعه ای بسیار بزرگ تر از جنگ ایران و عراق در انتظار می باشد. همزمان بدون تردید، ترکیه از هر بی ثباتی در منطقه که عامل اثر گذار به وجود آمدن آن را نظام اسلامی باید بدانیم، برای از میان برداشتن مخالفان خود در کردستان ترکیه، عراق و سوریه ابا نخواهد داشت.
احتمال یکپارچگی سرزمینی در سوریه، بسیار کم است. از آن کم تر احتمال بازگشت قدرت به علوی ها در سوریه یکپارچه خواهد بود. نه تنها ساکنان سوریه بلکه دیگر سرزمین های عرب و ترکیه، اجازه بازگشت حکومت علوی را حتا با اشغال نظامی سرزمین ویران شده، نخواهند داد. در این صورت، غرب چاره ای بجز پذیرش نخواهد داشت. اما احتمال بزرگ تر، تجزیه ی سوریه به سرزمین بزرگ تر سنی مذهب و بخش کوچک تر شیعه مذهب خواهد بود. به احتمال زیاد بخش کردنشین وسیله ی ترکیه جذب خواهد شد و ساکنان آن، بخشی به سوریه علوی نشین و بخش دیگر، در محل باقی مانده و به ترکیه گسترش یافته خواهند پیوست. مشابه همین وضعیت نیز، به احتمال زیاد، در عراق شکل خواهد گرفت. بخشی از آن سرزمین بخاک ترکیه و نه اقلیم کردستان افزوده خواهد شد که با مخالفت بی اثر ایران و حکومت عراق روبرو خواهد شد. این احتلافات سرزمینی، مرزهای مصنوعی جدید بجای مرزهای مصنوعی که پس از پایان جنگ نخست جهانی تا چند سال پیش پابرجا بود، ایجاد کرده که منشاء برخورد در آینده خواهند بود. ترکیه و عربستان تلاش خواهند کرد که بخش سنی نشین عراق و سوریه کنونی را درهم ادغام و اگر ممکن نشد، دستکم نوعی اتحاد بوجود آورند. نفت موصل، درآمد منطقه سنی نشین را همراه با کمک عربستان و اعراب خلیج فارس، تا چندین سال در آینده این حکومت را پابرجا نگاه خواهد داشت. شرط ایجاد و استقرار مرزهای جدید، از میان برداشتن نظامی داعش به طور کامل، می باشد. باید توجه داشت که حتا اگر داعش قدرت نظامی خود را از دست دهد، جوامع ایجاد شده در عراق و سوریه چه شیعه و چه سنی، همراه با تندروی مذهبی خواهند بود.
موج تجزیه همراه تندروی مذهبی و برگشت به ارزش های صدر اسلام حاکم برمنطقه، بر عربستان با سنت جاافتاده قوم گرایی، نمی تواند بی اثر باشد. متحد سنتی عربستان یعنی غرب، اسراییل و به ویژه اروپا، از تجزیه آن سرزمین که حکومت های رقیب و ضعیف، هریک با درآمد مالی کوچک تر را بجای غول بزرگ مالی کنونی، با تاثیر گذاری بی رقیب در عرضه و قیمت انرژی، استقبال خواهند کرد. حتا به احتمال قدرت های غربی، موتور چنین تحولی خواهند بود. ایران که با خطر تجزیه جدی بدون مداخله نظامی خارجی روبرونیست، در صورت گسترش این روند به عربستان، با معمای سرنوشت سازی روبرو خواهد بود. تقسیم عربستان به چند واحد کوچک تر، ایران را به قدرت بدون چالش در خلیج فارس و در رقابت با ترکیه، در منطقه بدل خواهد کرد. امکان دست یابی ایران به بحرین و یا دستکم بیرون کشیدن آن جزیره از زیر نفوذ و وابستگی امنیتی کنونی به عربستان، به شدت افزوده خواهد شد. حتا ممکن است بخشی در عربستان کنونی، هرچند کوچک دارای حکومت شیعی متحد با بخش شیعی عراق و ایران بگردد. اما هرنوع تجزیه که بخشی از آن دیگر اجتناب پذیر نیست، منطقه را سال ها با بخش های جا نیافتاده که چندین حکومت بر آنان در آینده ادعا خواهند داشت و از این رو، هسته ای اختلاف و برخورد نظامی را زنده نگاه خواهد داشت، برای ایران عامل مثبت نیست. ایران با بی ثباتی و درگیری در مرزهای جنوبی خود روبرو خواهد بود که می تواند امنیت خلیج فارس را با تهدید همیشگی روبرو کند. ایران یکپارچه با حکومت اشرافی آل سعود ساده تر می تواند مسایل متعدد، و از آن میان پایگاه های خارجی در عربستان، را ساده تر حل کند تا گروه های متخاصم که همگی تنها در تندروی مذهبی ضد شیعه و ضد عجم با هم اشتراک خواهند داشت. ایران باید آماده باشد هزینه ی بالایی در حفظ امنیت و یکپارچگی سرزمینی عربستان که به امنیت ایران همیشه گره خورده است، حتا اگر نظام اسلامی قادر به تمیز این وابستگی متقابل نبوده، و تثبیت آل سعود دستکم تا هنگامی که جایگزین قابل قبولی در صحنه پیدا نشده، بپردازد. اتحاد عربستان و ایران، نتها امنیت خلیج فارس بلکه یکپارچگی سرزمینی عربستان را تامین کرده و از این رو، دلیل زیادی برای توجیه پایگاه ها و ناوهای جنگی خارجی باقی نمی گذارد.
موج تجزیه منحصر به منطقه عربی نمی شود. افغانستان مدت هاست که دارای حکومت مرکزی از یک سو و مناطق زیر سلطه طالبان و داعش از سوی دیگر، قرار دارد. امکان ایجاد حکومت تاثیر گذار یگانه در آن سرزمین بسیار پائین تراست تا حکومت ادامه دار جداگانه طالبان و یا داعش و یا مخلوطی از آنان، در مناطق پشتون نشین و با امکان پیوستن به پشتون های پاکستان. پاکستان نیز با اینکه گه گاه تلاش می کند، مدت هاست که مهار مناطق قیبله ای را از دست داده است و هربخشی حکومت محلی خود را دارد. حتا نمی توان نسبت به توان حکومت مرکزی در صورت روبرو شدن با یک بحران تند اقتصادی و یا نا آرامی گسترده در شهرهای بزرگ، اطمینان داشت. در پاکستان نیز امکان جدی از همپاشی و تقسیم به واحدهای کوچک تر، زنده است. چنین تحولی با تائید آمریکا که خلع سلاح هسته ای را ممکن تر می کند، روسیه، هندوستان و شاید هم چین (که دلیل زیادی برای حمایت از آن واحد سیاسی دیگر باقی نمانده) که همگی مساله ی افغانستان را در غیاب پاکستان ضعیف امکان پذیر تر می دانند، روبرو خواهد گردید. در هر حال تهدید از مرزهای خاوری برایران تا سال ها ادامه خواهد داشت.
با در نظر گرفتن تجزیه سرزمین های منطقه، از لیبی تا یمن و اثری که بر امنیت ایران می توانند داشته باشند، باید با گردشی 180 درجه ای در سیاست خارجی کشور که در ماجراجویی و بی ثباتی خلاصه شده، گذر کرد و تلاش نمود که ثبات در درجه نخست در تمام واحدهای سیاسی خلیج فارس و به ویژه عربستان و سپس در دیگر واحدهای منطقه برقرار گردد. بی ثباتی مخالف منافع درازمدت ایران حرکت می کند.
.............................................
۱ - برخلاف ایرانی تباران که چه به زبان و یا گویش ترکی، کردی، بلوچی و ... سخن می گویند، همیشه خود را بخشی از ملت ایران می دانند.
۲ - غرب و حتا روسیه حساب می کنند که، دستکم در کوتاه مدت نظام اسلامی به اندازه ای درگیر مبارزه با "استکبار" هزار دست است، که دیگر فرصتی برای رسیدن به ترکیه را ندارد.
۳ - با کاسته شدن از اهمیت استراتژیک نفت در جهان، از تمرکز نظامی در این منطقه بخودی خود کاسته خواهد شد. همزمان، هرچه ثبات بیش تر، دلیل بیش تری برای خارج کردن نیروی نظامی از منطقه که بسیار پرهزینه است، فراهم می گردد.
۴ - با در نظر گرفتن رقابت های شدید قومی در آن سرزمین، احتمال تکه شدن در دست چند قبیله بیش تر از اتحاد رسمی و عملی می باشد.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: