بده و بستان بی نتیجه
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[19 Jun 2016]
[ فرهاد یزدی]
- هژدهم ماه ژوئیه 2016
سکوت نسبی کنونی حاکم بر فضای سیاسی ایران را می توان تنها به یک تحول خلاصه کرد: فرآیند در جریان بده و بستان در اندازه کلان میان رقبای قدرت. در آغاز نیاز است که "سکوت نسبی" را توجیه نمائیم.
در ایران، خفقان و سرپوش گذاری بر حقایق همچنان ادامه دارد. با وجودی که طائب فرمانده درآزمدت اطلاعات سپاه مدتیست که پس از شایعه ی (بسیار محتمل) دست داشتن در قتل سردار همدانی، آشکار نشده است و حتا برادر گشاده دست او که خوزستان را فدای بشار اسد می کرد نیز ساکت شده، اما بگیر و ببندها بیش تر نه از جانب وزارت اطلاعات بلکه از سوی اطلاعات سپاه همچنان ادامه دارد. هر روز نیز اخبار کشته و دستگیری عوامل "وابسته" به خارج در مرزها پخش می گردد. همچنان تعداد کشته های ایران در سوریه به همان شدت سابق ادامه دارد، در حالی که دستکم از نظر ملت ایران و جهان روشن نیست که مسئول جنگ در آن مناطق کیست؟ آیا هنوز نیروی قدس مسئول چنین عملیاتی است و یا این مسئولیت به "بیت رهبری" واگذار شده است؟ یا بالاتر از همه، ملت ایران چه مسئولیتی در حفظ اسد دارد؟ شرکت در جنگ و انهم جنگی که تمامی قدرت های منطقه و بخش بزرگی از قدرت های جهانی در آن شرکت مستقیم دارند، امری نیست که اینطور روی هوا و بدون مشخص کردن دستگاه قابلی به عنوان مسئول نخست، اداره گردد. هر جنگی، بهمان اندازه اهمیتی که به گرداندگان نظامی آن داده می شود، بهمان اندازه و شاید هم بیشتر به گردانندگان سیاسی آن باید داده شود. چه گروهی تعیین کننده استراتژی سیاسی ایران در منطقه می باشند؟ از روی شواهد روشن شده که دستکم تا پیش از روحانی، سیاست عربی نظام اسلامی در دست سپاه پاسداران و به ویژه نیروی قدس بوده است. به طور حتم، نفوذ سپاه در دیگر نقاط خارجی نیز بسیار گسترده بوده است. با وجودی که صدام آغاذ گر جنگ بود و مسئولیت تمامی آن فاجعه بگردن شخص او می باشد، اما خمینی دارای این امکان بود که از جنگ جلوگیری نماید که بخاطر منافع خود، حتا صدام را مجبور و تشویق به جنگ کرد. آیا سیاسیونی که اداره جنگ در سوریه و عراق را بعهده دارند، در همان راه گام بر می دارند؟
نمی توان از سیاست خارجی هیچ کشوری در جهان بدون اشاره به آمریکا به عنوان بالاترین قدرت اثر گذار، سخن گفت. پس می توان نتیجه گرفت که سیاست خارجی ایران و از جمله در رابطه با آمریکا، به طور کلی اگر در اختیار کامل سپاه نبوده است، در موارد اساسی سپاه یا دیکته کرده و یا دستکم با سیاست نظام همراهی داشته است. زیر تهدید نظامی آمریکا در مورد مساله ی هسته ای که ایران را چند بار به لبه جنگ کشاند و همچنین تحریم اقتصادی که کشور را در آستانه ورشکستگی اقتصادی قرار داد که هنوز هم ادامه دارد، نظام و تمام اجزای تشکیل دهنده آن و از آن میان شخص رهبر و سپاه از مدت ها پیش از حکومت روحانی، با آمریکا در تماس بودند. تمامی جزئیات توافق ژنو و حتا محدود بودن تعهدات آمریکا، برای همه ی رژیم روشن بود. وزیر خارجه ی آمریکا و مسئول روابط خارجی اتحادیه اروپا به صراحت ابراز کردند که تمامی تعهدات خود را انجام داده اند. یعنی همه ی دست اندرکاران از رهبر گرفته تا روحانی و ظریف و مذاکره کننده ارشد (به عنوان نماینده سپاه) توهمی در مورد "دست آوردهای" ژنو نداشته و تنها دروغ می گفتند. سخن های تند و الدرم بالدرم سخنگویان سپاه در مورد دیگر محدودیت های نظامی ایران، یکبار دیگر توخالی از آب در آمد.
اما آسیب هایی که اداره کنندگان سیاست خارجی بر منافع ایران وارد آوردند، محدود به رابطه با آمریکا و غرب نمی باشد. تلاش بر بی ثباتی عربستان در چندین مورد، همراه با ایجاد کمربند شیعی که در مقابل، کمربند سنی مذهب های تندرو را بهمراه آورد، سال ها بر آینده ایران اثر منفی خواهد داشت. دشمنی بیهوده با عربستان که با درک نگرانی های آن حکومت عقب افتاده، می توانست به متحد تاکتیکی ایران بدل شود، اثر منفی آن بر ایران به زودی ها بر طرف نخواهد شد. ادامه و شدت جنگ در سوریه در صورت داشتن روابط دوستانه میان عربستان و ایران، کوتاه و کم تر می شد. دخالت احمقانه در یمن و ارسال ناوگان جنگی که همگان پیش بینی می کردند که نمی تواند پیش از یکماه دوام آرد، ضعف نظامی ایران را نه تنها برای نیروهای ارتشی دیگر سرزمین ها (که به طور قطع از آن آگاه بودند) بلکه برای عامه و به ویژه گروه های جهادی (دشمنان قسم خورده ایران و نه تنها نظام اسلامی) به طور کامل عیان کرد. فرستادن ارتش به سوریه که تا کنون از درگیری در خارج از مرزهای ایران خود داری کرده بود و انظباط و جنگندگی خود را در سطح قابل قبول حفظ کرده، آیا وسیله ی نفوذی های جمع شده در "بیت رهبری" برای بی اعتبار کردن این نهاد است؟ چه دلیل دیگری برای ورود ارتش در سوریه، در حالی که فرمانده ارتش به طور قاطع از خود رفع مسئولیت می کند، می توان براین عمل، آنهم هنگامی که سپاه در این مورد سکوت کامل در پیش گرفته، ارایه داد. تنها دلیل دیگر می تواند کنار کشیدن کامل فرمانده نیروی قدس از مساله ی سوریه که هر روز پیچیده تر می گردد، باشد. در اینجا باید به ویژه به عراق توجه کرد. سرزمین همسایه ویران و درگیر جنگ داخلی 13 ساله که تمامی اختلافات قومی، نژادی، مذهبی و زبانی موجود در درازای هزار سال را در ابعاد بسیار اغراق شده که با دخالت قدرت های منطقه و خارجی بر اغراق آن افزوده، به نمایش گذارده است. اگر حکومت شیعه عراق با حمایت ایران نتوانند با یاری غرب و تفاهم با ترکیه و عرب های سنی مذهب، هرچه زودتر به جنگ داخلی پایان دهند، ایران سال ها در جنگ فرسایشی که هر روزه دشمنی بیش تر سنی ها را برخواهد انگیخت، در عراق گرفتار خواهد شد. اما از سوی دیگر تفاهم در عراق و سوریه را نمی توان از یکدیگر جدا کرد. حل مساله ی منطقه نیز بدون تفاهم میان ایران، ترکیه و اعراب غیر ممکن خواهد بود. تا هنگامی که اتحاد عربستان با ترکیه پابرجاست، یعنی تا هنگامی که عربستان از ترس نظام اسلامی به ترکیه و اسرائیل پناه برده است، ترکیه از موقعیت بدست آورده در سوریه و عراق، حاظر به عقب نشینی نیست. مدت هاست که در این تارنما تکرار شده که کلید حل مسایل منطقه در کنار گذاردن اختلاف با عربستان است. این مطلب روشن است که ایران بدون توجه به حکومت آن، نمی تواند از همسایگی با حکومتی مانند عربستان احساس انزجار و ناخشنودی نکند. اما ایران مانند غرب، دستکم در کوتاه مدت تا هنگامی که گزیدار قابل قبولی در افق دیده نمی شود، چاره ای بجز همراهی ندارد.
با وجودی که براثر کاسته شدن از تحریم ها، می توان انتظار افزایش درآمد نفت را داشت، اقتصاد ایران بخاطر فساد و از همپاشیده شدن هنجارهای منطقی در سی و هفت سال گذشته، سیاه ترین دوران خود را، حتا با مقایسه با دوران جنگ، می گذراند. برای کم رنگ نشان دادن چپاول دارائی های ملت در ابعاد چند "میلیارد دلار" که هردو گروه تندرو و عملگرا در آن شریک هستند، سروصدای حقوق های ماهیانه چند سد میلیون تومان بلند شده است. در این که چنین حقوق هائی در نظام فلاکت بار اسلامی، نمی تواند نامی بجز دزدی از کیسه ملت داشته باشد، تردیدی نیست. انگیزه هرچه باشد، دستکم ابعاد فساد روشن تر می گردد. از سوی دیگر، ایران در چنبره رکود همراه با تورم گرفتار است. کسری بودجه و پرداخت یارانه به افراد که به صورت "حق" در آمده است، راهی بجز چاپ اسکناس ندارد. سیاست انقباضی حکومت برای مبارزه با تورم، با افزایش اسکناس درگردش در تضاد است. از سوی دیگر افزایش بیکاری که زاده نبود سرمایه گذاری درآزمدت و ورود کالاهای خارجی از مجراهای غیرقانونی که هر دو ریشه در سیاست دارند، دوام رژیم را با چالشی سخت روبرو کرده است. جبران چنین چالشی در کوتاه مدت با افزایش نقدینگی در بازار می تواند تا اندازه ای ممکن گردد که بخودی خود تورم زاست. اصلاح اقتصاد در کوتاه مدت و در نبود دگرگونی پایه ای سیاسی، غیر ممکن خواهد بود. ژرفای مساله هنگامی بیش تر روشن می گردد که توجه کنیم که جنگ و یا حتا سیاست تهاجمی بدون اقتصاد قوی، پای در باد دارد.
چنین تصویر زشتی نمی تواند "با سکوت نسبی" سرآمدان هیچ نظامی همراه باشد تا چه رسد به نظام اسلامی که از روز نخست، کانون فتنه و خیانت نه تنها در سطح مملکت بلکه برعلیه یکدیگر می باشد. اگر در نظر گیریم که چندی پیش رهبر نظام، رفسنجانی را خائن خطاب کرد، سخن نراندن در باره مبارزه داخلی قدرت، سکوت نسبی می باشد. راز این سکوت در چیست؟
با احتمال زیاد، پس از آخرین انتخابات که باوجود داده های نامناسب که شاید هیچیک مورد تائید ملت نباشند، نفرت و دوری ملت از نظام آشکارتر شد. این نفرت از کل نظام در حالی است که گروه تندرو بسیار بیش تر از رقیب که در هرحال در شرایط موجود دست بالا را دارد، نوک حمله را به سوی خود متوجه می بیند. از سوی دیگر نیز گروه تندرو که اعتماد بنفس خود را براثر وقایع سال 88 بشدت از دست داده بود، اینبار همراه با متحدین خود در سپاه، هیچگونه بختی برای یک کودتای موفقیت آمیز نمی بینند. در این توازن نسبی قوا، در حالیکه سرعت سقوط مشروعیت نظام چه تندرو و چه عملگرا از سرعت قهقرایی کشور پیشی گرفته، شاید تنها راه نجات را در توافق همه جانبه، هرچند کوتاه مدت می بینند. باید هرچه زودتر تکلیف چند نهاد اساسی روشن گردد. نخست شورای نگهبان است که دیگر ارزشی برای آن نه نزد ملت و نه حتا در میان اعضا آن باقی نمانده است. درگیری تعیین کننده ای میان سیاستمدارانی که خواستار چرخش در بر همین پایه هستند و آنان که بدون دگرگونی پایه ای راهی برای نجات نظام نمی بینند، در باره این نهاد که بعنوان لولوی رهبر برای بخط نگاهداشتن مجلس و حکومت بکار می رفت، در گرفته است. مورد اختلاف بزرگ دیگر، هیئت دولت می باشد. اگر روحانی می خواهد نشان دهد که در چپاول ملت، حکومت او نقشی ندارد دستکم باید بسیاری را که شهره باناپاکی دارند کنار گذارد. همچنین به تیم اقتصادی نیاز دارد که از آمار سازی و سخنان میان تهی دست برداشته و به طور قاطع سیاست دولت را روشن کند و همزمان آماده دست اندازی به محدوده بسیار گسترده اقتصادی رهبر و تشکیلات زیر نظر او باشد. برخورد بر سر تشکیل کابینه جدید و کنار گذاردن مافیای شناخته شده از قدرت، می تواند معرف باقی مانده دوران حکومت او باشد. در این میان نباید به نهاد دادگستری که از بخش "داد" آن چیز باقی نمانده غافل شویم. بدون اصلاح این نهاد بسیاری از مسایل و از آن میان سرمایه گذاری داخلی و خارجی غیر ممکن خواهد بود. اما از همه مهم تر که هم بر سیاست داخلی و هم خارجی اثر تعیین کننده قاطع دارد، تشکیلات نیروهای مسلح و به ویژه سپاه پاسداران می باشد. دو دستگی در سپاه پاسداران و چنبره دستگاه اطلاعات و امنیت آن نهاد که به تصمیم گیرنده نخست بدل شده است، امکان درگیری های خونین که هرروز می تواند اتفاق افتد، را فراهم کرده است. نمی توان انتظار داشت که نهاد نظامی و آنهم از نوع مهاجم و مداخله جو، روی هوا و زمین برای مدت درازی به صورت معلق نگاه داشت. همزمان ارتش نیز در موقعیت سردرگم درباره نقش خود در جامعه ایران و وظایف خود در امنیت کشور همچنان باقی مانده است. سیاست خارجی ایران در رابطه با قدرت های جهانی، سیاست در منطقه عربی و حتا در خاور کشور، بدون روشن شدن موقعیت سپاه و مواضعی که در پیش خواهد گرفت، ناروشن و لرزان و در بهترین حالت، ادامه سیاست های پیشین خواهد بود. حتا تهیه ی برنامه ی جانشینی برای رهبر، بدون روشن شدن مبارزه قدرت در داخل این نهاد مشگل بتواند شکل گیرد. همین امروز رفسنجانی در سخنانی تائید کرد که دو نفر به عنوان جانشین رهبر گزیده شده اند، اما نام آنان سریست. تاکنون همه چیز سری دیده بودیم، اما رهبر سری که می خواهد رهبری 80 میلیون ایرانی را در دست گیرد، ندیده و نشنیده بوده است. تندروها چه در سپاه و چه غیر سپاهی، مانند هر نظام خودکامه که به بن بست رسیده باشد، می دانند که هرگونه تغییر می تواند به سرنگونی تمامی رژیم منتهی گردد، با اینکه می دانند درمان درازمدتی نخواهد بود، خواستار ادامه وضع موجود می باشند.
ما باید انتظار: (1) توافقی گسترده در انتصابات پیش رو و آنهم بزودی انتشار یابد و یا (2) سطح برخورد میان مدعیان قدرت برای دست گرفتن کشوری هشتاد میلیونی و با سابقه دراز ملت و دولت، شدت بیش تر یابد. دست بالاتر از آنانی خواهد بود که عامل ملت را در محاسبات خود ارج بالاتری دهند. نظام اسلامی نجات پذیر نیست. نجات ایران تنها از راه برقراری اراده ملی در اداره کشور مقدور خواهد بود.
---------------------------------------
۱ - فرمانده ارتش به طور رسمی مسئولیت ارسال پرسنل ارتشی به جبهه ی سوریه را از خود سلب کرد.
۲ - به گفته یکی از سرداران سپاه که سفارت ایران در چین و پاکستان را نیز به عهده داشته است، عراقچی مذاکره کننده برجام عضو نیروی قدس بوده و "هنوز هم هست."
۳ - زاکانی نماینده تندروی مجلس سابق و فدایی رهبر، در تارنمای خود دو مطلب را فاش کرد که موجب خشم شدید رهیر شد: نخست نامه محرمانه مورگرینی به ظریف دال بر تاکید اجرای کامل تعهدات غرب و به ویژه آمریکا در مورد قرارداد ژنو و دوم تائید اقامت بیش از یک ماه رهبر پیشین طالبان در ایران که مورد تکذیب حکومت قرار گرفته شده بود.
۴ - نمی شود با خود فریبی، امکان حفظ حکومت مرکزی بر عراق را همچنان در مخیله داشت. عراق و سوریه به صورتی که در پیش از جنگ داخلی در آن سرزمین ها می شناختیم، امکان بسیار کم تری دارد تا تجزیه کامل. عراق به سه سرزمین اقلیم کردستان، سنی و شیعه نشین و هر یک با درآمد نفت به این صورت که نفت موصل به سنی ها برسد. سوریه به صورت سرزمین بزرگ سنی نشین و سرزمین کوچک تر شیعه و مسیحی نشین. البته روشن است که همه ی قدرت های حاظر، منافع و منطقه نفوذ خود را می خواهند.
۵ - حتا بنا به گفته وزیر نفت، درآمد ایران در سال جاری نمی تواند بیش از 22 میلیارد دلار باشد. آمارهای داده شده وسیله ی نظام اسلامی مشکوک هستند. اگر فرض کنیم که این ارقام درست است در برابر درآمدهای بدست آمده در دوران احمدی نژاد و در مقایسه با نیازهای مالی ایران، رقم ناچیزی می باشد.
۶ - در ماجرای چپاول سه و نیم میلیارد دلاری که متهم نخست مه آفرید خسروی، بدون درنگ پس از نامه نگاری به رهبر نظام اعدام گردید، رئیس وقت بانک اصلی متهم به تبانی، یعنی آقای جهرمی که شایع است یکی از حسابداران اصلی "بیت رهبری" می باشد به پرداخت 8 میلیون تومان یعنی برابر با ارزش "یک متر" مربع زمین در تهران و یا دیگر شهرهای بزرگ محکوم شد.
۷ - چنین حرکت پوپولیستی از پایه غلط بود. واکنش سوئیس ثروتمند که با رای قاطع به چنین نظری مخالفت کرد، آموزنده است.
۸ - خاتمی، تا مقدار زیاد نزد ملت به پاکدستی شهره دارد. اما در دوران او رشد فساد همچنان به شتاب خود ادامه داد.
۹ - سردمداران نظام اسلامی از اینکه خمینی در برابر اصرار بسیاری از "نفوذی های" چپ و راست، ارتش را منحل نکرد وام دار او هستند. در غیر اینصورت از مدت ها پیش سپاه این نهاد نظامی، تمامی قدرت را به طور کامل قبظه کرده بود.
۱۰ - به سرنوشت اتحاد شوروی پس از درگذشت برژنف تا رسیدن گورباچف به قدرت توجه کنید. در واپسین سال های زندگی برژنف شخص او به طور عملی نه از نظر فیزیکی و نه مغزی قادر به انجام وظایف نبود.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: