بلبشوی نظام همزمان با وقایع تعیین کننده قطر
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[18 Jun 2017]
[ فرهاد یزدی]
– دوازدهم ژوئن 2017
چنانچه رایج در جامعه و منطقه ای بی ثبات است، در زمانی کوتاه، حوادث تعیین کننده ای در ایران و منطقه شکل گرفت. در حالی که رئیس جمهور آمریکا در سفری به خاورمیانه از یکسو تلاش در ایجاد اتحاد بیش از بیش میان عرب های خلیج فارس با یکدیگر و از سوی دیگر هماهنگی بیش تر آنان با اسرائیل بر علیه ایران می نمود، "انتصاب" ریاست جمهوری در ایران بدون حادثه ی در خور توجه، انجام گرفت. در مدت زمانی کوتاه، آشکار و تند شدن اختلاف اعراب خلیج فارس با قطر، جبهه ی درگیری ایران و اعراب را گسترده تر کرد. همزمان اعلان روز رای گیری برای "استقلال" کردستان عراق، تجزیه ی عملی در آن سرزمین را به سوی تجزیه ی رسمی، گام مهمی به پیش برد. بالاخره حمله ی داعش در ایران، نادانسته های مهمی را بر معادلات پیچیده ایران و منطقه وارد کرد. تمامی این وقایع در حالی شکل می گیرد که جنگ قدرت در ایرن ادامه دارد.
آخرین انتخابات ریاست جمهوری در ایران دارای تفاوتی اساسی با دیگر انتخابات مشابه در پس از ریاست جمهوری رفسنجانی در گذشته داشت: این بار سپاه پاسداران به عنوان قدرت سیاسی غالب بر کشور، عزم خود را برای به ریاست جمهور رساندن روحانی جزم کرده و آن را اجرا کرد. این سناریو به این معنا نیست که در انتخاباتی "آزاد" با شرکت تنها چهار فرد "تائید صلاحیت" شده، روحانی به این پیروزی دست نمی یافت. با هر معیاری که سنجیده شود، در مقایسه روحانی پیروز این مصاف می بود. بلکه برای پیش گیری از هر نوع اتفاق نا دانسته و برای تضمین آرامش فرآیند انتخابات، این انتصاب از پیش تعیین شده بود. سپاه پاسداران به دو دلیل مهم (1) پیش گیری از جنگ خارجی و (2) پیش گیری از خیزش عمومی، بر خلاف میل "رهبر"، چاره ای به جز به مسند نشاندن روحانی نداشت. وزنه افکار عمومی که در نظام اسلامی بی ارزش بحساب می آمد با شکست های پی در پی رژیم و به ویژه پس از وقایع سال 88 هر روز به زیان رهبر نظام، وزنه سنگین تر می یافت. همزمان نقش سپاه پاسداران بعنوان تنها تضمین کننده ی پایداری نظام اسلامی، افزایش می یافت، تا جائی که امروز نقش نخست سیاسی را بازی می کند و رهبر نظام، با تمام دست و پا زدن های گاه و بیگاه، مقام نخست خود را بالاجبار واگذار کرده است. سپاه نمی تواند بدون اتحاد با ارتش و ملت، به طور آشکار قدرت را قبظه کند زیرا از واکنش آن دو مطمئن نیست. اما با حفظ ظاهر موقعیت رهبر در مقام خود، قدرت را اعمال می کند. حال سخنانه ناشی از افیون رهبر در مخالفت با روحانی که به عنوان فرمانده کل قوا، اجازه آتش به اختیار را صادر می کند، بایستی بیش از هرکس و هر نهادی، بر اقتدار سپاه آسیب وارد آورد.
هر نیروی نظامی، بر پایه ی انظباط پا برجاست. چنین فرمانی، اقتدار هر فرمانده از درجات پائین تا بالاترین مقام، را زیر پرسش قرار می دهد. حال اگر بخواهیم استدلال کنیم که روی سخن به این گروه یا آن گروه بوده است، این تلاشی برای توجیه سخنانی بسیار غیر منطقی و برخلاف منافع خود رژیم، می باشد. با در نظر گرفتن نیاز شدید نظام به سپاه پاسداران برای ماندن در قدرت، تلاش غیر قابل انتظار رهبر در ایجاد هرج و مرج در فرماندهی نیروهای مسلح (و همچنین نتیجه انتخابات)، تنها می توان به یک نتیجه رسید: در جنگ قدرت برای افزایش نفوذ در سپاه، این گروه عملگراست که در برابر تندروها به موفقیت دست یافته است. پس از ریاست جمهوری رهبر کنونی، بخاطر ساختار غیر منطقی رژیم، تمامی رئیس جمهورهای نظام با رهبر درگیری داشته اند. در تمامی این دوران، با تکیه بر سپاه و نهادهای امنیتی، رهبر نظام در هر برخوردی موفق خارج می شد. با انباشته شدن شکست های داخلی و خارجی رژیم و ضایع شدن کامل مشروعیت، طبیعی بود که موقعیت رهبر نظام هر روز سست تر گردیده و در برابر بر قدرت اراده ملی در سطح کشور و قدرت سپاه در معادلات داخل رژیم، افزایش یابد. امروز رئیس جمهور خود را در موقعیتی می یابد که احساس می کند می تواند با راحتی بیش تر به مواضع رهبر حمله برد. هر چند که پاره ای از رهبران سپاه گاه و بیگاه از موضع رهبر نظام حمایت می کنند، اما این حمایت، بی چون و چرا نیست و باید در چارچوب منافع کلی سپاه بعنوان یک نهاد زنده، توجیه شود. پاره ای از فرماندهان فاسد سپاه، بخاطر منافع فردی از رهبری همیشه حمایت کرده و هنوز هم می کنند. اما همزمان هر نهادی، همیشه هدف های ویژه خود را دارد و آن را دنبال می کند. بالاترین هدف هر نهاد، ماندگاری و افزایش نفوذ خود در تصمیم گیری های کلی کشور قرار دارد. با تمام رقابت و اختلاف های موجود در داخل سپاه، امروز موقعیت ارتقا یافته سپاه چنین است و از سوی دیگر، خواستار جلب حمایت ملت و نه مقابله با آن می باشد. سپاه بر موقعیت ارتش، بعنوان تنها نهاد دارای مشروعیت در ایران، رشک می برد و خواستار دست یابی به چنین موقعیتی در نزد ملت است. از این رو می توان تصور کرد که اشتراک منافع سپاه و رئیس جمهور، همچنان دست بالای رئیس جمهور در برخورد با رهبر، در آینده نیز ادامه داشته باشد.
وقایع قطر دارای این توان بالقوه است که ایران را هرچه بیش تر در باتلاق خاورمیانه عربی فرو برد. این موقعیت، خطر برخورد با اعراب حاشیه خلیج فارس و ترکیه را که مدت هاست بر منطقه سایه افکنده، افزایش می دهد. از یکسو اعراب به طور آشکار بر علیه قطر بخاطر مواضع آن شیخ نشین در رابطه با ایران، جبهه گیری کرده اند که خواهی نخواهی، ایران را مجبور به تقویت موضع خود در آن واحد ساسی کرده و از سوی دیگر، ترکیه با تکیه بر قرارداد دفاعی با قطر آمادگی اعزام قوا به آن سرزمین را اعلان کرده است. ایران در سوریه و عربستان برخورد مستقیم با ترکیه داشته است. در عراق باوجود اشتراک منافع در مورد اقلیم کردستان، در برابر اشغال نظامی و تلاش در راه افزایش نفوذ و به ویژه در میان سنی مذهبان، با ترکیه برخورد منافع واقعی و جدی که در آینده نیز ادامه پیدا خواهد کرد، دارد. با وجودی که آمریکا بیش و کم یازده هزار نیروی مسلح در قطر دارد، ترجیح می دهد که به طور مستقیم در امور داخلی قطر مداخله نکرده و اگر نیاز است که تغییراتی در رژیم آن سرزمین داده شود، وسیله نیروهای عرب و یا با مشارکت ترکیه شکل گیرد. ترکیه که از دست یافتن به چنین موهبتی که بهر صورت آن کشور را شریک منابع سوختی قطر می کند، بشدت خرسند است. در چند سال گذشته، ترکیه ثابت کرده است که در جهت دست یابی با منافع ملی (بر مبنای برداشت رهبران آن کشور)، آمادگی خطر پذیری شدیدی را دارد. اگر ترکیه رشد اقتصادی بسیار بالائی داشت (که ندارد) نمی توانست به چنین ثروتی با چنین هزینه ی کم و با چنین سرعتی، آنهم در حیاط خلوت ایران، دست یابد. نیازهای مالی ترکیه با دست اندازی به قطر می تواند بسرعت حل شوند. واقعیت روشن این است که رسیدن پای سربازان ترکی به قطر، امکان در گیری جنگی فراگیر در منطقه با شرکت ایران، را چند برابر می کند. برخلاف منافع عربستان و ایران و به احتمال زیاد آمریکا، ترکیه دست به چنین عملی خواهد زد که بسرعت نه تنها پای ترکیه را به چنین نقطه حساسی باز خواهد کرد، بلکه همزمان آن سرزمین 80 میلیونی را با منبع ثروتی غیر قابل انتظار روبرو خواهد کرد.
ترکیه سبک و سنگین می کند که با در نظر گرفتن وضعیت کنونی منطقه، دخالت در قطر ممکن است با هزینه ی سیاسی کم ترهمراه باشد: (1) وضعیت کنونی در سوریه و عراق از یکسو و از سوی دیگر با نیاز عربستان به آن کشور هم در مورد نخست و هم در مقابله با ایران در خلیج فارس، عربستان آمادگی رویاروئی سخت با ترکیه را ندارد. (2) همزمان ترکیه برای آمریکا در رقابت با روسیه و هم در جنگ با داعش، متحدیست که با تمام زیاده خواهی و سیاست تهاجمی که در چند سال گذشته در پیش گرفته، کنار گذاردن آن متحد مشگل بیش تری برای آمریکا ایجاد خواهد کرد، تا ادامه ی سیاست اتحاد با آن سرزمین. آمریکا از حضور کشور رقیب توانمندی با ایران که دارای مرزهای خاکی نیز هست، مرکز فشار دیگری برای نظام اسلامی ایجاد خواهد کرد. نیروی آمریکا مستقر در قطر به احتمال زیاد با تمام قدرت بالقوه ای که دارد، به طور مستقیم وارد عمل نظامی نخواهد شد و به وضایف پیشین خود که پاسداری از چاه ها و پالایشگاهای گاز و تبدیل آن به مایع، در قطر و منطقه و تضمین صادرات آزاد، بسنده خواهند کرد. (3) از دید عربستان، ارسال نیروی ترکیه به قطر می تواند به عنوان مقدمه ای در تلاش در تجزیه آن سرزمین فاقد ملت به شیخ نشین های کوچک تر و قابل مهارتر، وسیله ی غرب تعبیر گردد. به ویژه این اقدام، با دلیل یا تصادفی، همزمان گردیده با خواست اقلیم کردستان برای برگذاری همه پرسی برای اعلان استقلال. آمریکا مدت هاست که از ایجاد کشور کردستان حمایت کرده است. از سوی دیگر، روند تجزیه در منطقه مدت هاست که در جریان می باشد. توان مالی عربستان + متحدین زنگ خطریست برای تمامی قدرت های کوچک و بزرگ جهانی. عربستان با احساس خطر از امکان تجزیه، دست کمک به سوی پاکستان دراز کرده است. اما در هر حال تلاش بیش تر خواهد کرد که برخوردی با منافع آمریکا نداشته باشد.
اما از همه بالاتر، ورود نیروی نظامی ترکیه به قطر هرچند هم کوچک، تهدیست آشکار و درازمدت برعلیه نه تنها نظام اسلامی، بلکه بر امنیت ملی ایران در درازمدت. ترکیه (همراه با آمریکا) با فشاری که بر مرزهای باختری ایران و هم از راه حکومت اقلیم کردستان و هم در جبهه ی شمالی از سوی جمهوری آذربایجان (آران) بر ایران وارد می کند، محاصره ایران را کامل خواهد کرد. هرچند ایران و ترکیه در مساله کردستان عراق اشتراک منافع دارند، ترکیه احساس می کند که در هرحال ایران در برابر مساله ی استقلال رسمی کردستان عراق، چاره ای بجز همراهی با ترکیه ندارد و از این رو، از بابت اتخاذ سیاستی در مخالفت با ترکیه، نگرانی ندارد. ایران در برابر حضور نیروی نظامی ترکیه با تناقضی شدید روبروست. از یک سو نمی تواند بدون واکنش نظامی، اجازه انجام چنین عملی را که باز کردن پای رقیب به منطقه نفوذ خود و اعتراف به شکست است، رابدهد. از سوی دیگر، هرگونه اقدام نظامی در قطر، بدون تردید از جانب ترکیه در مرزهای خاوری ایران واکنش خواهد داشت. این جنگ یک سویه در حالی ممکن است شکل گیرد که ایران از مرزهای خاوری با فشار طالبان و داعش و بالاتر از همه، پاکستان و دست نشاندهانش و از سوی جنوب با فشار نظامی آمریکا و عربستان و داعش روبروست. از این رو، بن بست ایران در مورد قطر بسیار حساس و به سرعت می تواند به جنگی ختم شود که تمامی قدرتهای حکومتی و غیر حکومتی منطقه از پاکستان گرفته تا ترکیه و آمریکا (آشکار و یا به طور غیر مستقیم) و از طالبان تا داعش در آن وارد شوند. نمی توان مطمئن بود که اسرائیل نیز از فرصت حمله نظامی استفاده نکند. در جنگ فاجعه آمیز همه گیر احتمالی آینده، ایران متحدی که بتواند از آن کمک بگیرد ندارد. چین و روسیه به ارسال چند یاد داشت اعتراض آمیز بسنده خواهند کرد.
در این تارنما بارها مطرح گردید که تجزیه ایران بدون مداخله قدرت نظامی خارجی، ممکن نیست. حتا برخورد سیاسی داخلی شدید میان گروه های رقیب، با تمام مسایلی که ایجاد خواهد کرد، بدون دخالت نظامی خارجی، به تنهائی دارای توان بالقوه درهم شکستن همبستگی ملی نخواهد بود. تحولات قطر دارای توان ایجاد جنگ همه گیر و آمادگی شرایط برای تجزیه ایران می باشد. با تمام اعتمادی که به توان و فداکاری نیروهای نظامی ایران و به ویژه در برابر تجاوز خارجی می توان داشت، آتش تخریب رقبا، ابعاد و گستردگی جبهه ی درگیری، امکان خوش بینی را از میان بر می دارد. بدون تردید ایران می تواند بر تمامی قدرت های مذکور آسیب هائی وارد کند. اما قدرت نظامی ایران عامل بازدارنده از جنگ همه گیر نخواهد بود. توان آسیب به دشمن تا آنجائی که بتواند به عنوان عامل بازدارنده از تجاوز بکار رود، قابل ارزش است و نه بیش از آن. در برابر کشته شدن هزاران هزار ایرانی، ویرانی کشور و احتمال بسیار بالای تجزیه، آسیب رساندن به دشمن دست آوردی است، ناچیز. بذرهای شومی که نظام اسلامی در درازای سال ها در ایران ومنطقه پراکنده، بار زهرناک خود را بر ایران می پاشد. با این وجود ماندگاری ایران باید تضمین شود.
از جنگ نابود کننده ایران، با هر قیمتی که شده باید جلوگیری شود. تنها راهی که می توان از جنگ جلوگیری کرد، برکناری بدون معطلی حکومت مالیخولیائی اسلامی می باشد. به درست و یا نادرست، هیچ یک از حکومت های رو در روی ایران، آمادگی کنار آمدن با نظام اسلامی را ندارند. در اینجا وارد این بحث که آیا آنان حق چنین کاری را دارند، نباید شد. واقعیت را باید دید و لمس کرد. اگر ایران توان رویاروئی نظامی با تمامی قدرت های ذکر شده را داشت، بحث مورد اشاره بالا، مورد پیدا می کرد. اما ایران چنین توانائی را ندارد. پس تنها راه کنار گذاردن آتش افروز داخلی می باشیم. آتش افروزی که با تمام گرفتاری و مسایل، رهبر آن هنوز در باره پخش صدای خواننده محبوب بحث می کند. ماندگاری ایران در تضاد با ادامه ی رژیم اسلامیست و توان مقاومت ایران در برابر مسایل موجود، در مقایسه بسیار اندک است. در این برهه تنها کار موثری که برای نجات ایران، می شود انجام داد براندازی فوری نظام اسلامیست.
///////////////////////////////////
۱ - در واقعه حمله داعش به تهران، هر طور که تعبیر شود، ارتش با انتشار اعلامیه ای یک بار دیگر بر وظیفه ی اصلی خود که پاسداری از مرزهای ایران باشد، پای فشرد. این موضع گیری منطقی که صلابت ارتش را یک بار دیگر ثابت کرد، در راستای همبستگی با ملت می باشد.
۲ - به وقایع سوریه، عراق و اشغال سرزمین، درگیری مستقیم با روسیه، درگیری با اتحادیه اروپا و آمریکا نگاه کنید.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: