آینده نه چندان دور ایران
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[24 Jun 2017]
[ فرهاد یزدی ]
- بیست و سوم ژوئن 2017
ایران در کوتاه مدت، به چه سوی می رود؟ سخن راندن در باره آینده، بخاطر وجود بی نهایت عوامل در حال تحول، با نسبت بسیار بالای خطا همراهست. با پذیرش این خطر، اما با برآورد واقعیت های داخلی و خارجی تاثیر گذار بر ایران، می توان مسیر حرکت ایران، البته بسیار محدود، را ترسیم کرد. نخست باید ایران را برمبنای واقعیت های موجود ترسیم کنیم و سپس به ابعاد تاثیر گذاری وقایع منطقه و جهان بر این کشور بپردازیم:
ایدئولوژی نظامی که 1500 سال از جهان عقب است، جنایت، زورگوئی، فساد، بی توجهی به ملت و خواست های آن، ترسیم سیاست های کلان بر مبنای منافع رژیم و عدم درک جهان و انگیزه کشورها، سبب ایجاد شکست های پی در پی در داخل و خارج شده است. ایران در این دوران با وجود تمام شکست ها و خطر اشغال کشور که روبرو بوده، در سایه همبستگی جا افتاده ملی و فرهنگ آبدیده، توانسته موقعیت خود را به عنوان ملت و کشور در جهان حفظ کند. نظام اسلامی، از روز نخست به جنگ برعلیه ایران و پدیده ملت برخواست. ایران تنها به عنوان خاکی که باید رژیم در آن پایه گیرد و ایدئولوژی خود را پرتاب کند، برآورد می شد. رژیم هیچگاه درک نکرد که با ایرانی ناتوان، نمی توان در جنگ مذهبی که در نظر دارد، پیروز گردد. نتیجه عدم درک واقعیت ها، از دست رفتن مشروعیت رژیم و ناتوانی ایران هم از نظر اجتماعی و هم از نظر اقتصادی، سیاسی و نظامی می باشد. ایدئولوژی عقب افتاده ای که هنوز قدرت اداره کشور را بر مبنای اصولی نامفهوم و وابسته به اراده خداوندی و نه اراده ملت می داند، در حال سقوط است و شوربختانه بهمراه خود ایران را نیز در تمامی این مدت بر لبه تیغ فروپاشی قرار داده. رژیم چون منافع خود را بر مبنای ایدئولوژی (همراه با منافع شخصی و گروهی) و نه منافع ملی، تعیین کرده، به طور طبیعی و به ناچار توسعه طلب، پرخاشجو و دشمن تراش می باشد. برای رسیدن به هدف از استفاده از هیچ وسیله ای ابا ندارد. از این رو با در نظر گرفتن، رشد فرهنگی ایران، زمان و شرایط جهانی، در زمره خون خوارترین رژیم های حاکم در جهان می باشد. فساد توسعه یافته از بالا، به لایه های پائین تر رژیم به اندازه ای تراوش کرده که هیچیک از نهادهای نظام از رهبری رژیم گرفته تا قوه قانون گذاری تا دادگستری تا نظامی و امنیتی تا اجرائی از فساد نهادینه شده رهائی ندارند. پاک ترین و یگانه نهاد دارای مشروعیت در ایران ارتش است که تاکنون خردمندانه خود را از سیاست و (نه همراهی با ملت) کنار کشیده است. سردمداران نظام بخاطر دست یابی به سود فوری، قیصریه را مدت هاست که به آتش کشیده اند. اقتصاد، با وجود درآمدهای افسانه ای نفت در این مدت، هر روز از سطح جهانی فاصله بیش تر بخود گرفته است. افزایش توامان بیکاری و تورم که نتیجه مستقیم کمبود سرمایه گذاری در درازای سال ها بوده است، زندگی را هر روزه برای توده مشگل تر می کند. اختلاف طبقاتی در تاریخ اخیر ایران هیچگاه به این اندازه نبوده است. بخاطر چپاول، دارندگان زر و زور، دست به ایجاد نهادهای مالی اختراعی زدند که از روز نخست ورشکستگی آنان همراه با دیگر بانک ها سال ها دانسته شده بود. این مسیر به انتهای خط رسیده است. به احتمال زیاد، حکومت تا آنجائی که بتواند با چاپ اسکناس و تزریق نقدینگی، نتیجه برگشت ناپذیر ورشکستگی سخت نظام بانکی کشور باشد، را به آینده موکول می کند. شرایط کنونی ایران، با ونزوئلا، جفت دوقلویش در آمریکای جنوبی، بسیار مشابه می باشد. تنها تفاوت اساسی میان این دو کشور در این است که ایران با فشار مضاعف خارجی برای تجزیه روبروست، در حالی که در ونزنوئلا به رژیم فرصت داده شده که به مرگ طبیعی بر اثر تحولات داخلی از میان برود.
شاید هیچ تحولی، به اندازه ای که بحران جانشینی رهبر نظام به وجود آورده، مرگ رژیم را به نمایش نگذارد. رژیم قادر نخواهد بود که بهمان سادگی پس از مرگ خمینی، این مساله اساسی را حل کند. پس از شکست رهبر نظام (با پشتیبانی تندروها و عوامل امنیتی) برای انتصاب فرزند نه چندان خوشنام خود، به این سمت، بقیه تلاش های او برای ارائه چهره قابل قبول دیگر رقبا، نیز به نتیجه نرسید. تمامی افرادی که در دورانی زمزمه نامزدی آنان می رفت، به نوعی از میدان خارج شده اند. "رهبری" شورائی (بدون شرکت نظامیان) وسیله ی آخوندها نیز به نظر نمی رسد بختی داشته باشد تا چه رسد به رهبری فردی. نظام باید درک کند که در نبود مشروعیت و با وجود سطح بالای فرهنگی و سیاسی در ایران، همراه باشرایط جهانی، گماردن فردی بنام رهبر، حتا بالاتر از اراده ملی، دیگر امکان پذیر نخواهد بود.
اگر ایران با یک دگرگونی اساسی در آینده نزدیک روبرو نشود، شورش های ناشی از نارضایتی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مانند آنچه که در ونزوئلا (روزی ثروتمندترین سرزمین آمریکای لاتین) در جریان است روبرو خواهد شد. بر تمام عوامل داخلی، فشارهای خارجی که از هر سو کشور را محاصره کرده اند، را باید بی افزائیم. به سادگی می توان ادعا کرد که نظام اسلامی در جهان متحدی ندارد. در جهان امروز دیگر اشتراک مذهبی، متحد طبیعی میان کشورها بوجود نمی آورد. نظام اسلامی با برخی از کشورها و قدرت ها اشتراک منافع گذرا دارد و نه بیش از آن. نظام از این قدرت ها که دارای منافع مشترک هستند، نیز نمی تواند به خوبی استفاده کند. زیرا منافع را بر مبنای منافع رژیم می سنجد و نه منافع کشور. از این رو می بینیم که روسیه به سرعت ترکیه را به عنوان متحد خود در منطقه، جانشین ایران می کند. زیرا حکومت تا اندازه ای مذهبی ترکیه، از انعطاف بیش تری در تمیز منافع ملی خود برخوردار است تا رژیم جامد ایران. هر اندازه که نظام در داشتن متحد فقیر است در داشتن دشمن قسم خورده غنی است.
با طرح شعار "صدور انقلاب"، بیش و کم نهسد میلیون سنی مذهب را در جهان بر علیه ایران برانگیخته است. تا سال ها در آینده، بخش بزرگی از مردم عراق، سوریه، افغانستان و یمن، پاره ای از مصائب خود را از چشم ایران خواهند دید. حکمران رسمی آینده (و در عمل کنونی) عربستان، با تمایلات تند ضد ایرانی، به قدرت رسیدن خود را مدیون نظام اسلامی می داند. تند روی های نظام از روز به قدرت رسیدن، عربستان را نوک حمله خود قرار داد. برخلاف منافع ملی که همیشه ثبات در کشور همسایه را به سود خود می داند، نظام در بهم ریختن آن حکومت به شدت محافظه کار و به طور طبیعی بی ثبات، با تمام قوا تلاش نمود. بخاطر محافظه کاری شدید در نظام حکومتی و جامعه عربستان، سال ها در برابر دگرگونی تند در سیاست و جهت گیری سرزمین خود مقاومت نمود. اما در نهایت، زهر سیاست های نظام زیر عنوان برائت از مشرکین که هدف بدون پرده پوشی آن برکناری حکام عربستان بود، برتری تندروها بر محافظه کاران را نه تنها میسر بلکه اجباری کرد. سرآمدان کنونی عربستان اتحاد و همکاری نزدیک خود با آمریکا، اسرائیل، پاکستان، ترکیه و تمامی تجزیه طلبان ایران از مجاهدین گرفته تا گروه های قومی، مذهبی و زبانی داخل کشور، را پنهان نمی کنند. بدون تند روی نظام اسلامی، عربستان نمی توانست به این آشکاری با اسرائیل همکاری نماید. افزون بر همکاری اطلاعاتی و سرمایه گذاری بر بی ثبات کردن امنیت داخلی ایران، در هنگام نیاز در اختیار قراردان پایگاه ها و زراد خانه عربستان به اسرائیل (و همچنین آمریکا و پاکستان) دور از ذهن نیست. شاید پس از آمریکا، نظام اسلامی، بزرگ ترین کمک را برای پایان دادن به انزوای اسرائیل نموده باشد. شاید بیش از هر حکومت دیگر در جهان، نظام اسلامی شرایط را برای اشغال مناطقی در سوریه و عراق و بالاتر از همه حضور ترکیه در قطر (خلیج فارس) را آماده کرده باشد. مساله در باره اسرائیل و ترکیه تا آنجا برای ایران مهم است که افزایش نفود آن قدرت ها، به هزینه ی ایران تمام شده است. اتحاد ترکیه و پاکستان به واسطه گری عربستان، ایران را هم از باختر و هم خاور زیر منگنه ی این دو قدرت و تجزیه طلبان تحت حمایت آنان قرار می دهد. با شدت یافتن نقش ترکیه در سوریه و عراق، نفوذ نسبی ایران هرچه کم تر شده است. کوتاه سخن آنکه، نظام اسلامی، ایران را در محاصره نیروهای دشمن درآورده که نتیجه آن در تمام این دوران، یا ایران در حال جنگ بوده و یا امکان بالای جنگ با نیروهای بسیار پرقدرت تر، بر سر کشور سایه انداخته.
دو امکان واقعی و فوری برای ایران در پیش است: شورش داخلی برضد رژیم و یا حمله و جنگ خارجی و یا هردو باهم و همزمان. تصویر بدبینانه ی ارایه شده در بالا، واقعی و بسیار محتمل است. هر دو حالت برای ایران فاجعه آمیز است که نه تنهاتوسعه مورد نیاز فوری اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشور که به سال ها آرامش نیاز دارد، را سال ها به عقب خواهد افکند، بلکه همزمان داری چنان توان بالقوه ایست که ایران را به سوی تجزیه و از هم پاشی سرزمینی، راهنمائی کند. یک راه هنوز باز است که ایران را از این مخمصه با آرامش نسبی رهائی بخشد: تسلیم به اراده ملی و دگرگونی فوری در بطن رژیم. ملت خواهان ادامه ی این نظام ایران ویران کن نیست و آمادگی اعمال اراده خود را دارد. برای گذر مسالمت آمیز از برزخ کنونی و برای پیش گیری از افتادن سریع به دوزخ، نیاز است که هرچه زودتر نیروهای مسلح وابستگی خود را به ملت اعلان و از سقوط سخت ایران پیش گیری کنند. تا هنگامی که "نظام اسلامی" در صحنه سیاست ایران وجود دارد، هرگونه امید به بهبود اوضاع و نوعی کنار آمدن با همسایگان و قدرت های خارجی، سرابی بیش نیست. بار تاریخ بردوش نیروهای مسلح سنگینی می کند.
//////////////////////////////
۱ - باید توجه کرد که در شرایط عادی، عربستان که همیشه نگران امنیت ملی خود است، سودی از بی ثباتی در ایران که می تواند منطقه را به آشوب کشد، نمی برد.
۲ - اختلاف ترکیه با عربستان بر سر موضوع قطر در مقایسه با منافع مشترک آنان، ناچیز بنظر می رسد. ترکیه بر منابع مالی قطر و همچنین بدل شدن به رقیبی درازمدت برای ایران در خلیج فارس، چشم دوخته است. مورد نخست برای عربستان زیاد مهم نیست. اما عربستان در مورد دوم هنوز مطمئن نیست. حتا آمریکا، که می داند توجه و سرمایه گذاری نظامی و سیاسی خود را از خلیج فارس به خاور دور باید منتقل کند، از پیدا شدن رقیب جدیدی در خلیج فارس برای ایران استقبال می کند.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: