Iranian Futurist 
Iranian Futurist
Ayandeh-Negar
Welcome To Future

Tomorow is built today
در باره ما
تماس با ما
خبرهای علمی
احزاب مدرن
هنر و ادبیات
ستون آزاد
محیط زیست
حقوق بشر
اخبار روز
صفحه‌ی نخست
آرشیو
اندیشمندان آینده‌نگر
تاریخ از دیدگاه نو
انسان گلوبال
دموکراسی دیجیتال
دانش نو
اقتصاد فراصنعتی
آینده‌نگری و سیاست
تکنولوژی
از سایت‌های دیگر


ايده‌ پيدايش جامعه‌‏ى اطلاعاتى (قسمت اول)

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:
Twitter Google Yahoo Delicious بالاترین دنباله

[11 Aug 2014]   [ فرانك وبستر]

پيش از آن‏كه بتوانيم تفاوت رويكردهاى گوناگون امروزى را در تلقى‌‏شان از مسائل و روندهاى مربوط به اطلاعات به‏‌درستى درك كنيم، بايد به تعريف‌‏هايى كه شركت‏‌جويان در مباحثه‌‏ها مورد استفاده قرار مى‏‌دهند توجه نماييم. به‌‏ويژه مفيد است كه از همان ابتدا منظور از عبارت «جامعه‌‏ى اطلاعاتى» را نزد افراد گوناگونى كه آن را به كار مى‌‏گيرند، مورد بررسى قرار دهيم. اصرار مدافعان اين مفهوم بر اين‏كه عصر ما عصر ظهور جامعه‌‏ى اطلاعاتى است در مقابل قائلان به اين‏كه وضع موجود همان است كه بود، مى‌‏تواند توجيه‌ى براى اولويت در تحليل نظر نخست باشد. بنابراين، مقصود اصلى اين گفتار اين است كه بپرسيم: وقتى سخن از «جامعه‌‏ى اطلاعاتى» مى‌‏رود منظور چيست؟ در گفتارهاى بعدى به اين نكته نيز خواهيم پرداخت كه تفاوت منظور مؤلفان مختلف از خود مفهوم «اطلاعات» چيست. خواهيم ديد كه در همين آغاز شكل‏‌گيرى پديده‏اى كه كل بحث در مورد آن است، در مفاهيم مورد استفاده تمايزهايى وجود دارد كه بازتابى از اختلاف‏‌نظر ميان نظريه‌‏پردازان جامعه‌‏ى‌اطلاعاتى و قائلان نوظهوربودن وضع كنونى با نظر انديشمندانى است كه گرانى بار گذشته را بر دوش رخدادهاى كنونى باز مى‌‏شناسند. تعريف‌‏هاى جامعه‏‌ى اطلاعاتى‏ چيزى كه در خواندن متون مربوط به جامعه‌‏ى اطلاعاتى عجيب به نظر مى‌‏رسد اين است كه بسيارى از مؤلفان با تعريف‏‌هاى ناقصى از موضوع‌‏هاى مورد بحث خود كار مى‌‏كنند. در مورد ويژگى‌‏هاى خاص جامعه‌‏ى اطلاعاتى بسيار مى‌‏نويسند اما به نحو شگفت‌‏انگيزى در مورد معيارهاى عملياتى خود دچار ابهام‌‏اند. اشتياق فهم تحولات عرصه‌‏ى اطلاعات آن‏ها را به شتاب‏زدگى در تفسير تغييرهاى يادشده در چارچوب شكل‏‌هاى گوناگون توليد اقتصادى، اشكال بديع تعامل اجتماعى، فرآيندهاى نوين توليد و مانند اين‏ها وا مى‌‏دارد. اما در اين شتاب‏زدگى غالباً از تعيين اين‏كه اطلاعات امروزه به چه نحو و چرا خصلتى محورى يافته و چنان حياتى شده كه موجد نوعى اجتماع جديد گشته است، باز مى‌‏مانند. اين چيست كه باعث مى‌‏شود اين تعداد محققان اطلاعات را هسته‌‏ى عصر جديد بدانند؟ مى‌‏توان پنج دسته تعريف از جامعه‌‏ى اطلاعاتى را كه هر يك معيارهايى براى شناسايى اين جامعه‏‌ى جديد به دست مى‏‌دهند، از هم تميز داد. اين‏ها تعاريفى‌‏اند مبتنى بر: فن‏‌آورى‏ اقتصاد اشتغال‏ موقعيت مكانى‏ فرهنگ‏ اين مجموعه‌‏ها لزوماً فاقد هم‌پوشانى نبوده و در يكديگر تداخل مى‏‌كنند. بااين‏‌همه، نظريه‌‏پرداز در ارائه‌‏ى سناريوى خود بر يك عامل يا عامل ديگر تأكيد مى‌‏كند. على‌‏رغم اين، آن‏چه در همه‏‌ى اين تعريف‏‌ها مشترك است اعتقاد به اين است كه تغييرات كمّى در عرصه‌‏ى اطلاعات در حال خلق نوع كيفيتاً جديدى از نظام اجتماعى، يعنى همان جامعه‏‌ى اطلاعاتى است. از اين منظر، استدلال هر يك از اين تعريف‌‏ها با بقيه بسيار شبيه است: امروزه، اطلاعات بيش‏ترى وجود دارد پس مى‌‏توان نتيجه گرفت كه ما در يك جامعه‌‏ى اطلاعاتى زندگى مى‏كنيم. خواهيم ديد كه اين‏گونه منطقِ معطوف به ماسبق چقدر مشكل‌‏آفرين است. تعريف متمايز ششمى هم از جامعه‌‏ى اطلاعاتى وجود دارد كه به جاى ادعاى اين‏كه تحول چگونگى زيستن ما امروزه ناشى از فراوانى بيش‏تر اطلاعات است (كه البته امرى بديهى است) استدلال مى‏‌كند كه علت تحول مزبور ويژگى متفاوت اطلاعات موجود است. بحث اين‏جا اين است كه اطلاعات و دانش نظرى است كه امروزه محور عمل ما قرار گرفته است. اين تنها تعريفى است كه به لحاظ نوع، كيفى محسوب مى‌‏شود. اگرچه اين تعريف در ميان مدافعان وجود جامعه‏‌ى اطلاعاتى پرطرفدار نيست، اما چه بسا قانع‏‌كننده‌‏ترين استدلال در بجابودن عبارت جامعه‏‌ى اطلاعاتى است. 1- تعريف‏‌هاى مبتنى بر فن‌‏آورى‏ اين دسته تعريف‏‌هاى حول مجموعه‏‌اى از اختراع‏‌هايى مطرح مى‌‏شود كه از اواخر دهه‌‏ى 1970 ميلادى رخ داد. فن‏‌آورى‌‏هاى جديد از چشم‌گيرترين شاخص‌‏هاى عصر جديد به شمار مى‌‏روند و بنابراين غالباً نشانه‌‏ى فرارسيدن جامعه‌‏ى اطلاعاتى قلمداد مى‌‏شوند. اين مجموعه‌‏ى فن‌‏آورى‌‏ها دربردارنده‏‌ى تلويزيون كابلى و ماهواره‏اى، شبكه‌‏هاى رايانه‌‏اى، رايانه‏‌هاى شخصى، فن‏‌آورى‏‌هاى جديد ادارى از قبيل خدمات اطلاعات اينترنتى، واژه‏‌پردازها و تجهيزات حافظه‏‌ى ديسك فشرده است. بحث صرفاً اين است كه چنين حجم بزرگى از اختراع‏‌هاى فن‌‏آورى به واسطه‌‏ى اثر عميق خود ناگزير بايد به تغيير شالوده‌‏ى جهان اجتماعى بينجامد. در اواخر دهه‌‏ى 1970 و اوايل دهه‏‌ى 1980، بسيارى صاحب‌‏نظران از جمله اَلوين تافلر(1980)، برجسته‌‏ترين آينده‌‏گراى جهان، در مورد ظرفيت‏‌هاى نهان «جناب ريزپرداز2» در متحول ساختن روش زندگى بشر به‌‏شدت ذوق‌‏زده شدند (اِوانز 1979؛ مارتين 1978). بحث تافلر كه در قالب استعاره‌‏ى به‏‌يادماندنى موج سوم مطرح شده، اين است كه در طول زمان، جهان از سه موج اختراع‌‏هاى فن‌‏آورانه به نحو تعيين‌‏كننده‌‏اى شكل پذيرفته است كه هر يك از آن‏ها همچون قوى‌‏ترين امواج طوفانى دريا توقف‏‌ناپذيرند. نخستين موج انقلاب كشاورزى بود و دومين موج انقلاب صنعتى. موج سوم انقلاب اطلاعاتى است كه ما را در احاطه‌‏ى خود دارد و نويدبخش شيوه‌‏اى نوين از زندگى بشرى است (تافلر معتقد است كه از اين موج هم نبايد ترسيد و اگر خود را به آن بسپاريم، سرانجام همه چيز درست خواهد شد). به‏‌تازگى خوشبينى آينده‏‌گراها به واسطه‏‌ى توان رايانه‌‏ها در متحول‏‌ساختن ارتباطات و درواقع يكپارچه‏‌شدن فن‌‏آورى‌‏هاى اطلاعات و ارتباطات دوچندان شده است (تافلر 1990). اين گسترش فن‌‏آورى‌‏هاى ارتباطات رايانه‌‏اى (پست‌‏الكترونيك، مخابرات متن و داده‌‏ها، تبادل مخابراتى اطلاعات و مانند اين‏ها) هم‏اكنون الهام‌‏بخش بيش‏تر پيشگويى‌‏هاى مربوط به پيدايش جامعه‌‏ى جديد است (نگروپونت 1995؛ گِيتز 1995؛ درتوزوس‏1997). به‌‏ويژه، رشد سريع اينترنت با توانايى هم‌زمان آن در ترويج موفقيت اقتصادى، آموزش و روند مردم‌‏سالارى انگيزه‌‏ى حجم چشم‌گيرى از اظهارنظرها بوده است. در رسانه‌‏ها دائماً روايت ظهور «ابرشاه‌‏راه اطلاعاتى» را مى‌‏شنويم كه مردم بايد چگونگى رانندگى در آن را فرابگيرند. مراجع آگاه و ذى‏‌صلاح به سخن درمى‌‏آيند كه «پيشرفت‏‌هاى فن‌‏آورى اطلاعات و ارتباطات نظم نوينى... را بر اين جهان بى‌‏خبر تحميل كرده است. آينده در ابرشاه‌‏راه‌‏هاى اطلاعاتى زاده مى‌‏شود... [و] هر كس در اين مسابقه‏‌ى سبقت عقب بماند، نابود خواهد شد» (آنجل 1995، ص 10). فارغ از اين‏گونه اغراق‏‌ها، گسترش مبادلات اطلاعات ملى، بين‌‏المللى و حقيقتاً جهانى ميان بانك‏‌ها، شركت‌‏ها، دولت‌‏ها، دانشگاه‌‏ها و انجمن‏‌هاى داوطلب، گوياى روند مشابه‌ى در مسير ايجاد زيربناى فن‌‏آورانه‌‏اى است كه ارتباطات رايانه‏‌اى آنى را از هر مكان مجهز، در هر ساعتى از روز ممكن مى‌‏سازد (كانرز 1993). بيش‏تر تحليل‌‏گران دانشگاهى على‌‏رغم پرهيز از ادبيات مبالغه‌‏آميز آينده‏‌گراها و سياست‌مداران، رويكردى را برگزيده‏‌اند كه درهرحال در ريشه‏‌ى خود به نگرش‌‏هاى بالا نزديك است (فِتِر 1998؛ هيل 1999). براى مثال، از دهه‏‌ى 1960 در ژاپن كوشش‌‏هايى براى اندازه‏‌گيرى جامعه‏‌ى اطلاعاتى (به ژاپنى: جوهوشاكاى) انجام شده است (داف و ديگران 1996). وزارت پست و مخابرات ژاپن در 1975 دست به سرشمارى‌‏اى زد كه هدف از آن مشاهده‏‌ى تغييرات انتقال اطلاعات از منظر حجم (يعنى تعداد پيام‏‌هاى تلفنى) و ابزار (يعنى عمق نفوذ تجهيزات مخابرات) با استفاده از روش‏‌هاى پيشرفته بود (ايتو 1991، 1994). در انگلستان يكى از مكتب‌‏هاى فكرى بسيار معتبر روش نو شومپترى‏3 را براى اندازه‏‌گيرى تغيير طراحى كرده است. اين محققان استدلال شومپتر مبنى بر اين‏كه اختراع‌‏هاى فن‏‌آورى باعث «ويرانگرى خلاق» مى‌‏گردند را با مضمون «امواج بلند» توسعه‌‏ى اقتصادى در نظريه‌‏ى كوندراتيف‏4 تلفيق كرده، معتقدند كه فن‌‏آورى اطلاعات و ارتباطات نشانه‌‏ى ظهور عصرى جديد است (فرى‌‏من 1987). كه در مراحل نخستين قدرى مشكل‌‏آفرين است اما در درازمدت به‌‏لحاظ اقتصادى سودمند خواهد بود. اين «پارادايم فنى اقتصادى» نوين سازنده‏‌ى «عصر اطلاعات» است؛ عصرى كه در اوائل قرن بيست‌‏ويكم به كمال خواهد رسيد (هال و پرِستون 1988). بايد پذيرفت اين تعريف‏‌هاى جامعه‌‏ى اطلاعاتى از منظر يك عقل متعارف مناسب به شمار مى‌‏رود، زيرا اگر بتوان «دنباله‌‏اى از اختراعات» (لاندس 1969) نظير ماشين بخار، موتور احتراق درونى، نيروى برق و ماشين پرنده را خصوصيات كليدى «جامعه صنعتى» دانست، چرا نبايد پيشرفت‌‏هاى برتر در زمينه‏‌ى فن‏آورى اطلاعات و ارتباطات را نشانه‏‌ى پيدايش نوعى جامعه‏‌ى جديد تلقى كرد؟ به گفته‏‌ى جان نيزبيت (1984): «نسبت فن‌‏آورى رايانه‌‏اى با عصر اطلاعات متناظر است با نسبت ماشينى‌‏شدن با انقلاب صنعتى» (ص‏28). و چرا چنين نباشد؟ ممكن است بديهى به نظر رسد كه وجود اين فن‌‏آورى‌‏ها به عنوان وجوه تمايز جامعه‌‏ى نوين صدق مى‌‏كنند. اما قدرى كه عميق‌‏تر شويم، نمى‌‏توان از ابهام مفهوم فن‌‏آورى در اين نظرها جا نخورد. اگر در پى ميزانى تجربى براى فن‏‌آورى باشيم، اگر بپرسيم در همين جامعه‏‌ى امروز فن‏‌آورى اطلاعات و ارتباطات به چه ميزان وجود دارد و اين ما را از منظر احراز منزلت يك جامعه‌‏ى اطلاعاتى در چه سطحى قرار مى‌دهد، اين‏كه براى رسيدن به جامعه‏‌ى اطلاعاتى چقدر فن‌‏آورى لازم است - صرف خواستارشدن يك شاخص كاربردى - بى‌‏درنگ درمى‏‌يابيم كه مبلغان فن‏‌آورى قادر به ارائه‏‌ى هيچ چيز ملموس، روزمره و آزمون‏‌پذيرى نيستند. زود درمى‌‏يابيم كه فن‏‌آورى اطلاعات و ارتباطات در آن واحد همه‌‏جا هست و هيچ‌‏جا نيست. بديهى است كه اين مسئله‌‏ى اندازه‏‌گيرى و از اين طريق مشكل پيش‏بينى و تعيين نقطه‌‏ى مرزى عصر جديد روى محور پيشرفت فن‌‏آورى در رسيدن به تعريفى قابل‏‌قبول از نوع متمايزى از جامعه‏‌ى جديد ضرورى است. آينده‏‌گراهاى پُرخواننده اين مشكل را ناديده مى‌‏گيرند. با اعلام فن‌‏آورى‌‏هاى جديد فرض مى‌‏شود كه بى‌‏هيچ مشكلى اين خود طلايه‏‌ى جامعه‏‌ى اطلاعاتى است. ايراد ديگرى هم هست كه غالباً در مورد تعريف‏‌هاى مبتنى بر فن‏آورى براى جامعه‌‏ى اطلاعاتى مطرح مى‌‏شود. منتقدان اين تعريف‌‏ها يادآور مى‌‏شوند كه مدافعان اين گونه تعريف‏‌ها غالباً فرض مى‌‏كنند كه فن‏‌آورى ابتدا ابداع مى‌‏شود و سپس بر جامعه اثر مى‌‏گذارد و مردم را وادار مى‌‏كند از طريق تطبيق با شرايط جديد از خود واكنش نشان دهند. در اين طرز تلقى، فن‏‌آورى امرى ممتاز و ماوراى ساير امور محسوب مى‌‏شود و بنابراين به شناسه‏‌ى كل جهان اجتماعى بدل مى‌‏گردد: عصر ماشين بخار، عصر خودرو، عصر اتم... (ديكسون 1974). با قلمدادكردن فن‏‌آورى به عنوان تنها عامل پويايى اجتماعى، به نحو گريزناپذيرى به جبرگرايى فن‌‏آورانه مى‏‌رسيم و بنابراين فرآيند تحول را به ديده‏‌اى بيش از حد ساده‌‏انگارانه مى‌‏بينيم. اما عيب اساسى طرز تفكر يادشده بيش از اين‏هاست. مشكل اصلى اين است كه در اين استدلال ابعاد اجتماعى، اقتصادى و سياسى اختراع‏‌هاى فن‌‏آورى به ورطه‌‏اى كاملاً مجزا و منزوى تبعيد شده‏اند. اين‏ها همه پيروان و زيردستان سپاه جلودار فن‏‌آورى‌‏اند؛ فن‌‏آورى متكى به نفس است و همه‏‌ى ديگر جنبه‌‏هاى جامعه تنها مى‌‏توانند از آن تأثير بپذيرند. اما به‌‏روشنى مى‌‏توان نشان داد كه چنين نيست و فن‏‌آورى در مقابل امور اجتماعى از اين ويژگى اثيرى و ماورايى برخوردار نيست. بر عكس، بايد آن را جزئى يكپارچه با امور اجتماعى دانست. براى مثال، واحدهاى تحقيق و توسعه‏‌ى شركت‏‌ها اولويت‏‌هايى دارند كه مبتنى بر داورى ارزشى است و اين داورى‌‏ها در تعيين انواع فن‏‌آورى به‌‏وجودآمده نقش دارند. (يك نمونه اين‏كه پروژه‏‌هاى نظامى در بيش‏تر دوره‌‏هاى قرن بيستم از بودجه‏‌ى تحقيقاتى بالاترى نسبت به بهداشت برخوردار بودند و بنابراين تعجبى ندارد كه حاصل آن جنگ‏‌افزارهاى ابرپيشرفت‌ه‏اى باشد كه مانع از كشف درمان بيمارى‌‏هايى چون سرماخوردگى گشته‌‏اند.) مطالعات متعددى ردپاى ارزش‌‏هاى اجتماعى را در فن‏‌آورى‏‌هاى جديد نشان داده‏اند. در طراحى معمارى پل‏ه‌اى نيويورك، انتخاب ارتفاع به‌‏عمد به نحوى بوده است كه مانع از تردد وسايط نقليه‌‏ى عمومى در برخى مناطق بشود. جنون ساخت بى‏‌رويه خودروى شخصى گواه ارزش‏‌هاى مدافع مالكيت خصوصى، پيش‏‌فرض‌‏هايى در مورد جمعيت خانوار (خانواده قاعدتاً بايد از دو بزرگ‏سال و دو كودك تشكيل شود)، نگرش‏‌هايى مرتبط با محيط ‌زيست (مصرف بى‌‏رويه‌‏ى انرژى تجديدنشدنى همراه با آلودگى)، نمادهاى منزلت اجتماعى (پورشه در مقابل فولكس قورباغه‌‏اى يا اسكودا) و آمدوشد خصوصى در مقابل وسايط نقليه‏‌ى عمومى است. يا خانه‏‌سازى به نحوى كه نه صرفاً جايى براى اسكان بلكه به‏‌علاوه بيان نوعى شيوه‏ى زيست، روابط قدرت و منزلت اجتماعى و ترجيح تكاثر در سبك زندگى است. با احتساب اين، چطور مى‌‏توان چيزى (يعنى فن‏‌آورى) را كه خود يك پديده‏ى اجتماعى است به عنوان معرف كل جهان اجتماعى گرفت؟ چنين استدلالى از يك‏سو سطحى (چون مى‏‌توان هر عامل اساسى ديگرى را به همين راحتى براى تمايز جامعه‌‏ها مورد استفاده قرار داد و گفت «دوران اكسيژن»، «جامعه‏‌ى مبتنى بر آب»، «عصر سيب‏زمينى») و از سوى ديگر، ناروا است (زيرا فن‌‏آورى خود جزئى از اجزاى سازنده‏‌ى جامعه است). ازاين‏رو، نقش مجزا و ماورايى فن‌‏آورى اطلاعات و ارتباطات در تحول اجتماعى قابل‏‌ترديد به نظر مى‌‏رسد. 2- تعريف‏‌هاى مبتنى بر اقتصاد اين رويكرد به بازنمايى رشد ارزش اقتصادى در فعاليت‏‌هاى اطلاعاتى مى‌‏پردازد. اگر بتوان نمودار سهم نسبى بخش اطلاعات را در رشد توليد ناخالص ملى ترسيم كرد، به‏‌طور منطقى به نقطه‌‏اى خواهيم رسيد كه بتوان در آن دست‏يابى به يك اقتصاد اطلاعاتى را اعلام كرد. هرگاه بخش بزرگ‏ترى از فعاليت‌‏هاى اقتصادى به جاى زراعت معيشتى يا توليد صنعتى به فعاليت‏‌هاى اطلاعاتى اختصاص داشته باشد، مى‌‏توان صحبت از جامعه‌‏ى اطلاعاتى كرد (جونشر 1999). اين ديدگاه در اصل بسيار ساده است، اما در عمل تمرينى فوق‏‌العاده پيچيده از كار در مى‌‏آيد. عمده‌‏ى كار اوليه در اين مورد را فريتز ماكلاپ (1902-83) در دانشگاه پرينستون به انجام رسانده است (ماكلاپ 1962). سپس مارك پورات (1977b) روش‌‏هاى او را براى تخمين تغييرات ارزش اقتصادى توليدى و طبقه‌‏بندى‏اش از بخش اطلاعات شامل آموزش، حقوق، نشر، رسانه‌‏ها و توليد رايانه اصلاح كرده است. پورات ميان بخش‌‏هاى اوليه و ثانويه‌‏ى اطلاعات در اقتصاد تمايز قائل شد، به نحوى كه بخش نخست بلافاصله از نظر اقتصادى قابل‌‏اندازه‏‌گيرى و بهاى آن در بازار معلوم است؛ اما بخش دوم اگرچه ارزيابى آن دشوار است، اما از نقشى حياتى در سازمان اجتماعى برخوردار است. بخش مزبور ناظر بر فعاليت‌‏هاى اطلاعاتى در درون شركت‏‌ها و اداره‌‏ها به‌‏طور عام است (مثل كارگزينى اداره‌‏ها يا واحدهاى تحقيقات و توسعه‌‏ى شركت‏‌هاى تجارى). به اين ترتيب، پورات توانست دو بخش اطلاعات متمايز را شناسايى كرده، سپس آن‏ها را تلفيق كند. او با جداكردن بخش غيراطلاعاتى كل اقتصاد و تجديد آرايش آمار كلان اقتصادى به اين نتيجه رسيده است كه تقريباً نيمى از درآمد ناخالص ملى ايالات متحده از تركيب بخش‏‌هاى مبتنى بر اطلاعات حاصل شده و «اينك اقتصاد ايالات متحده يك اقتصاد مبتنى بر اطلاعات محسوب مى‏‌گردد». بنابراين، آمريكا «يك جامعه‏‌ى اطلاعاتى است كه در آن حيطه‌‏هاى اصلى فعاليت اقتصادى در تسلط توليدكنندگان كالاها و خدمات اطلاعاتى و اداره‌‏هاى دولتى و خصوصى (بخش ثانويه‏‌ى اطلاعات) قرار دارد (پورات 1978، ص‏32). چنين تعيين كميتى براى اهميت اقتصادى بخش اطلاعات دستاورد بزرگى است. تعجبى ندارد كه قائلان به ظهور جامعه‌‏ى اطلاعاتى بارها يافته‏‌هاى ماكلاپ و به‏‌ويژه پورات را به عنوان مراجعى معتبر براى نمايش نمودار فزاينده‌‏ى فعاليت اطلاعاتى كه راه‌‏گشاى عصر جديدى قلمداد مى‌‏شود، مثال مى‌‏آورند. اما رويكرد اقتصادى به اطلاعات نيز به نوبه‌‏ى خود فارغ از دردسر نيست (مانك 1989، صص 39-63). يك مشكل بزرگ اين است كه در وراى جدول‏‌هاى سنگين آمارى كه بناست نشانگر عينيت‏‌گرايى و داورى غيرمغرضانه باشند، ميزان قابل‏‌ملاحظه‌‏اى تفسير سليقه‌‏اى و داورى ارزشى در دسته‌‏بندى مقوله‏‌ها و تصميم‏‌گيرى در مورد گزينش يا رد شمول اقلام در بخش اطلاعات پنهان است. آن‏چه در اين رابطه به‏‌ويژه جالب توجه است اين است كه ماكلاپ و پورات على‌‏رغم تفاوت‏‌هايشان هر دو مقوله‌‏هاى بسيطى را براى بخش اطلاعات تعريف كرده‌‏اند كه محاسبه‏‌ى ارزش اقتصادى اين بخش را دستخوش مبالغه مى‌‏كند. براى ترديد در اعتبار اين مقوله‌‏ها دلايلى هست. براى مثال، ماكلاپ در تعريف خود از مقوله‌‏ى «صنايع اطلاعات»، «احداث ساختمان‏‌هاى مربوط به اطلاعات» را نيز گنجانده است. مبناى اين تخصيص لابد اين است كه كار ساختمان يك كتابخانه با كار ساختن يك انبار چاى يا قهوه متفاوت است. اما با اين حساب تكليف اين همه ساختمانى كه كاربرى آن‏ها بعد از احداث تغيير مى‌‏كند، چيست؟ (بسيارى گروه‌‏هاى آموزشى دانشگاهى در خانه‌‏هاى مسكونى قديمى جاى گرفته‏‌اند و حتى برخى در انبارهاى قديمى داير شده‌‏اند.) پورات هم به همين ترتيب در معرفى «شبه‏‌مؤسسه»ى نهفته در يك شركت غيراطلاعاتى دچار مشكل مى‌‏شود. آيا صرفاً بر اساس اين فرض درست كه بخش تحقيقات و توسعه‏‌ى يك شركت پتروشيمى با فعاليت اطلاعاتى سروكار دارد، مى‌‏توانيم در محاسبه‌‏ى آمارى، اين بخش از فعاليت شركت را از توليد آن تفكيك كنيم؟ يقيناً محتمل‌‏تر اين است كه اين دو نوع فعاليت به هم آغشته‌‏اند و كار تحقيقات و توسعه مستقيماً به كار شاخه‌‏هاى توليد گره خورده است. هر گونه تفكيك براى مقاصد رياضى با نقش اين دو بخش منافات دارد. به‏‌طوركلى‌‏تر، وقتى پورات «بخش ثانويه‌‏ى اطلاعات» را بررسى مى‏‌كند، درواقع همه‏‌ى صنايع را ميان حيطه‌‏هاى اطلاعاتى و غيراطلاعاتى تجزيه مى‌‏كند. اما پذيرفتن اين گونه جداسازى «فكركردن» و «عمل‏‌كردن» فوق‌‏العاده دشوار است. فعاليت يك سيستم كنترل عددى رايانه‌‏اى يا كاركردهاى مديريت خط توليد كه عناصر يكپارچه‏‌ى توليد محسوب مى‌‏شوند، را در كدام حيطه بايد قرار داد؟ مخالفتى كه در اين‏جا مطرح است اين است كه پورات به دلخواه و بى‌‏ضابطه در صنايع مختلف به تفكيك حيطه‌‏هاى «اطلاعاتى» و «غيراطلاعاتى» پرداخته است. اين مخالفت ارزش كار پورات و ماكلاپ را از بين نمى‌‏برد، اما يادآور مداخله‌‏ى اجتناب‏‌ناپذير داورى‌‏هاى ارزشى در تدوين جدول‏‌هاى آمارى است و ترديد در مورد ظهور يك اقتصاد مبتنى بر اطلاعات را جايز مى‌‏نمايد. مشكل ديگر اين است كه آمار تراكمى، ناگزير فعاليت‌‏هاى اقتصادىِ بسيارناهم‌گونى را يك‏دست مى‌‏كند. به‌‏طور كلى، ممكن است گفتن اين‏كه رشد ارزش اقتصادى برنامه‌‏هاى تلويزيونى يا تبليغات تجارتى گوياى يك جامعه‌‏ى اطلاعاتى است نادرست نباشد، اما احساس ضرورت تمايز ميان فعاليت‌‏ها بر مبناى كيفيت آن‏ها همچنان باقى است. اين وسواس اقتصادانان اطلاعات براى قراردادن يك برچسب قيمت بر روى همه چيز دربردارنده‏ى اين عقوبت تأسف‏‌بار است كه در بيان ابعاد واقعاً ارزشمند بخش اطلاعاتى ناكام مى‌‏ماند. اين جست‏وجو براى تمايز ميان شاخص‏ه‌اى كمّى و كيفى جامعه‏‌ى اطلاعاتى توسط ماكلاپ و پورات پيگيرى نشده است، زيرا راهى براى مقايسه‏‌ى ارزش اطلاعاتى فروش چندميليونى يك نشريه‏‌ى زرد مثل سان‏5 با فروش 400هزار نسخه‌‏اى تايمز مالى‏6 وجود ندارد. در ادامه‏‌ى گفتار حاضر، باز به اين نكته باز خواهيم گشت اما در اين‏جا همين بس كه بگوييم ممكن است جامعه‏‌اى داشته باشيم كه در آن بر اساس شاخص سهم درآمد ناخالص ملى سنگينى فعاليت اطلاعاتى برترى داشته باشد اما اين مسئله فاقد پيامدهاى معنى‏‌دار در حيات اقتصادى، اجتماعى و سياسى جامعه باشد. ملتى را در نظر بگيريد كه جز لم‏دادن و تماشاى تلويزيون يا درخواست تفريحات نوع ديزنى‌‏لند هيچ‏‌چيزى در زندگى خود نداشته باشد و شبانه‌‏روز مشغول مصرف‏‌كردن تصاوير باشد. آيا منظور از جامعه‏‌ى اطلاعاتى اين است؟ 3- تعريف‌‏هاى مبتنى بر اشتغال‏ اين رويكرد در ميان جامعه‌‏شناسان بسيار پرطرفدار است. همچنين در رابطه‌‏ى نزديكى با كار يكى از مهم‏ترين نظريه‌‏پردازان «جامعه‌‏ى پساصنعتى» يعنى دانيل بل (1973) قرار دارد - عبارت «جامعه‌‏ى پساصنعتى» عملاً با «جامعه‏‌ى اطلاعاتى» مترادف است و خود بل هم اين دو عبارت را در نوشته‌‏اش مترادف به كار برده است. در اين رويكرد، الگوى تغييرات ساختار اشتغال در طول زمان مورد بررسى قرار مى‌‏گيرد. بحث اين است كه هر گاه غلبه‏‌ى نسبت اشتغال در حرفه‌‏هاى اطلاعاتى مشاهده شد، مى‏‌توان گفت كه به جامعه‌‏ى اطلاعاتى دست يافته‌‏ايم. افول اشتغال در بخش توليد و رشد اشتغال در بخش خدمات به عنوان كاهش ميزان اشتغال در كار يدى و افزايش ميزان اشتغال در كار «يقه‌‏سفيدها» [كارمندان‏] تفسير مى‌‏شود. از آن‏جا كه ماده‌‏ى اوليه‏‌ى سازنده‏ى كار غيريدى اطلاعات است - به جاى زحمت و مهارت و ابزار كه كار يدى را تشكيل مى‌‏دهد - پس افزايش چشم‌گير كار اطلاعات مى‌‏تواند چشم‏‌انداز آغاز جامعه‌‏ى اطلاعاتى تلقى شود.شواهد اوليه‌‏اى براى پذيرفتن اين بحث وجود دارد: در اروپاى غربى، ژاپن و آمريكاى شمالى، بيش از 70 درصد نيروى كار اينك در بخش اقتصادى خدمات حضور دارند و ديگر مشاغل «كارمندى» اكثريت مشاغل را تشكيل مى‌‏دهد. بر مبناى تنها همين شواهد، به نظر معقول مى‌‏رسد كه بگوييم ما اعضاى يك جامعه‏‌ى اطلاعاتى هستيم؛ زيرا «گروه غالب شاغلان متشكل از كاركنان بخش اطلاعات است». (بل 1979، ص‏183) تأكيد بر تغييرات ساختار اشتغال به عنوان سازنده‌‏ى جامعه‌‏ى اطلاعاتى در سال‏‌هاى اخير جايگزين توجه محورى گذشته به تغييرات فن‏‌آورى شده است. همچنين جا دارد بر تفاوت اين تعريف از جامعه‌‏ى اطلاعاتى با تعريفى كه وجه تمايز عصر جديد را در فن‏آورى‌‏هاى ارتباطى و اطلاعاتى مى‌‏داند، تأكيد كنيم. در نگرش مبتنى بر تغيير ساختار اشتغال، قدرت تحول‌‏آفرين خود اطلاعات مورد توجه قرار مى‌‏گيرد نه تأثير فن‌‏آورى‌‏هاى اطلاعاتى؛ اطلاعات است كه در اشتغال مورد استفاده و بازتوليد قرار مى‌‏گيرد يا از طريق آموزش و تجربه تجسم انسانى مى‌‏يابد. چارلز ليدبيتر (1999) عنوان كتاب خود زندگى بر باد هوا را بدين منظور برگزيده تا اهميت بنيادين اطلاعات را در عصر جديد ابراز كند، در حالى كه اصطلاح مزبور توسط قدما در نكوهش افرادى به كار مى‌‏رفت كه حاضر به كسب روزى از مجراى زحمت‏‌كشيدن و عرق‏ريختن نبودند. روزگار اين‏گونه نصيحت‏‌ها ديگر به سر آمده است. ليدبيتر معتقد است راه امرار معاش در عصر اطلاعات همانا بر باد هواست. بحث كتاب اين است كه «زرنگ‏‌بودن» و «خلاق‏‌بودن» و توانايى پرورش و بهره‏‌بردارى از «شبكه‏‌ى انسانى» به‏‌واقع كليد يك اقتصاد «بى‌‏وزن» است (كُويْن 1997؛ درتوزوس 1997)، زيرا توليد ثروت نه محصول تلاش جسمانى بلكه حاصل «ايده‌‏ها، دانش، مهارت‏‌ها، استعدادها و خلاقيت» است (ليدبيتر 1999، ص 18). در كتاب او، نمونه‌‏هايى از اين نوع موفقيت‏‌ها در كار طراحان، دلالان، خالقان تصوير، موسيقى‌‏دانان، بيوتكنولوژيست‌‏ها، مهندسان ژنتيك و يابندگان فرصت‏‌ها ذكر شده است. ليدبيتر آن‏چه را انديشمندان علمى به صورت منطقى نتيجه گرفته‌‏اند، به زبانى خودمانى استدلال كرده است. طيفى از مؤلفان صاحب‌‏نظر از رابرت رايش (1991) گرفته تا پيتر دروكر (1993) و مانوئل كاستلز (1996-8) گفته‌‏اند كه اقتصاد امروز را كسانى جان مى‌‏بخشند و پيش مى‏برند كه مهم‏ترين استعدادشان بهره‌‏بردارى از اطلاعات است. در اين مورد، هر كس عبارت ترجيحى خود را به كار برده است: از «تحليل‏‌گران نمادين» و «متخصصان دانش» تا «كارگر اطلاعات». اما مضمون در همه‌‏ى موارد يكسان است: خبرگان امروز كسانى‌‏اند كه كارشان خلق و استفاده از اطلاعات است. ممكن است در سطحى شمى و شهودى درست به نظر برسد كه نقش معدنچى در جامعه‏‌ى صنعتى با نقش راهنماى گردشگرى در جامعه‌‏ى اطلاعاتى متناظرند. اما درحقيقت تخصيص مشاغل به اين مقوله‌‏هاى متمايز مستلزم داورى ارزشى و انتخاب سليقه‌‏اى است. محصول نهايى، يعنى يك شاخص خشك و خالى آمارى كه درصد «كارگران اطلاعاتى» را مشخص مى‌‏كند، فرآيند پيچيده‌‏ى ايجاد مقوله‏‌ها و تخصيص افراد در هر گروه را فرومى‌‏پوشاند. به گفته‏‌ى پورات: «وقتى بگوييم برخى مشاغل مشخص عمدتاً با پردازش نماد سروكار دارند... يك تشخيص مقدارى قائل شده‌‏ايم، نه يك تشخيص نوعى» (پورات 1977a، ص‏3). براى مثال، سوزن‏بان راه‏آهن لزوماً اطلاعات قابل‏‌توجهى در مورد خطوط و جدول‏‌هاى زمانى حركت قطارها و در مورد روال‏‌ها و نقش‏‌هاى كارى دارد. او بايد با ديگر سوزن‏‌بان‏ها در امتداد خط‌آهن و با كاركنان ايستگاه و متصديان لكوموتيو در ارتباط باشد و موظف است محدوده‌‏ى كار خود و ديگر واحدها را به‏‌خوبى بشناسد. لازم است دفترى دقيق و كامل از همه‌‏ى ترددهاى منطقه‏‌ى خود نگاه دارد و كار او از زمان اختراع تجهيزات نوين حتى مستلزم زور فيزيكى چندانى براى كشيدن اهرم‏‌ها هم نيست. اما بى‌‏ترديد در «عصر صنعتى»، سوزن‏بان راه‌‏آهن را در زمره‌‏ى كارگران يدى طبقه‌‏بندى مى‌‏كردند. برعكس، تعميركار دستگاه فتوكپى ممكن است جز در مورد مدل دستگاهى كه براى تعمير آن تعليم ديده است، اطلاع چندانى در مورد ديگر تجهيزات ادارى نداشته باشد؛ چه بسا ناچار باشد در شرايط دشوار، كثيف و نامطلوب كار كند و ممكن است براى جابه‏‌جاكردن دستگاه‌‏هاى سنگين يا جايگزين‏‌كردن قطعات خراب‏‌شده به نيروى جسمانى زيادى نياز داشته باشد. اما محقق در هنگام تقسيم‌‏بندى بى‌‏شك او را در زمره‏‌ى «كارگران اطلاعات» قرار خواهد داد، زيرا سروكار او با تجهيزات عصر نوينى است كه با تعبيرهاى موردنظر پورات تطبيق مى‌‏كند. نكته بسيار ساده است: «بايد در آمارهاى نهايى كه حاصل تلقى محقق از تناسب هر شغل براى شمول در يك مقوله است، ترديد كرد.يكى از پيامدهاى اين تقسيم‌‏بندى‌‏ها عدم‏‌تعيين آن دسته از مشاغل اطلاعاتى است كه از نظر راهبردى محورى‌‏تر محسوب مى‌‏شوند. اگرچه اين روش‌‏شناسى تصويرى از انجام حجم بيش‏ترى از كار در عرصه‏‌ى اطلاعات را فراهم مى ‏آورد، اما هيچ راهى براى تشخيص مهم‏ترين ابعاد كار در عرصه‏ى اطلاعات را ارائه نمى ‏دهد. جست‌‏وجو براى شاخصى كمّى از كار در عرصه‏‌ى اطلاعات ممكن است اين مسئله را كه چه بسا رشد برخى انواع اشتغال در اين عرصه تبعات مشخصى در حيات اجتماعى دارند، مخفى نگاه دارد. اين نكته به‏‌ويژه در مورد‌ شاخص‌‏هاى ‌اشتغال موضوعيت دارد؛ زيرا ويژگى ‌كليدى جامعه‏‌ى ‌اطلاعاتى را برخى صاحب‏‌نظران «الويت‌حرفه‌‏ها» (بل1973) خوانده‌‏اند، برخى آن را ظهور اقتدار نخبگان «ساختار فن‌‏آورى‏7» و موجد «دانش سازمان‏‌يافته» دانسته‌‏اند (گالبِريت 1972) و برخى نيز بر عوامل ديگرى براى مشاغل اطلاعاتى راهبردى‌‏تر تأكيد كرده‌‏اند. ناگفته نماند كه شمارش تعداد «كارگران اطلاعات» در جامعه هيچ اطلاعى در مورد سلسله‏‌مراتب‌‏ها (و نوسانات متناظر قدرت و منزلت افراد) در اختيار ما نمى‌‏گذارد. مثلاً ممكن است استدلال شود كه رشد تعداد مهندسان رايانه و متخصصان ارتباطات بسيار مهم است، زيرا تأثيرى تعيين‏‌كننده بر شتاب ابداعات‌فن‌آورى خواهد داشت.‌اما‌‌ رشد قابل‌‏ملاحظه‏‌ترِ تعداد مددكاران اجتماعى‌براى رسيدگى‌به پيرى جمعيت جامعه‌‏هاى صنعتى، افزايش طلاق و بزه‌كارى چه بسا هيچ ربطى به ظهور عاجل جامعه‏‌ى اطلاعاتى نداشته باشد، هرچند كه يقيناً مددكاران اجتماعى همراه با متخصصان فن‌‏آورى اطلاعات و ارتباطات زيرمقوله‌‏ى «كارگران اطلاعاتى» طبقه‌‏بندى مى‌‏شوند. شايد با اشاره به تحقيقى كه توسط تاريخ‏دان اجتماعى، هارولد پركين، انجام پذيرفته است، بهتر بتوانيم ضرورت تشخيص كيفى ميان گروه‌‏هاى مختلف «كارگران اطلاعاتى» را بيان كنيم. او در كتاب ظهور جامعه‏‌ى حرف‌ه‏اى (1989) مى‏‌گويد كه تاريخ انگليس از 1880 به بعد را مى‌‏توان كلاً بر اساس برجسته ‏شدن «افرادى حرف‌ه‏اى» نوشت كه به لطف «سرمايه‏‌ى انسانى ايجادشده بر اثر آموزش و تقويت‌‏شده با... حذف ناكارآمدان» (ص‏2) حكم مى‌‏رانند. وى معتقد است تخصص گواهى ‏شده «اصل نظم‏ دهنده به جامعه‌‏ى پس از جنگ» بوده است (ص 406) و متخصصان اينك جايگزين گروه‌‏هاى مسلط پيشين (تشكل‌‏هاى كارگرى، سرمايه‏‌دارى كارآفرين و اشراف زمين‏دار) شده و ارزش‏‌هاى حرفه‌‏اى خدمت، صلاحيت و كارآمدى را جايگزين آراى كهنه‌‏ى آنان (تعاون و همبستگى، مالكيت و بازار، ولى‌‏نعمتان جنتملن) كرده‏‌اند. درست است كه افراد حرف‌ه‏اى در بخش خصوصى و بخش دولتى اختلافات جدى دارند، اما پركين اين را نزاعى درون‏گروهى در درون «جامعه‌ى حرف‌ه‏اى» مى‌‏خواند؛ جامعه‌‏اى كه افراد غيرمتخصص در آن جايى ندارند و اعضاى برخى مفروضات بنيادين را با يكديگر تشريك مى‌‏كنند (به‏‌ويژه الويت تخصص تعليم‌‏ديده و پرداخت پاداش بر اساس شايستگى). بحث اَلوين گولدنر (Alvin Gouldner) در مورد «طبقه‏‌ى جديد» به نحو جالبى مكمل نظرات پركين است. گولدنر نوعى جديد از كارمند را كه در قرن بيستم رشد كرده است، معرفى مى‌‏كند؛ «طبقه‌‏ى جديدى» كه «از روشنفكران و تحصيل‌‏كردگان فنى تشكيل شده است» (گولدنر 1978، ص‏153). اين طبقه اگرچه تا حدودى منفعت‌‏طلب و غالباً فرمانبردار گروه‏‌هاى صاحب‌‏قدرت است اما درعين‏‌حال مى‌‏تواند تسلط شركت‌‏هاى بزرگ و رهبران احزاب را به چالش بكشد. «طبقه‏‌ى جديد» على‏رغم اين نيروى بالقوه در درون خود، به انحاى گوناگونى دچار تفرقه است. تضاد اصلى ميان افراد كمابيش فن‌‏سالار و سازش‌‏پذير اين طبقه با روشنفكران انسان‏گرايى است كه منتقد نظام موجودند و ماهيتى آزادى‌‏خواه دارند. اين مسئله تا حدود زيادى در قالب تضادى كه هارولد پركين ميان افراد حرف‌ه‏اى بخش خصوصى و دولتى معرفى مى‌‏كند، قابل‏‌بيان است. براى مثال، غالباً مى‌‏بينيم كه حسابداران بخش خصوصى محافظه‌‏كارند، در حالى كه روشنفكران علوم انسانى معمولاً از گرايش‏‌هاى راديكال‌‏ترى برخوردارند. حرف ما در اين‏جا اين است كه گولدنر و پركين هر دو تغييرات مشخصى را در درون حيطه‌‏ى كار اطلاعات شناسايى كرده‌‏اند كه دربردارنده‏‌ى پيامدهاى مهمى براى كل جامعه است. از نظر گولدنر، «طبقه‏‌ى جديد» قادر است ادبياتى را براى گفت‌‏وگو و مناظره در مورد جهت‌‏گيرى تحولات اجتماعى در اختيار ما قرار دهد. اين در حالى است كه پركين معتقد است افراد حرف‌ه‏اى آرمان‏‌هاى جديدى را براى تنظيم امور اجتماعى خلق مى‌‏كنند. اگر بخواهيم در نوشته‌‏هاى اين متفكران به دنبال شاخصى براى جامعه‏‌ى اطلاعاتى باشيم، به سمت تشخيص كيفيت سهم هر يك از گروه‌‏هاى شغلى در درون «كارگران اطلاعات» كشيده مى‌‏شويم. صرف‌‏نظر از اين‏كه با هر يك از دو تفسير يادشده موافق باشيم يا خير، مشكل تعريف جامعه‌‏ى اطلاعاتى بر اساس شمار خام «كارگران اطلاعاتى» روشن به نظر مى‏‌رسد. از نظر گولدنر و پركين، اين افزايش عددى نكته‌‏ى اصلى نيست. درواقع، هر يك از گروه‏‌هاى موردنظر آن‏ها از منظر نسبت جمعيتى هم‌چنان در اقليتى محض است. 4- تعريف‏‌هاى مبتنى بر موقعيت مكانى‏ اگرچه اين مفهوم از جامعه‌‏ى اطلاعاتى از جامعه‌‏شناسى و نيز علم اقتصاد بهره مى‌‏گيرد، اما هسته‏‌ى مركزى آن‏ها نوع خاص تأكيد جغرافيا بر مكان است. توجه‏ى اصلى در اين‏جا بر شبكه‌‏هاى اطلاع‌‏رسانى است كه نقاط مختلف را به هم مى‌‏پيوندند و درنتيجه اثرات عميقى بر سازمان‏دهى زمان و مكان دارند. با تبديل‌‏شدن شبكه‌‏هاى اطلاع‏‌رسانى به مظاهر مهم نظام اجتماعى در سال‏‌هاى اخير، مفهوم بالا به شاخص بسيار پرطرفدارى براى تعيين پيدايش جامعه‌‏ى اطلاعاتى بدل گشته است. محوريت شبكه‌‏هاى اطلاع‌‏رسانى كه مى‌‏توانند نقاط مختلفى را در درون و ميان اداره‌‏ها، شهرها، منطقه‏‌ها، قاره‌‏ها و كل جهان به هم متصل كنند، امرى طبيعى است. همان‏طور كه شبكه‏‌ى انتقال نيرو سراسر يك كشور را پوشش مى‌‏دهد و هر كس در صورت برخوردارى از اتصال مناسب مى‏‌تواند به دلخواه خود بدان دسترسى يابد، به همين ترتيب مى‌‏توان اينك يك «جامعه‏‌ى مخابراتى» را تصور كرد كه در سطح ملى، بين‏‌المللى و كل جهان عمل كرده، نوعى «مدار اتصال اطلاعاتى» را در اختيار خانه‏‌ها، مغازه‏‌ها، اداره‌‏ها، دانشگاه‌‏ها و حتى افراد سيار حامل تلفن و رايانه‏‌ى همراه قرار مى‌‏دهد (بارون و كِرنو 1979). همه‌‏ى ما به‏‌طور فزاينده‏اى در اتصال با نوعى شبكه قرار مى‏‌گيريم. اين شبكه‌‏ها به نوبه‏‌ى خود دامنه و ظرفيت خود را به‏‌طور تصاعدى افزايش مى‌‏دهند (اورى 2000). هر يك از ما شخصاً در سطوح مختلفى با اين شبكه‌‏ها روبه‌‏رو مى‌‏شويم: در پايانه‌‏ى پرداخت الكترونيك فروشگاه‌‏ها، در دسترسى به اطلاعات از فراسوى قاره‌‏ها، در ارسال پيام‌‏هاى الكترونيك براى يك همكار و يا در تبادل اطلاعات از طريق اينترنت. مدار اتصال اطلاعاتى در سطح بانك‌‏هاى بين‌‏المللى، سازمان‏‌هاى بينادولتى و روابط ميان شركت‏‌هاى بزرگ به نحوى جنون‏‌آميزتر در تكاپوست، هرچند ما شخصاً اين حيطه از «فضاى مجازى [سايبر]» را تجربه نكرده باشيم. يك باور پرطرفدار در اين ميان اين است كه شاه‌‏راه‌‏هاى اطلاعاتى باعث تأكيد نوظهورى بر جريان اطلاعات مى‌‏شوند (كاستلز 1996) و اين باعث بازنويسى بنيادين روابط مكان-زمان مى‏‌گردد. در «جامعه‏‌ى شبكه‌‏اى» محدوديت‌‏هاى ساعت و فاصله در اساس تعديل شده‌‏اند. شركت‏‌ها و حتى افراد قادرند امور خود را با كارآمدى در مقياسى جهانى مديريت كنند. محققان دانشگاهى ديگر لازم نيست سفر كنند تا از كتابخانه‌‏ى كنگره بهره بگيرند، زيرا مى‌‏توان از طريق اينترنت پاسخ‏ هاى لازم را از اين كتابخانه گرفت. ديگر ضرورتى ندارد شركت‌‏ها مديران خود را روانه‏‌ى فروشگاه‏‌هاى آسياى دور كنند تا بدانند در آن‏جا چه مى‌‏گذرد، زيرا ارتباطات رايانه‌‏اى نظارت مستمر و منظم از راه دور را امكان‏پذير ساخته است. بسيارى معتقدند اين شرايط آغازگر تحولى اساسى در نظام اجتماعى جامعه‏‌هاى بشرى است (مالگان 1991)، تحولى چنان بزرگ كه مى‌‏توان آن را نوعى انقلاب محسوب كرد. هيچ‏كس نمى‌‏تواند انكار كند كه شبكه‏‌هاى اطلاعات از ويژگى‌‏هاى بارز جامعه‏‌ى معاصرند: وجود ماهواره‌‏ها ارتباطات آنى را در سراسر جهان امكان‏پذير مى‌‏كنند، مى‌‏توان در آن واحد از آكسفورد تا لوس ‏آنجلس، توكيو و پاريس به يك بانك اطلاعاتى دسترسى يافت و دستگاه‏‌هاى نمابر و سيستم‌‏هاى به‏ هم‌‏پيوسته رايانه‌‏اى جزء روال عادى كسب‏‌وكار امروزين شده ‏اند. اما همچنان اجازه داريم بپرسيم: چرا بايد وجود شبكه‌‏هاى اطلاع‌‏رسانى تحليل‏‌گران را به تخصيص عنوان «جامعه‌‏ى اطلاعاتى» براى بعضى جوامع وا دارد؟ و اگر اين پرسش را بپرسيم، باز هم بلافاصله با مشكل عدم‏دقت در تعريف‏‌ها روبه‏‌رو خواهيم شد. براى مثال، يك شبكه از چه نقطه‌‏اى به بعد يك شبكه است؟ آيا حرف‏زدن دو نفر با هم از طريق تلفن را بايد يك شبكه بدانيم يا انتقال حجم عظيم داده‌‏ها ميان پورت‏‌هاى سيستم‌‏هاى رايانه‏‌اى؟ اگر اداره‏اى از اتصال اينترنتى برخوردار باشد، شبكه برقرار شده است يا كافيست مثلاً از پايانه‌‏اى در منزل بتوان با بانك يا فروشگاه محل تماس گرفت؟ اين پرسش كه چه چيز وجود شبكه را احراز مى‌‏كند درواقع پرسشى بسيار مهم است. مشكلاتى كه با طرح اين سؤال آشكار مى‌‏شود، صرفاً به سطوح مختلف برقرارى شبكه محدود نمى‌‏شود بلكه مسئله‏‌ى چگونگى تعيين نقطه‌‏اى كه از آن به بعد وارد «جامعه‌‏اى اطلاعاتى/شبكه‏‌اى» شده‏‌ايم هم مطرح است. مسئله‌‏ى ديگر اين است كه آيا به تعريف فن‌‏آورانه از اطلاعات بازگشت مى‌‏كنيم؛ يعنى شبكه‏‌ها را به مثابه‌ى سيستم‌‏هاى فن‌‏آورانه مى‌‏بينيم يا اين‏كه تأكيد بر جريان اطلاعات به عنوان ويژگى متمايزكننده‌‏ى عصر حاضر را مناسب‌‏تر مى‌‏انگاريم؟ در صورت نخست، بايد گسترش پوشش فن‌‏آورى آى‌‏اس‏دى‌‏اِن‏8 (شبكه‌‏ى يكپارچه‌‏ى خدمات ديجيتال) را شاخص گرفت؛ اما مؤلفانى كه اندك تدبيرى در چگونه انجام اين كار كرده‌‏اند، اندك‏اند. در حالت دوم، پرسشى كه بايد پرسيد اين است كه چقدر اطلاعات؟ و اين‏كه چرا بايد حجم و سرعت بالاتر جريان اطلاعات نشانگر عصر جديدى باشد؟ سرانجام اين‏كه مى‌‏توان ادعا كرد شبكه‌‏هاى اطلاعات مدت‏‌ها است كه وجود دارند. از نخستين روزهاى پُست و در تمامى طول عصرِ تجهيزات و تلگراف تلفن، بخش قابل‏‌توجه‌ى از حيات سياسى، اجتماعى و اقتصادى بشر بدون استفاده از اين شبكه‌‏هاى اطلاع‌‏رسانى غيرقابل‌‏تصور بوده است. با توجه به اين وابستگى ديرپا و همواره روبه‌‏افزايش، چرا بايد صاحب‌‏نظران تنها امروزه به فكر مفاهيمى چون «جامعه‌‏ى اطلاعاتى» افتاده باشند؟ 5 - تعريف‏‌هاى مبتنى بر فرهنگ‏ آخرين دسته از تعريف‏‌هاى جامعه‌‏ى اطلاعاتى ناظر بر مفهومى است كه به‌‏سهولت كامل قابل‏‌پذيرش است اما اندازه‏‌گيرى آن از همه دشوارى‌‏تر به نظر مى‌‏رسد. همه‏‌ى ما بر اساس الگوى زندگى روزمره‌‏ى خود از افزايش فوق‏العاده‌‏ى اطلاعات جارى در اجتماع آگاهيم. مقدار اطلاعات موجود به‏‌وضوح از هر زمانى در گذشته بيش‏تر است. در انگليس، تلويزيون از اواسط دهه‌‏ى 1950 در سطح وسيعى مورد استفاده بوده اما پخش برنامه‌‏هاى تلويزيونى امروزه به پديده‏اى بيست‏‌وچهارساعته بدل گشته است. پخش برنامه‏‌ها در اين كشور از يك كانال به پنج كانال افزايش يافته و اينك ويدئو، تلويزيون كابلى، كانال‏هاى ماهواره‏اى و حتى خدمات اطلاع‌‏رسانى رايانه‏‌اى را نيز دربر مى‌‏گيرد. اتصال رايانه‏‌ها به اينترنت و پيدايش رايانه‌‏هاى كف‏‌دستى‏9 شاهد اين گسترش سيل‌‏آسا است. امروزه، حتى نسبت به 10 سال پيش حجمِ به‌‏مراتب بيش‏ترى پخش راديويى در سطح محلى، ملى و بين‌‏المللى وجود دارد. از اين گذشته، امروزه ديگر راديوها به اتاق نشيمن محدود نيستند و به تمامى نقاط خانه و خودرو و اداره تسرى يافته‌‏اند. استفاده از واكمن، پخش راديويى را درواقع به حضورى هميشگى در همه‏‌ى نقاط بدل كرده است. سينما مدت‏‌ها است بخش مهمى از محيط زيست اطلاعاتى انسان را تشكيل مى‌‏دهد اما فراوانى سينما امروز پيش‏تر از هميشه است: هنوز هم مى‌‏توان براى تماشاى آن به سالن سينما رفت، اما فيلم را امروزه از طريق تلويزيون و كرايه يا خريد ويدئو نيز مى‌‏توان ديد.محال است در امتداد خيابانى راه برويم و متوجه تابلوهاى تبليغاتى و ويترين مغازه‌‏ها نشويم. در هر ايستگاه قطار يا پايانه‌‏ى اتوبوس‏رانى با وفور كتاب‏‌هاى جيبى و مجلات ارزان‏‌قيمت روبه‌‏رو مى‌‏شويم. علاوه بر اين‏ها، نوار ضبط‌صوت، سى‌‏دى‌‏هاى صوتى و راديو همگى نسبت به گذشته مقادير به‏‌مراتب بيش‏ترى موسيقى، شعر، نمايش‏نامه و آموزش را در اختيار مردم قرار مى‌‏دهند. روزنامه‌‏ها در سطح وسيعى در دسترس‏اند و بسيارى عنوان‏‌هاى خبرى را در قالب خبرنامه‌‏هاى رايگان دريافت مى‌‏كنيم. دريافت تبليغات پستى به صورت امرى روزمره درآمده است. همه‌‏ى اين‏ها نشانه‌‏ى آن‏اند كه ما اعضاى جامعه‌‏اى سرشار از رسانه‌‏ايم. اما ويژگى اطلاعاتى جهان امروز ما از آن‏چه از اين نشانه‏‌ها برمى‌‏آيد، به‌‏مراتب نافذتر است. اين نشانه‌‏ها گوياى آن‏اند كه در جهان امروز، رسانه‏‌هاى جديد ما را احاطه و پيام‌‏هايى را به ما منتقل مى‌‏كنند كه ممكن است اصلاً به آن‏ها واكنش نشان ندهيم. اما حقيقت محيط زندگى اطلاع‌ات‏زده‏‌ى ما بسيار از اين عميق‌‏تر است و نقش عمده‏‌ترى در شكل‌‏دادن به وجود ما دارد. براى مثال، به ابعاد اطلاعاتى لباس‏‌هايى كه مى‌‏پوشيم يا به مدل مو و آرايش چهره‌‏ها و همه‏‌ى روش‌‏هايى كه با استفاده از آن‏ها امروزه تصويرى از خويش را ايجاد مى‌‏كنيم، توجه كنيد. تأمل در پيچيدگى‌‏هاى صنعت مُد و ظرافتِ ترفندهايى كه روزانه خود را به منظور ارائه به جهان توسط آن‏ها طراحى مى‌‏نماييم گوياى اين است كه امروزه در مقايسه با گذشته تعامل اجتماعى دربردارنده‏‌ى ميزان به‌‏مراتب بيش‏ترى محتواى اطلاعاتى است. زينت اندام، پوشيدن لباس و آرايش‏ كردن از ديرباز روش‏‌هاى متداولى براى ابراز منزلت، قدرت و تعلق اجتماعى بوده، اما روشن است كه عصر حاضر اهميت نمادين لباس و اندام را تشديد كرده است. وقتى فقدان طيف معنا در لباس رعايا را كه پوشش اصلى انسان در طول قرون بوده است در نظر بگيريم يا در يكنواختى لباس‏‌هاى طبقه‌‏ى كارگر صنعتى در طول روز كارى تا دهه‌‏ى 1950 ميلادى تأمل كنيم، آن‏گاه است كه انفجار معنا در چارچوب لباس‌‏پوشيدن از آن هنگام تاكنون را درك خواهيم كرد. دردسترس‌‏بودن لباس‏‌هاى ارزان‏‌قيمتِ مُدروز و امكان تقبل مالى برخوردارى از آن‏ها، دردسترس قرارداشتن همه‌‏جور گروه اجتماعى با فرهنگ‏‌ها و سبك‌‏هاى متفاوت زندگى، همه باعث مى‌‏شود تا حجم محتواى اطلاعاتى را كه حتى در اندام ما نهفته است، درك كنيم. فرهنگ معاصر به نحو انكارناپذيرى نسبت به اسلاف خود انباشته‌‏تر از اطلاعات است. وجود ما در محيطى اشباع‏‌شده از رسانه‏‌هاست كه معناى زندگى را اساساً به نمادسازى و تبادل (يا تلاش براى تبادل) پيام در مورد خود و ديگران كاهش مى‌‏دهد. در به‌‏رسميت‌‏شناختن اين انفجار نمادها است كه بسيارى مؤلفان ادعا مى‌‏كنند انسان به يك جامعه‏‌ى اطلاعاتى گذار كرده است. نادرند مؤلفانى كه بخواهند مقدار اين رخداد را به‌‏طور كمّى اندازه بگيرند. معمولاً بحث از اصل مبره‌ن‏بودن زندگى ما در دريايى از نشانه‏‌ها، دريايى عميق‌‏تر و سرشارتر از هر عصرى در گذشته، شروع مى‌‏شود. تناقض‏آميز اين است كه همين انفجار اطلاعات بسيارى از مؤلفان را به حتميت مرگ نشانه قانع كرده است. نتيجه‏‌ى غيرمنتظره اين‏كه در محاصره‏‌ى نشانه‌‏ها زندگى مى‌‏كنيم، خود را با نشانه‏‌ها مى‌‏پوشانيم و هيچ‏‌جا از هجوم آن‏ها در امان نيستيم؛ اين است كه معنا فرومى‌‏پاشد. به گفته‏‌ى ژان بودريار: «اطلاعات بيش‏تر و بيش‏تر مى‌‏شود و معنا كم‏تر و كم‏تر» (1983، ص 95). از اين نظر، نشانه‏‌ها روزگارى ناظر به مرجعى بودند (مثلاً لباس نشانه‏‌ى يك منزلت اجتماعى معين بود يا شعار سياسى نشانه‏‌ى يك فلسفه‏‌ى خاص). اما در دوران پسامدرن، چنان در تار عنكبوت نشانه‏‌ها دست‌‏وپا مى‌‏زنيم كه نشانه مابه‌‏ازاى خود را از دست داده است. نشانه‏‌ها از هر سو به سمت ما مى‌‏آيند و چنان متكثر و متغير و ضدونقيض‌‏اند كه قدرت نشان‏دادن آن‏ها محو مى‌‏شود. علاوه بر اين، مخاطبان همچنان خلاقيت، خودآگاهى و قدرت تميز دارند كه همه‏‌ى نشانه‏‌ها را به ديده‏ى ظن و سؤال مى‌‏نگرند و بنابراين نشانه‌‏ها به‌‏سهولت از معناى معهود خود وارون و شكسته و از نو تفسير مى‏‌گردند. با كاهش روزافزون دانايى ناشى از تجربه‌‏ى مستقيم، روشن است كه نشانه‏‌ها ديگر نمى‌‏توانند به نحوى سرراست و يك‌‏به‌‏يك، نماينده‏‌ى يك چيز يا يك شخص خاص باشند. پس اين مفهوم كه نشانه نماينده‌‏ى «واقعيت» در خارج از خود است، بى‌‏اعتبار مى‌‏شود. اينك ديگر نشانه‏‌ها خودمرجع شده‏‌اند: اين شبيه‌‏سازى‌‏ها همه‌‏ى آن چيزى را تشكيل مى‌‏دهند كه هست. اگر بخواهيم از عبارات خود بودريار استفاده كنيم، نشانه‏‌ها اينك «بيش‏واقعيت‏10»اند. اين وضعيت را مردم بلافاصله بازمى‌‏شناسند: ممكن است فردى را كه عمداً براى ايجاد تأثير خاصى لباسى خاص پوشيده باشد مسخره كنند، اما اذعان مى‌‏كنند كه همه اين‏طورند. نسبت به سياست‌مدارانى كه تصوير خود در رسانه‏‌ها را از طريق روابط عمومى قوى «مديريت» مى‏‌كنند سوءظن دارند اما مى‌‏پذيرند كه كار سياست همين بازى با اطلاعات است. در اين مورد، بايد بپذيريم كه دليل عدم‌‏اشتياق مردم به نشانه‌‏هاى راستين اين است كه آن‏ها درك مى‌‏كنند كه ديگر حقيقتى باقى نمانده است. از اين نظر، ديگر وارد عصر «تماشا» شده‌‏ايم؛ عصرى كه در آن مردم مى‌‏دانند كه هر نشانه‏‌اى مى‌‏تواند مصنوعى و دروغين باشد. (مى‌‏گويند «اين چيزى نيست جز يك فرصت تبليغاتى جديد براى نخست‏‌وزير» يا اين‏كه «مونتاژ خبرى است» يا اين‏كه «جك داشت نقش گنده‌‏لات‏‌ها را بازى مى‌‏كرد».) انسان در اين عصر، مصنوعى‌‏بودن نشانه‌‏هايى را نيز كه در بازآفرينى خود به كار مى‌‏برد پذيرفته است («بگذار تيپ بزنم»، «داشتم نقش "مادر دلسوز" را بازى مى‌‏كردم»). درنتيجه، نشانه‌‏ها معناى خود را از دست مى‌‏دهند و مردم در ملاقات با يكديگر هر چه دوست داشته باشند، برداشت مى‏‌كنند (كه معمولاً با معنايى كه در ابتدا موردنظر بوده بسيار فاصله دارد). بعد در تلفيق نشانه‌‏ها براى خانه‌‏ها و اداره‏‌ها و جسم خود از تصنعى‌‏بودن نشانه‏‌ها ذوق مى‌‏كنيم و «بازي‌گوشانه» تصاوير نامربوط را درهم مى‌‏آميزيم بى‌‏اين‏كه قصد ابراز معناهاى خاصى را داشته باشيم. برعكس، لذت ما به واسطه‌‏ى همين تقليد تمسخرآميز است. بنابراين، در اين جامعه‌‏ى اطلاعاتى، «مجموعه‌‏اى از معناها را داريم كه بدون هيچ معنايى منتقل مى‌‏شوند» (پوستر 1990، ص 63). اين مفهوم از جامعه‏‌ى اطلاعاتى در سطح تجربى به‏‌سهولت قابل‌‏لمس است اما از نظر تعريف از همه‌‏ى مفهوم‌‏هايى كه در اين مورد برشمرديم آشفته‌‏تر است. با درنظرگرفتن فقدان معيارى كه بتوان به كمك آن رشد كاربرد نشانه‏‌ها را در سال‏‌هاى اخير اندازه گرفت، درك اين‏كه انديشمندان پسامدرنى مانند مارك پوستر (1990) چگونه «شيوه‌‏ى اطلاع‏‌رسانى» نوين را ويژگى بارز زمان ما قلمداد مى‌‏كنند، دشوار به نظر مى‌‏رسد؛ جز احساس اين‏كه امروزه تعامل نمادين بيش‏تر شده است چه دليلى براى دانستن نكته‌ى مزبور وجود دارد؟ و جز تفاضل درجات، چه مبنايى براى تمايز قائل‌‏شدن ميان اين جامعه و مثلاً جامعه‏‌ى دهه‏‌ى 1920 ميلادى وجود دارد؟ در گفتارهاى بعد11 خواهيم ديد كه انديشمندان «وضعيت پسامدرن» در باب ويژگى فرهنگ معاصر حرف‏‌هاى جالبى براى گفتن دارند، اما در تعيين تعريفى روشن از جامعه‌‏ى اطلاعاتى گرفتار دردسرند. ادامه دارد


مطلب‌های دیگر از همین نویسنده در سایت آینده‌نگری:


منبع:


بنیاد آینده‌نگری ایران



پنجشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۳ - ۲۸ مارس ۲۰۲۴

انسان گلوبال

+ بهترین آموزش‌های یادگیری ماشین با پایتون -

+ آیا فناوری AI جای انسان‌ها را خواهد گرفت؟ -

+ شبكه ها --

+ ایران، پس از رهایی یکی از همکارن سایت آینده نگر از ایران

+ نسل دهه ۸۰، دنبال تغییر نیست، خود ِ تغییره! //

+ ۳ تغییر که برای آینده محتوا و بازاریابی باید بدانید محسن راعی

+ تفكر توسعه‌خواهي دکتر شهیندخت خوارزمی

+ برترین شغل‌های حوزه کامپیوتر در سال‌های آینده  مهسا قنبری

+ صنعت چهارم و ویروس جهان‌گشا سرآغازی بر یک تحول بزرگ  مهدی صنعت‌جو

+ انقلاب صنعتی چهارم و تحولات کار در آینده  علی حسینی

+ آینده جهان از زبان مدیر عامل شرکت بنز 

+ چند نفر در جهان هنوز روزنامه می خوانند؟ میثم لطفی

+ انواع تفکر : تفکر انتقادی 

+ روش های خودشناسی : تست شخصیت 

+ مهارت مدیریت افراد هرمز پوررستمی

+ خلاصه کتاب موج سوم؛ نوشته الوين تافلر تافلر

+ انسان، زندگی و دانایی رضا داوری اردکانی

+ جهان گیری (ویروس کرونا) و نظم سیاسی، فرانسیس فوکویاما برگردان رحیم باجغلی

+ تفکر سیستمی چیست ؟ هدی ولی‌پور زند

+ امریکای دوران ترامپ و موج سوم الوین تافلر  بهروز بهزادی (روزنامه نگار)

+ ویروس کرونا بحرانی سیاسی است نه پزشکی یووال نوح هراری:بی بی سی

+ «علم» ، «امید» و «بحران کرونا» 

+ اعتماد، به انسان یا به کرونا؟ مسئله این است کرونانت

+ موقعیت پساکرونایی انسان سعید قاسمی زاده

+ بعد از عبور از كرونا، ما كجا خواهيم بود؟ 

+ معنی تازه «سواد» در قرن ۲۱ حمیده احمدیان راد

+ انواع سازمان و انواع برنامه ریزی 

+ خلاصه کتاب: جهانی شدن فرهنگ، هویت 

+ تاریخ اجتماعی رسانه‌ها؛ از گوتنبرگ تا اینترنت 

+ مهارت های اساسی یک کودک قرن ۲۱ 

+ شکاف بین نسلی رسانه ای  دکتر حجت اله عباسی

+ انواع تفکر : تفکر انتقادی  مسیر آینده

+ عصر دانش‌ و ابعاد آن‌ دکتر پرويز حاجياني

+ فوکویاما علیه فوکویاما سیدمصطفی شاداب

+ مرگ مدرسه یا آیندۀ مدرسه؟ ابراهیم مجیدی*:

+ تافلر و فلسفه ی تربیت بازسازی گرایی عبدالله افراسیابی

+ تکنولوژی در جامعه فراصنعتی 

+ دانشگاه آرمانی‌شده: ضرورت دگرگونی معیارهای قدمایی فرهیختگی 

+ آرمانی‌سازی گذشته و آینده 

+ هویت چیست؟ 

+ زنده باد انقلاب! یووال نوح هراری

+ سرنوشت آینده بشریت چه خواهد شد؟ میچیو کاکو

+ شکل زندگی در ۵۰ سال آینده 

+ شخصیت شناسی آینده نگری 

+ کتاب انسان آینده، تسخیر سیر تکامل به دست بشر میچیو کاکو

+ آن بالا قفل شده است؛ جنبش ها را از پایین بیاغازید یادداشت‌های یک آینده‌پژوه

+ ۲۱ درس برای قرن ۲۱: کتاب تازه‌ای از یووال نوح هراری 

+ نگرانی‌های ما در قرن بیست و یکم بیل گیتس

+ بمب ساعتی در آزمايشگاه  یووال نوح هراری

+ آئين اطلاعات  

+ انقلاب صنعتی چهارم و نشانه های ظهور 

+ «انسان خداگونه» در انتظار فردا فرد پطروسیان

+ نقد کتاب « آموزش و دموکراسی در قرن ۲۱» اثر نل نادینگز؛ 

+ جامعه اطلاعاتی و جنسیت سها صراف

+ پیامدهای مدرنیت آنتونی گیدنز

+ فرهنگ در جهان بدون مرز 

+ فرهنگ جهانی چیست؟ 

+ نظم نوین جهانی 

+ «انسان سالاری»، محور جامعه اطلاعاتی. 

+ از خانه‌های زیر آب تا تور گردشگری به مریخ! 

+ پیش‌بینی جزئیات زندگی انسان در دو قرن آینده. 

+ مهارت های زندگی در قرن بیست و یکم  آسیه مک دار

+ «گردشگری»صنعتی میلیارد دلاری و استوار بر پایه ی آینده نگری پیشینیانِ فرهیخته ی ما رضا بردستانی

+ سیستم های پیچیده و تفکر سیستمی (3) – بخش پایانی دکتر همایون مهمنش

+ زندگی ما و زندگی آنها  علی دادپی

+ سیستم های پیچیده و تفکر سیستمی (2) دکتر همایون مهمنش

+ سیستم های پیچیده و تفکر سیستمی (1) دکتر همایون مهمنش

+ پیش‌بینی آینده غیرممکن شده است فرانسیس فوکویاما

+ آیندگان ما را به‌سبب کدام خطای اخلاقی ملامت خواهند کرد؟ 

+ مقدمه‌ای برای همه آینده نگری‌ها/ ضروری‌ترین علمی که در کشور ما به آن بی‌اعتنایی می‌شود رضا داوری اردکانی

+ قدرت آینده مهدی صنعت‌جو

+ از عصر اطلاعات تا عصر مولكول. مترجم : فيروزه امين

+ تفاوت‌های حیرت‌انگیز فرزندان 

+ عجیب‌ترین قوانین ترافیکی دنیا> از جریمه خودروهای کثیف تا منع راندن خودروی مشکی در روزهای خاص 

+ فناوری‌های مورد استفاده در جنگ‌های آینده چه خواهند بود؟ 

+ موج فراصنعتی چه کسانی را خواهد برد هرمز پوررستمی

+ مدیریت استراتژیک پورتفولیو پروژه ها در هلدینگها و سازمانهای بزرگ  

+ ضرورت آینده پژوهی و نگاه به آینده به عنوان نقش برجسته روابط عمومی نوین 

+ تکنولوژی علیه تبعیض اندرو فینبرگ

+ آیا فکرعبور جایگزین رمز عبور می شود​​​​​​​ سید محمد باقر نوربخش

+ جامعه اطلاعاتی, دگرگونی تکنولوژی های نوین ارتباطی و اطلاعاتی و تحول در روابط انسانی۲ 

+ جامعه اطلاعاتی, دگرگونی تکنولوژی های نوین ارتباطی و اطلاعاتی و تحول در روابط انسانی 

+ نمایش زندگی اجتماعی در جامعه اطلاعاتی  مانا سرایی

+ سخنرانی بیل گیتس درباره بیماری‌های فراگیر، بهداشت جهانی و حملات بیولوژیکی حمیدرضا تائبی

+ آینده نگری استر اتژی فناوری اطلاعات دکتر امین گلستانی

+ روندهای علم و فناوری در سال 2017 حمدرضا میرزایی

+ دو گروه از جوانان در برابر « قانون کار » ونسا پینتو برگردان سعید جوادزاده امینی

+ اندیشیدن به آینده نظریه اجتماعی: آری به جامعه‌شناسی محمدرضا مهدیزاده

+ نقش جامعه اطلاعاتی در تحولات فرهنگی 

+ تحلیل اقتصادی آزادی دکتر محسن رنانی

+ آیا در کارها حضور بشر لازم است؟ 

+ آینده‎پذیری: چالش اساسی آینده‎پژوهی در جهان در حال توسعه. 

+ اثرات اقتصادی جامعه اطلاعاتی در جهان 

+ چگونه انسان‌ها از صد درصد توانایی مغز خود استفاده می‌کنند حمیدرضا تائبی

+ آیا اینترنت اشیا ما را به ابر انسان تبدیل خواهد کرد؟ حمیدرضا تائبی

+ آیا سیاست می تواند از قرن 21 جان سالم به در ببرد؟. کنت میناگ

+ آینده، اکنون است ـ بخش اول آرش بصیرت

+ آینده، اکنون است ـ بخش دوم آرش بصیرت

+ سیاست‌گذاران همه کشورها خواهد بود. 

+ جهانی شدن و آموزش و پرورش 



info.ayandeh@gmail.com
©ayandeh.com 1995