مقالهای در Cyper Culture خواندم که بسیار جالب بود. جالبی از آن جهت که مربوط به مقوله ی زمان بود. زمان مجازی را پیش کشیده بود و از افقی و موازی بودن زمان صحبت کرده بود. فکر کردم بهتر خواهد بود که با هم به گوشه هائی از این بحث توجه کنیم. در این مقاله این چنین آمده است:
«اولین بار عاملی در سال 1382 در مقاله ای تحت عنوان دو جهانی شدن ها و جامعه جهانی اضطراب، پارادایم ظهور جهان مجازی به موازات جهان واقعی را مطرح کرد، جهانی که حتی گاهی بر جهان واقعی مسلط می شود. دو جهانی شدن ناظر به این دو جهان است. جهان واقعی، جهانی طبیعی است و لازمه طبیعی بودنش این است که جریان زندگی و فعالیت های عینی را در آن شاهد باشیم، جهانی که جبر مکان و زمان از ویژگی های آن است؛ و جهان مجازی که از جبر زمان و مکان رهیده و به این دلیل ظرفیتی فرامادی دارد. یکی از تفاوت های مهم این دو جهان، بحث زمان است. (عاملی، 1391:67) در جهان فیزیکی زمان خطی و آنالوگ است یعنی باید لحظه ای بمیرد تا لحظه جدیدی متولد شود اما در دنیای مجازی در یک آن ما با زمان های زیادی مواجه هستیم.»
این بدین معنی است که جناب عاملی یک الگوواره و چارچوبی برای ظهور جهان مجازی که به موازات جهان واقعی است طراحی کرده اند. بسیار خوب است که ما به این جهان نگاهی بیفکنیم. مخصوصا جهانی که به «موازات جهان واقعی» بوده و در عین حال مسلط بر جهان واقعی است. دلیل این تسلط هم رها شدن جهان مجازی از بند زمان و مکان است. پس بحث زمان بسیار مهم میشود که خود مقاله هم بدان اذعان دارد ولی بحث مکان به فراموشی سپرده میشود تا دوباره غافلگیرانه به میدان بیآید. اما بحث زمان را بلافاصله پیش میکشد تا اینکه مکان را فراموش کنیم. وی معتقد است که در جهان فیزیکی زمان خطی و آنالوگ است و بلافاصله توضیح می دهد که لحظه ای باید بمیرد تا لحظه ی بعدی زاده شود. ولی وی زمان مجازی را چند زمانی می داند.
اولا در جهان فیزیکی زمان به تنهائی معنی ندارد. زمان و مکان چنان در هم تنیده اند که جدا کردن آنها از هم امکان ناپذیر است. برای اثبات این ادعا ایشان مثال جالبی میزنند که برای یک غیر فیزیک دان به معجزه بی شباهت نیست. به مثال ایشان توجه کنیم.
«فشردگی زمان و به عبارتی حرکت اتفاقات در فضای مجازی با سرعت بسیار تند تحقق پیدا می کند و از سوی دیگر زمان در یک پهنه موازی قرار می گیرد که هزاران روند در یک زمان واحد تحقق پیدا می کند، مثل پست الکترونیکی که همزمان به یک میلیون کاربر ارسال می شود.»
مثال بسیار هشیارانهای است. ولی از اینکه پست الکترونیکی همزمان به یک میلیون کاربر ارسال میشود، جای شک است که آیا همزمان هم دریافت میشوند یا نه؟ و گرنه این حرف بدان می ماند که بگوئیم، گوینده ی رادیو و یا تلویزیون همزمان با یک میلیون شنونده حرف می زند. که نمی زند. و درست بدین صورت هم پست الکترونیکی همزمان به همه ی کاربران نمی رسد. هر سیگنال ارسالی بقول ایشان صفر و یک با سرعت نور در جهان فیزیکی و طبیعی ارسال میشود و هر کاربر نسبت به دوری و نزدیک خود آنرا دریافت می کند. اگر زمان رلکس Relaxation time را هم حتی صفر بگیریم. چنانکه صدای گوینده در یک زمان در مکانی مشخص پخش میشود ولی هرکس نسبت به دوری و نزدیک خود آنرا دیر یا زود میشنوند. اگر یک پست الکترونیکی به کسی که در کره ی مریخ نشسته ارسال داریم همزمان با کسی که در زمین نشسته آنرا دریافت نمی کند. بالاخره ایشان با این ترفند ایشان اصل دوم این پارادایم را اینچنین بیان می دارند.
«دیجیتالی بودن زمان در مقابل آنالوگ بودن زمان که زمان را تبدیل به یک وجود متکثر نا متناهی و قابل شکستن می کند. به طوری که زمان در این جا از منطق صفر و یک و از یک ساخت ریاضی برخوردار است.»
حالا زمان یک ساخت ریاضی پیدا کرد. یعنی یک مفهوم انتزاعی و دور از هر واقعیت فیزیکی! یک نقطه ی ریاضی را در فیزیک نمیتوان یافت. بنابراین زمانی را که نویسنده توضیح می دهند یک زمان انتزاعی شد. چون سیگنال صفر و یک است، پس زمان بزعم او ریاضی است. این نوع اندیشه بسیار جالب است! چرا که صفر و یک، یک ساخت تکنیکی برای سرعت بخشیدن به ماشین الکترونیکی از طریق استفاده از علائم است. بیکباره با این ریاضیات تکنیکی، بنیان یک نوع از زمان را گذاشتن یک نوع حیله است! چرا که سیگنال صفر و یک در یک سیستم تنها بمعنی قطع و وصل یک سیستم الکترونیکی است. ارسال سیگنال یک و موقعی را که سیستم وصل است و سیگنال صفر زمانی را که سیستم قطع است را نشان دهد. این هیچ ربطی به زمان ندارد.
ولی چرا ساخت ریاضی برای نویسنده مهم است؟ برای اینکه این ساخت هیچ ربطی به واقعیت فیزیکی ندارد و از آن می توان متافیزیک را بیرون کشید. به نتیجه گیری از این مفهوم مجرد زمان توجه کنید.
«غیرمرکزی بودن زمان درمقابل مرکزی بودن زمان که موجب می شود مفهوم جغرافیایی زمان به مفهوم جهان گرایانه زمان تبدیل شود. غیرمرکزی بودن فضای مجازی در مقابل مرکزی بودن جهان واقعی منجر به پایان انزوای جهان می شود و امکان ارتباط جهان پراکنده در فضای جغرافیایی متعدد را با یکدیگر فراهم می سازد.»
حالا که زمان مجرد شد می توان این نتیجه را گرفت که این زمان به هیچ جغرافیائی وصل نیست. چرا که صفر و یک است. در حالیکه اینچنین نیست. این نوع زمان را که او زمان مجازی مینامد بخودی خود یک جغرافیای مجازی هم برای خود می آفریند که نه آن جغرافیا در اصل وجود دارد و نه این زمان! ( در اینجا دقت بفرمائید، چنانکه از اول مقاله انتظارش را می کشیدیم، مکان در قالب جغرافیا به میدان می آید.)
«واقعیت مجازی شدن زمان، عنصر دیگری است که منطق تقویت جغرافیا و مکان را در عرصه مجاز معنا می بخشد و موجب شکل گیری شهر مجازی در کنار شهر فیزیکی می شود .»
و نتیجه ی نهائی:
«زمان در جهان فیزیکی یک واحد خطی است که هر "آن، لحظه ای" جای "آن، لحظه" دیگر را می گیرد ولی زمان در فضای مجازی از خصلت حضورهای متکثر در آن برخوردار است.»
و بالاخره آقای عاملی این نتیجه ی مشعشعانه را می گیرند که
«حرکت در فضای مجازی با منطق روح و فکر صورت می گیرد نه با منطق جسم . همان طور که روح و ذهن و فکر قدرت برش زدن و گذشتن از دیوار زمان دارد ، در فضای مجازی نیز با یک جریان سیال و پرتحرک و رهیده شده از استبداد زمان و مکان مواجه هستیم .»
نتیجه ی فوق را ما از ابتدای بحثمان انتظار می کشیدیم. یک تعبیر غلط از ابتدا بنیان گذارده می شود و سپس هر چقدر که اسب سرکش خیال طلب می کند می تواند پرواز کند! البته این ساخت کهنه ی خیال در ایران یدی طولانی دارد. زنده یاد اقبال لاهوری فلسفه ی ما ایرانیان را بسیار جالب و می توان گفت در یک عبارت بیان کرده است، ایرانیان به ریشه نمی پردازند ولی در شاخ و برگ دادن استادند. حداقل این نتیجه ای است که من از آن استاد یاد گرفته ام.
چرا که اول صفر و یک را زمان کردیم و سپس مانند شعبده بازان از درون آن خدا و آن دنیا را در آوردیم. آقای شریعتی هم مشابه این بحث را بصورت دیگری در کتاب یک، جلوش بینهایت صفرها پیش از این ارائه داده بود.