کردستان زيبا با کوههاي سر به فلک کشيده اش که فرهنگ استواري و استقامت را در انسان بارور مي کند يادآور روزهاي تلخ و شيرين جنگ و مقاومت است. مردمان اين سرزمين از کودکي مي آموزند استوار باشند و خستگي ناپذير. اما گويا قرار نيست سايه ي تلخ مرگ و وحشت از روي اين سرزمين کنار رود. اعدام و حبس فعالين و کنشگران سياسي و مدني و تشديد برخوردهاي خشن و رعب آور در چند ماه اخير باعث گشته تا موجي از نگراني و احساس عدم امنيت مردم اين سرزمين را در هراسي نوستالژيک قرار دهد.
بحث استقلال کردستان و اقدامات تجزيه طلبانه کوردها با توجه به حوادث تاريخي اين منطقه مجالي ديگر مي طلبد، اما مساله اي که روشن است اينکه کوردها بيش از آنکه بخواهند تماميت ارضي ايران را به خطر اندازند کوشيده اند حافظ مرزهاي کشور باشند چرا که نقش عمده و محوري کوردها در دفاع از مرزها و کيان کشور ثابت شده است.
ترس از جدايي کردستان و استقلال کوردها باعث گشته تا ارکان مديريتي کشور با اتخاذ سياستهاي انقباظي و محدود کننده و استفاده از انواع اهرمهاي قدرت سعي در کنترل و مهار همه جانبه اين منطقه داشته باشند. برخوردهاي امنيتي و قضايي سنگين با توجه به فضاي سرد بين کوردها و دولت موضوع نگاه بدبينانه به کردستان را هر روز قوت مي بخشد. در همين راستا تلاش در جهت تقويت باور تجزيه طلبي و برچسب تروريست و وطن فروشي هميشه دستاويزي براي سرکوب و خفقان در اين سرزمين سبز بوده است. چرا که اين مقوله توانسته ابزاري باشد تا در کورانهاي سياسي و اجتماعي بتوانند از آن استفاده کنند. گواه آنکه تشديد موج برخوردها و صدور احکام اعدام نمي تواند بي ارتباط با اعتراضات گسترده مردم در ماههاي گذشته باشد.
اما اين رفتارها نه تنها آرامش و ثبات را در کردستان برقرار نساخته بلکه خود زمينه ساز نا امني و بي ثباتي بوده است. عدم رضايت مندي و بي اعتمادي اين مردم مي تواند زمينه ساز مشکلات بسياري چه در منطقه و چه در کشور گردد. سرکوب و خفقان شايد توانسته تا حدي بر اين منطقه حاکم شود و آنرا امنيتي تمام عيار و رفاه ساکنين آن جلوه دهد و لي مساله اي که روشن است عدم رضايت مندي و بي اعتمادي اين مردم است.مساله اي که به اعتقاد بنده بيش از احساس نگراني جدايي کردستان بايد بدان توجه شود جدايي فرهنگي و فکري کوردها و احساس سرخوردگي و دلسردي آنان است.
طرح مطالبات دموکراتيک همچون داشتن سهم در لايه هاي قدرت و حضور در مديريتهاي استاني و کشوري و همچنين مطالبات قومي و مذهبي با برچسب تجزيه طلبي و اقدامات مسلحانه به مسلخ کشانده شده است و بر همين اساس در سالهاي گذسته فعالين سياسي و مدني کورد کوشيده اند مطالبات مدني و دموکراتيک خود را از طريق شيوه هاي مسالمت آميز دنبال کنند. مساله اي که در گذشته در ميان تحرکات و جنبش هاي کردستان کمتر ديده مي شد. اين تغيير رويه جداي از تجربيات تلخ رفتارهاي خشونت آميز گذشته نشانگر رشد بينش سياسي و برتري عقلانيت در اين خطه از کشور مي باشد. تغييري که توانسته عنصري مهم در زدودن نگاه بدبينانه از مردم کردستان باشد.
نکته بارز و مهم در رخدادهاي کردستان استمرار و پايداري اين مردم استوار و محکم است. بعد از دوم خرداد و شروع جنبش اصلاحات اگرچه اندک، و لي تاحدي مشکلات کردستان مرتفع گرديد و همين امر توانست عامل موثري در تغيير گفتمان کوردها باشد. چرا که اتخاذ شيوه هاي مسالمت آميز و دور از خشونت و همچنين فعاليت هاي مدني و اجتماعي هم توانست باعث ارتقاء دانش و آگاهي مردم کردستان و هم استمرار جنش هاي مطالبه محوري اين سرزمين گردد. مقوله اي که مي تواند اين روزها چراغي روشن در راه سبز جنبش اعتراضي مردم ايران باشد.
کوردها و کردستان از دو ديدگاه مي تواند براي جنبش سبز داراي اهميت باشد. از يک منظر استفاده از شيوه هاي نوين مدني و پيگيري مطالبات از طريق شيوه هاي مسالمت آميز و دور از خشونت اگرچه با برخوردهاي خشن تر و دردناکتري روبرو ميباشد ولي همين امر خود در ايجاد زير ساخت هاي فرهنگي جهت استقرار دموکراسي عامل مهمي بشمار مي آيد. از سوي ديگر نقش هژمونيک عقلانيت مي تواند در گستردگي و انسجام جنبش عامل تعيين کننده اي باشد.
و از نگاه دوم، تجربه دولت اصلاحات از منظر استفاده از استعدادها و نيروهاي بومي نشان داد مي تواند تا حدي از مشکلات و تنشهاي کردستان کم کرد. همچنين تجربه عراق نقش کوردها را در اتحاد و يکپارچگي روشن تر ساخت. به اعتقاد بنده عدم تحقق خواسته ها، بي پاسخ ماندن مطالبات و ناديده انگاشتن ظرفيت هاو استعدادهاي مردم کردستان عامل اصلي نارضايتي و زمينه ساز طرح مباحثي همچون استقلال و جدايي در اين منطقه است. از همين روي راه پر فراز و نشيب دموکراتيزه کردن کشور بدون در نظر گرفتن ابزارهاي دموکراسي و حقوق بشر ناپيمودني است. احترام به حقوق قوميت ها که کوردها را مي توان بارزترين نمونه آن دانست، از مولفه هاي استقرار دموکراسي در جامعه است. از اين نگاه، غفلت از مطالبات و خواسته هاي قوميت ها تداوم احساس دلسردي و بي اعتمادي گذشته بوده که نه دردي را دوا مي کند و نه هدف را قابل دسترسي.