تغيير و تحول بسيار تندي در قرن بيست و يكم براي عالم هنر در راه است. بسياري از همان عوامل كه قرن بيستم، يعني بزرگترين دوره تحول هنر، را در تاريخ بوجود آوردند، بدون توقف و كاهش، ادامه خواهند داشت. در بسياري از موارد گامهاي اين تحول تندتر و بلندتر خواهد شد. در پارهاي از موارد عوامل جديدي وارد عالم هنر ميشوند و آن را به كلي دگرگون خواهند ساخت. اين عوامل تغيير و تحول جديد و قديم با نيروهاي مخالف نيز برخورد خواهند داشت كه براي كساني كه شاهد اين تحول و مقاومت مخالفان آن باشند لحظات مهيج خواهد بود.
آن جهشهاي فكري و بصري كه در كار «ادوارد مانت» در 1863، و كار «جكسون پولاك» در 1950 و كارهاي «جني هولزر» در 1990، نشانگر تغييرات ريشهاي در هنر در 150 سال اخير ميباشند. كار هر يك از اين هنرمندان، معرف لبة تيز حركت هنر، و يا وضع هنر، در زمان خود آنها است. تغييرات ريشهاي و سريع تكنولوژيكي در هنر ادامه خواهد يافت. با اختراع لوله محتوي رنگ نقاشي كه قابل حمل و راحت بود، سبب شد كه نقاشان قرن نوزدهم، كارگاه نقاشي خود را به راحتي به فضاي باز و خارج از ساختمان منتقل نمايند. از همين راه بود كه مكتب امپرسيونيسم پيدا شد. اختراع عكاسي در 1839 نيز تصويرگري را ارتقاء حالت داد، زيرا با عكاسي يك كپيه سريع و آسان از طبيعت بدست ميآمد. امپرسيونيزم، شليك افتتاحيهاي براي مدرنيزم بود، كه بالاخره مكاتب قديمي چهارصد ساله عينيتگرائي را در غرب واژگون ساخت. مورخان هنر معمولاً فعاليت آفرينشي را، حركتي در بين دو قطب توصيف ميكنند. قطبي كه ذهني و تصوري است و هنرمند از چيزي كه در انديشه خود آفريده است، تصويري تقليدي بر ميدارد، قطب ديگر، مفهوم تصوير است: كه اغلب سمبوليك است نه تعريف كردني و ملموس. تحول در تكنولوژي هنر، باعث تشويق هنرمندان در ساختن تصاوير و ذهنيتر شد.
پيدايش رنگهاي پلاستيكي اكريليك روشن، كه خيلي زود خشك ميشوند، در سالهاي 1960 سبب پيدا شدن نقاشي آبستره با كنارههاي سفت شد، كه از امكانات زمينههاي پلاستيك است. اين پيشرفتها و اختراعات تكنولوژيكي در قرن بيست و يكم نيز سبب پيشرفتها و تحولات در فرم و شكل هنر خواهند شد. هنرمنداني مانند «كلود مونه» (نيلوفرهاي آبي 1923-1916) و «فرانك استيلا» (تخت سليمان 1967)، مرهون استعداد خود در استفاده كردن از تكنولوژي جديد هستند. البته توانائي و استعداد هنرمند براي بهرهگيري از امكانات موجود، خود عامل سازندهاي است.
كدام تكنولوژي جديد است كه در هنر قرن بيست و يكم مؤثر خواهد شد؟ تأثير انقلاب الكترونيكي دنباله خواهد داشت. امروزه از كامپيوترها براي رسم و خلق تصاوير الكترونيكي استفاده ميشود. اين تكنولوژي به بيننده تصوير و كار هنري، امكان ميدهد كه در آن اثر دخل و تصرف نمايد. از طريق كامپيوتر ميتوان تصويري از بدن يك شخص را با سر شخص ديگر مونتاژ و تلفيق كرد، به نحوي كه تصوير جديد يك تصوير واقعي و اصيل به نظر آيد. با اين روش ميشود عكس يك نفر يا يك چيز را از يك اثر هنري حذف كرد و يا به آن افزود. با اين عمل ميتوان حضور فردي يا چيزي را در يك عكس مستند، از بين برد و يا برعكس، كسي را كه غائب بوده است، در آن سند حاضر جلوه داد. در حال حاضر مونتاژ تصاوير به راحتي امكانپذير است، و در آتيه نيز اين كار مورد بهرهبرداري بسيار واقع خواهد شد.
كامپيوتر در ايجاد تصاوير هولوگرافي و ليزري دخالت دارند، و تكنولوژيها واقعيات را كاملتر ميكنند. لذا ميتوان با استفاده از تكنولوژيها افسانههاي سه بعدي را به موقعيت تبديل نمود. ديسكهاي فشرده براي تلويزيون امروز در حال گسترش هستند. هنرمنداني مانند «جني هولزر» ديسك، تكنولوژي ديجيتال و ويدئو، اكنون در حال دگرگون كردن عكاسي و فيلم هستند. ديسك فشرده عكاسي جديد كوداك، يكصد تصوير عكاسي را در روي يك ديسك كوچك ضبط كرده و از تلويزيون پخش ميكند. هنرمنداني مانند «جني هولزر» و «دان فلدوين» تكنولوژي را در عالم هنر با درايت بكار گرفتهاند. رسانهها و وسائل ارتباط جمعي در حال مخلوط شدن هستند. آينده شاهد نمونههاي بيشتري از اين كارهاي دورگه خواهد بود. كارهاي هنري كامپيوتري كه قابل دخل و تصرف باشند بازار گرمتري خواهند داشت. بدين ترتيب انتظار طولاني بسياري از هنرمندان براي اينكه تماشاگر آثار هنري فرصت شركت و دخالت در كار هنري پيدا كند، برآورده ميشود. كار هنري اصلي و كلي يك واقعيت و منشاء خواهد بود. تمامي محيط براي بيننده به منظور تجربه، نه بعنوان ؟؟؟ بلكه بعنوان يك مشترك، قابل مداخله خواهد بود. با كامپيوتر هر حالتي را كه بخواهد ميتواند در اثر هنري ايجاد نمايد. تمامي اين زمينههاي خيالپردازي با نقادي گسترده روبرو خواهند شد. زيرا صحت و اعتبار تصويرسازي از طريق عكاسي و فيلم سينمائي و ويدئويي بيش از پيش به زير سؤال خواهد رفت.
نه تنها تفاسير تبعيضآميز از تصاوير (مانند فيلم ويدئويي رسواكنندة رادني كينگ)، بلكه تصاوير تبعيضآميز سبب ايجاد بحران خواهد شد. مخصوصاً كه زمينه براي تغييرات خيالي و غير آشكار بدون مانع خواهد شد. واكنشها و مخالفتهاي تند، ممكن است خواهان رجعت هنر به اوضاع پيش از تكنولوژي شوند كه بيشتر شبيه به واكنش در مورد هنر و صنعت قبل از رافائل در بريتانياي ويكتوريا است.
در حال حاضر در هنر اواخر قرن بيستم، واكنشهائي را بر عليه استفاده از تكنولوژي جديد در اشكال مختلف در هنرهاي تجسمي و هنرهاي نمايشي ميبينيم. در اين زمينهها هنرمند روي عناصر انساني و شخصي كار هنري اصرار ميورزد تا اثر تكنولوژي (ويتو اكونسي و بروس نايومن از اين نمونهها هستند). اما در بسياري از انواع كارهاي هنري تجسمي و نمايشي، تكنولوژيهاي جديد دخالت دارند (مانند كارهاي لاري اندرسن ، جيبرت و جورج و يا مارتين اسپان يارو ). در حالي كه نفوذ تكنولوژي بر هنر افزايش پيدا ميكند، تأكيد بر جنبههاي شخصي هنر نيز از طرف عدهاي زياد از هنرمنداني كه بيشتر از تمامي تاريخ هنرآفريني كردهاند فزوني خواهد گرفت. اكثر اين آثار هنري به تماشاگر خود فرصت ميدهند كه در آنها دخل و تصرف كنند، و حتي اين مورد را تشويق ميكند و جزو ملزومات ديدن يك اثر هنري و شركت در خود اثر خواهند دانست. برايي نسل جوان امروز كه در مدرسه با كامپيوتر و در خانه با ويدئو سروكار دارد دخل و تصرف در آثار هنري با اين وسائل كار مشكلي نخواهد بود. با اين روشها تكنولوژي و سليقه شخصي متحد ميشوند. يعني يا يك كار هنري از نظر هر فرد بيننده مناسب سليقه خود او ظاهر خواهد شد. در تصاوير سوپر ويدئوي مركب، مانند تصاويري كه «نانسي بورسون» در (ديكتاتور بزرگ) در سال 1982 نشان داد، خود بيننده نيز ميتواند يكي از همان چهرههاي مركب باشد (تصاويري از بدترين ديكتاتوري قرن بيستم را در چهره مخوف يك قيم با «داداش بزرگ» نشان داده شده است).
تغيير محتواي هنر در وراي جنبههاي تكنولوژيكي ادامه خواهد داشت. انواع نقاشيهاي استاندارد و كلاسيك، پرترهسازي، منظرهسازي، و حالات ثابت زندگي عميقاً دگرگون شدهاند. شايد در اين اواخر قرن بيستم به اين طبقهبنديها فائق آيد. حمايت از هنر و بازار آن در حال تغيير و تحول است لذا مرزهاي كلاسيك و قديمي هنر بيش از پيش بيمعنيتر ميشوند. مثلاً كار «مايكل هايدن» يا «اريك لورل» به اين طبقات فائق آمدهاند. تورل نورزا را براي فضاي نقاشي و يا مجسمه بكار ميگيرد ولي هايدن براي اين منظور از صدا استفاده ميكند؛ يا نور نئون و يا تپههاي متحرك، آئينه، و ديوارهاي رنگآميزي شده بهره ميگيرد تا يك كار هنري را بوجود آورد، كه بيننده واقعاً بتواند هم زمان را در آن حس كند و هم فضا را.
سياسي نمودن هنر و همچنين تلاش سانسورچيها براي كنترل هنر هم ادامه خواهد داشت. هنر براي تغييرات اجتماعي، اقتصادي، و سياسي وسيله قدرتمندي خواهد بود. كار «باربارا كروگر» كار «روبي كونال» و كار «هانس هاك» بيانگر امور جنسي، فساد، نفرت از انسان، و حملات واپسگرايان جناح راست به حقوق بشر هستند. هر قدر كه هنر در اثر پيشرفت تكنولوژي پيچيدهتر ميشود، مبارزه سانسورچيها شدت مييابد. مبارزات كنوني نيز كه در زمينههاي فرنگ جاري است قبل از اينكه پايان پذيرند و از بين بروند شدت خواهند يافت. پيشرفت تكنولوژي سانسور هنر را مشكلتر ميكند.
حق مالكيت و مسئله خصوصي بودن تصاوير، وارد جنگ سانسور و قانون ميشود. پيشرفتهاي تكنولوژي و افزايش مداوم تراكم جمعيت در اثر رشد فوقالعاده جمعيت، مقتضيات جديدي را در مورد خصوصيت و مالكيت تصاوير، مطرح خواهد كرد و هر قدر كه اختصاص و تعلق تصاوير به اشخاص معين بيشتر متداول شده، مسئله حتي مالكيت تصاوير بيشتر مطرح خواهد شد. مسائلي مانند اينكه يك تصوير تا چه حد ميتواند تغيير يابد، تا اماني و مجازي شناخته شود نه سرقتي، به وجود خواهد آمد. چون تكان دادن جامعه خسته و بيحال، روز به روز براي هنرمندان مشكلتر شده، آنان مجبورند به مرزهاي ممنوعه هم حتي نزديك شوند. در اين وقت است فريادهاي نوعي سانسور از سوي بخش مرتجع جامعه، بلندتر خواهد شد.
تقسيم شدن هنرهاي بصري به بخشهاي متعدد كه در نيمه دوم قرن بيستم شروع شد با سرعت بيشتري دنبال خواهد شد. چند فرهنگي بودن هنر امروز نشان دهنده حاميان گوناگون هنر و تنوع در فرهنگ و بالاخره دموكراسي در هنر است، ولي در عين حال معرف تجزيه هنر به بخشهاي كوچكتر هم ميباشد. كارهاي ديويد هامون لوئيز جيمز ، «جولي سيم ادوارد» جيمز اونا و باربارا كري و يا «هوگ استر» تماماً گروههاي خاصي از جامعه را مورد خطاب قرار دادهاند. با اين كه كار هنري متعلق به كل جامعه است اين آثار هر يك علاقه و نگراني خاص خود را نسبت به فرهنگ مورد علاقه خود ابراز داشتهاند. و اين نشانگر اين است كه جامعه تا چه ميزان به تجزيه و تفكيك ميانديشد و پيش ميرود.
تركيب ويدئو، كامپيوتر شخصي، ديسك، و ساير تكنولوژيهاي الكترونيك، هم براي هنرمندان آماتور و هم براي هنرمندان حرفهاي سرزمين عجائب و گيج كنندهاي شده است. اگر وضع عكاسي در سالهاي 1880 را بعنوان يك مبناي بررسي معتبر بدانيم يك افت كيفي را در هنر ميتوان پيشبيني كرد. عرضه دوربينهاي عكاسي كوچك ارزان قيمت كه به صورت انبوه بوسيله كمپاني كداك توليد شد سبب انفجار كار عكاسي شد (اكثر كار آنها در مقايسه با دوره قبل از آن بطور ملالتباري ضعيف بودند).
وضعيت مشابهي را نيز در عالم سينما ميتوان ديد. تغيير وضع سينما از روزهاي شكوهمند سينماي صامت كه هنر بزرگي را بوجود آورد كه عليرغم محدوديت تكنولوژي بود، تا سينماي استريوفونيك، سه بعدي، اسكوب سالهاي 1950، بهرحال تكنولوژي جديد تسلط خود را اعمال خواهد كرد و هنر هم متغير خواهد شد.
كثرتپذيري در عالم هنر، يعني اينكه استيل خاصي مسلط نباشد، و بلكه تعدد فرمها و استيلها منعكس كننده تجزيه اقتصادي و اجتماعي در جهان هنر باشد، كه خود نشانگر تجزيه كل جامعه است.
اين وضع از نظر منتقدين مرتجع از قبيل «هيلتون كرامر» يك سقوط و يك انحطاط است ولي از نظر بسياري از منتقدين ديگر يك آزادي سالم تلقي ميشود. روند غيرقابل توقف و غيرقابل برگشت هنر، گذشته از آن جنبش فراگير تك مأخذي آبستره اكپرسيونيزم، به جنبشهاي متعدد كوچكتري كه هر كدام داراي پيچيدگي و ظرفيت خود و در ريشه ماهيت تفاوت دارند تجزيه شده است. حتي مخاطبين هنر از لحاظ فيزيكي تجزيه شدهاند. آن گردهمآئي مردم براي شنيدن و يا ديدن آثار هنري امروزه به گروههاي يكي دو نفره خصوصي تبديل شده است.
وضع سينما در اين مورد سوژه جالبي براي مطالعه است. ويدئو، تلويزيون كابلي، مردم را از رفتن به سالن سينما بازداشته است. مردم ميتوانند هر نوع اثري را كه سينما توليد ميكند در خانه خود و در محيط خصوصي خود ببيند. تصور ميرود كه روزي برسد كه مردم براي كارهاي اداري خود هم از منزل خارج نشوند، و تمام كارها را با كامپيوتر شخصي و فاكس انجام دهند. كتابخانهها و موزهها اكنون بيشتر مركز انتقال و تبادل است نه مركز مطالعه و مشاهده. روز به روز اين اماكن بازديدكننده كمتري دارند. گالري ملي هنر در لندن اكنون جاي خود را به يك ميكروگالري داده است. گالري ملي واشنگتن، موزه لُور و ساير اماكن بزرگ، با سرعت از گالري ملي لندن تقليد ميكنند. با اين ميكروگالري ميشود يك نمايش عالي از كلكسيونها را در اسرع وقت ديد. با استفاده از كامپيوتر و ويدئو و هوموگرافي، ممكن است اصل يك كار هنري در موزه بماند و فقط قطعات كپي شده آن براي علاقهمندان داراي كامپيوتر عرضه شود.
با تكيه بر مطالعاتي كه از لحاظ سياسي و اقتصادي و اجتماعي در مورد اثر تكنولوژي بر روي هنر انجام شده است، ميتوان با اطمينان پيشبيني كرد كه تاريخ هنر در قرن بيست و يكم شاهد يك تحول سريع، مبارزه فراگير، تجزيه بيشتر، و شايد حتي يك بحران در كيفيت با يك نتيجه نهائي مطلوب و سنتزي از فرمهاي جديد هنر، فرمها و استيلهاي تازه و تأكيد بيشتر بر نقش مستقيم فرد در تغيير و تبديل و تكميل كارهاي هنري باشد. يك جهان جديد و شجاع براي هنر.