دنیس پراگر اخیرا اندیشه نابی را بر گنجینه حقایق خود افزوده است: «هر چه دولت بزرگتر باشد، فرد کوچکتر خواهد شد».
بزرگترین خطری که در روند حرکت اوباما به سوی دولت بزرگ وجود دارد، در معنای این روند برای اصول بنیادینی که آمریکا را به کشوری بزرگ بدل ساختهاند، نهفته است. آیا آمریکا تعهد خود به آزادی فردی و مسوولیت شخصی را دوباره زنده خواهد کرد یا آن را به دولت وابسته خواهد ساخت و تحت کنترل این نهاد درخواهد آورد؟
همان طور که این روزها در مهمانیهای عصرانه قبول میکنند، بنیامین فرانکلین، مالیاتهای سنگین وضع شده از سوی شاه جورج برای تامین هزینه حقوق رفاهی زمان خود را به نقد میکشید. «تصدیق میکنم که هیچ کشوری در دنیا وجود ندارد که فقرا در آن بیکارتر، الواتتر، مستتر و بیشرمتر (از آمریکا) باشند. روزی که این قانون (مالیاتهای رفاهی) را تصویب کردید، به جای آن که فقرا را تشویق کنید در دوره جوانی و سلامتی برای حمایت از دوره سالخوردگی یا بیماری خود به انباشت ثروت بپردازند، با وابسته ساختن آنها به کسی دیگر بزرگترین مشوق سخت کوشی، صرفهجویی و متانت را از پیش چشمانشان کنار زدید. خلاصه این که پاداشی را برای ترغیب کاهلی و بیکاری به وجود آوردید و حالا نباید شکی به خود راه دهید که این قانون در افزایش تعداد فقرا اثرگذار بوده است.»
فرانکلین توجه «مسوولانه» را ترجیح میداد. «به باور من بهترین روش برای کمک به فقرا این نیست که در این وضع رهایشان کنیم، بلکه آن است که آنها را از این شرایط بیرون برانیم... این قانون (مالیاتها) را حذف کنید تا به زودی شاهد دگرگونی در زندگی آنها باشید. کار... دوباره فریضهای قابل احترام تلقی خواهد شد. سختکوشی زیادتر خواهد شد و همراه با آن مردم رده پایینتر شاهد وفور نعمت در میان خود خواهند بود. شرایط بهتری پیدا خواهند کرد. اگر آنها را عادت دهید که نیازهایشان را خود تامین کنند، شادی و رضایت بیشتری خواهند داشت تا این که همه اموالتان را میانشان تقسیم کنید.»
توماس جفرسون با او همرای بود. «دولت خردمند و صرفهجو... انسانها را از آسیب رساندن به یکدیگر بازخواهد داشت، و اگر آسیبی در کار نباشد، آنها را برای سامان بخشیدن به فعالیتهای سختکوشانه و بهبودیطلبانهشان آزاد خواهد گذاشت و نانی را که کارگر به دست آورده است، از دهانش نخواهد ربود. این است ویژگی دولت خوب.» آبراهام لینکلن بر عرف عام انگشت میگذاشت: «بدترین کاری که میتوانید برای کسانی که دوستشان دارید انجام دهید، کاری است که خودشان میتوانند و باید برای خود انجام دهند.»
اقتصاد ما (در آمریکا) که بر کسب و کار آزادانه استوار است، بیش از ۲۰۰ سال به عنوان بزرگترین برنامه ضد فقر در تاریخ بشر عمل کرده است، چون بیش از هر چیزی مشوق کار بوده و بیکاری را منع کرده است. شهروندان، آزاد بودهاند که «رویای آمریکایی» خود را بر پایه این اصل که انسانها در حقوق و مسوولیتهایشان به نحوی برابر خلق شدهاند، پی بگیرند.
اوباما این گونه ارزشها را کهنه و منسوخ میداند. آمریکا باید از حقوق و مسوولیتهای برابر فراتر رود و درآمدهای برابر و برنامههایی برای رسیدن به آنها را تضمین کند. در نتیجه اگر سخت کار کنید، پسانداز داشته باشید، ارضای خواستههایتان را به تعویق بیندازید و از خود و خانوادهتان مراقبت کنید، ضرر خواهید کرد. نه تنها باید پشتیبان خانوادهتان باشید، بلکه «مجبور» هستید که از بسیاری از افراد دیگر هم حمایت کنید. آمریکاییها هیچ مشکلی در فراهم آوردن کمکهای موقتی ندارند. اما بیش از هر چیزی انتظار دارند که دوباره قد راست کرده و مشکلات خود را حل کنند.
وقتی توجه کردن به اطرافیان، در عوض آن که اختیاری باشد، به وظیفهای اجباری از سوی دولت بدل گردد، کمک کردن به دیگران، به مصادره و آزادی در انجام کار، به بردگی اجباری تبدیل میشود. به نظر میآید که دلسوزی، از دید لیبرالها، به واسطه تعداد افرادی که به دولت وابستهاند، تعیین میشود و از نگاه محافظهکارها با نظر به تعداد افرادی که دیگر نیازی به کمک ندارند. یکی وابستگی را تشویق میکند و دیگری آزادی، مسوولیتپذیری و موفقیت را.
گرفتن محترمانه پول از همسایه برای پرداخت هزینه چیزی که برخی شهروندها از پس آن برنمیآیند، هیچ گونه توجیه اخلاقی یا برگرفته از قانون اساسی ندارد. حال که نیمی از رایدهندههای آمریکایی دیگر مالیات بر درآمد نمیپردازند، بازتوزیع ثروت، حسادت را به مصادره مشروع و قانونی بدل ساخته است.
آمریکا همواره به خوشبینی- حس امکانپذیری نامحدود- ملیاش معروف بوده است. تنها جامعهای منافع حاصل از شکوه انسان را درو خواهد کرد که به افراد اجازه دهد پاداشهای به دست آمده از استعدادهای منحصر به فردشان را از آن خود کنند. این یک تراژدی است کهامروزه این همه آمریکایی دیگر باور ندارند که واقعا میتوانند به رویاهایشان دست یابند، بیآنکه سیاستمدارانی را برگزینند که از شهروندان دیگر بگیرند و هزینه آن چه را آنها نمیتوانند فراهم آورند، بپردازند.
انگیزهها مهماند. هرگز نمیتوان ضعفا را با تضعیف اقویا و پول گرفتن از آنها قوی کرد. جمهوری ریخته پاشیده اما آزاد ما به این خاطر کارآمد است که افراد در آن آزادند به جای آن که به فشارها و مشکلاتی همیشگی تبدیل شوند، به خلق ارزش بپردازند.
رونالدریگان، در بحبوحه یک رکود خطاب به آمریکاییها گفت: «امروز وقتتان را به این خاطر نمیگیرم که از شما بخواهم به من اعتماد کنید. در عوض میخواهم که به خودتان اعتماد داشته باشید. این چیزی است که آمریکا به تمامی بر آن استوار است... قدرتمیلیونها انسان مثل شماست که آمریکا را دوباره به کشوری پرشکوه بدل خواهد کرد.»
تعهد و پایبندی ما به مسوولیتپذیری و آزادی فردی یکی از تکیهگاههایی است که کشور ما را در بحبوحه بدترین توفانهای اقتصادی تاریخمان سرپا نگه داشته است.
خردمندانه آن است که اگر اوباما میخواهد اقتصاد ما با انعطافی که تنها آزادی قادر به خلق آن است رونق بگیرد، این تکیهگاه را دوباره به کار بندد.
تری پاولسون
دکتر تریپاولسون، روانشناس، نویسنده «مزیت خوشبینی: ۵۰ حقیقت ساده برای به نتیجه رساندن کنشها و دیدگاههای شما» و ستوننویس قدیمی ونتورا کاونتی استار.
مترجم: محسن رنجبر