Iranian Futurist 
Iranian Futurist
Ayandeh-Negar
Welcome To Future

Tomorow is built today
در باره ما
تماس با ما
خبرهای علمی
احزاب مدرن
هنر و ادبیات
ستون آزاد
محیط زیست
حقوق بشر
اخبار روز
صفحه‌ی نخست
آرشیو
اندیشمندان آینده‌نگر
تاریخ از دیدگاه نو
انسان گلوبال
دموکراسی دیجیتال
دانش نو
اقتصاد فراصنعتی
آینده‌نگری و سیاست
تکنولوژی
از سایت‌های دیگر


ادگار مورن و دستگاه نظری‌اش

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:
Twitter Google Yahoo Delicious بالاترین دنباله

[30 Jun 2010]   [ ]

اِدگار مورَن و دستگاه نظری‌اش 10 می


شرح احوال

ادگار مورن ، در 8 جولاي 1921 در شهر پاريس فرانسه به دنيا آمد. او در رشته‏هاي تاريخ،‌ جامعه شناسي، اقتصاد،‌ فلسفه، داراي مطالعات دانشگاهي است و همچنين دانش‏آموختة‌ جغرافيا و حقوق مي‏باشد (1942).

در جريان جنگ جهاني دوّم داوطلبانه به نيروهاي فرانسوي پيوست و ستوان ارتش بود (44-1942). پس از جنگ نيز به عنوان مشاور ارشد قواي فرانسه در آلمان به فعاليت پرداخت. او سرپرست ادارة تبليغات و مديريت اطلاعات ارتش فرانسه بود. در همين ايام (1946) نخستين كتابش، سال صفر آلمان، را منتشر كرد.

از سال 1947 به فعاليتهاي مطبوعاتي و روزنامه‏نگاري در پاريس روي آورد و دومين كتابش، انسان و مرگ، را به رشتة‌ تحرير درآورد. در سالهاي 89-1973 مدير مركز مطالعات جامعه‏شناسي،‌ مردم‏شناسي و سياست بود. در راستاي فعاليتهاي فرهنگي و انساني‏اش مديركل بخش فرهنگي يونسكو در اروپا شد.

دكتراي افتخاري از چند دانشگاه ايتاليا، فرانسه و اسپانيا را دارد. همچنين مدالها و نشانهاي بسياري از مجامع مختلف اروپايي دريافت كرده است.

او را به راحتي نمي‏توان در تقسيم‏بنديهاي مرسوم امروزين جاي داد. ماركسيستي بوده كه در جهت تعديل و تصحيح آرائش برآمده و اكنون به قول خودش ديگر نمي‏توان ماركسيستش ناميد. چه بسا او اگزيستانسياليستي باشد كه در پي يك ايمان تازه است كه برآمده از خويش است و نجات بخش انسان. او خود را از تبار پاسكال ميداند و معتقد است كه او دانشمندي عقل‏باور، مذهبيِ شك‏آور و عارفي بزرگ از رهروان مونتني بود.

او به عقل مدرن بسيار مشكوك است و پارادايم حاكم بر آن را پارادايم سادگي و ساده‏انگاري مي‏نامد و در مقابل پارادايم پيچيدگي را مي‏افرازد. ويژگي خود را اينگونه مي‏داند كه انسان را در ساحتي فراتر از تحميلي ساده‏انگارانه به چالش مي‏گيرد و او را به هيچ چيز فرونمي‏كاهد.

از او چند كتاب به فارسي ترجمه شده است. اما ايده‏ها و نگرانيهاي اصلي او در همة‌ آثارش به گونه‏هاي مختلف تكرار مي‏شوند. او دغدغة‌ انسان را دارد و دائم با فرضيات و تفاسير تازه در باب آدمي روبروست.

1. انسان و دستگاه شناختش

آدمی با سیستم اندیشه‌اش میل دارد که از تیرگی‌ها و ابهام‌ها بزداید و به واقعیت روشنی بخشد. نیاز آدمی به شناخت، او را واداشته است تا متناسب با ظرفیت و گنجایی‌های مغز و ذهنش به کشف و مقوله‌بندی دنیای اطرفش اقدام کند. اما تاکنون نتیجه‌ی این اقدام چه بوده است؟ آیا به حقیقت رسیده‌ایم؟ و بار عظیم دانش چندصدساله‌ی ما قرارگاهی یافته است؟ ما صرفا قضایا را تکه‌تکه کرده‌ایم و از بار پیچیدگی‌شان کاسته‌ایم و این برای شناخت ماهیتهای پیچیده، راه به جایی نخواهد برد.

مثلا نظام هیأت بطلمیوسی را در نظر بگیرید. با فرض قرار دادنِ اینکه زمینْ محور و مرکز عالم است و همه چیز دورِ زمین می‌چرخد، به الگوهای محاسبه‌ای می‌رسیدیم که کاملا توجیه‌گر حرکت در عالم بود. با این الگو می‌شد زمان دقیق کسوف، خسوف، فصلها و ... را تعیین کرد. این نوع شناخت (بطلمیوسی) به اتخاذ داده‌هایی پرداخت که با اصول و هسته‌ی اصلیِ آن شناخت، سازگار باشد. و سپس به حذف اطلاعات نادلالت‌گر و ناصواب می‌پرداخت. به عبارتی حول یک مرکزیتِ مشخص از سامان فکری، هر آنچه را شبیه صورت کلی اندیشه‌اش می‌دانست نگاه می‌داشت و مابقی را حذف و طرد می‌کرد و با این کار می‌توانست الگویی نسبتا جامع برای توجیه قواعد حرکت سیارات و ستاره‌ها به دست دهد. اما با انقلاب کُپرنیکی ثابت شد که همه‌ی آنچه قبلا با یقین درست می‌پنداشتیم، توهمی بیش نبوده است. البته الگوی کپرنیکی نیز همینگونه عمل می‌کند. همه چیز را خرد می‌کند و اجزایی که مناسب با صورت کلی فرضیاتش باشد را بر می‌گزیند. اما در اینجا یک تفاوت آشکار وجود دارد. در مقایسه‌ی نظام کپرنیکی با نظام بطلمیوسی می‌توانیم ادعا کنیم که با پیشرفت زمان به حقیقت نزدیک شده‌ایم. در واقع برایند حواس ما به سمت الگوی کپرنیکی خیز برداشته است و ما در مقایسه با قبل به دانش محسوس‌تر و ملموس‌تر و توجیه‌گرتری نائل شده‌ایم که می‌تواند پایه‌ای برای شناخت‌های دیگرمان باشد. ولی وضع در جایی که حواس چندان راه به جایی نمی‌برند چگونه است؟ مثلا در جامعه‌شناسی، فلسفه، تاریخ، هنر و بسیاری چیزهای دیگر که صرفا با احساساتِ ملموس و فیزیکی روبرو نیستیم باید چه بکنیم؟ از کجا بدانیم که پاردایم فکری ما و زمانه‌مان بطلمیوسی است یا کپرنیکی؟ وهم است یا واقعیت؟ صواب است یا ناصواب؟

در واقع باید گفت هیچ دستاویز محکمی در پاسخ به سؤال بالا در دست نداریم. هر آن احتمال می‌رود که در دام یک «بازیِ زبانی» افتاده و صرفا در دست و پا زدنی یاوه و کم اهمیت غوطه‌ور باشیم. این نگرانی عمده‌ترین دلیل شکل‌گیری وضعیت پست‌مدرن است. وضعیتی که فراروایتها (کپرنیکی و بطلمیوسی‌اش هر دو) غیر قابل پذیرش‌اند. اگر در فیزیک می‌توان داخل یک سفینه‌ی فوق پیشرفته نشست، به آسمانها رفت و دورتر از زمین و خورشید شاهد حرکت این دو بود و به کُروی بودن، چرخنده بودن و مایل بودنِ محورِ زمین رأی داد و از تمام حواس و ادراکات در محافظت‌شده‌ترین شرایط آزمایشگاهی بهره برد، در علوم انسانی حتی احتمال چنین کاری را نمی‌توان صحیح دانست. ما هیچ سلاحی غیر از گفتار و کلام در اختیار نداریم تا حقانیت خود را اثبات کنیم. به همین دلیل است که انقلابها و دگرگونیهای علمی در علوم انسانی به وفور یافت می‌شوند اما در فیزیک و شیمی و سایر محسوسات انقلابها به تعداد انگشتان یک دست هم نمی‌شود. «وضعیت پست‌مدرن» در درون خود می‌کوشد تا منطق این انقلابهای پوچ و بی‌تکیه‌گاه را در علوم انسانی به طعنه و کنایه بگیرد. و امروز این است شرایط ما، سرگردان و بی‌پناه، بی هیچ فکرِ متمرکز و راهگشا.

مورن می‌کوشد تا راه نجاتی برای این وضعیت اسفبار بیابد و ریشه‌ی همه‌ی قضایا را آنجا می‌بیند که اندیشه‌ی ما در علوم انسانی همان کاری را می‌کند که در علوم محسوس و فیزیکی. حتی به نظر بعضیها باید تا می‌توانیم شیوه‌های علوم طبیعی را به علوم انسانی منتقل کنیم تا این علوم نیز پیشرفتِ جزمی داشته باشند و به شرایط شک و رکود دچار نشوند. اما به نظر مورن این حالت آغاز شکست علوم انسانی است. حالتی که می‌خواهد حقیقت را مُثله کند و وجودی (انسان) که ماهیتا پیچیده و متناقض است را با عباراتی ساده و واضح به بند بکشد.

هگل: تنها کلیت، حقیقت است.

آدورنو: تمامیت، ناحقیقت است.

گفته‌ی هگل از آنرو جالب و بجاست که ما دریابیم آدمی تنها سیستمهای اندیشه‌ای را که همه چیز و همه جا را پوشش می‌دهند و توجیه می‌کنند را قبول دارد و می‌پذیرد. ذات انسان در پذیرش حقیقت کلی‌طلب و توتالیتر است. اما بیان آدورنو شاید حکایت از یک بحران دارد و آن اینکه هرگاه خواسته‌ایم اندیشه‌ای کلی و جهان‌شمول خلق کنیم که همه‌ی نظام روابط عالم را توضیح ‌دهد، دست آخر به تناقضات بنیادینی رسیده‌ایم که ما را سخت ناامید و شک‌باور کرده‌اند. پس به دنبال کلیت نباید بود. یا لااقل به آن شکل که تا کنون بوده‌ایم نباید به دنبال کلیت (حقیقت) برویم. حقیقت جایی ورای ساده‌باوریها و مقوله‌بندیهای کوتاه و نارسِ ما نهفته است.

2. ناگزیری از تناقض

از تناقض گریزی نیست. یک سیستمِ جامع که برای بشر می‌اندیشد باید در کنار فضائلی همچون درستکاری، اخلاق، خوبی و نوع‌دوستی، رذائلی چون کشتار، غارت، شکنجه و شهوت را نیز به رسمیت بشناسد. به تعبیر رومن گاری «واژه‌ی انسانیت، دربرگیرنده‌ی غیرانسانیت نیز هست. غیرانسانیت یک واژه‌ی عمیقا انسانی است.»

باید پذیرفت انسان تافته‌ای متناقض است و لذا نباید با صورتهای منطق کلاسیک او را مخاطب قرار دهیم، چراکه به دانشی ناقص و نارس در باب آدمی خواهیم رسید.

3. رویکرد سیستمی به انسان

مورن طبق تجربه و زیست‌جهانش سعی می‌کند دنیا را مفهومی تنیده در زمان-مکان ببیند. به این ترتیب خود را به نگرشی نزدیک می‌کند که علاوه بر ابعاد ملموس و طبیعی و منطقیِ زندگی بتواند توجیه‌گر ابعاد ناملموس و نادقیق و غیرطبیعیِ آنچه در آن گرفتاریم باشد و لذا خود را به رویکردی پیوند می‌زند که چنین اهدافی را برایش برآورده کند: رویکرد سیستمی.

به نظر مورن، رویکرد سیستمی ویژگی‌هایی دارد که برای توصیف انسان قابلیتهای شایانی را بروز خواهند داد. از این منظر نگاه سیستمی، نگاهی چندپهلو و همه‌جانبه است. برای مشخص کردن وضعیت انسان همه‌ی علوم و دانشهای مجزا را در اختیار می‌گیرد و از طرفی هیچگاه از تکاپو نمی‎‌ایستد، یعنی از آنرو که محیط پیرامونیِ شناخت (اِکولوژیِ شناخت) محیطی پهناور و تمامی‌ناپذیر است، هر سیستمی هم که در این محیط پهناور قرار بگیرد، بینهایت مجال رشد و پیچیدگی خواهد داشت.

اما ما سه گونه رویکرد سیستمی می‌توانیم داشته باشیم:

- سیستم‌گراییِ ثمربخش α اصل پیچیدگی
- سیستم‌گراییِ مبهم و میان‌مایه: تکرارِ حقیقتِ اولیه α کلیت‌باورانه، بدون تازگی و مبتنی بر حقایق غیرثمربخش
- سیستم‌گراییِ تحلیلی α مهندسیِ سیبرنتیک (اثبات‌گرایی)

و از این هر سه، تنها اولی مطلوب ماست. همانکه در عین حال که قطعیت ندارد، دربردارنده‌ی حقایق قطعی در باب انسان است و در عین حال که دائم در حال تکامل است، هیچگاه کامل نخواهد بود و همچنانکه زمان می‌گذرد، به غنا و شمولش افزوده خواهد شد.

4. سیستم باز

برای شرح آنچه مرادِ مورَن از نگرش سیستمیِ پیچیده و ثمربخش است، باید نوعی از سیستم که اصطلاحا به آن، سیستم باز می‌گویند را بشناسیم.

سیستمِ بسته، سیستمی است که از محیط پیرامونش جدا شده است و هیچگونه تبادلی (انرژی و اطلاعات) با آن ندارد. این سیستم پس از مدتی به تعادل می‌رسد، یعنی تبادل انرژی و اطلاعات درونی‌اش میل به ثبات و عدمِ تغییر دارند. در ترمودینامیک این حالت را با رسیدن ذرات به سرعت و حرارت ثابت در فشاری ثابت مورد بررسی قرار می‌دهند. یک سیستم از آنرو که با محیط ارتباطی ندارد و تمام دارائی‌هایش درونی است، بسته تلقی می‌شود و مادامی که یک سیستم بسته جدای از محیط باشد، تعادل درونی‌اش حفظ خواهد شد و از تغییر و تحول مصون خواهد ماند. اما سیستم باز دقیقا حالتی خلاف این دارد. هر سیستمی (چه باز و چه بسته) میل به رسیدن به تعادل را دارد. اینگونه نیست که سیستمهای باز به تعادل نرسند، بلکه تعادل در آنها کاملا ناپایدار و زودگذر است و بسته به شرایطِ محیطی که سیستم در آن قرار دارد، دستخوش تحول و دگرگونی می‌شود. به عبارتی سیستمِ بسته، برشی از زمانِ در حالِ شدنِ یک سیستم باز است. اگر بتوانیم زمان را متوقف کنیم و در برهه‌ای از زمان یک گونه‌ی طبیعی را مطالعه کنیم آنگاه گویی به مطالعه‌ی یک سیستم بسته پرداخته‌ایم. اما چنین چیزی حقیقتی جاودان درباب یک پدیده را بر ما روشن نخواهد کرد. آنچه فهمیده‌ایم فرزند زمان و مکان خاصی است و تعمیم آن به کل دوران وجود آن پدیده ناشی از آن است که ما تفاوت باز و بسته بودن آنرا درنیافته‌ایم.

در سیستمهای زنده، باز بودن سیستم، به معنیِ بسته بودنهای ناپایدار است، یعنی در لحظه‌ای واحد از زمان و مکان، سیستم دارای تعادلی است که در لحظه‌ی بعد قابل تکرار نیست و درست به همین دلیل مطالعه‌ی یک سیستمِ باز دشوار است. پس یک ساختار۫ متشکل است از، سیستم به علاوه‌ی محیطی که سیستم در آن قرار می‌گیرد (اکولوژیِ کنش)، و هر سیستمِ باز نیز میل به افزایش پیچیدگیها برای غلبه بر محیط و رسیدن به تعادلِ آرمانی را دارد.

ما تاکنون برای شناخت انسان در لابراتوآرهای مغزهایمان، مجموعه‌ی معارف خود را درونِ سیستمی بسته به خدمت می‌گرفتیم. شاید تغییر پارادایمی که باید روی دهد این است که دانش خود را به سیستمی باز محول کنیم که هم غنی، متناقض و چندپهلو باشد و هم تکامل و رسیدنِ به آن حدی برندارد و این حالت دقیقا برابر با این است که اعتقاد داشته باشیم، اولا شناخت ما همواره نسبی خواهد بود (شناختی که تکامل می‌یابد اما هیچگاه کامل نخواهد شد) و دیگر اینکه قصدِ شناختی چندپهلو و پیچیده اما صریح را داریم. یعنی نمی‌خواهیم پشت واژه‌ی پیچیدگی پنهان شویم و بر ابهام و ندانستنهامان بیافزائیم.

5. در باب انسان و فرهنگ

به عقیده‌ی مورن فرهنگ برای انسان یک زمینه است. زمینه‌ای که هر کس از آن ناگزیر است. هیچ چیز در خلاء شکل نمی‌گیرد. البته فرهنگ را خود انسانها به وجود آورده‌اند، به کمک مغز و روحشان. در اینجا به عقیده‌ی مورن، زبان فرانسه یک کاستی دارد و آن اینکه واژه‌ای ندارد که نشان دهد مراد از روح همان مغز است. او ادعا می‌کند که همه‌ی آن چیزهایی که خاصیت معناگونی (متافیزیکی) دارند را انسانْ خود خلق کرده است. دیگر بحث بر سر حق یا باطل بودنِ این چیزها نیست، بلکه غرض فهم این مطلب است که ما با مغزمان، روحمان را خلق کرده‌ایم و روح که در گفتگوهامان همه چیز را به آن نسبت می‌دهیم در واقع از تعینات و برساخته‌های مغز ما و بلکه خودِ مغزِ ماست.

این امر در مورد همه‌ی آنچه به آن می‌اندیشیم قابل فرض است. پروسه‌ی اندیشیدن، پروسه‌ی غریبی است. در ابتدا هیچ چیز برای ما روشن نیست. ما تنها فرضیه‌ای را در باب علت هستیِ خود مطرح می‌کنیم. اما همینکه این فرضیه به یک باور تبدیل می‌شود و خصلت جمعی می‌یابد، به ناگاه به ماهیتی مستقل از ما تبدیل می‌شود. چنین استقلالی را مورن استقلال وابسته می‌نامد. حالتی که در آن پدیده‌ای از دل یک شرایط بیرون آمده است، اما آشکارا حیات و مظاهر مستقلی یافته است. ما مایلیم باور کنیم که روح داریم و خدا و فرشته و عرش و ... وجود دارد. حتی برخی نشانه‌های مادی را نیز به این امور غیر مادی نسبت می‌دهیم. در حقیقت میل ما به باور کردن است که یک پدیده را لایق ادراک می‌کند. لذا باید گفت ما باور داریم چون اینگونه میل داریم و نه چیزی بیشتر.

مورن ادعای دیگری نیز دارد. به عقیده‌ی او واژه‌های مسخ‌شده‌ی علوم در واقع همانا روان، روح واندیشه‌اند. به عبارت دیگر تمام تلاشهایی که تلاشهای علمی لقب گرفته‌اند، تلاشی بوده که به نفی خودیت ما منجر شده است. انسانها را از متافیزیک گریزی نیست، اما چرا باید آنچه هستیم و همه گواهی می‌دهند که آن‌ایم را به بهای شناخت علمی هیچ بیانگاریم. باید «از نو بیاموزیم که چگونه انسان را به پرسش گیریم.»

6. تثلیث‌های مورن

مورن برای پیچیده‌اندیشی راهکاری ارائه می‌دهد. البته از آن به عنوان یک راهکار یاد نمی‌کند، اما به نوعی به نظر می‌رسد با این رویکرد می‌خواهد دست به ابداع یا تکمیلِ مفهومی بزند که بتواند جنبه‌های تودرتو و متناقض زندگی را تبیین و توصیف کند. این مفهوم برای او در تثلیث تجلی می‌یابد. او می‌تواند تثلیثهای بسیاری را برای زندگیِ آدمی برشمارد. تثلیث در واقع، قائل شدن به روند رفت و برگشتیِ امر انسانی است. به این ترتیب مفاهیم زمان می‌یابند و بعد «شدنی» پیدا می‌کنند. مفاهیمی که زمان داشته باشند و همواره در جریان باشند، علاوه بر اینکه پیچیده و در عین حال گویا هستند، رکودناپذیر و متلاطم نیز می‌باشند.

یک مفهومِ دیگر که شاید به روشن‌تر شدن بحث کمک کند، مفهوم دیالوژیک است. مورن، دیالوژیک را در برابر دیالکتیک افراخته است. به عقیده‌ی او در دیالکتیک تناقضها راه‌حل می‌یابند و فراتر می‌روند و در یک وحدت برتر، یکدیگر را حذف می‌کنند. اما در دیالوژیک، تضادها پایدار می‌مانند و پدیده‌های پیچیده‌تر را شکل می‌دهند.

بدین طریق می‌توان گفت یک تثلیث یک امرِ دیالوژیکی است که علاوه بر پذیرش جدل و تنازعِ نقیضین، گردابی درهم تنیده از برایند آنها را از آن خود می‌کند و دست آخر هر دو را در هویتی تازه به هم پیوند می‌زند.

با دسته بندی مورن، همه چیز را می‌توان درون یک چرخه‌ی تثلیثی جای داد اما خود او به دو تثلیث بیش از بقیه می‌پردازد.

مغز، روح (زبان)، فرهنگ
فرد، جامعه، گونه

از این منظر «زبان در ماست و ما در زبانیم». انسان زبان را ساخته است، اما خود در زبان است که شکل گرفته. زبان برخاسته از مغز است و ما با مغز به واسطه‌ی زبانْ فرهنگی را می‌آفرینیم که در آن فرهنگ، معنا شکل می‌گیرد و به حیاتش ادامه می‌دهد. و باز این چرخه ادامه می‌یابد. زبان و فرهنگ وجودشان را از ما گرفته‌اند اما وجود ما نیز به آنان وابسته شده است.

همینطور است وضعیت فرد و جامعه. جامعه چیست جز مجموعه‌ی خودخواسته‌ای از افراد؟ چرا حیات روحی و جسمی ما اینقدر به این وضعیت خودخواسته گره خورده است؟ آری، حقیقت این است که این مائیم که عامل وجود و بقای جامعه‌ایم. جامعه یک امر اعتباری است، اما بودنِ آن، بدون ما امکان نخواهد داشت، و بدونِ ما، بودن او نیز. گونه‌ی انسانی خود را و جامعه‌اش را در متنی هم خودخواسته و هم خودنخواسته سُرایش می‌دهد. ما از آنچه خلق کرده‌ایم مستقل نیستیم. این واقعیتی است که باید با فروتنی به آن تن دهیم.

باید بپذیریم که بحرانی که با آن روبروئیم، ناشی از نگرش نارس و ابترِ ما نسبت به جهان است. جهانی نو طرحی نو از اندیشه می‌طلبد. ما جز آنچه می‌اندیشیم هیچ نیستیم.


مطلب‌های دیگر از همین نویسنده در سایت آینده‌نگری:


منبع:


بنیاد آینده‌نگری ایران



يكشنبه ۹ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۸ آوریل ۲۰۲۴

دانش نو

+ ۹ نکته که باید درباره هوش مصنوعی بدانید bbv

+ مطالعه دانشگاه استنفورد: با تغییرات هوش مصنوعی انسان‌ها نگران موقعیت خود هستند یسنا امان‌پور

+ دستور کار انسانى جديد / مقالا ای از کتاب انسان خداگونه يووال نوح

+ پلورالیسم چیست؟ قیصر کللی

+ اعضای مصنوعی رباتیک نرم مبتنی بر میکروسیالات، به کمک بیماران دیابتی می‌آیند ´-

+ مهارت تصمیم‌گیری چیست؟ هرمز پوررستمی

+ هوش مصنوعی توزیعی و تجمیعی چیست؟ 

+ تاثیر ابزارهای هوشمند بر کنترل شیوع بیماری‌های فراگیر. 

+ موانع خلاقیت کدامند؟ هرمز پوررستمی

+ نیازی بدون پاسخ! نوآوری اجتماعی را وارد کنیم!  سعید قاسمی زاده تمر

+ مهارت بهتر است یا مدرک دانشگاهی حمیدرضا تائبی

+ علم و اخلاق در گفت‌وگو با دکتر موسی اکرمی؛ دکتر موسی اکرمی

+ مدیریت آینده نگر در ICT 

+ چرا هوش و مهارت، برای داشتن یک شغل کافی نیستند؟ هرمز پوررستمی

+ شرایط اجتماعی چگونه است؟ از منظر چند جامعه شناس ساناز عباس زاده

+ بازگشت به دنیای هنرهای دیجیتال  مهدی صنعت‌جو

+ 2019 

+ مشتری رسانه است فرنود حسنی

+ چه چیزی ترقی بشریت را توجیه می‎کند؟1 یووال نوح هراری

+ تغییر پرشتاب الگو‌های سنتی را منسوخ خواهند کرد 

+ مهارت های مورد نیاز انسان آینده 

+ بازگشت به دوران دولت-شهر برگردان: سپیده جدیری

+ انسان آینده، تسخیر سیر تکامل به دست بشر 

+ نویسنده «انسان خردمند» از کتاب تازه خود گفت  یووال نوح هراری

+ مرد «شپشو» یا منادی عقلانیت؟ دکتر موسی اکرمی

+ رسالت فلسفه آسمان است یا زمین؟ دکتر محسن رنانی

+ جامعه شناسی و فردیت دکتر منیژه نویدنیا

+ تمام قدرت به کجا منتقل شد؟  یووال نوح هراری

+ دفاعم از جامعه‌شناسی مرتبط با واقعیت‌هاست تا مبتنی بر ایدئولوژی! 

+ آنچه مرا نکُشد هرمز پوررستمی

+ جامعه شناسی آموزش و پرورش- رضا جوان

+ پیامدهای مدرنیت -  آنتونی گیدنز

+ اتاق شیشه ای و هنر هشتم زندگی در واقعیت موازی  دکتر مهدی مطهرنیا

+ آزمون های انديشه ورزی در بارۀ خود انديشه حسین کاشفی امیری

+ جامعه شناسی آموزش و پرورش. 

+ گوگل و پایان آزادی اراده یووال نوح هراری

+ انسان از کجا آمد به کجا می رود؟ محمد طبیبیان

+ بازگشت به خانه میثاق محمدی‌زاده

+ هک کردن مغز، کلیدی برای موفقیت مهسا قنبری

+ چهار راهکار برای هک مغز به‌منظور افزایش موفقیت و بهره‌وری مهسا قنبری

+ نوآوری در عصر دیجیتال ؛ چشم‌اندازی جدید برای خدمات 

+ لیدرهای انقلاب صنعتی چهارم 

+ چطور می‌توانیم برای دریافت حقوق بیشتر چانه‌زنی کنیم؟ حمیدرضا تائبی

+ سرمایه اجتماعی دانش آموزان مهدی ولی نژاد

+ جامعه شناسی آموزش و پرورش 

+ ابرها دگرگون می‌شوند، دگرگون می‌کنند و دنیای فناوری را سیراب می‌کنند حمیدرضا تائبی

+ چه چیزی ترقی بشریت را توجیه می‎کند؟ یووال نوح هراری

+ چشم را باید شست…. جور دیگر باید دید دکتر سید کمال الدین موسوی

+ جنبش روش های آمیخته 

+ جامعه شناسی فرهنگی؛ انسان های جامانده دکتر منیژه نویدنیا

+ انگیزه پیشرفت پایین ‌تر از متوسط عثمان آچاک

+ جامعه شناسی شهری و حس زندگی؟ دکتر منیژه نویدنیا

+ چرا ناهنجاری؟ 

+ سخنرانی حسین پاینده در نشست روانکاوی و تحلیل‌های کلان اجتماعی (۲)؛ 

+ چرا کسب‌ و کارهای نوپای موفق به‌سادگی ممکن است شکست بخورند؟ حمیدرضا تائبی

+ بنیان‌های نابرابری اجتماعی دکتر محسن رنانی

+ روانکاوی درمان فرد یا اجتماع 

+ مقدمه‌ای بر تاریخ زیبایی‌شناسی مدرن؛  پُل گایر، ترجمه سیدجواد فندرسکی

+ ظرفیت آموزشی بازی های رایانه  

+ افراد معمولی چگونه به افرادی خارق‌العاده تبدیل می‌شوند مهسا قنبری

+ چپ و راست مرده‌اند، زمین را می‌خواهی یا آسمان را؟ 

+ مهم‌ترین فنآوری‌ها در سال ۲۰۱۸ 

+ هوش مصنوعی می تواند طی بیست سال آینده تهدیدی برای ۴۷ درصد از مشاغل باشد 

+ در حسرت توسعه رضا داوری اردکانی

+ آزادی علمی مقصود فراستخواه

+ سازماندهي گروههاي مشارکتي در سازمانهاي يادگيرنده 

+ مديريت دانش، نياز سازمان هاي امروز 

+ مديريت استرس مجيد يوسفي

+ رقابت بزرگان بر سر تراشه‌های هوش مصنوعی و خیزش آرام تکینگی به‌سمت ما! حمیدرضا تائبی

+ تغییر اجتناب ناپذیر است و باید به منظور ایجاد تحولات مدیریت شود. 

+ ⁠دانشگاه اصفهان برگزار می کند: ⁠دانشگاه اصفهان

+ به فرزندانمان رحم کنیم دکتر محسن رنانی

+ زلزله در سیارات دیگر چگونه رخ می‌دهد؟ 

+ ساختمان‌های هوشمند فرشته نجات انسان‌ها می‌شوند حمیدرضا تائبی

+ استفاده از سیل تصاویری که در زلزله به راه می‌افتد مهدی صنعت‌جو

+ توانمند باشید، تا عرصه را به سایرین واگذار نکنید. حمیدرضا مازندرانی

+ انواع سازمانها Organization Types از دیدگاه برنامه ریزی هدف ها و وسیله ها راسل ایکا ف

+ هوش سازمانیم ‌تجاری است، پس موفق می‌شوم! حمیدرضا تائبی

+ درک اشارات دست با تصویربرداری صوتی مهدی صنعت‌جو

+ نقش بی بدیل هوش مصنوعی بر شهرها و شهروندان آنها محسن راعی

+ مزایای سواد اطلاعاتی 

+ هوش مصنوعی انویدیا، هوای آفتابی را برای ماشین های خودران شبیه سازی می کند! علیرضا فرجی علیرضا فرجی

+ فراگیری: نیازی پایه ای 

+ قلسفه و زندگی روزمره. موسی اکرمی

+ خلاقیت نمادین دهه هشتادی ها 

+ فهم سواد اطلاعاتی 

+ نظریه سواد رسانه ای در گفتگو با دکتر هاشمی 

+ در سال جدید مهندسی نرم‌افزار را جدی‌تر دنبال کنیم حمیدرضا تائبی

+ باید که لذت آموختن را دوباره بیاموزیم پوریا ناظمی

+ انقلاب هوش مصنوعی و تاثیر آن بر جامعه و شرکت ها 

+ توانمند باشید، تا عرصه را به سایرین واگذار نکنید حمیدرضا مازندرانی

+ وجود یخ در مدار استوای مریخ 

+ ظهور «ابر انسان‌ها» طی ۲۰ سال آینده 

+ دانشمندان به استقبال مهمترین پرسش های بشر می روند! 

+ آینده پژوهی و انواع آینده. محسن گرامی طیبی

+ ضریب رشد استارتاپ‌های ایرانی، بالاترین در منطقه نزدیک به متوسط جهانی 

+ نگاه تان به آینده است یا اکنون؟ 

+ اینجا همه آدم‌ها این‌جوری نیستند* مهدی صنعت‌جو

+ بدرود سیارۀ زمین؟ لورین رابینسون

+ تهدیدات اینترنت اشیا 



info.ayandeh@gmail.com
©ayandeh.com 1995