ریشه لغوی استراتژی واژه یونانی است که درجمله به صورت strategi یا strategoi به کار می رود.
استراتژوس درواقع لقب رهبران ارتش باستان به ویژه رهبران ارتش باستان آتنی بوده و در زمان حکومت کلیستنز در سالهای( 508 ق.م ) رواج داشته است.
این واژه با ماهیت جنگ ارتباط نزدیک داشته و در پی تغییر و تحول در جنگ ها نوع نگاه به استراتژی نیز متحول شده است.
منشا استراتژی
تعدادی از نظامیانی که با مطالعات راهبردی نیروی هوایی آمریکا آشنایی داشتند پس از جنگ به فعالیت های غیر نظامی روی آوردند و ذهنیت استراتژی را در برنامه های اقتصادی بوجود اوردند. «رابرت مک نامارا» یکی از این افراد بود که پس از جنگ به ترتیب به ریاست هیئت مدیره شرکت فورد، وزیر کشور جان اف کندی ومدیرعامل بانک جهانی منصوب شد.
«ایگور انسف» معتقد است که اشباع بازار مصرف در آمریکا که چند سالی پس از جنگ جهانی دوم (1950) پیش آمد، اولین جرقه ی برنامه ریزی استراتژیک بود.
به این ترتیب، در طی جنگ جهانی اول، پس از دهها سال یکنواختی، تنوع محصول در تولیدات صنعتی، مطرح شد. زیرا کالاهای بادوام با کاهش تقاضا، رو به رو شده بود ولی بحران کاهش تقاضا پس از جنگ جهانی دوم پیش آمد و شدت آن به حدی بود که اعتبار پیش بینی های سنتی را در برنامه ریزی سازمان ها، مخدوش کرد.
سیر وقایع تاریخی که زمینه ی برنامه ریزی استراتژیک را فراهم کرد. می توان، در سه عصر تولید انبوه، بازاریابی انبوه و عصر فراصنعتی مطالعه کرد.
عصر تولید انبوه
حدود دهه سوم قرن نوزدهم پیش بازرگانی به شیوه ی امروزی در آمریکا رواج یافت و50 سال طول کشید تا زیر بنای صنعتی نوین شکل گرفت و امریکا را به صورت یک بازار مشترک متحد کرد. در چنین موقعیتی، موسسه بازرگانی به عنوان ابزار ممتاز و اصلی پیشرفت اجتماعی ظهور کرد. دورانی که از 1820 تا حدود 1900 ادامه داشت وبعد به نام انقلاب صنعتی شناخته شد.
اولین سوداگران صنعتی، بیشترین نیروی خود را به ایجاد تکنولوژی جدید تولید و ادغام آن با تکنولوژی سازمانی و مراقبت از سهم بازارشان، اختصاص دادند در این دوران، رقابت به معنای اولیه اش یعنی تسلط بر رقیب یا جذب او به جای مواجهه در بازار بود و بازار یابی به معنای امروزیش نبود. مفهوم رقابت به شکل امروزی از سال 1880 مطرح شد. بیست سال بعد، ساخت صنعتی مورد توجه قرار گرفت. این مفهوم در دوران انقلاب صنعتی به وجود آمده بود و تا سالهای ،1930 دوران «تولید انبوه» نامیده می شد که توجه به فعالیت صنعتی با هدف توسعه ی «تکامل تولید انبوه» همراه بود که به تدریج، قیمت تمام شده واحد محصول را کاهش داد.
عصر بازاریابی انبوه
در سی سال اول قرن بیستم، موسسه ای موفق محسوب می شد که نازلترین قیمت محصول، را داشت تا بتواند کالا های مورد نیاز مشتری را تامین کند، ولی در پایان این دوره تقاضا برای کالای مصرفی رو به اشباع نهاد و مصرف کننده ای که به نحو روز افزون بر رفاه او افزوده می شد در جستجوی کارایی بیشتر در کالای مورد خرید خود برآمد .
در سالهای اول دهه سی، جنرال موتورز برای دگرگونی از جهت گیری تولیدی به جهت گیری بازاریابی، پیش قدم شد. تغییر در نمونه های سالانه اتومبیل نشانه جهشی از کالای یکنواخت به کالای متمایز بود.
تغییر موضع به جهت گیری بازاریابی به مفهوم تغییر از دید درون گرا(درون سازمانی ) به دید برون گرا (برون سازمانی)، انتقال قدرت و در نتیجه مبارزه ی قدرت که در موسسات ، امری معمول بود. در چنین موقعیتی، مدیران در برابر تغییرات مقاومت کردند، زیرا قبول آن نیازمند تحصیل مهارتها، امکانات گرانقیمت و وقت گیرو از جهت روانی، تهدید آمیز بود بطوریکه، قبول درصد جدیدی ازعدم اطمینان نسبت به آینده در صنایع فرآیندی ( چون شیمی ،دارو سازی ونفت ) ودر صنایع تولیدی با دوام، مفهوم بازاریابی، به کندی جای خود را گشود. وقتی، مدیران این موسسات با اشباع بازار و رشد کاهنده در جهت گیری تولید ی مواجه شدند، به جای تحمل تلخکامیهای تغییر موضع از گرایش تولیدی به بینش بازاریابی به رکود رضایت دادند.
این تغییر تا بعد از جنگ جهانی دوم به طول انجامید وانگیزه آن تکنولوژیهای جدیدی بود که ابتدا مدیران را به یک جهت گیری موثر بازاریابی سوق داد و بلافاصله پس از آن با تلاطم های شدیدترعصر فراصنعتی آشنا کرد.
عصر فراصنعتی
از اواسط دهه پنجاه، سیر شتابان و متوالی وقایع، به تدریج، مرزها و پویایی فضای بازرگانی را دگرگون کرد. پیتر دراکر، این دوره را«عصر گسستگی» ودانیل بل، آن را«عصر فراصنعتی» نامیدند.
این دوران با پایان جنگ جهانی دوم همزمان بود که در همین دوران اشباع بازار مصرف در آمریکا ایجاد شد، علتش این بود که در دوران جنگ جهانی دوم ظرفیتهای مازادی برای آمریکا ایجاد شده بود زیرا در دوران جنگ جهانی دوم و بازسازی کشورها، آمریکا بازار آسیب ندیده ای بود که در نقش بانکدار جهانی و تولیدکننده ی اصلی ومنحصر به فرد کالاهای مصرفی وسرمایه ای ظهور کرده بود، ولی کشورهای جنگ زده، با توان خارق العاده در بازسازی، بسرعت روی پای خود ایستادند و با کاهش تقاضا، ظرفیت گسترش یافته صنعتی آمریکا را درجستجوی بازارهای دیگر به تکاپو انداختند که نتیجه آن چهار دوره رکود اقتصادی که در سالهای 1948-1961 بود.
فضای صنعتی تا سالهای پنجاه ترتیبی بود به این صورت که رمز موفقیت در دوران های متوالی تغییر می یافت وهمراه با آن اولویتهای مورد نظر مدیریت ازمرحله ای به مرحله دیگر جا به جا می شد ولی در سالهای هشتاد، اولویت های تازه جایگزین قبلی ها نشد بلکه مشکلات دیگری برآن ها افزوده شد. با جهانی شدن فعالیتهای بازرگانی ، کمیابی مواد اولیه و شتاب بیشتر در نو آوریهای تکنولوژیک ، رقابت کمتر نشد بلکه شدت یافت. مسائل تولید و توزیع، بزرگتر و پیچیده تر شد.
عوامل دیگری چون ابداعات تکنولوژیک ، تغییر مد و از رده خارج شدن تصنعی تغییرات ساختاری دراقتصاد بازار و رابطه ی موسسات با دولت و جامعه نیز بر آن افزوده شد. نگرانیهای سود جویانه بر اشتغال مدیران در مسائل رقابت و تولید، افزوده شد نه آنکه جانشین آنها شده باشد. به طور خلاصه در دهه پنجاه تا هفتاد تلاطم محیطی آهنگی فزاینده داشت.
اولین قدم ها برای مدیریت استراتژیک
نگرانی درباره آهنگ رشد کاهنده ی ناشی از اشباع تقاضا در دهه پنجاه، منشا برنامه ریزی استراتژیک شد.
اولین قدم در تدوین مدیریت استراتژیک در سالهای آخر دهه پنجاه برداشته شد مدیران روشی ابداع کردند که برای کجایی و چرایی حرکت موسسه خود در آینده تصمیم گیری کنند. قسمت تحلیلی این روش را«طراحی استراتژی » نامید و فرآیند طراحی گروهی آن را «برنامه ریزی استراتژیک »خوانده اند.
قدم دوم در سالهای هفتاد برداشته شد زمانی که مدیران کشف کردند که با هر تغییر گسسته در استراتژی موسسه، شکل گیری درون سازمانی (توانمندیهای) موسسه نیز بایستی دگرگون می شد. فرآیند تعیین تواناییهای مورد نیاز موسسه برای حمایت از استراتژی جدید «برنامه ریزی توانمندی» نامگذاری شد.
قدم سوم در سالهای آخر دهه هفتاد و در واکنش نسبت به تکرار روز افزون گسستگیهای ناگهانی وسریع رشد درمحیط، بخصوص، گسستگیهای اجتماعی، سیاسی و تکنولوژیک برداشته شد . برای مواجهه با این دگرگونیها، موسسات بازرگانی، از فن واکنش استراتژیک در زمان واقعی استفاده کردند و آن را «مدیریت مساله » نامیدند.
چهارمین و تازه ترین قدم با بروز مقاومت سازمانی در قبال حرکتهای اولیه ی استقرار برنامه ریزی استراتژیک در موسسه، شکل گرفت.
اولین راه حل برای غلبه بر این مقاومت، تامین حمایت جدی از سوی مدیران درجه اول موسسه، شناخته شد و معلوم شد که این راه حل لازم، ولی فرسنگها دور از کفایت است. روش جامعی که در منصه ظهور قرار دارد (دهه هشتاد )«مدیریت تغییرات گسسته »است که عوامل روانشناختی، جامعه شناسی، سیاسی و نظام یافته (سیتماتیک ) سازمان های پیچیده را مد نظر دارد.
تا سالهای هفتاد، نظامهای متوالی مدیریتی که در درون سازمانها ابداع می شد پاسخی برای چالشهای جدی وناشناخته محیط بود. مشاوران و دانشگاهیان در این ابداعات، سهم اندکی داشتند. زیرا درآن زمان بینشهای نظری مناسبی، وجود نداشت.
از دهه ی هفتاد، پیشرفتهای دوران پس از برنامه ریزی استراتژیک، تحت تاثیر شناخت پدیده های استراتژیکی بود که چندلر وپژوهشگران دیگر ارائه دادند. مانند: فنون حل مساله که ازسوی موسسات پیشرو مشاوره مدیریت ارائه شد.
این دگرگونی منجر به مفهوم مدیریت استراتژیک شد ودستاورد مستقیم «هربرت سایمون» و پژوهشگران دیگر در رفتار سازمانی بود. موسسه «جنرال الکتریک» در زمینه مدیریت استراتژیک، پیشرو بود.
اولین کنفرانس بین المللی درباره مدیریت استراتژیک در سال 1973 باکمک «آی بی ام» و «جنرال الکتریک» تشکیل شد و اولین کتاب درباره مدیریت استراتژیک (انسف ، دوکلرک وهایز 1976) حاصل این کنفرانس بود.
منابع
انسف، اچ ایگور، مک دانل، ادوارد جی، استقرار مدیریت استراتژیک، ترجمه ی دکتر عبدالله زندیه.
جهانشاهی، امیر رضا، مدیریت استراتژیک
مديريت راهبردي (استراتژيک) در انديشه نظريهپردازان