حبیب حسینی فرد
کارشناس مسائل بین الملل
آندرس برینگ برویک، متهم پرونده تیراندازی در اردوگاه جوانان حزب کارگر و بمب گذاری در اسلو هم در مانیفست خود و هم در تروری که انجام داد "سیاستی" را به اجرا گذاشت که مبانی توجیهی و تئوریک آن در شکلی خفیفتر راهنمای عمل احزاب راستگرای پوپولیستی و افراطی بوده است.
از همان روزی که وکیل برینگ برویک او را فردی دیوانه خواند، این بحث بالا گرفت که آیا شخصی که در دو اقدام تروریستی کمسابقه ۷۰ نفر را در نروژ به کام مرگ فرستاد واقعاً دیوانه است یا باید او را یک تروریست به حساب آورد. به عبارت دیگر، قصاوت و بیرحمی برویک را باید به حساب دیوانگی و جنون او نوشت، یا پیامد رادیکالیزهشدن درک و دریافتهای سیاسیاش؟
این که برخی از تحلیلگران برویک را "بنلادن غرب" نام نهادهاند میتواند محل بحث و مناقشه باشد؛ ولی دستکم اظهارات و نوشتههای برویک حاکی از آن است که خود او، اقدامش را سیاسی و فرهنگی میداند و همچون بنلادن میخواسته که فرهنگ و جهان ایدهآلش از "لوث" وجود "غیرخودیها" پاک شود.
برخی از تحلیلگران برویک را "بنلادن غرب" نام نهادهاند
برویک مانیفست خود را " ۲۰۸۳، بیانیه استقلال اروپا" نامگذاری کرده که تداعیگر سال ۱۶۸۳ و شکست نیروهای اسلامی عثمانی از قوای اتریش است. بنا به این مانیفست باید تا یازده سپتامبر ۲۰۸۳ اروپا از " شر مسلمانها" رهایی یابد و بر "جوامع چند فرهنگی" در این قاره که "مارکسیستها راهگشای آن بودهاند" نقطه پایان گذاشته شود.
"انسان جزیره نیست"
یوستین گاردر، نویسنده نروژی که کتاب "دنیای سوفی" او در ایران و جهان مشهور است، برای توضیح تاثیرپذیری برویک از محیط و مباحث اطرافش به عبارتی از جان دون، نویسنده و شاعر انگلیسی استناد میکند که "ُهیچ انسانی جزیره نیست". سایه تاثیر و تاثرات سیاسی که برویک از جهان مجازی و مناسبات عادی اش گرفته بر اقدام او کاملاً آشکار است.
برویک در "مانیفست" خود و همچنین در مطالب دیگری که بر روی وبلاگها و سایتهای اسلامستیز انتشار داده جا به جا از مباحثی نقلقول میآورد که در در دهه گذشته در میان شخصیتها، قلم به دستان واحزاب پوپولیستی راستگرا و افراطی اروپا رایج بوده است. هسته اصلی این مباحث را "خطر" اسلام، جامعه چندفرهنگی و اتحادیه اروپا برای فرهنگ و تمدن غرب تشکیل میدهد.
البته نمیتوان نتیجه گرفت که سایتها، افراد و احزاب یادشده نقشی بلاواسطه در جنایت اسلو داشتهاند، اما دیدگاهها و تئوری آنها دستکم ظرفیت آن را داشته که فضا را به سود رادیکالیزهشدن آرا و افکار تغییر دهد و کسی همچون برویک با استناد به آنها پشتوانهای تئوریک برای جنایت خود بسازد.
حمله مرگبار به جزیره اوتایا ۶۹ کشته بر جای گذاشت
راستگرایی افراطی و پوپولیستی که مرز سیالی آنها را از هم جدا میکند و در دورهای لفظ نئونازی نیز بر آنها قابل اطلاق بود، در اروپا سابقهای چهل ساله دارند. اما از آغاز سده جاری، در پی تاثیر شدیدتر روندهای جهانیشدن و مهاجرتها بر جنبههای مختلف حیات اجتماعی در غرب، نابسامانیهای اقتصادی و سیاسی در کشورهای اروپای شرقی و مسائل قومی و ملی در برخی از کشورهای اروپای غربی این جریانها بسترهای مساعدتری برای رشد و گسترش یافتهاند.
به ویژه پس از حوادث تروریستی یازده سپتامبر و "اعلان جنگ" جریانهای تروریستی اسلامگرایی همچون القاعده به تمدن و جوامع غربی و نیز امتناع گروههایی از مهاجران مسلمان از قبول برخی ملزومات ادغام در این جوامع، راستگرایی افراطی و پوپولیستی به اسلامستیزی آشکاری نیز "تجهیز" شده و روز به روز قدرت بیشتری گرفته است.
از نئونازیسم تا راست افراطی
در واقع، در دهه اخیر نئونازیسم و نژادپرستی در اشکال قبلی خود از اهمیت و نفوذ خود را از دست داده اند و جای خود را به گروههای راستگرای تندرویی دادهاند که که عمدتاً در سیمای اسلام، دشمنی جدید را مییابند و بر خلاف نئونازیها، یهودیستیزی و دشمنی با اسرائیل هم کمتر در دیدگاهها و شعارهای آنها حضور دارد.
همزمان انگاره مربوط به برتری نژادی جای خود را به برتری فرهنگ غرب داده که "در معرض تهدید ارزشها و هنجارهای مهاجران برخاسته از کشورهای اسلامی قرار گرفته است".
"فرادستی فرهنگی غیرخودیها"، "اسلامیزهشدن خزنده کشورهای اروپایی" و "خطر چندفرهنگیشدن جوامع اروپا" شعارها و عبارتهای مشترکی است که راستگرایان پوپولیست در این سالها با بسط و اشاعه آنها به شکار رای رفتهاند و ناموفق هم نبودهاند.
در هلند هماینک حزب آزادی به رهبری خرت ویلدرز سومین فراکسیون بزرگ مجلس را تشکیل داده است
در هلند هماینک حزب آزادی به رهبری خرت ویلدرز سومین فراکسیون بزرگ مجلس را تشکیل داده است. دولت اقلیت هلند با حمایت این فراکسیون امکان ادامه کار را دارد و ناچار است در زمینه سیاستهای فرهنگی و مهاجرتی به خواستهای آن توجه ویژهای داشته باشد. ویلدرز خواهان ممنوعیت قرآن در هلند است.
در اتریش حزب آزادی این کشور توانست در انتخابات سال ۲۰۰۸ در اتحاد با شاخه انشعابی خود مجموعاً ۳۰ درصد آرا را به خود اختصاص دهد.
در سوئیس "حزب مردم" از سالها پیش بزرگترین فراکسیون مجلس را در اختیار دارد. این حزب با استفاده از قوانین سوئیس که همهپرسی را آسان کرده گاه و بیگاه دولت را مجبور به انجام همهپرسیهایی میکند که معمولاً مضمون آنها علیه حقوق مهاجران یا در حمایت از ممنوعیت ساخت مسجد در این کشور است.
در ایتالیا "لیگ شمال" به رهبری اومبورتو بوسی از سال ۲۰۰۸ با ۴ وزیر در دولت سیلویو برلوسکونی شریک است.
"در دهه اخیر نئونازیسم و نژادپرستی در اشکال قبلی خود از اهمیت و نفوذ افتادهاند و جای خود را به گروههای راستگرای تندرویی دادهاند که که عمدتاً در سیمای اسلام، دشمنی جدید را مییابند "
در فرانسه "جبهه ملی" ژان ماری لوپن در انتخابات محلی اوایل سال گذشته به ۹ درصد آرا دست یافت و با قرار گرفتن دختر لوپن در راس حزب انتظار میرود که در انتخابات ریاست جمهوری نیز حضوری محسوس داشته باشد.
در بلِژیک، لهستان، چک و مجارستان نیز راستگرایان پوپولیست و افراطی موفقیتهای قابل اعتنایی به دست آوردهاند.
رویکردها در سطح عمودی و افقی
در مجموع، گرچه قدرتگیری راست پوپولیست و افراطی در هر کشور دلایل خاص خود را دارد، اما به لحاظ دیدگاه سیاسی و تبلیغاتی و شیوه فعالیت همه آنها تقریبا وجوه مشترکی دارند: "هویت فرهنگی و ملی و حفظ خلوص آنها" از عمده ترین این وجوه اشتراک است که معمولاً مردم و ملت را مقولهای همگون و یک دست تصور میکند و آن را به لحاظ برخی خصوصیات مثبت، برتر از سایر ملتها مینشاند.
بنا به مانیفست برویک، اروپا باید تا یازده سپتامبر ۲۰۸۳ از " شر مسلمانها" رهایی یابد
همزمان ادعا میشود که احزاب و شخصیتهای سیاسی دستاندرکار و رسانههای رسمی با فساد و ناکارایی و با سیاستهای مهاجرتی خود و نیز با سپردن برخی اختیارهای ملی به نهادهای فراملی مانند اتحادیه اروپا، شان و حق این "ملت بزرگ" را ضایع میکنند.
"ما پایینیها و آنها آن بالا" هم، عبارتی است که راستگرایان پوپولیست به کار میگیرند که هم صف خود را از طبقه سیاسی حاکم جدا کنند و هم خود را یار و یاور واقعی "پایینیها" معرفی کنند. نخبهستیزی، تخصصستیزی، راهحلهای رادیکال به جای سازش و توافق، اظهارات تند و تیز و تحریکآمیز و تلاش برای جاانداختن کلیشه سیاه و سفید "ما و آنها" در سطح ملی و بینالمللی از دیگر خصوصیات راست پوپولیستی و افراطی است. شکستن برخی خط قرمزها که رعایت آنها برای انسجام اجتماعی از ضروریات است نیز کم وبیش در کارنامه این گروهها دیده میشود.
در سطح افقی نیز کشیدن مرز با "اقلیتها"، "غیرخودیها" و "خارجیتبارها"، افرایش بیکاری و جرم و جنایت را به گردن آنها انداختن و قائلنشدن حقوق و شان مساوی برای این گروهها از ویژگی مشترک راست پوپولیست و افراطی به شمار میرود که اینک در دشمنی با اسلام و مسلمانان مهاجر و در ستیز با احزابی که از مبانی یک جامعه باز و دموکراتیک حمایت میکنند، نمود بیشتری یافته است.
رویارویی بحثانگیز
درمقابله با رشد نفوذ و پایگاه نیروهای پوپولیست و افراطی، احزاب متعارف به ویِژه محافظهکاران و بعضاً حتی چپها کوشیدهاند شعارهای آنها را از آن خود کنند، رویکردی که عملاً شاکله حیات سیاسی برخی کشورها را بیش از پیش به راست منتقل کرده است و لزوماً هم موفقیتی برای این احزاب نداشته است.
اظهارات و نوشتههای برویک حاکی از آن است که خود او، اقدامش را سیاسی و فرهنگی میداند
تلاش برای ادغام نیروهای یادشده در ترکیب دولت و سپردن مسئولیت به آنها نیز رویکرد دیگری بوده است که احزاب عمده و متعارف کشورهای غربی به آن دست زدهاند، با این فکر که قبول مسئولیتهای سیاسی و اجرایی از احزاب پوپولیست و شعارهای آنها تقدسزدایی میکند و به مردم نشان میدهد که خود آنها نیز در مقام عمل نمیتوانند فراتر از امکانات و ظرفیتها و ملزومات اقتصادی و اجتماعی عمل کنند.
موفقیت نسبی این رویکرد باعث شده که برخی از احزاب راست پوپولیستی و افراطی از مشارکت مستقیم در دولت سرباز زنند و در صورت لزوم حامی دولت اقلیتی شوند که گروگان شعارها و سیاستهای آنهاست و ناچار است که پیوسته به مواضع آنها روی خوش نشان دهد. به این ترتیب این احزاب مسئولیت مستقیمی به عهده نمیگیرند و در قبال سیاستهای جاری هم از پاسخگویی به رایدهندگان خود معافاند.
البته کنترل و مهار راستهای پوپولیست وافراطی ای که لزوماً سازمان و تشکل خاصی ندارند و عمدتاً از طریق اینترنت به اشاعه نظرات خود مشغولند کمتر قابل اجرا بوده است. مورد اخیر نروژ نشان داد که تمرکز یک جانبه امنیتی و اطلاعاتی بر خطرات ناشی از اسلامگرایی افراطی تا چه حد نظرها و حساسیتها را از خطر ناشی از حضور فعال و شبکهای جریانهای راست پوپولیست و افراطگرا در دنیای مجازی غافل کرده است.
تهدیدهای دموکراسی
تا آنجا که به کشورهای اسکاندیناوی برمیگردد احزاب راست پوپولیست در سالهای اخیر با رشد و نفوذ چشمگیری روبرو بودهاند. "دمکراتهای سوئد" سال ۲۰۱۰ توانستند وارد مجلس شوند. " حزب پیشرفت" نروژ که برویک تا ۵ سال پیش عضو آن بود، از سال ۲۰۰۹ دومین حزب بزرگ پارلمان است. در فنلاند اخیراً ۲۰ درصد رای در انتخابات پارلمانی به حساب "حزب فنلاندیهای واقعی" ریخته شد و در دانمارک نیز "حزب مردم" از ۱۰ سال پیش با نمایندگان خود در مجلس حامی یک دولت اقلیت دست راستی است و با این حمایت توانسته تا حدود زیادی بر سیاستهای مهاجرتی دولت تاثیر بگذارد و آن را به سوی سختترشدن سوق دهد.
گرچه احزاب یادشده از سنت و سابقه متفاوتی برخاستهاند، ولی در حال حاضر همه آنها در انتقاد شدید به اسلام و در ترویج این فکر که مهاجران مسلمان فرهنگ و شیوه زندگی کشورهای اسکاندیناوی را در معرض تهدید قرار میدهند، اشتراک نظر و عمل دارند.
نخستوزیر نروژ گفت که کشورش با دموکراسی بیشتر به مقابله با این جنایات میرود
غیر از دانمارک، در سایر کشورهای اسکاندیناوی کمتر با احزاب پوپولیستی چالش فکری و نظری و روشنگرانه صورت گرفته است. یکی از علتها میتواند این واقعیت باشد که آزادی بیان در این کشورها از ۲۰۰ سال پیش به ارزشی والا و مقدس بدل شده، به گونهای که ادبیات فاشیستی و نژادپرستانه و راستگرایان افراطی نیز در آنجا مشمول سانسور نمیشود.
در حالی که کشورهای عمده اروپای غربی و مرکزی در واکنش نسبت به جنایت اسلو و اوتایا بر لزوم کنترلهای امنیتی و اطلاعاتی بیشتر تاکید کردند، نخستوزیر نروژ گفت که کشورش با دموکراسی بیشتر به مقابله با این جنایات میرود.
این برخورد متفاوت و احترامانگیز اما اگر بسان سالهای گذشته با فعالشدن رسانهها و احزاب و نهادهای مدنی در نقد و بحثهای سیاسی و روشنگرانه در باره خطراتی که از دل جامعه و بعضاً با استفاده از دموکراسی شکل میگیرد تکمیل و بدرقه نشود و هر گونه بنیادگرایی و افراطگرایی به چالش کشیده نشود، باز هم دموکراسی موجود را در معرض تهدیدهای بیشتری قرار خواهد داد و برویکهای دیگری سر بر خواهند آورد.