ميثم پيله فروش
كتاب قديمي جابجايي در قدرت نوشته الوين تافلر با ترجمه روان شهيندخت خوارزمي هرچند مفصل و حجيم است اما ارزش خاندن دارد. اين كتاب نگاهي جديد به شما در زمينه مفهوم قدرت، صنعت، كار، رسانه، مديريت، نظم و ... هديه مي كند. پيام اصلي كتاب اين است كه اگر در اعصار گذشته به ترتيب زور و پول ابزار اصلي قدرت بودند، اكنون دانايي مهمترين ابزار قدرت است و اين جابجايي در منبع قدرت شروع شده و در آينده اوج خاهد گرفت.
1- حوزه اقتصاد
تافلر به زيبايي نظام نوين توليد ثروت و قدرت مبتني بر دانايي را شرح ميدهد و ما اكنون پيشبينيهاي او در سال 1990 را تحقق يافته ميبينيم. او مينويسد:
آنچه در شرف وقوع است، پيدايش نظام كاملن تازهي توليد ثروت است. اين نظام به طور كامل به ارتباطات و پخش آني دادهها و ايدهها و نمادها وابسته است و ما را به فراسوي توليد انبوه و به سوي مشتري سالاري روزافزون، به فراسوي بازاريابي و توزيع انبوه و به سوي بازاريابي خرد و بازارهاي اختصاصي، به فراسوي شركت يكدست و يكپارچه و به سوي شكلهاي تازه سازماني، به فراسوي دولت ملي و به سوي عملياتي كه هم محلي است و هم جهاني است، و سرانجام به فراسوي طبقه كارگر يدي و به سوي طبقه جديد كارگر فكري خاهد برد.
وي انقلاب كشاورزي ده هزار سال قبل را موج اول تغييري ميداند كه تاريخ بشر را دگرگون ساخت و انقلاب صنعتي را موج دوم و تحولات اجتماعي و تكنولوژيكي آغاز شده از اواسط دهه 1950 را موج سوم.
تافلر براي توضيح ماهيت قدرت جديد و تبعات آن به توضيح دومين دگرگوني عمده در ماهيت قدرت، بعد از انقلاب صنعتي ميپردازد و مينويسد:
در قبل از انقلاب صنعتي كه زور منبع اصلي قدرت بود، پول نميتوانست به ابزار اصلي كنترل اجتماعي تبديل شود، زيرا اكثريت مردم بخشي از نظام پولي نبودند. دهقانان عصر ماقبل صنعت غذاي مورد نياز خود را ميكاشتند، لباس خود را ميبافتند، پناهگاه خود را ميساختند. اما به محضي كه كارخانه جايگزين مزرعه شد، مردم ديگر غذاي خود را نكاشتند و براي بقاي خود به پول وابسته شدند. اين وابستگي كامل به نظام پولي همه روابط قدرت را دگرگون ساخت.
خشونت، ناپديد نشد بلكه با تبديل شدن پول به برانگيزندهي اصلي نيروي كار و ابزار اصلي كنترل اجتماعي در طول حيات سيصدساله صنعت، شكل و كاركرد خشونت تغيير يافت.
همين تحول است كه تبيين ميكند چرا جوامع دودكشي بيش از جوامع ماقبل صنعت پول پرست هستند. زيرا صنعت پول را به ابزار اصلي قدرت تبديل كرد.
امروزه درست همانگونه كه در عصر دودكشها شاهد بوديم چگونه پول در كسب و حفظ قدرت نقش اساسي دارد اكنون در آستانه جابجايي ديگري در تاريخ قدرت هستيم.
تافلر با تبيين شكل جديد سرمايه كه همان دانايي است بيان ميكند:
شكل تازهي سرمايه، فرضهايي را كه هم ماركسيسم و هم اقتصاد كلاسيك تاييد ميكرد و بر ويژگي محدوديت سرمايه استوار بود منفجر ساخت. زيرا از دانايي، برخلاف زمين يا ماشين كه در آن واحد تنها توسط يك فرد يا بنگاه قابل استفاده است، افراد گوناگوني ميتوانند به طور همزمان بهره بگيرند. دانايي ذاتن پايانناپذير و انحصارناپذير است. دانايي نياز به مواد خام و نيروي كار و زمان و مكان و سرمايه را كاهش مي دهد و منبع اصلي اقتصاد جديد خاهد شد.
تافلر با شرح موقعيت جديد بيكاري در اقتصادهاي جديد نظريه كينز را به چالش ميكشد و مينويسد اگر ده ميليون جاي خالي و تنها يك ميليون بيكار داشته باشيم، آن يك ميليون بيكار نميتوانند در مشاغل موجود به كار گمارده شوند، مگر اينكه مهارتهايي -دانايي- داشته باشند كه با شرايط مهارتي اين مشاغل جديد انطباق داشته باشند. امروزه اين مهارتها آنقدر پر تنوع است و با چنان سرعتي در حال تغييرند كه ديگر مثل گذشته نميتوان كارگران ر ابه آساني و يا به ارزاني جانشين كرد.
تافلر قهرمان عصر جديد را نه كارگران يقه آبي و نه سرمايهگذاران و مديران بلكه فرد نوآوري مي داند كه مي تواند دانش و اطلاعات را با عمل تركيب كند
2- حوزه سياست
تافلر معتقد است تحولات حوزه اقتصاد نميتواند بدون تحولاتي هماهنگ در حوزه سياست تحقق يابد. در دوران گذشته دموكراسي انبوه همانند توليد انبوه در كنار احزاب سياسي توده اي و رسانه هاي انبوه وجود داشت اما در موج سوم و با حركت به سمت اقتصاد مبتني بر كار جايگزين ناشدني، دم زدن از توده ها بي معنا مي شود. تافلر مي پرسد:
اگر تكنولوژي امكان توليد سفارشي محصولات را فراهم ميآورد؛ اگر بازارها به بازارچههاي اختصاصي تجزيه مي شوند؛ اگر رسانه ها چند برابر ميشوند و مخاطباني را پوشش ميدهند كه شمارشان بطور دائم محدودتر مي شود و اگر حتا ساختار خانواده و فرهنگ ناهمگن ميشود چرا بايد هنوز وجود توده هاي همگن را مسلم بدانيم؟
با انبوه زدايي شدن، نيازهاي مردم و در نتيجه خواستهاي سياسي شان متنوع ميشود و سياستمدارن با سيلي از تقاضاهاي متنوع مواجه ميشوند. با انبوه زدايي از سياست، رهبراني كه زماني با چند گروه سياسي بزرگ و پيشبيني پذير سر و كار داشتند، اكنون با تعداد بيشماري گروه كوچك مواجهند كه به طور دائم ائتلاف هايي تشكيل ميدهند و به سرعت از هم جدا ميشوند.در اين محيط آشفته فرصتهاي بيشماري در اختيار اقليتهاي محوري قرار مي گيرد تا در موقعيت مناسب قدرت را در دست بگيرند.
تافلر معتقد است نظام اقتصادي نوين روابط ميان سياستمداران و ديوانسالاران را به طور بنيادين تغيير ميدهد. در اقتصادهاي دودكشي مهم نيست در انتخابات چند حزب با يكديگر رقابت ميكنند و كدام برنده ميشود. در هر صورت هميشه حزب نامزئي ديوانسالاري برنده خواهد بود. اما علاوه بر اينكه به تدريج قدرت به سمت ادارههايي جريان مييابد كه در اقتصاد فوق نمادين، اطلاعات را به نظم درآورند؛ دولتها با واگذاري بسياري امور به بخش خصوصي به سمت اين اصل حركت ميكنند كه وظيفه اصلي آنها تضمين ارائه خدمات است نه انجام آن.
همچنين حكومتها در حال كنار زدن سلسه مراتب اداري هستند. تافلر مي نويسد:
وقتي در جايي از جهان بحراني رخ ميدهد، كاخ سفيد مي تواند فورن با اشخاصي كه در محل هستند ارتباط برقرار كند در نتيجه مجاري قبلي اطلاعات و زنجيره فرماندهي از بين مي رود.
در كنار اين، رسانهها هر روز مشكلات موجود در كشور را به بحراني براي دولت تبديل ميكنند كه ديوانسالاري قادر به پاسخگويي سريع به آن نيست. در چنين فضايي رهبران سياسي فرصت مييابند قدرت را از چنگ ديوانسالاران خارج سازند و با اتكا به ياران نزديك خود و خارج از چارچوبهاي رسمي بحرانها را از سر بگذرانند.
تافلر مينويسد:
در دوره تغييرات سريع كه پاسخهاي فوري نياز است، خارج ساختن وزارتخانهها از حلقهي تصميگيري تنها راه انجام هر كاري است و اين دليل افزايش شمار واحدهاي داراي ماموريت ويژه است.
زيرساخت هاي الكترونيكي اقتصادهاي پيشرفته 6 ويژگي دارد:كنش پذيري، تحرك، تبديل پذيري، اتصال پذيري،حضور در همه جا و جهاني شدن.
اين 6 ويژگي در هر جايي كه با هم تركيب شوند سبب دگرگوني تمام عياري نه صرفن در شيوه هاي رد و بدل كردن پيام ايجاد مي كنند بلكه شيوه تفكر و در نتيجه رابطه ما با حكومت ها را تغيير ميدهد. در اين شرايط حكومت ها نمي توانند به سازماندهي ايده ها و تصاوير ذهني و داده ها و اطلاعات و دانش به آن شيوه اي كه روزگاري انجام مي دادند، ادامه دهند.
در اقتصادي كه بر دانايي بنا شده است، مهمترين موضوع سياسي داخلي ديگر توزيع ثروت نيست، بلكه توزيع اطلاعات و رسانه هايي است كه ثروت توليد مي كنند.
اگر جوهر اقتصاد جديد، دانايي است پس آزادي بيان به جاي آنكه موضوعي جانبي باشد به اولويت طراز اول سياسي تبديل مي شود. هر قدر حكومتي اين جريان پربار و آزاد تبادل داده،اطلاعات و دانش را _از جمله ايده ها و نوآوري هاي جنون آميز و حتا مخالفت سياسي_ را مسدود سازد و يا آن را سرد كند، به همان نسبت پيشرفت اقتصاد جديد را كندتر كرده است.
اقتصاد هاي فوق نمادين از درون فرهنگهايي رشد مي كنند كه بطور دائم توسط ايده هاي جديد و اغلب مخالف،از جمله ايده هاي سياسي،برانگيخته مي شوند. بدين ترتيب مبارزه براي آزادي بيان كه روزگاري خاص روشنفكران بود، به موضوع مورد توجه همه كساني تبديل مي شود كه طرفدار پيشرفت اقتصاديند. آزادي بيان ، آموزش مناسب و دسترسي به رسانه هاي جديد،ديگر فضيلت سياسي نيست،بلكه پيش شرط رقابت پذيري اقتصادي است.
اين كشف، بنيان ائتلاف هاي سياسي آينده خاهد بود. ائتلافي كه دو گروه هيمشه دشمن را به هم نزديك مي كند: روشنفكران (دانشمندان، هنرمندان و طرفدارن آزادي هاي مدني و سياسي)و سرمايه داران. هر دو گروه در مي يابند كه منافعشان در گرو تحول آموزش و وسعت بخشيدن به دسترسي تمامي جمعيت به كامپيوتر و ديگر رسانه هاي جديد و گسترش آزادي بيان است.
3- نظام اطلاعات
با ورود به دنيايي كه دانايي در همه اشكالش در بازي قدرت نقشي مهمتر پيدا ميكند و داده و اطلاعات و دانش روي هم انباشت ميشود، تاكتيكهاي اطلاعاتي در سياست اهميت بيشتري مييابد. اين تاكتيكها بازي ها و تدابيري است مبتني بر دستكاري در اطلاعات و بخش عمدهي آن پيش از آنكه اطلاعات به رسانهها برسد، انجام مي شود در نتيجه به بيانيهها و پيامهاي يا واقعيتهاي معدودي ميتوان اعتماد كرد.
در مرحله بعد رسانهها براي آنكه واقعيت را با شرايط دلخواه خود تطبيق دهند آن را ماساژ رسانهاي ميدهند. محتواي كامل هر پيامي بر روي كاغذ يا صفحه كامپيوتر ظاهر نميشود. در واقع مهمترين محتواي سياسي هر سندي ممكن است تاريخچه پردازش آن باشد.
وقتي دانايي درباره دانايي منبع اصلي قدرت شد منازعهي قدرت تغيير شكل ميدهد و فراتاكتيكها ظاهر ميشود. كساني كه فراتاكتيكها را به كار ميبرند، اين كار را ابتدا با اين كه پايگاه آماري چه چيزي را ميتواند در بر گيرد انجام ميدهند. قدرت تعيين ميكند كه چه اطلاعلاتي جمعآوري شود و چه پرسشهايي در پاسخنامهها درج گردد. مثلان آيا بايد تعداد بيماران را شمرد يا تعداد درمان شدگان را؟ از اين پيچيدهتر كوششهايي است كه براي كنترل ايجاد شاخص هاي مختلف از دادهها ميشود.
علاوه بر اينها آنچه اهميت يافته است، تفسير داده ها است. ما هم اكنون با بينهايت داده مواجه هستيم كه براي استفاده از آنها بايد آنها را از صافي بگذارانيم و آنچه بدرد بخور است را جدا كنيم. اما سوال اينجاست كه صافيها چگونه طراحي ميشود؟
اين ابزارها، منطقي كه تصميمها را به پيش ميراند بيشتر نامرئي ميكند و تصاويري از واقعيت كه حكومتها بايد بر اساس آن تصميهاي حياتي اتخاذ كنند را مخدوش ميكند.
فرا تاكتيك ديگري كه به كار برده ميشود مدل ها هستند. با تغيير ضرايب اهميت هر متغيري در مدلها ميتوان براي ابهام بخشيدن به موضوعي يا اعتماد بخشيدن به سياستي كه قبلن اتخاذ شده است يا به تاخير انداختن تصميمگيري يا ... استفاده كرد.
انتقال به اقتصاد مبتني بر دانايي، تقاضا را براي ارتباطات به شدت بالا ميبرد و نظامهاي قديمي انتقال تصوير را از دور خارج ميكند. اقتصادهاي پيشرفته به نيروي كاري نياز دارند كه به سطح بالايي از نمادها دسترسي داشته باشد. اين نيروي كار به دسترسي فوري و بسيار آزاد به همهي انواع اطلاعاتي نياز دارد كه تا به حال تصور ميشد ربطي به بهرهورياش نداشته باشد. اقتصاد نوين به كاركناني نياز دارد كه بتوانند به سرعت خود را با تغييرلت مكرر روشهاي كار و سازماندهي و زندگي روزانه، نه تنها انطباق دهند، بلكه حتا اين تغييرات را پيشبيني كنند.
اين دانش گسترده تنها از كلاسهاي درس يا دستورالعملهاي فني حاصل نميشود، بلكه از قرارگرفتن در معرض دائمي رگبار خبرهايي به دست ميايد كه به وسيله تلويزيون و روزنامهها و ... پخش ميشود.همچنين به طور غير مستقيم از سرگرميهايي مانند فيلم ها و ... حاصل مي شود كه بخش عظيمي از آن اطلاعاتي ناخواسته درباره شيوههاي جديد زندگي ارائه ميدهد. همهي اينها بخشي از ذخيرهي عمومي دانش شخص را نسبت به جهان تشكيل ميدهد و بر مجموعه پيشفرضهايي كه فرد با خود با به محيط كار ميآورد تاثير ميگذارد.