پرسشي كه جوزف استيگليتز ـ برنده جايزه نوبل اقتصاد، رئيس سابق بانك جهاني و رئيس شوراي مشاورين اقتصادي دولت آمريكا در سال هاي 1995 تا 1997 ـ مطرح مي كند اين است «چه شد كه نئوليبراليسم از زباله داني عميقا فرودستانه اش ظهور كرده و به صورت نگرش غالب در جهان امروز درآمده است؟» چرا صندوق بين المللي پول و بانك جهاني مي توانند به دلخواه مداخله كرده و كشورها را به مشاركت در اقتصاد جهاني با شرايطي نامطلوب وادار نمايند؟ چرا بهداشت محيط زيست به حاشيه سقوط رسيده و چرا اين همه آدم در كشورهاي فقير و غني، آن هم در دوره اي كه رشد قابل توجهي در ثروت داشته ايم، به اين صورت فقير و بي چيزند؟ اينها پرسش هايي است كه از يك منظر تاريخي بايد به آنها پرداخت.
استيگليتز مي گويد: نئوليبراليسم طبيعت اساسي سياست را تغيير داده است. سياست در گذشته عمدتا به اين معني بود كه چه كسي بر چه كسي حكم مي راند و چه كسي چه سهمي از اين كيك [ملي] خواهد داشت. جنبه هايي از اين دو وجه هنوز باقي هستند ولي پرسش مركزي سياست كنوني به گمان من اين شده است كه چه كسي حق حيات دارد و چه كسي فاقد اين حق است.»
استيگليتز معتقد است اقتصاددانان نئوليبرال بنيادگرا هستند و تاثير بحران مالي جهاني بر اين بنيادگرايي همچون تاثيري است كه سقوط ديوار برلين بر كمونيسم داشت. استيگليتز در مصاحبه اي در باره بحران مالي كنوني به صراحت گفت: نظام نئوليبرالي و نسخه هاي صندوق بين المللي پول و بانك جهاني (توافق واشنگتن) در بسياري از كشورهاي غربي مرده است.
مي توان گفت استيگليتز بزرگ ترين خطر نئوليبراليسم را در حالت كلي در 2 مورد مي بيند؛ يكي اين كه نئوليبراليسم به رشد اقتصادي منجر نخواهد شد و دوم اين كه نئوليبراليسم كارايي و كارآمدي اقتصادي را در پي نخواهد داشت. او به عنوان نمونه به آمريكاي لاتين اشاره مي كند و مي گويد با برقراري تعديل ساختاري نئوليبراليستي در اين منطقه هيچ منفعتي به مردم پايين دست نرسيد و سود حاصل از اين سياست ها نصيب عده اي ثروتمند شد، بنابراين نه تنها رشد ايجاد نشد بلكه نابرابري هم افزايش يافت. بر اين اساس استيگليتز يكي از نقدهاي اساسي خود را به روش سيستم نئوليبرالي (روش هاي صندوق بين المللي پول و تفاهم واشنگتن) وارد مي سازد چرا كه اعتقاد دارد اين روش توسعه را مستلزم تحول جامعه نمي داند.
آنچه از بحث هاي استيگليتز مي توان برداشت كرد، اين است كه ليبرال ها شعار «مرگ خوب است، اما براي همسايه» را سر مي دهند، چنانچه آنها معتقد به بازار آزاد و عدم پرداخت يارانه در هر بخشي هستند منتها نه در مورد خودشان. در بروز بحران مالي اخير بانك ها و سرمايه گذاران بسياري در كشورهاي اروپايي و آسيايي بودند كه به علت سودجويي از آمريكا پيروي مي كردند و هيچ كدام از آنها به بقيه جهان هشدار ندادند كه چه فاجعه اي در پيش است.