جوانان جهان جهان میسازند
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
قیامهای جوانان در دیکتاتوریهای عربی و کشورهای بحرانزده دموکراسی پرسشهای زیادی را در مورد ماهیت و علتهای این جنبشها برانگیخته است. یکی از سوالها این است که آیا میان عصیان جوانان امروز در لندن، لیزبن، دوبلین، مادرید، آتن، تونس، مصر، چیلی و جاهای دیگر با شورشهای دانشجویی سالهای شصت قرن بیستم در پاریس، لندن، برلین، سانفرانسیسکو و جاهای دیگر همسوییهایی وجود دارند یا نه؟
در سالهای شصت قرن گذشته شورشهای بزرگ جوانان سراسر قارهی اروپا و شمال امریکا را فرا گرفت. این شورشها در زمانی به وقوع پیوستند که در ویتنام، لاووس، کمبوجیا و در برخی از کشورهای افریقایی جنبشهای رهاییبخش در اوج خود قرار داشتند. در امریکای لاتین شورشهای چریکی چپگرا، با الهام از انقلاب کوبا و چین در جریان بودند. از دست دیگر، دموکراسیهای اروپایی در ارزیابی از گذشتهی استعماری، قتل عامهای فاشیستی در جریان جنگ دوم جهانی گرفتار کژرویهایی بودند و بدتر اینکه دموکراسیها در آن زمان ناتوانی خود را در موضوع تحقق آزادیهای سیاسی-اجتماعی بهویژه در امر برابری عینی زنان با مردان به نمایش گذاشتند. این تنگناها در شرایطی آشکار شدند که فرانسه در برابر نهضت مردم الجزایر به زانو در آمده بود و در جنوبشرق آسیا یک جنگ خونین و تجاوزکارانه از جانب ایالات متحده در جریان بود. به دلیل کثرت مشکلات در آن زمان، در قلمروهای ملی نیز نهضتهای دانشجویی تفاوتهایی داشتند. درحالیکه در امریکا، بیشتر به دلیل جنگ ویتنام، عنصر صلحطلبی و به دلیل تنگنظریها در روابط خصوصی افراد، هیپیگری، بهگونه مثال با شعارهایی مانند: «عشق بورز ولی جنگ نکن» تبارز مییافت؛ در کشوری مثل آلمان برخورد با گذشته فاشیستی و زدودن میراث و تهماندههای فاشیسم از دستگاه دولت و تغییر فرهنگ سیاسی و ارتقای دموکراسی از «دموکراسی صدراعظم» به دموکراسی سوسیال و مشارکتی همراه با گرایشات انارشیستی (حاکمیتستیزی) و مارکسیستی برجستگی بیشتر داشتند. اما ویژگی مشترک این جنبشها و رهبران کاریزماتیک آنها از انجلا داویس (امریکا) تا رودی دیوتچکه(آلمان) و دانیل کونباندیت (فرانسه) و دیگران همه این بود که آنها نظامهای اقتصادی و اجتماعی حاکم بر کشورهایشان را نمیخواستند و در پی یک تغییر رادیکال اجتماعی و اقتصادی بودند. اگر چه در چنین جنبشهایی جانبداران کمونیسم روسی و چینی نیز فعال بودند؛ اما اینان به دلیل عقبماندگی تیوریکشان و سرافکندگی اخلاقی که از نظام سرکوب و زندان نظامهای حاکم بر کشورهای زیر سلطه کمونیسم ناشی میشد، در جنبشهای دانشجویی بیشتر یک نقش جانبی داشتند. بهویژه برخورد محافظهکارانهی کمونیسم رسمی با آزادیهای سیاسی-اجتماعی، بروکراسیزدایی و کاهش حضور دولت در زندگی شهروندان و مهمتر از آن بریدن از رفتارهای تبعیضآمیز در برابر زنان موجب میشدند تا جوانان جانبدار کمونیسم رسمی نتوانند در برابر جریانهای دیگر خودنمایی کنند. اما در موضوع اصلی که تلاش برای ایجاد یک نظم نوین مبتنی بر دموکراسی پایهای، گسترش دموکراسی و آزادیهای سیاسی و اجتماعی و خودارادیت انسان بود، با یکدیگر همسو بودند. شعارهای: «یک، دو و ویتنامهای بیشتر»، در واقعیت نشانی بود از روحیهی انقلابی و اصلاحطلبی این جنبشها، بخصوص در آلمان و فرانسه. دلمردگی جوانان از روابط و ارزشهای سنتی و دوروییهای اخلاقی جهان کهن، چه در زندگی خصوصی، چه در فرهنگ مسلط و فرهنگ عامه موجب شدند تا جوانان دانشگاهها و خیابانها را به تسخیر خود در آورند. در این راستا، گاهی چنان زیادهرویهایی صورت میگرفت که یورگن هابرماس که خود یکی از الگوها و متفکران این جنبش بود در یک جدال با رودی دویتچکه نسبت به خیزش «فاشیسم چپ»1 هشدار داد. ولی واقعیت این بود که روح زمانه همان عصیانگری و هجوم بر باروی ایستایی و نیرنگهای ایدیولوژیک کهن بود. جوانان میخواستند از زندگی کَپَکّزدهای که آنها را در قید اوتوریتاریسم نظام دولت، جامعه و خانوادههای اتوریتر نگه میداشت، رهایی یابند. فیلسوف هربرت مارکوزه از این جنبشها چنان به وجد آمده بود که بر تیوری کارل مارکس در مورد اینکه پرولتاریا نیروی محرکه انقلاب است، تجدید نظر کرد و به باور وی این رسالت بگونهای باید توسط محصلان بر آورده میشد .2
در مورد جایگاه جنبش سالهای شصت در فرایند رهاییسازی انسان و یا آسیبهای حاصله از آن، بسیار نوشته شده است. از اینرو عادلانه نیست تا موضوعی با این جدیت را در یک نوشته ژورنالیستی، مانند این یاد داشت، مورد ارزیابی قرار داد. جنبش آن سالها پر بود از عشق پرشور جوانان به یک فردای بهتر. لهیب این دلبستگی، روانهای سرکش جوانان را در سراسر گیتی در حسرت تحقق یک دنیای ایدهال و رویایی برای آینده میسوزاند. در دهههای هشتاد و نود قرن گذشته با شکست استبداد خونین کمونیسم و پیروزی نولیبرالیسم، بسیاری، آن شکوه و تلاش پرشور جوانان را زیر سوال بردند، چرا که عناصری از اشتراکات فکری میان چپ دولتی و استبدادی و برخی از جوانان دههی شصت موجود بود. استبداد فراگیر در سراسر کشورهای کمونیستی و ابتذال و فساد و کودتاها در جهان پسا استعمار و امکانات رشد و توسعه سرمایهداری در کشورهای مرکز، همراه با توسعه حقوق اجتماعی شهروندان و دموکراسی مشارکتی، موجب شدند تا بسیاری، اصل رهایی و «افسونزدایی» رادیکال را زیر سوال ببرند. عدم تحقق بسیاری از آرمانهای آن جوانان و از جانب دیگر خیزش انواع فوندامنتالیسمها، فرار به گذشته و پناهجستن به آغوش تبار و باورهای جاویدانی و خِرَدگریز به مثابه جریانهای نیرومند سیاسی، جانبداران آن آرمانها را به موضع دفاعی راندند. بازتاب این گسست در کشورهای پسا استعمار، به ویژه کشورهای اسلامی بحرانآفرین شد. برای بسیاری که در گردابهای تنگ و تیرهی جهان سومی گیر کرده و بحران «مدرنیته استعماری» را در کشورهایشان تجربه کرده بودند، آسانتر بود تا به رد هر تیوریای بپردازند و بشریت را برای طرح پروژههای بزرگ عدالتخواهی ناتوان بدانند. بدینگونه، به گرد خود پیچیدن و در حجرههای واحسراتا اَوراد حرمان و سرخوردگی را تکرار کردن، بیتالغزل روزگار شد.
بررسی میراث و دستآوردهای این جنبش برای جوانان افغانستان دارای اولویت است یا نه؟ هنوز مطمین نیستم. اما مقایسه آن با جنبشهایی که امروز موجب فروپاشی دیکتاتورها و سیاستگریزی دولت مردان چپ و راست در دموکراسیها میشود، بدون شک دارای اهمیت است. البته سردادن (مقایسه) جدی نیاز به زمان و پیشرفت جنبشهای جاری در جوامع پیشرفته و استبدادی عربی دارد. اما با در نظر داشت آنچه که امروز به وقوع میپیوندد، میتوان تا حدودی خطوط کلی و سیر عمومی این جنبشها، همسانی و دگردیسیهای آن را با شورشهای دانشجویی سالهای شصت مورد ارزیابی قرار داد.
نخست اینکه، هردوی این جنبشها، در واقعیت عصیانهای خودجوش جوانان بودند، امری که سیاستشناسان و جامعهشناسان را حتا در پیشرفتهترین دانشگاههای جهان حیرت زده کرد. همانگونه که در پیشبینی سقوط کمونیسم، مجامع علمی جهان ناتوانیشان را به نمایش گذاشتند، در شناسایی جنبشهای جوانان در سالهای شصت قرن گذشته و امروز نیز چنین شد. نیکولای سارکوزی که در مبارزه با معمر قذافی رادیکالترین موضع را اتخاذ کرده است، تا چندی پیش به پاسبانان وی، زنان گندمی تن صحرانشین لیبیایی، اجازه داد تا در چمن کاخ الیزه خیمهی رهبرشان را بر افرازند. برلسکونی صدراعظم ایتالیا نیز همچنین. مشاوران بارک اوباما نیز فکر میکردند که نظام حسنی مبارک از استحکام برخوردار است، از همینرو، قاهره را به مثابه شهری برگزیدند تا وی بتواند آن سخنرانی آشتیآمیزش با جهان اسلام را ایراد کند .3
جوانان امروز، در پی ایجاد نظام سیاسی آلترناتیف نیستند، بلکه به سخن پروفیسور هاینز بوده4 از دانشگاه کاسل آلمان، آنها به دلیل ناتوانی سیاستمداران و اجتناب آنها از سیاست و تقلیل آن به مدیریت روزمره وارد میدان شدهاند. بدون شک، منظور وی این است که در کشورهای جهان معاصر، دولتها از وظایف اصلیشان که میانجیگری اجتماعی میان مردم و عرضهی خدمات عامه میباشد، عدول کردهاند و عرضهی بسیاری از وظایفشان را نیز به بخشهای خصوصی سپردهاند. دولتها یا به دستگاههای غارت و چپاول در همکاری با اقتصاد خصوصی تبدیل شدهاند، مانند جهان عرب و اسلام و برخی از کشورهای اروپایی، و یا تقلیل یافتهاند به دستگاه دستیار اقتصاد خصوصی و میکانیسمهای خصوصیسازی همه بخشهای عرضه کالاها و خدمات عامه. در غیاب دولتهای با مسوولیتهای اینچنینی، دموکراسی حتا در دموکراسیها خاصیت خود را از دست میدهد و سیاست تقلیل مییابد به کلان مدیریتهای اقتصادی، دموکراسی به مثابه نظام مشارکتی برخاسته از اراده مردم دچار بحران ساختاری میشود و مردم به تماشا بینان5 تقلیل مییابند.
جنبشهای جوانان، چه در حکومتهای خودکامهی عربی و چه در دموکراسیها، مسایلی مانند کثرتگرایی سیاسی، آزادیهای فردی، دفاع از حقوق اقلیتها و حقوق زنان را زیر سوال نبردند و در کشورهای عربی، رجعتی به گذشته، مانند محدودیت حقوق زنان و مخالفت با جهان شمول بودن حقوق بشر نه تنها مطرح نبود بلکه زنان در کشورهای بسیار محافظهکار مانند مصر در صف اول مبارزان قرار داشتند .6 جوانان به حق، تمایلشان را برای احیای سیاست و اجرای سیاست مسوول برای سازماندهی پروژههای زندگی انسانها به نمایش گذاشتند. جوانان در برابر ستمهایی که بر مردم روا داشته میشود و سیاست زور که آینده را با تکیه بر دیکتاتوری اقتصاد از آنها میرباید، قیام کردند. این قیامها در متن خود بگونهی انکارناپذیری پیام رهاییبخشی را مکنون دارند. میان آن فروشنده خیابانی که از سر یاس و ناامیدی و بخاطر جوانیای که از او ربوده شده در برابر زورگوییهای یک رژیم فاسد خود را به آتش میکشد، همانگونه که محمد بوعزیزی در تونس این کار را کرد، و کوردلیهای طالبهای انتحاری تفاوت ژرف کیفی وجود دارد. یکی برای رهایی از سلطه و زور و بازگرداندن حق حاکمیت مردم و سهمگیری در زندگی که حق اوست، دست به این کار میزند و این دیگری برای بازگرداندن بشریت به ماقبل تاریخ و سلب فردیت انسان و حق سیاسی او به مثابه موجود اجتماعی.
دستگاههای غرور و نخوت بسیاری از رهبران جهان غربی از سوسیالدموکراتهای لیبرال شده تا محافظهکاران، زمانی شکست برداشت که جوانان بیکار و بیسرنوشت، در لندن، مادرید، آتن، سانتیاگو، دبلین و لیزبن صدایشان را بلند کردند. جوانان این کشورها دیگر نمیخواهند تا بهای ورشکستگی بانکها و شرکتهای بزرگ سرمایه و دولتهای تهیشده از سیاست دموکراتیک را بپردازند و یا اینکه مانند تجربه چیلی برای تحصیل که حق مسجلشدهی بشری و شهروندی آنهاست، تا گلو بدهکار شوند و یا اینکه بپذیرند که صرف فرزندان فرادستان جامعه میتوانند مانند تجربه آغاز قرن بیستم از این حق بهره ببرند.
یکی دیگر از ویژگیهای این جنبش، مانند بسیاری از جنبشهای اصلاحطلب و انقلابی جهان در این است که جوانان طبقه میانی و شهری، زنان و مردانی که به برکت تحصیل و دانشهای مدرن چشمداشت زندگی بهتر را داشتند، بگونهی خودجوش، جدا از مهندسی نوع بلشویکی قیام و جنبش، با استفاده از وسایل رسانهای مدرن مانند فیس بوک و تویتر به سازماندهی قیامها پرداختند. تجربهی دلانگیزی که جوانان از قاهره تا لندن و مادرید از آن بهره بردند و بدینگونه ابزار ارتباطی معاصر و تکنالوژی معاصر را برخلاف خرد ابزاری7 در خدمت رهایی انسان قرار دادند.
وقتی چنین جوانانی با بیداری و سبزجوانی خود میتوانند جهان مخمور و خواببرده نسل منهزم را به تب لرزه مرگ گرفتار کنند، جایی برای گرفتن زانوی غم در بغل نیست.
منابع:
Die Zeit, 25 August 2011
Horkheimer, Max: Zur Kritik der instrumentellen Vernunft, 1947, Bd. 6
Marcuse, Herbert: Nachgelassene Schriften. Band 4: Die Studentenbewegung und ihre Folgen (Hg.) und mit einem Vorwort von Peter-Erwin Jansen. Einleitung von Wolfgang Kraushaar. Aus dem Amerikanischen von Thomas Laugstien. zu Klampen, 2004
Stern, Carola, Thilo Vogelsang, Erhard Klöss, Albert Graff (Hrsg.): Dtv-Lexikon zur Geschichte und Politik im 20. Jahrhundert - Band 2 (H-N). München 1974 S. 483.
سخنرانی اوباما در قاهره، چهارم جون 2009
http://www.stern.de/politik/deutschland/zwischenruf/zwischenruf-das-entmuendigte-volk-707783.html
http://www.faz.net/artikel/C30351/frauen-in-aegypten-die-ruhe-nach-dem-sturm-30331940.html
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری:
|
بنیاد آیندهنگری ایران |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۹ آوریل ۲۰۲۴
ستون آزاد
|
|