تكنولوژيهاي جديد به نوعي داد و ستد ميمانند كه آدمي نيروهاي معنوي و روحي خود را براي دستيابي به نيروهاي مادي و جسماني معاوضه ميكند و چنين بده بستاني در همه تكنولوژيها به گونهاي ديده ميشود. يكي از نتايج گسترش تكنولوژيهاي جديد و در رأس آن، «اينترنت»، خلق دنيايي مجازي است؛ دنيايي فريبنده كه ساكنان آن در انبوهي از اطلاعات غرق ميشوند و در چنين شرايطي، مفاهيمي همچون انباشتگي اطلاعاتي، بيمعنايي اطلاعاتي، گسيختگي اطلاعاتي و... نمود مييابد.
آقاي پستمن، تعريف شما از فضاي مجازي چيست؟
«فضاي مجازي»، تعبيري است مبتني بر اين فرض كه اين فضا محلي است كه خودآگاهي آدمي (براي مثال، هنگامي كه از اينترنت استفاده ميكند) در چنين محلي قرار ميگيرد. مطمئن نيستم كه چنين اصطلاحي، گوياي چنان مفهومي باشد. البته بيشتر مردم، چنين مفهومي را از اين اصطلاح درك ميكنند.
هنگامي كه خودآگاهي خود شما در فضايي بيرون از بدنتان قرار ميگيرد، چه احساسي به شما دست ميدهد؟
يكي از موضوعهاي مورد علاقه من، همواره بررسي اين موضوع است كه به راستي، وقتي خود را درگير وسايل ارتباط جمعي ميكنيم، حقيقتا چه كسي هستيم و جايگاه ما كجاست. در مورد اينترنت، برخي صاحبنظران بر اين باورند كه وضعيت آن با ديگر موارد، متفاوت است؛ زيرا در اين وضعيت، آدمي در بيشتر موارد، با فردي ديگر تعامل و اثرگذاري متقابل پيدا ميكند. به نظر من، در چنين شرايطي، هنگامي كه در فضاي مجازي قرار ميگيريم، آدمي ميتواند هر آن كس كه ميخواهد، باشد و اين فضا چيزي متفاوت از رويارويي طبيعي و چهره به چهره با فرد است.
حال، آيا چنين شرايطي، مطلوب است يا خير؟
نظر من همواره اين بوده است كه تكنولوژيهاي جديد، از هر نوعي كه باشد، به نوعي دادوستد ميماند كه در آن، آدمي نيروهاي روحي و معنوي خود را براي دستيابي به نيروهاي مادي و جسماني تعويض ميكند و اين بده بستانها در همه تكنولوژيها ديده ميشود. هنگامي كه آدمي به وسيله اينترنت با كسي گفتوگو ميكند، چنين گفتوگويي واقعا با گفتوگويي كه دو نفر روياروي هم قرار ميگيرند، متفاوت است و اين تفاوت، صرفا در نوع مسئوليت متقابل آنها خلاصه نميشود، بلكه اساسا به نوع ماهيت دو فرد، يعني كشف اينكه شما چه كسي هستيد و طرف مقابل چه كسي است، مرتبط ميشود.
هنگاميكه از شما پرسيده شود تصور شما از زندگي در حيات مجازي چيست، چه حسي به شما دست ميدهد؟
بدترين تصاوير ممكن؛ تصاويري از مردمي است كه با انبوهي از اطلاعات انباشته شدهاند و نميدانند بايد با اين اطلاعات چه كنند و درباره اينكه كدام يك از اطلاعات مفيد و با زندگيشان مرتبط است و كدام يك آنها بيربط است، هيچ ايدهاي ندارند. چنين مردمي به معتادان اطلاعاتي تبديل شدهاند.
به راستي، منظور شما از چنين تعبيري چيست؟
در قرن نوزدهم، مشكل ما در زمينه اطلاعات، زندگي در فضاي فرهنگي بود كه نميتوانست اطلاعات لازم را براي بشر جديد فراهم آورد. از اين رو، آدمي براي حل اين مشكل، به مسائل جديدي همچون عكس، تلگراف و... روي آورد كه پديدههاي تازهوارد دهه 1840 بودند. در آن زمان، تلاش كرديم تا بر محدوديتهاي زمان و مكان چيره شويم. حدود يكصد سال، با اين مسئله دست به گريبان بوديم و به صورت شگفتآوري بر آن چيره گشتيم.
پس از حل اين مشكل، با خلق مشكل جديدي روبهرو شديم كه بشر هيچگاه آن را تجربه نكرده بود؛ يعني انباشتگي اطلاعات، آشفتگي و گسيختگي اطلاعات و مفاهيمي از اين دست. اگر كودكان دنياي امروز، در سومالي از گرسنگي ميميرند يا جرم و جنايت در خيابانهاي نيويورك، ديترويت، شيكاگو و مانند آن رواج مييابد، هيچ يك از آنها، محصول وجود اطلاعات ناكافي نيست. اگر در دنياي امروز، طلاق گسترش يافته است و والدين رفتار نامناسبي با فرزندان خود دارند و تبعيض جنسي و نژادپرستي به بلايي براي زندگي اجتماعي بدل شده است، هيچ يك از اين موارد، محصول اطلاعات ناكافي و نامناسب در جامعه نيست. در حال حاضر، فضاي مجازي و بزرگراههاي اطلاعاتي، در دسترس همگان است و با وجود آن، اين باور كه دسترسي بيشتر و سريعتر به اطلاعات، به صورتهاي مختلفي ميتواند به حل چنين مشكلاتي كمك كند، باوري نادرست است.
آيا شما بر اين باوريد هنگامي كه مردم در عرصه جهاني با يكديگر ارتباط بيشتري پيدا ميكنند، به ميزان بيشتري از همگوني و همانندي در جامعه جهاني دست مييابند؟
هنگامي كه مك لوهان از «دهكده جهاني» سخن ميگويد، اينگونه تصور ميشود كه ارتباطات گسترده سبب شده است نوعي همگوني در حيات بشر شكل گيرد. من بر اين باورم كه در چنين شرايطي، ما عكس اين قضيه را تجربه كردهايم. هماينك در سراسر دنيا شاهد نوعي بازگشت به گروهگرايي و نظام قبيلهاي هستيم. مردم بر آنند تا با بازگشت به ريشههاي قومي خود، به نوعي هويت دست يابند. به راستي، جهانيسازي ارتباطات كه با نوعي بازگشت مردم به واحدهاي كوچكتر هويتي همراه شده است، چه توجيهي دارد؟ اين مسئله واقعا شگفتيآور است.
به نظر شما، راهكار جامعه براي برطرف كردن نكتههاي منفي موجود چيست؟
بر اين عقيدهام كه هر كسي در جامعه امروز بايد نسبت به برخي مسائل خاص، حساسيت داشته باشد. براي نمونه، وقتي با تكنولوژي جديدي روبهرو ميشويم ـ هر چه ميخواهد، باشد ـ بايد سه پرسش را پيش خود مطرح كنيم. اول اينكه اين تكنولوژي آمده است تا چه مشكلي را از ما حل كند؟ دوم اينكه چنين مشكلي واقعا مشكل چه كساني است؟ سوم اينكه اگر به راستي، اين تكنولوژي مشكلي را از سر راه بشر برميدارد، چه مشكلات جديدي براي آدمي ايجاد ميكند؟
مراد من از طرح اين پرسشها آن است كه به راستي، ما از تكنولوژي استفاده ميكنيم يا اينكه تكنولوژي از ما بهره ميجويد؛ چون در يك فرهنگ تكنولوژيكي، غرق شدن آدمي در جذبه تكنولوژي بسيار ساده است. البته عاشقان تكنولوژي يا همان غرقشدگان در آن، كساني هستند كه تكنولوژي را ميستايند و از آن حمايت ميكنند و چنين افرادي را به راحتي در اطراف خود ميتوانيم ببينيم.2