جامعه بشري ما در حال پشت سر گذاشتن تحول عميقي است. اين تحول تنها در فنآوري و ابزارها و محيط خلاصه نميشود. بلكه اين تحول به تدريج گريبان معناها و محورهاي زندگي را ميگيرد. نه تنها نحوه زندگي كردن ما دچار تحول ميشود، بلكه مفاهيم بنيادي زندگي از مفهوم كار گرفته تا مفهوم آموزش دستخوش تحول اساسي ميشود. همانطور كه تصور اجداد ما از كار و زندگي با تصور امروز ما متفاوت بود، همانطور كه آنگونه كه ما به مسئله تفريح و فراغت ميانديشيم كاملا با انديشه اجدادمان فرق ميكند، همانطور كه تصوري را كه اجداد ما از آموزش و نقش آن در زندگي داشتند با تصور ما فرق ميكند، تصورات ما نيز با تصورات نسلهاي آينده متفاوت خواهد بود. با اين تفاوت كه اين تغيير دارد با سرعتي بسيار زيادتر از آنچه قبلا اتفاق افتاده بود رخ ميدهد. به گونهاي كه پدران و فرزنداني كه تنها 30 سال با هم اختلاف سن دارند نيز به سختي ميتوانند كارها و تفكرات يكديگر را درك كنند و كارها و تفكرات هر كدام از آنها براي ديگري بي معنا و بدون مفهوم است.
الوين تافلر در سه كتاب مشهور خود و بخصوص در كتاب شوك آينده كه حدود 30 سال پيش از اين منتشر شده، نقش تغيير و تحول عميقي كه در حال انجام است را بررسي كرده و شواهد بسياري از تغيير در مفاهيم بنيادي را ذكر ميكند. امروز با گذشت 30 سال از انتشار اين كتاب، بدون تائيد تمام نظرات ايشان، بخش اعظمياز تغييرات بنيادي ذكر شده در آن بسيار بهتر از گذشته قابل لمس و اغلب پيش بينيها در حال رخ دادن است.
اين بنيادي بودن تغييرات شامل آموزش و از آن بالاتر شامل نگرش ما به علم نيز ميشود. ماهيت و مفاهيم آموزش و نگرش علمي دستخوش تحولاتي شده و اين تحولات موجب آشفتگي و سردرگمي ما در برخورد با مقوله علم و آموزش ميشود. بحث اصلي اين كتاب بر همين موضوع است. ما از تحليل تحولاتي كه در مورد ماهيت آموزش رخ ميدهد شروع كردهايم ولي خواهيم ديد كه تغييرات و تحولات مفاهيم آموزشي در كنار تغيير و تحولات ديدگاهها و مفاهيم علمي صورت ميگيرد و بحث در مقوله آموزش بدون بحث در مورد نگرش ما از علم، كامل نميشود.
ما در حال تغيير ديدگاه خود نسبت به خود علم هستيم. ماهيت علم تغيير نميكند، بلكه اين ما هستيم كه قدرت آن را يافتهايم كه از زاويهاي ديگر و نقطهاي جديدتر و بالاتر از قبل به آن نگاه كنيم. مفاهيميكه در جامعه ما وجود دارد، از تحصيل كردن، آموزش، روشهاي علمي، دانشمند، مدرك دانشگاهي، تحقيق، دانش مورد نياز براي كار و ... همه تغيير خواهد كرد. اينها به مدد فراهم شدن نردباني است كه ما بتوانيم از آن بالا برويم. به خاطر همين است كه در بخش دوم اين كتاب، اول اشارهاي به يك نمونه از اين نردبانها خواهيم كرد و بعد به سراغ چيزي كه از بالاي آن خواهيم ديد ميرويم. به جاي تصور كردن آينده در خيال، ما معماري را تشريح ميكنيم كه از نظر فني كاملا امكان پذير است و بدون هيچ ابهامي با فنآوري موجود هم قابل تحقق است.
بسياري از كساني كه سعي كردهاند ترسيمي از آموزش پيشرفته و آموزش آينده انجام دهند به استفاده از رايانه و سيستمهاي چند رسانه أي و آموزش از راه دور و آموزش در خانه و معلم رايانهاي و ... متوسل شده و همه چيز را گرد اين فنون و ابزارها خلاصه ميكنند. فكر ميكنم اين يك نگرش ظاهري و سطحي است. ما در نقطهاي قرار گرفتهايم كه ابتداي چرخشي عظيم در نظام آموزشي و علميخواهد بود. رايانهها بيش از آنكه به شكل يك دايره المعارف چند رسانهاي استفاده شوند، و چيزي كه درسهاي مدرس را پشت سر هم و بدون خسته شدن از تكرار با فيلم و انيميشن و ... ارائه كند، و يا آنكه تنها به عنوان يك ابزار مبتني بر رفتارگرائي و محرك و پاسخ عمل كنند قدرت دارند و بر جامعه ما اثر ميگذارند. در اين كتاب ما سعي ميكنيم نشان دهيم كه ماجرا بسيار عميقتر از اين نگرشهاي سطحي است. در واقع مسئله اصلي خود علم و آموزش است و نه رايانه و يا آموزش به كمك رايانه.
از طرف ديگر آموزش به كمك رايانه آن چيزي نيست كه اغلب افراد تصور ميكنند. حداكثر تصوري كه اغلب افراد از اين مسئله دارند و حتي در مجامع آموزشي، مجامع رايانهاي و رسانهها و برنامههاي تلويزيوني ابراز ميكنند آن است كه اگر ميخواهيد راجع به سيب ياد بگيريد، عكس سيب و انيميشني راجع به رشد آن بر روي درخت را ميبينيد. اگر خيلي پيشرفت كنند ميگويند بوي سيب را هم استشمام ميكنيد . اما آموزش به كمك رايانه اين نيست. حتي جزئي از آن هم نيست. يعني اين اصلا در رسالت آموزش به كمك رايانه نيست كه به شكل يك دايره المعارف چند رسانهاي يا يك ابر متن يا يك ضبط صوت ظاهر شود. موضوع چيز ديگري است. آموزش به كمك رايانه در ساختار آموزش و تفكرات ما تغيير ايجاد ميكن