مسأله ای که مقاله حاضر به آن خواهد پرداخت این است که آیا نظریه پردازان هنگامی که نظریه پردازی می کنند، همزمان به تولید علم و معرفت هم مشغولند و یا نظریه برای آنان ابزار تولید علم است. به بیان دیگر، آیا فرآیند نظریه پردازی همان فرآیند تولید علم است و یا نظریه پردازان با ابزار نظریه ها به تولید علم دست می زنند.همچنین، این مسأله بررسی می شود که آیا نظریه ها ابزار انباشت علم هستند یا خود علم می باشند و جایگزینی یکی از آنها به جای دیگری به معنای آن است که یک چارچوب معرفتی جای چارچوب معرفتی دیگر را می گیرد. برای روشن شدن مسایل فوق، نخست باید مقصود خود را از مفاهیمی مانند علم، معرفت و نظریه روشن سازیم و همچنین به این سؤال پاسخ دهیم که آیا تنها راه تولید علم و معرفت، نظریه پردازی است.


معرفت و علم


این مقاله، از معرفت (Knowledge) معنایی عام تر از علم (Science) در نظر می گیرد. معرفت می تواند معرفتی علمی (Scientific) باشد، معرفتی عقلی باشد و یا معرفتی اشراقی. به عبارت دیگر، معیار ما در تمییز معارف مختلف از یکدیگر، روش حصول این معارف است. اگر روشی را که برای تولید معرفت به کار می گیریم، روش علمی (Scientific) و یا به تعبیر دیگر روش تجربی است، آنگاه معرفت حاصل معرفت علمی خواهد بود و اگر روش حصول معرفت روش عقلی باشد، معرفت حاصل، معرفت فلسفی است و در صورتی که روش ما روش اشراقی باشد، معرفت حاصل نیز معرفت اشراقی خواهد بود.


با توجه به این مقدمه، سؤال ما اگر این باشد که چگونه معرفت علمی (Scientific) تولید می شود، جواب این است که اگر از روشهای علمی سود بریم، معرفت علمی تولید خواهد شد. اما سؤال بعدی این است که روش علمی چگونه روشی است. برای پاسخ به این سؤال، نخست باید بفهمیم که معنای نظریه چیست؟


دو معنای نظریه از نگاه پوزیتیویستها و ابطال گرایان نظریه ها به دو طریق تعریف می شوند: یکی آنکه نظریه ها مجموعه ای از قوانین هستند که به رفتار یا پدیده خاصی مربوط می شوند. قانون، رابطه میان متغیرها، یعنی مفاهیمی را بیان می کند که می توانند ارزشهای مختلفی را بگیرند. اگر رابطه بین دو متغیر الف و ب همیشگی باشد، قانون مطلق است و در غیر این صورت، احتمالی است. این رابطه باید مکرر دیده شود تا انتظار پدید آید که با وقوع الف، ب هم به وقوع می پیوندد. بنا بر این تعریف، نظریه، فقط از نظر کمی از قانون پیچیده تر است؛ یعنی نظریه مجموعه ای است از چند قانون، و نظریه ها و قوانین تفاوت نوعی ندارند. قوانین فرضیه هایی هستند که پیوسته تأیید شده اند. اگر فرضیه ای به گونه مکرر از آزمون مشاهده پیروز بیرون آمد، به صورت قانون درمی آید. فرضیه نیز رابطه احتمالی بین دو متغیر الف و ب را بیان می کند. بدین ترتیب می بینیم که بین فرضیه ها و قوانین نیز تفاوت نوعی وجود ندارد. در حقیقت، قانون، فرضیه ای است که به گونه مکرر از آزمونهای بسیار سربلند بیرون آمده است.


در معنای دوم، نظریه مجموعه ای از گفتارهای تبیین کننده قوانین و حاوی تصورات نامحسوس است و با قانون تفاوتی کیفی دارد و چرایی روابط را نشان می دهد. نظریه را نمی توان از طریق استقراء ساخت؛ زیرا برداشتهای ذهنی را نمی توان اختراع یا کشف کرد.


قوانین، واقعیات مشاهده شده هستند و نظریه ها فرایندهای فکری برای توضیح این قوانین می باشند و هرقدر هم خوب باشند، همیشگی نیستند. نظریه ها از واقعیات قابل مشاهده دورند. مدلهایی نیز که تئوریها را دربردارند، از واقعیتهای قابل مشاهده دورند. از طریق استقراء نمی توان نظریه ساخت؛ زیرا نمی توان پیش از ساخت ابزار درک پدیده، پدیده را درک کرد. از استقراء در سطح فرضیات و قوانین می توان استفاده کرد و نه در سطح نظریه ها. راه کشف قوانین با راه ساخت نظریه ها متفاوت است. بین قوانین و فرضیه ها فرقی نیست. فرضیه ها و قوانین به یک اندازه اثبات ناپذیرند و قانون اثبات شده جاودانی در علم وجود ندارد. تنها می توان فرضیه ها و قوانین تأیید شده داشت.فرق قوانین با فرضیه ها در این است که قوانین بیشتر از فرضیه ها به آزمون و تأیید درمی آیند و تأیید نیز به معنای اثبات نیست؛ در حالی که پوزیتیویستها معتقد بودند قوانین، قضایای اثبات شده اند و فرضیات، قضایای اثبات نشده و کمابیش تأیید شده هستند.


نتیجه بحث فوق آنکه در روش علمی از هر دو روش استقرایی و فرضی استنتاجی برای تولید علم استفاده می کنند. بسته به اینکه متدولوژیست اثبات گرا باشد یا ابطال گرا.در هر دو نظریه اثبات گرا و ابطال گرا، فرض بر آن است که نظریه ها عالم واقع را باز می نمایانند. در اثبات گرایی فرض این است که فرایند تولید علم با مشاهده آغاز می شود و سپس از استقراء مشاهدات انجام یافته، قوانین و نظریه ها حاصل می شوند. بدین ترتیب، نظریه پردازی مرادف با تولید علم و دانش است.ابطال گرایان نیز به واقع نما بودن نظریه ها معتقدند. آنان معتقدند هدف نظریه پردازی توصیف واقعیات است. در مقابل، عده ای برای نظریه ها شأن ابزاری قائلند. برای توضیح بیشتر مطلب باید به بحث رابطه میان نظریه ها و جهان واقع بپردازیم.


رابطه میان نظریه و جهان واقع