هواي تفكر
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
ميگويند بعضي فلسفهها با دموكراسي مناسبت دارد و بعضي ديگر راه به استبداد ميبرد. البته هر فلسفهيي اساس هر سياستي قرار نميگيرد و مثلا فلسفه كانت با ليبراليسم تناسب دارد ولي اولا كسي به فيلسوف نگفته است كه فلسفهاش را چنان ترتيب دهد كه با فلان سياست تناسب داشته باشد و اگر فيلسوف بخواهد تابع درخواستها و توقعات اشخاص و گروهها باشد تا حد قالبساز و توجيهگر آرا و اقوال تنزل ميكند. ثانيا هيچ فلسفهيي به نحو مستقيم رهآموز سياست نيست. ثالثا فلسفه كه بحث عقلي است هر اثري در سياست داشته باشد استبداد را تاييد و تحكيم نميكند. بيترديد هر فلسفهيي آثار و نتايج سياسي دارد يا چنانكه گفتم سياستي را بنياد ميگذارد و تحكيم ميكند يا ممكن است موجب شود كه در اركان يك سياست خلل پديد آيد. معهذا فلسفه را با نتيجهيي كه از آن ممكن است، برآيد نميتوان سنجيد. اهل نظر در سياست معمولا به فلسفههايي رو ميكنند كه با سياست مورد نظر و مقبولشان سازگار باشد اما توجه بايد كرد كه اگر فلسفهيي با يك سياست موافق نباشد ضرورتا سياست مخالف را تاييد نميكند. فلسفههاي افلاطون و فارابي و ابنسينا مبناي هيچيك از سياستهاي كنوني نميتواند باشد اما آنها را ضد دموكراسي يا مويد استبدادهاي جديد نبايد دانست. اصلا درك نسبت ميان فلسفه قديم با سياست بسيار دشوارتر است. مهم اين است كه بدانيم سياستهاي جديد با فلسفه و هنر جديد چه مناسبت دارد. هنر و فلسفه دعويهاي شخصي و گروهي نيستند كه بتوان از طريق آنها به مقاصد خاص رسيد. مقاصد و اغراض فلسفه را راه نميبرند بلكه در فلسفه و هنر است كه مصلحت و سود و زيان تعين پيدا ميكند و راه و رسم اخلاق و سياست بنياد ميشود. فيلسوف و هنرمند نيامدهاند كه از اهل عمل و سياستمداران دستور بگيرند و كسي كه دستور ميگيرد و از عرف عام پيروي ميكند در زندگي عادي راه درست ميرود اما تفكر سخن نابهنگام و خلافآمد عادت است. ولي چه كنيم كه اهل عادت اين معني را نميپسندند و نميپذيرند فيلسوف بايد اين بياعتنايي و انكار را برخود هموار سازد و به راه خود برود. تفكر هوايي است كه روح براي تنفس و زندهماندن به آن نياز دارد. اگر اين نياز را بيواسطه احساس نميكنيم آن را انكار و نفي نكنيم.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: