بیش از نیم قرن پیش، هنگامی که هنوز هیچ تراشه سیلیکونی ای ساخته نشده بود، آلن تورینگ، یکی از بحث انگیزترین پرسش های فلسفی تاریخ را پرسید. او گفت <آیا ماشین می تواند فکر کند؟> و اندکی بعد کوشید به پیروی از این قاعده که <هر ادعای علمی باید از بوته آزمایش سربلند بیرون بیاید>، پرسش فلسفی خود را با یک آزمایش ساده و در عین حال پیچیده جایگزین کند. او پرسید: آیا یک ماشین یک کامپیوتر می تواند آزمون <بازی تقلید> را با موفقیت پشت سر بگذارد؟ آیا ماشین می تواند از انسان چنان تقلید کند که در یک آزمون محاوره ای نتوانیم تفاوت انسان و ماشین را تشخیص دهیم؟ او در سال۱۹۵۰ بر اساس محاسباتی تخمین زد که پنجاه سال بعد، کامپیوتری با یک میلیارد بیت حافظه خواهد توانست به موفقیت هایی در این زمینه دست پیدا کند. اکنون که در آستانه سال ۲۰۰۷ میلادی هستیم، حتی هفت سال بیشتر از زمانی که او لازم دانسته بود، هنوز هیچ ماشینی نتوانسته است از بوته آزمون تورینگ با موفقیت خارج شود. اما همین پرسش کافی بود تا بشر در نیم قرن اخیر به دستاوردهای شگرفی در زمینه هوش مصنوعی برسد. دست کم یکی از پیش بینی های تورینگ درست از آب درآمد: در سال ۲۰۰۰ مفهوم <هوش مصنوعی> برای هیچ کس غیرقابل باور نبود. در این مقاله نگاهی داریم به سیر تحولاتی که پس از این پرسش تاریخی در دنیای علم و مهندسی به وقوع پیوستند.




آیا کامپیوتر می تواند فکر کند؟


یکی از جالب ترین و هیجان انگیزترین پرسش هایی که تاکنون تاریخ فلسفه به خود دیده، پرسشی است که آلن تورینگ، فیلسوف و ریاضیدان انگلیسی در سال ۱۹۵۰ طی مقاله ای به نام Computing Machinery and Intelligenceیا <ماشین محاسباتی و هوشمندی> مطرح کرد. او پرسید: <آیا ماشین می تواند فکر کند؟> و برای این که ذهن مخاطب را از پریشانی درباره ماهیت این ماشین برهاند، توضیح داد که منظور او از ماشین، یک کامپیوتر است؛ ماشینی که قادر به انجام محاسبات نرم افزاری است. به این ترتیب برای اولین بار این پرسش در ذهن نوع بشر پدید آمد که: <آیا کامپیوتر می تواند فکر کند؟>


خود تورینگ نتوانست پاسخ قطعی این پرسش را پیدا کند، اما برای یافتن پاسخ مناسب در آینده، یک راهبرد خلاقانه پیشنهاد کرد. او آزمونی طراحی کرد که خود آن را <بازی تقلید> نامید. تورینگ پرسید: <آیا یک ماشین، یعنی یک کامپیوتر، می تواند آزمون تقلید را با موفقیت پشت سربگذارد؟> آیا یک کامپیوتر می تواند با یک انسان چنان گفت وگو کند که او فریب بخورد و تصور کند در حال گفت وگو با یک انسان است؟


او آزمون بازی تقلید را چنین شرح داد: یک پرسشگر یک انسان همزمان در حال گفت وگو با دو نفر است. هر یک از این دو نفر در اتاق های جداگانه ای قرارگرفته اند و پرسشگر نمی تواند هیچ یک از آن ها را ببیند. یکی از این دو نفر یک انسان است و دیگری یک ماشین؛ یعنی یک کامپیوتر. پرسشگر باید با این دو نفر شروع به گفت وگو کند و بکوشد بفهمد کدام یک از این دو انسان است و کدام یک ماشین. اگر کامپیوتر بتواند طوری جواب دهد که پرسشگر نتواند انسان را از ماشین تمیز دهد، آنگاه می توان ادعا کرد که این ماشین هوشمند است.


تورینگ برای آسان ترکردن شرایط این آزمون و پرهیز از پیچیدگی های اضافی، آن را به محاوره ای متنی و روی کاغذ محدود کرد تا مجبور به درگیر شدن با مسائل انحرافی مانند تبدیل متن به گفتار شفاهی و تنظیم تُن صدا و لهجه نباشیم. او همچنین براساس یک سری محاسبات، پیش بینی کرد که پنجاه سال بعد، یعنی در سال ۲۰۰۰ انسان قادر خواهد بود کامپیوترهایی بسازد که در یک گفت وگوی پنج دقیقه ای، فقط هفتاد درصد پرسشگرها بتوانند کشف کنند که در حال گفت وگو با یک انسان هستند یا یک ماشین. او برخورداری از یک میلیارد بیت حافظه (۱۲۵ میلیون بایت حدود ۱۲۰ مگابایت) را یکی از مشخصه های اصلی این کامپیوتر دانست.


تورینگ همچنین در این مقاله یک سری استدلال های مخالف با نظریه و آزمون خود را مطرح کرد و کوشید به آن ها پاسخ دهد. نخست، تصور این که ماشین های هوشمندی ساخته شوند که بتوانند فکر کنند، وحشتناک است. تورینگ در پاسخ می گوید: این نکته ای انحرافی است؛ زیرا بحث اصلی او بایدها و نبایدها نیست، بلکه بحث درباره ممکن ها است. دیگر این که، ادعا می شود محدودیت هایی درباره نوع پرسش هایی که می توان از کامپیوتر پرسید وجود دارد؛ زیرا کامپیوتر از منطق خاصی پیروی می کند. اما تورینگ در پاسخ می گوید: خود انسان هنگام گفت وگو پرغلط ظاهر می شود و نمی توان گفتار هر انسانی را لزوماً منطقی کرد. او پیش بینی کرد که منشا اصلی هوشمندی ماشینِ فرضی او، حافظه بسیار زیاد و سریعی است که یک کامپیوتر می تواند داشته باشد. بنابراین، از نگاه تورینگ، ماشینی همچون کامپیوتر Deep Blue که کاسپاروف، قهرمان شطرنج را شکست داد، می توان یک ماشین هوشمند تلقی کرد.


در عین حال تورینگ این نظر را که <آزمون مورد بحث معتبر نیست؛ زیرا انسان دارای احساسات است و مثلاً موسیقی دراماتیک می سازد> رد کرد و گفت: هنوز هیچ سند قابل قبولی وجود ندارد که ثابت کند فقط ما انسان ها دارای احساسات هستیم؛ زیرا مشخص نیست مفهوم دقیق این واژه به لحاظ علمی چیست.


در سال ۱۹۵۶ جان مک کارتی، یکی از نظریه پردازان پیشگام این نظریه در آن زمان، اصطلاح <هوش مصنوعی> را برای اولین بار در نخستین کنفرانسی که به این موضوع اختصاص یافته بود، به کار برد. او همچنین زبان برنامه نویسی Lisp را ابداع کرد که در همین زمینه کاربرد دارد. دانشمندان بعداً این تاریخ را به عنوان تاریخ تولد علم هوش مصنوعی انتخاب کردند. تقریباً در همان زمان جان فون نیومان <نظریه بازی ها> را معرفی کرد. این نظریه بدیع و درخشان که بعداً در اکثر حوزه های علم، از جمله جامعه شناسی، اقتصاد و سیاست کاربردهایی پیدا کرد، نقش مؤثری در پیشبرد جنبه های نظری و عملی هوش مصنوعی داشت. چند سال بعد، در ۱۹۶۸، آرتور سی کلارک، در رمان معروف خود، یعنی اودیسه فضایی ۲۰۰۱ اصطلاح <آزمون تورینگ> را به جای <بازی تقلید> سرزبان ها انداخت. از زمانی که تورینگ این فرضیه را مطرح کرده است، هزاران دانشمند با هدف ساختن ماشینی که بتواند آزمون تورینگ را با موفقیت تمام کند، دست به کار شده اند. اما هنوز هیچ کس موفق نشده است چنین ماشینی بسازد و پیش بینی تورینگ هم درست از آب درنیامده است.