دگرديسي جامعه ايراني در گفتوگو با زاهدي
بابك مهديزاده/ جامعه ايراني بيش از 100 سال است كه دارد فرآيند توسعه را تجربه ميكند و در اين راه دگرگونيهاي زيادي را هم به خود ديده است. اما در اين پوست انداختنهاي مداوم، اكنون جامعه ايراني در چه جايگاهي از توسعهيافتگي قرار دارد و با آرمان صد سال پيش چه اندازه فاصله دارد. اينها سوالاتي است كه با دكتر محمد جواد زاهدي در ميان گذاشتيم. استاد جامعهشناسي دانشگاه پيام نور تهران. تخصصش تحولات اجتماعي كشور است و درخصوص موضوعاتي چون تحولات جامعه شهري و روستايي نيز تحقيقات مرجعي دارد. دكتر زاهدي معتقد است كه جامعه ايراني برخلاف جامعه ژاپن تلاش زيادي از خود نشان نميدهد و ميزان ساعت مفيد كار نشاندهنده اين امر است. پس بايد از خود تلاش مضاعف نشان داد. او نقدهاي جدي به دولت قبلي دارد و به عملكرد دولت جديد اميدوار است.
آيا ميتوانيم بگوييم شهرنشيني در ايران نشان از توسعهيافتگي دارد؟ شهرهاي ما بسامان نيستند، امكانات درستي ندارند، از رفاه عمومي در آنها خبر چنداني نيست، در رفت و آمد مشكل جدي دارند، آلودگي صوتي و آلودگي هوا در اين شهرها غوغا ميكند. آيا اينها مشخصه توسعهيافتگي است؟ صرف اينكه شهر 3ميليوني 15 سال پيش ما تبديل به شهر 12 ميليوني شده يا شهر 15 هزار نفري تبديل به شهر 2 ميليوني شده كه نامش توسعهيافتگي نيست. اين مهاجرتها نتيجه عكس ميدهد. مهاجرتهاي بيرويه خود مانع توسعهيافتگي است
اگر طبقه متوسط جامعه احساس كند كه مورد توجه دولت است همراه و پشتيبان دولت ميشود مسير توسعه هموارتر ميشود. اگر طبقه متوسط از سياستهاي دولت راضي باشد آن وقت در انتخابات شركت ميكند و مجلسي تشكيل ميشود از نمايندگان واقعي مردم كه ميتوانند دولت را در برداشتن گامهاي سريعتر و قاطعانهتر براي رفع مشكلات ياري كنند
دگرديسي جامعه ايران از چه زماني شروع شد؟
دگرگونيهاي اجتماعي در ايران به سالهاي منتهي به نهضت مشروطه برميگردد. از جنبش تنباكو و تحولاتي كه در جامعه اتفاق افتاد و به نهضت مشروطيت ختم شد. بعد از مشروطه تحولاتي را ميبينيم كه با تشكيل مجلس موسسان و تصويب متمم قانون اساسي و توجه به حقوق ملت در اصول و موارد 107 گانه قانون كه الگوبرداري از قوانين كشورهاي مترقي بود، تحولات عميقي در جامعه و حكومت شكل گرفت. حاكميت ملت بر كشور به عنوان يك اصل مورد توافق قرار گرفت كه متاسفانه با ظهور حكومت پهلوي به فراموشي سپرده شد تا اينكه انقلاب سال 57 اتفاق افتاد.
مشخصات جامعه آن دوره به لحاظ توسعهيافتگي چه بود؟
در دوره مشروطه نخستين بار بود كه ايرانيان داشتند حاكميت مردم و داشتن مجلس را تجربه ميكردند. نخستين بار بود كه طبقات اجتماعي ايران از روحانيون گرفته تا تجار و بازاريان و اصناف ديگر در مجلس براي تصميمگيريهاي حكومتي نماينده داشتند. البته اين تجربه ديري نپاييد و بعد از مجلس اول محمدعلي شاه مجلس دوم را به توپ ميبندند و محدوديتها براي تحولات اجتماعي ايران پديد ميآيد. در هرحال نهضت ادامه مييابد تا اينكه به اواخر دوره قاجار ميرسيم. در سال 1300 كه متممهايي به قانون اساسي اضافه ميشود و منتهي ميشود به پادشاهي رضاخان. در اين دوران جامعه در استعمار پير انگليس بود تا سال 1320 كه استعمار نوين امريكا جايگزين انگلستان ميشود. در اين دوره رفتارهايي در دولت پهلوي ميبينيم كه با تبعيت از سياستهاي توسعهگرايانه امريكا ميخواهد كشور را به توسعه برساند. نمونه اين رفتارها و تحولات را در قالب پنج برنامه عمراني از سال 1327 تا زمان انقلاب 57 ميبينيم. هدف اين برنامهها رساندن كشور به سطح كشورهاي توسعهيافته بود و اصولا از برنامه همان كشورها نيز تبعيت ميكرد حال اينكه آيا توانست موفق باشد يا خير مجال ديگري را ميطلبد.
اين برنامهها و دورههاي تاريخي كه برشمرديد چه تاثيري بر جامعه گذاشته بود؟ اصولا جامعه دوره مشروطه، دوران پهلوي و دوران بعد از انقلاب 57 چه تفاوتهايي باهم دارند؟
در دوره پهلوي دوم در حوزه رفاه و توسعه براي مردم كارهايي انجام شده بود. مثلا در نخستين سرشماري نفوس و مسكن در سال 1335 ميبينيد كه حدود 70 درصد ايرانيان روستانشين بودند و حدود 30درصد شهرنشين اما بعد از گذشت 65 سال و در آخرين سرشماري در سال 1390، اين آمار برعكس شده و جمعيت شهرنشين ايران از مرز 70 درصد هم گذشته است. اين يكي از تغييراتي است كه جامعه ايراني به خود ديده است. اين يك تحول بزرگ است كه روستاييان ما، به هردليلي كه بايد جداگانه دربارهاش بحث شود، روستاها را به مقصد شهرها ترك كردند. در اين مهاجرت، شهرهاي كوچك كشور بزرگ شد و شهرهاي بزرگ هم بزرگتر. تحولي كه در اين سالها رخ داد به وجود آمدن كلانشهرها و البته حومههاي شهرها بود. چون بسياري از روستايياني كه به شهرها آمده بودند نتوانستند جذب شهر شوند و به حاشيه شهرها رانده شدند. حاشيهنشيني از 10، 15 سال قبل از انقلاب شروع شده بود. حصيرآباديها و حلبيآباديها و غارنشينان همه محصول همان دوران هستند و نتيجه مهاجرت گسترده روستانشينان به شهرها. اين تبعات و مشكلات زيادي داشت اما در همين برنامه اول در عين حال براي نخستين بار برنامهيي براي رفاه مردم تدوين شد مثل بيمههاي اجتماعي براي كارگران و روستاييان كه البته متاسفانه هنوز هم اين بيمه رفاهي تمام و كمال اجرا نشده است و همه اميدوارند حداقل در دولت تدبير و اميد بيمه درماني عمومي تحقق پيدا كند و تمام شهروندان كشور اعم از روستايي و شهري از خدمات بيمه درماني عمومي استفاده كنند. يا دربرنامه سوم عمراني قبل از انقلاب اتفاقي رخ داد به نام انقلاب سفيد كه لوايح ششگانهيي داشت و بعدها به 12 مورد هم رسيد. در اين برنامه الغاي وضعيت ارباب رعيتي تصويب شد يا حق راي زنان يا سپاهي دانش و مواردي از اين دست كه در تبعيت از برنامههاي توسعهگرايانه غرب بود تا توسعه در كشور ما نيز تحقق يابد. حال اينكه اين سياستها تاچه اندازه توانست كشور را به توسعه برساند نيازمند بررسي جداگانهيي است و بايد به سال 42 برگرديم كه تحولات آن سال آغاز انقلاب اسلامي بود.
تغييراتي كه جامعه قبل و پس از انقلاب 57 به خود ديد چه تفاوتهايي باهم داشتند؟
قبل از انقلاب، ايران سعي ميكرد از سياستهاي توسعهگرايانه غرب پيروي كند و جامعه نيز تحت تاثير غرب قرار داشت. اينكه ميگفتند داريم به تمدن بزرگ نزديك ميشويم و دروازههاي طلايي تمدن را فتح خواهيم كرد وهمينطور برگزاري جشنهاي 2500 ساله تلاش بر اين اصل داشت تا به جامعه بقبولاند كه در حال توسعه است. البته افزايش درآمدهاي نفت در سالهاي پاياني رژيم پهلوي تغييراتي در جامعه ايجاد كرده بود و سطحي از رفاه را به وجود آورده بود و مشكلات معيشتي مردم كم شده بود و از درآمدهاي سرشار نفتي آن زمان سوبسيدهاي اقتصادي به مردم تعلق ميگرفت ولي زمينه و بستر براي شكلگيري اقتصاد پويا و اشتغال واقعي و توليد واقعي فراهم نشد و صنعت ما به جاي صنعت توليدي يك صنعت مونتاژ بود. مثلا نتوانستيم به هدفمان در توليد خودروي ملي برسيم و به خيلي از اهداف ديگر. بعد از انقلاب شرايط جديدي در كشور حاكم شد. نگاه ايدئولوژيكي در كشور به وجود آمد كه نسبت به عدالت اجتماعي و رفاه اجتماعي نظر خودش را داشت. اين نگاه جديد معتقد بود كه طبقات اجتماعي به معناي غربياش نبايد در كشور وجود داشته باشد و زندگي مردم بايد در يك سطح باشد و البته تامين باشد. اما بعد از گذشت دو سال، دنيا جنگ هشت سالهيي بر ما تحميل كرد كه كلي سرمايه و نيروي انساني را از كشور گرفت. بعد از پذيرش قطعنامه و روي كارآمدن دولت سازندگي يكسري تغييراتي در جامعه به وجود آمد و محور توسعه براي دولت نيز توسعه اقتصادي بود. بعد از آن هم كه دولت آقاي خاتمي آمد با محوريت توسعه سياسي. در دوران آقاي احمدينژاد هم ظاهرا ادعا اين بود كه محور توسعه، توسعه فرهنگي است كه البته ديديم در هشت سال دولت آقاي احمدينژاد، متاسفانه هم توسعه سياسي نابود شد و هم توسعه اقتصادي و جامعه درگير يك تورم 50 درصدي و گراني وحشتناك در يك سال انتهايي دولت دهم شد. به عنوان يك مددكار اجتماعي ميگويم كه يكي از تبعات اقتصادي اين دولت همين حادثه اخير بود كه زنان اين مملكت به خاطر مسائل معيشتي در روز تعطيل هم سر كار بروند و سپس طعمه حريق شوند. درحالي كه آنها ميتوانستند در روز تعطيل در خانه استراحت كنند و به خانواده و فرزندانشان برسند. الان جامعه ما محدوديتها و كاستيهايي دارد كه نبايد چشممان را به رويش ببنديم. بايد ببينيم درآمدهاي سرشار نفتي در هفت سال اول دولت احمدينژاد كجا رفت؟ چقدر توانست در معيشت مردم بهبود حاصل كند؟ چقدر توانست معضل اشتغال را حل كند؟ چقدر توانست توسعه را در جامعه به وجود بياورد؟ چقدر توانست توليد را تقويت كند؟ ما در سال 84 جشن خودكفايي گندم را گرفتيم اما چه شد كه بعد از هفت سال صد درصد گندم مورد نياز كشور را از خارج وارد كنيم؟ خب اين فاجعه است و تغييري است كه جامعه از لحاظ توسعهيافتگي به خود ديده است.
آيا در گذر اين 100 سال ميتوان جامعه ايراني را يك جامعه توسعهيافته تلقي كرد؟
ابتدا يك مقدمه ميگويم. شما بايد در وهله اول وضعيت توسعهيافتگي كشور را با كشورهاي ديگر مقايسه كنيد. وقتي به 70، 80 سال پيش نگاه ميكنيم ميبينيم حركت توسعهيافتگي هم در غرب و هم در كشور ما كند بوده اما فاصله كشور ما با غرب در آن سالها كمتر از فاصله كنوني ما با كشورهاي غربي است. يعني اگر اتومبيلي را در آن زمان درنظر بگيريد كه در كشور ما سرعتش 60 كيلومتر بوده و اتومبيلي در غرب 80 كيلومتر، فاصله 20 كيلومتر بوده است اما الان فاصله بيشتر شده. يعني روند توسعه در دنياي غرب امروزه سرعت بيشتري به خود گرفته تا در ايران و ديگر كشورهاي جهان سوم. بنابراين فاصله ما هم زيادتر شده است. ما هم سرعت توسعهيافتگيمان بيشتر شده نسبت به قبل اما سرعت كشورهاي غربي خيلي بيشتر از ما بوده. واقعيت اين است كه ما نميتوانيم خودمان را جزو كشورهاي توسعهيافته بدانيم. خوشبينانه بخواهيم نگاه كنيم جايگاه كشور ما در برخي از شاخصهاي توسعه در بين 180 كشور عضو سازمان ملل 60 و چندم هستيم. اين آمار نشان ميدهد كه ما با توسعهيافتگي فاصله زيادي داريم و بايد تلاش مضاعفي كنيم. نمونه ديگري مثال ميزنم. ژاپني كه در 60، 70 سال پيش و بعد از جنگ جهاني دوم تبديل به ويرانه شده بود اكنون به كجا رسيده است. ژاپنيها در سايه تلاش و همتشان و اعتقادشان به كار و كوشش به اين مرحله رسيدند كه اكنون جزو 10 كشور برتر دنيا هستند. اما در ايران كار مفيد نيروي انساني در ادارات دولتي 45 دقيقه در روز است. اما در ژاپن اين آمار 5/7 ساعت است. ما اگر ميخواهيم به توسعه برسيم بايد تلاش مضاعف داشته باشيم و دولت زمينه مشاركت جمعي را فراهم آورد. آقاي داوري در هفته پژوهش در جلسهيي در دانشگاه علامه گفته بودند كه ايران از لحاظ داشتن پتانسيلهاي طبيعي براي رسيدن به توسعه دومين كشور دنيا است. يعني ما تمام مواهب و منابع طبيعي را براي رسيدن به توسعه داريم اما چيزي كه نداريم مديريت درست و بخردانه است.
يعني معتقديد با يك دولت توسعهگرا با برنامه ميتوانيم خيلي از اين مشكلات را حل كنيم؟
بله. گرفتاري اصلي ما نيروي انساني است. نه اينكه نيروي انساني نداشته باشيم. چطور ميشود نيروي انساني ما از مرزها كه بيرون ميروند تبديل به متخصص درجه يك ميشوند اما افتخار ما در ايران اين است كه چهار ميليون دانشجو داريم اما آيا كيفيت هم داريم؟ دولت بايد به كيفيت دانشگاهها، نيروي انساني و مديراني كه انتخاب ميكند توجه كند چون در سايه مديريت هوشمند ميتوانيم از منابعمان استفاده بهينه كنيم. ما در خيلي از زمينهها حرف اول را ميزنيم. در ذخاير گازي نخستين كشور دنيا هستيم، از لحاظ ذخاير نفتي، جزو 10 كشور اول دنيا هستيم و ذخاير معدني و طبيعي ديگري هم داريم كه ميتوانيم بهترين استفادهها را از آنها بكنيم. البته اگر خرد و عقلانيت و مديريت درست وجود داشته باشد. چون جايگاه كنوني كشور را در شأن ملت ايران نميدانم و معتقدم كه خيلي بالاتر از اين وضعيت ميتوانيم قرار داشته باشيم. ما به داشتههايمان توجه نميكنيم درعوض در چيزهاي ديگر در دنيا اول ميشويم. مثلا در آسيبهاي اجتماعي اول ميشويم، در آلودگي هوا اول ميشويم، در تصادف جادهيي هم همچنين و خيلي از موارد بد ديگر.
آيا دولت روحاني ميتواند اين نقاط ضعف را برطرف كند و كشور را به سمت توسعهيافتگي هدايت كند؟
دولت تدبير و اميد نشان داده كه ميخواهد چنين كاري انجام دهد. اين دولت نشان داده كه به تجربه اهميت ميدهد. وقتي آقاي احمدينژاد رييس دولت شد گفت ميخواهد دولت نو و متفاوتي از جوانان تشكيل دهم و عملا به تجربه بها نداد. حاصلش را هم ما ديديم. اما دولت آقاي روحاني با انتصابهايي كه داشتند نشان داد كه به تجربه بها ميدهد. دولت بايد از تمام انديشمندانش استفاده كند. حتي از تمام شور و انرژي جوانان نيز بايد استفاده كند تا با كار همه در كنار هم به آن نقطهيي برسيم كه شايسته آن هستيم. دولت نشان داده كه ميخواهد رو به جلو حركت و مشكلات را حل كند. اما بعضيها نميگذارند. تندروهاي كشور در كار دولت مدام خلل ايجاد ميكنند. افرادي كه منافعشان در آشفته بازار و تحريمها و بحرانها است نميگذارند دولت كارش را انجام دهد. براي موفقيت يك عزم ملي لازم است. دانشگاهيان، فرهيختگان و اعتداليون مجلس و تمام كسانيكه به فكر منافع ملي و مردم ايران هستند بايد از دولت حمايت كنند تا برنامههايش را به پيش ببرد و موانع را كنار بگذارد. با اين حال من به دولت آقاي روحاني و اجراي برنامههاي انتخاباتياش اميدوارم. البته به همين سادگيها هم نيست. ما در هشت سال دوره آقاي احمدينژاد سالها عقب افتاديم و جبران اين عقبماندگي نياز به همت واقعي دارد. اگر ملت ايران همت كنند و دست از حمايت آقاي روحاني برندارند معتقدم كه ظرف دو سه سال آينده خيلي از مشكلات حل خواهد شد. البته همه ميدانيم كه برگشت به هشت سال پيش و دلار 1000 تومان غيرممكن است ولي ميتوان جلوي اتفاقات بدتر را گرفت و اوضاع را كنترل كرد. اينجا يك انتقادي بكنم. بنده متاثر ميشوم وقتي آقاي روحاني اعلام ميكنند محصولات لبني گران نميشود اما ميبينيم يك محصول لبني گران ميشود. خب مردم سوال ميكنند كه مگر قرار نبود جلوي گراني گرفته شود. انتظار ما اين است كه دولت قاطعانه عمل كند و ملت و فرهيختگان هم از دولت حمايت كنند تا بخش بزرگي از گرفتاريهاي مردم ايران حل شود.
به جز دولت، طبقات اجتماعي نيز در توسعهيافتگي موثر هستند. آيا قبول داريد كه طبقه متوسط نيروي محرك توسعهيافتگي كشور است؟
همه طبقات ميتوانند نيروي محركه باشند البته با شدت و ضعف متفاوتي. اما قشر تحصيلكرده ما قطعا موتور محرك توسعهيافتگي هستند. طبقه متوسط كه متشكل از خرده بورژواها، خرده بازاريها و كارمندان است بدنه اصلي جامعه هستند پس اگر اين طبقه تامين شود كمك زيادي به توسعهيافتگي كشور ميتواند بكند. اما اكنون ميزان رضايتمندي از خدمات عمومي بسيار پايين است و اين طبقه ناراضي خود را پاسخگوي ارباب رجوع و طبقات ديگر جامعه نميبيند. اگر طبقه متوسط جامعه احساس كند كه مورد توجه دولت است همراه و پشتيبان دولت ميشود مسير توسعه هموارتر ميشود. اگر طبقه متوسط از سياستهاي دولت راضي باشد آن وقت در انتخابات شركت ميكند و مجلسي تشكيل ميشود از نمايندگان واقعي مردم كه ميتوانند دولت را در برداشتن گامهاي سريعتر و قاطعانهتر براي رفع مشكلات ياري كنند. اما اگر طبقه متوسط راضي نباشد آن وقت يك نماينده با 20هزار راي وارد مجلس ميشود و جلوي رييسجمهوري با 18 ميليون راي قد علم ميكند.
طبقات اجتماعي در ايران از زمان مشروطه تا به حال چه تغيير و تحولاتي به خود ديده است؟
طبقات اجتماعي همواره تحت تاثير تحولات جهاني و سياستهاي دولتها هستند. قشر روشنفكر، طبقه متوسط، صاحبان سرمايه، كارگران، كشاورزان و همه طبقات در اين 100 ساله تغييرات زيادي به خود ديدند. سياستهاي دولت نيز بايد متناسب با روند تغييرات باشد تا تمام طبقات را پشتيبان خود نگه دارد يا لااقل در پروژه توسعه كشور از آنها مشاركت جويد. چون هر طبقه تاثير خود را در روند توسعه جامعه و كشور ميگذارد. حال شايد در يك مقطع تاريخي، يك طبقه اجتماعي تاثيرگذارتر باشد و در مقطع ديگر تاريخي، يك طبقه ديگر اجتماعي.
يكي از تحولاتي كه جامعه به خود ديده و شما هم در خلال صحبتهايتان به آن اشاره كرديد گسترش شهرنشيني بوده است. آيا اين پديده يكي از نمادهاي توسعه است؟
خيليها معتقدند كه يكي از آثار و تبعات توسعه، گسترش شهرنشيني است. اما من خيلي به اين امر اعتقاد ندارم. چون در خيلي از كشورهاي توسعهيافته به روستاها توجه ويژهيي شده و به خاطر امكاناتي كه در اختيار روستاييان قرار گرفت روستانشينان به شهرها مهاجرت نكردند. پس اينكه جمعيت شهرنشين كشور 70 درصد شده نشان توسعهيافتگي نيست. شهرهاي ما كه 70 درصد جمعيت كشور را در خود جاي دادند الان چه وضعيتي دارند؟ بسياري از شهرهاي كشور هنوز بافت سنتي خود را دارند و تنها به اين خاطر كه در قانون تعريف كرديم هر جا بيش از 5000 نفر جمعيت داشته باشد شهر محسوب ميشود تبديل به شهر شدهاند اما عملا شهرهاي تا 20 هزار نفري كشور بافت سنتي خود را حفظ كردهاند. اين شهرها بيش از آنكه شهر باشند يك روستاي بزرگ هستند. بنابراين نميتوانيم بگوييم تمام اين 70 درصد ويژگيهاي شهرنشيني را نيز دارند. در عين حال شهرهاي بزرگ ايران هم كه به عنوان كلانشهر شناخته شدهاند آيا واقعا مشخصات شهرهاي توسعهيافته را دارند؟ حال در تهران چون پايتخت كشور است بزرگراه و اتوباني كشيده شده اما در شهرهاي ديگر اوضاع چگونه است؟ آيا ميتوانيم بگوييم شهرنشيني در ايران نشان از توسعهيافتگي دارد؟ شهرهاي ما بسامان نيستند، امكانات درستي ندارند، از رفاه عمومي در آنها خبر چنداني نيست، در رفت و آمد مشكل جدي دارند، آلودگي صوتي و آلودگي هوا در اين شهرها غوغا ميكند. آيا اينها مشخصه توسعهيافتگي است؟ صرف اينكه شهر 3ميليوني 15 سال پيش ما تبديل به شهر 12 ميليوني شده يا شهر 15 هزار نفري تبديل به شهر 2 ميليوني شده كه نامش توسعهيافتگي نيست. اين مهاجرتها نتيجه عكس ميدهد. مهاجرتهاي بيرويه خود مانع توسعهيافتگي است.
در عين حال كه شهرهاي ما بيحساب و كتاب بزرگ شدهاند به نظر ميرسد روستاهاي ما نيز به فراموشي سپرده شدهاند. درست برخلاف كشورهاي توسعهيافته كه توسعه روستايي را در دستور كار خود قرار دادهاند. آيا اينطور نيست؟
البته روستاهاي ما در ابعادي توجه زيادي هم به خود ديدند. مثلا الان كمتر روستايي را ميبينيد كه برق و آب و راه نداشته باشد. خب اين اتفاق بزرگي است كه در اين سي سال اخير افتاده است اما آيا اتفاقات مثبت ديگري كه بايد رخ ميداد، صورت پذيرفت؟ آيا به ابعاد نرم افزاري توسعه نيز توجه داشتيم؟ ما از لحاظ سخت افزاري خيلي كار انجام داديم اما در كنارش بايد به بحث اشتغال در روستاها نيز توجه ميكرديم. بايد كاري ميكرديم كه روستايي در روستا بماند. مثلا برق و راه را به روستا برديم اما چون امكانات زندگي متناسب با عصر جديد را به آنها نداديم از همان راهي كه برايش ساختيم آنها را وارد شهرها كرديم.
و بالاخره آيا نتيجه توسعه ايراني در اين صدسال افزايش ميزان نابرابريها در جامعه نبوده است؟
وارد بعد اقتصادي نابرابريها نميشوم اما از بعد اجتماعي معتقدم كه نابرابريها به وجود آمده و به همين علت بحث عدالت اجتماعي بحث روز و مهمي در جامعه دانشگاهي است. ما بايد ببينيم عدالت اجتماعي چگونه برقرار ميشود؟ آمدند با طرحي به نام هدفمندي يارانهها عدالت اجتماعي برقرار كنند و فاصله را كاهش دهند اما عملا اين اتفاق نيفتاد. نهتنها اتفاق نيفتاد كه فاصلهها بيشتر هم شد. مردم ديدند كه اگر 45 هزارتومان يارانه گرفتند با حذف سوبسيدها بايد 100 هزار تومان روي آن يارانه ميگذاشتند و خرج ميكردند. يكي از گرفتاريهاي دولت كنوني هم همين بحث يارانههاست و نميداند كه آيا بايد اين سياست را ادامه دهد يا جلوي آن را بگيرد. به هرحال مردم چند سال است به گرفتن اين پول عادت كردهاند و در اينصورت اگر يارانه حذف شود دولت دچار بحران اجتماعي نميشود؟ اينها چالشهايي است كه براي دولت يازدهم پيش آمده و بايد با تدبير و خرد آنها را حل كند و در كاهش نابرابريها بكوشد.