به گزارش خبرنگار ديپلماسي عمومي و جنگ نرم خبرگزاري فارس، جوزف ناي عبارت در كتاب آينده قدرت به توضيح اين مطلب ميپردازد كه در عصر اطلاعات جهاني، قدرتهاي بزرگ نيازمند استراتژي "قدرت هوشمند" هستند، قدرت سخت اجبار و تحميل به علاوه قدرت نرمي كه اقناع و جذب را باعث ميشود. پيشرفتهاي تكنولوژيك براي بازيگران كوچكتر عرصه قدرت اين امكان را فراهم آورده است كه در سطح جهاني با ديگر قدرتها به رقابت بپردازند؛ از اين رو ميتوان نوعي بسط و انتشار قدرت را در سراسر جهان مشاهده كرد. ناي به چين اشاره ميكند و ميگويد كه اين كشور در سالهاي اخير به قدرت نرم روي آورده و با سرمايه گذاري روي آن جايگاه خود را در عرصه جهاني تقويت كرده است. ناي در سال 2007 گفت كه هو جينتائو رئيس جمهور چين از سرمايه گذاري روي قدرت نرم حمايت كرد و "كه در بازيهاي المپيك 2008 بنجينگ و نمايشگاه شانگهاي، اين سرمايه گذاري به خوبي كارگر افتاد." اما به گفته ناي همه "اين قدرت نرمي كه چين فراهم آورده بود" پس از آنكه "ليو زيابو"، برنده جايزه صلح نوبل و يكي از منتقدين دولت چين، را دستگير و حبس كردند، از بين رفت. "آنچه كه در داخل خاك خود انجام ميدهيد به شدت بر تقويت يا تضعيف اقداماتي كه در عرصه بينالملل انجام ميدهيد يا در صدد انجام آن هستيد، تأثير گذار است." شكل و ساختار بازيگران غير دولتي همچنان نا مشخص است. با اينكه نوعاً تصوري بدي از اين بازيگران در ذهن داريم ـ گروههاي تروريستي مانند القاعده ـ اما نيروهاي مثبت انديش و بي خطري نيز در اين ميان وجود دارند. سازمانهايي مانند اوكسفام و بنياد بيل و مليندا گيتس، خارج از حكومت براي از بين بردن گرسنگي و درمان بيماران، تلاش ميكنند. "دولتها همچنان مهمترين بازيگران عرصه بينالمللي به شمار ميروند، اما از آنجا كه تكنولوژي موانع بسياري را از سر راه برداشته است، به تازگي بازيگران جديدي پا به اين عرصه نهادهاند. براي مثال، بيست يا سي سال پيش، اگه ميخواستيد از كشور خود با فردي در كشور ديگر تماس تلفني برقرار كنيد، به لحاظ تكنولوژيكي قادر بوديد، اما هزينه گزافي را بايد پرداخت ميكرديد. اما اكنون از طريق اينترنت و با هزينهاي بسيار ناچيز اين كار ممكن است." آن روزها كه يك يا دو قدرت بزرگ تمام امور دنيا را رقم ميزدند، به تاريخ پيوسته است. عرصه بينالمللي اكنون شاهد ظهور ملتهايي چون هند و چين است. "اگر به جهان سال 1800 بنگريد، متوجه ميشويد كه بيش از نيمي از مردم دنيا در آسيا زندگي ميكنند وبيش از نيمي از محصولات دنيا در همين قاره توليد ميشود." اما در دهه 1900، تصوير بسيار متفاوتي را مشاهده ميكنيد ـ نيمي از مردم دنيا همچنان در آسيا زندگي ميكنند، اما با حادث شدن انقلاب صنعتي، توليد محصول در شرق به 20 درصد كل محصولات دنيا، كاهش يافت. در قرن بيست و يكم، آسيا به حالت قبل، يعني در بر داشتن نيمي از مردم دنيا و نيمي از كل توليدات، بازگشته است. "اين چيزي است كه ميتوان آن را خيزش آسيا ناميد. در واقع اين بازگشت آسيا بوده كه يك روند كاملاً طبيعي است." ناي تأكيد دارد كه نميتوان پيشبيني كرد كه رشد چين و نزول نسبي آمريكا به منازعه خواهد انجاميد. چنين تغيير و تحولاتي "اغلب به فجايعي بزرگ ختم شدهاند." براي مثال "اگر ريشهها و منشأ جنگ جهاني اول را بررسي كنيد، ميبينيد كه بسياري از افراد معتقدند كه افزايش قدرت آلمان و به وجود آمد ترس و نگراني در انگلستان، منجر به اين جنگ شد." ناي اظهار اميدواري ميكند كه نميتوان گفت چين در صدد آن است كه "ناهار ما را بخورد يا به لحاظ نظامي و اقتصادي بر ما چيره شود." حداقل اينكه به اين زوديها چنين نخواهد كرد. برگزيدهاي از كتاب "آينده قدرت" جوزف ناي: رئيس جمهور اوباما در اولين سخنراني خود در سال 2009 اعلام كرد كه "قدرت ما از طريق به كار گيري محتاطانه آن رشد ميكند؛ امنيت ما از حقانيت هدفمان، تكيه بر توانمنديهايمان و تكامل خصلت خودداري و بردباري در ما، ناشي ميشود." هيلاري كلينتون، وزير امور خارجه نيز اظهارات مشابهي كرد كه "آمريكا نميتواند بسياري از مسائل دشوار را به تنهايي حل كند و جهان نيز بدون كمك آمريكا نميتواند آنها را از سر راه بردارد. ما بايد از آنچه كه "قدرت هوشمند" ناميده ميشود استفاده كنيم؛ به كار گيري همه اسباب و وسايلي كه در دسترس ما هستند." پيش از اين در سال 2007، رابرت گيتس، وزير امور خارجه وقت از دولت خواست كه بودجه و توجه بيشتري را به ابزارهاي قدرت نرم اختصاص دهد؛ از جمله ديپلماسي، كمكهاي اقتصادي و ارتباطات. چرا كه قدرت نظامي به تنهايي نميتواند از منافع آمريكا در سراسر جهان، صيانت كند. وي اظهار داشت كه هزينههاي نظامي تا آن زمان به بيش از نيم ترليون دلار در سال رسيده است، كه در مقايسه با بودجه 36 ميليارد دلاري وزارت خارجه، رقم بسيار كلاني است. وي تأكيد كرد كه "من تلاش ميكنم كه ظرفيت خود را در به كار گيري قدرت نرم بالا برده و به صورت شايستهتري آن را با قدرت سخت تلفيق كنيم." اين به چه معناست؟ عملكرد قدرت به چه نحو است و در قرن بيست و يكم چه تغيير و تحولاتي را به خود ميبيند؟ براي پاسخ دادن به اين سؤالات لازم است كه فهمي بهتر از قدرت به دست آوريم و تعاريف متداول در بسياري از مباحث فعلي را كنار بگذاريم. اجازه دهيد با دو مثال، يك مثال شخصي و يك مثال عمومي، آغاز كنم. در اواسط دهه 1970، فرانسه متعهد شد كه پاكستان را در ايجاد تأسيسات فراوري هستهاي به منظور توليد پلوتونيوم ياري كند؛ از اين ماده هم ميتواند در جهت اهداف صلح آميز بهره برد هم ميتوان از آن بمب هستهاي توليد كرد. دولت فورد كه از گسترش تسليحات هستهاي نگران بود، تلاش كرد كه با دادن وعده فروش جنگندههاي فوق پيشرفته به پاكستان، ايجاد اين تأسيسات را متوقف سازد، اما پاكستان اين پيشنهاد را رد كرد. دولت فورد و همچنين دولت كارتر تمام تلاش خود را به كار گرفتند تا با فشار آوردن به فرانسه مانع فروش اين تأسيسات به پاكستان شوند، اما فرانسه مقاومت كرده و مدعي بود كه فروش اين تأسيسات كاملاً قانوني است چرا كه به منظور استفاده صلح آميز به كار گرفته خواهد شد. هيچ يك از تلاشهاي آمريكا به نتيجه نيانجاميد تا اينكه در سال 1977، من به عنوان مشاور منع گسترش تسليحات هستهاي در دولت جيمي كارتر مشغول به كار شدم و قرار شد اسناد جديدي را مبني بر اينكه پاكستان تلاش ميكند به تسليحات هستهاي دست يابد، در اختيار مقامات فرانسوي قرار دهم. يكي از مقامات فرانسوي پس از مشاهده اين اسناد به من گفت كه اگر اين مدارك صحت داشته باشد، فرانسه ميبايست راهي پيدا كند كه ايجاد اين تأسيسات را متوقف سازد. در نهايت وي به گفته خود عمل كرد و ساخت اين تأسيسات به پايان نرسيد. آمريكا چگونه اين هدف مهم را محقق ساخت؟ هيچ تهديدي به كار گرفته نشد. هيچ رشوهاي پرداخت نشد. سياست چماق و هويج هم در دستور كار قرار نگرفت. رفتار فرانسه تحت تأثير اقناع و اعتماد سازي تغيير نمود. من درگير اين ماجرا بودم و شخصاً اين اتفاقات را مشاهده كردم. چنين اقداماتي به ندرت با آنچه كه معمولاً در مورد به كار گيري قدرت در بيشتر مقالات و كتابهاي سياست خارجي مشاهده ميكنيم، تطابق دارد؛ چرا كه اين مقالات و كتب اقناع را به عنوان يكي از اشكال قدرت نمينگرند چرا كه اقناع "ضرورتاً يك روند فكري و احساساتي است." در آگوست سال 2008، چين و روسيه دو مدل كاملاً متفاوت را براي به نمايش گذاشتن قدرت خود به كار گرفتند. همانطور كه دومنيك موسي، تحليلگر فرانسوي، در نشريه تايم نوشت، "در حالي كه چين تلاش ميكرد با تعداد بسيار مدالهاي خود كه در بازيهاي المپيك به دست آورده بود جهانيان را تحت تأثير قرار دهد، روسيه با به نمايش گذاشتن برتري نظامي خود ميكوشيد جهانيان را متأثر سازد ـ قدرت نرم چين در برابر قدرت سخت روسيه." برخي از تحليلگران معتقدند كه اشغال گرجستان به دست روسيه ثابت كرد كه قدرت نرم و قدرت سخت نظامي، "هيچ ارتباطي با يكديگر نداشته و سنخيتي با هم ندارند." در واقع، اين ماجرا در بلند مدت براي اين دو كشور (چين و روسيه) بسيار پيچيدهتر خواهد شد. دست يازيدن روسيه به قدرت سخت، از مشروعيت اين كشور كاسته و بذر ترس و بي اعتمادي را در ميان بسياري از كشورهاي جهان گسترانيد. همسايگان اروپايي اين كشور بسيار محتاطتر شدند. يكي از مهمترين عواقب رفتار روسيه، پاسخ مثبت لهستان به سيستم موشكي ضد بالستيك آمريكا بود. هنگامي كه روسيه در مورد گرجستان از ديگر اعضاي سازمان همكاري شانگهاي درخواست كمك كرد، چين و ديگر اعضا حمايت خود را دريغ كردند. يك سال بعد، يكي از تحليلگران اظهار داشت كه درخواستهاي روسيه از همسايگان خود، چندان جذاب و فريبنده نبود كه آنها را به همكاري وادارد. "ايدهآل اين بود كه پيشنهاد سياسي و اقتصادي جذابي براي اين همسايگان ارائه ميكرد." الكسي موخين (Alexei Mukhin)، يكي از تحليلگران روسي اينطور جمع بندي ميكند كه "عشقي كه با پول خريداري شده، چندان دوام نميآورد، چرا كه عشقي است خريداري شده. چنين عشقي قابل اتكا نيست." در مقابل چين، در پايان ماه آگوست با به دست آوردن جايگاه برتر در بازيهاي المپيك، قدرت نرم خود را به حداكثر رساند. در اكتبر سال 2007، رئيس جمهور هو جينتائو اعلام كرد كه در صدد افزايش قدرت نرم چين است و بازيهاي المپيك نقش مهمي در اين استراتژي بازي خواهد كرد. با تأسيس صدها مؤسسه كنفسيوسي به منظور ترويج فرهنگ چيني در سراسر دنيا، افزايش پخشهاي راديويي تلويزيوني بينالمللي، جذب دانشجويان خارجي به دانشگاههاي خود و به كار گيري ديپلماسي نرمتر در قبال همسايههاي خود در جنوب شرق آسيا، ميتوان گفت چين سرمايه گذاري هنگفتي روي قدرت نرم خود كرده است. نظر سنجيها نيز نشان ميدهد كه مشروعيت و اعتبار بينالمللي چين افزايش يافته است. چين با همراه ساختن رشد قدرت سخت خود با سرمايه گذاري روي قدرت نرم، تلاش ميكند كه با استفاده از قدرت هوشمند ايده "خيزش صلحآميز" را مطرح سازد و از تعادل قدرتي كه تنش زا و بحث انگيز است، جلوگيري كند.