'چارلز كوپچان/ Charles Kupchan' در این مقاله آورده است: موازنه قدرت درجهان به سرعت درحال تغییر است.چین وسایركشورهای در حال توسعه با شتاب زیاد از پله های قدرت بالا می روند.دراین میان، سه ستون جهان غرب، یعنی آمریكا، اروپاوژاپن، باركود اقتصادی مداوم و رای دهندگان ناراضی مواجه اند.
اما به رغم اذعان گسترده به تغییر چشم انداز جهان، دیدگاه های متفاوتی در باره قدرت های غالب آینده وجود دارد. در ادامه قرن بیست و یك چه كسی قدرت غالب بر جهان خواهد بود؟
بسیاری ازتحلیلگران پیش بینی می كنند كه قرن بیست ویكم به چین متعلق است، كشوری كه چندین دهه رشد اقتصادی تاثیر گذارش این تصور را به وجود آورده كه نمی توان ظهور و افزایش قدرت آن را متوقف نمود.
بیشتر سیاستمداران آمریكایی و نیز مفسرانی نظیر 'رابرت كاگان' و 'رابرت لیبر' همچنان معتقدند كه سلطه آمریكا ادامه خواهد یافت. آن ها بر این عقیده اند كه اقتصاد آمریكا به سرعت احیا خواهد شدوبرتری نظامی آمریكا بی رقیب باقی می ماند. اما رقبای آمریكا در زمینه رهبری جهان هند و برزیل هستند.هند تا سال 2025 بیشترین جمعیت جهان را خوهد داشت واین درحالی است كه برزیل از منابع فراوان و شرایط ژئوپولیتیكی مطلوب برخوردار است.هردوكشوردولت های دموكراتیك دارند كه شرایط حكومتی لازم برای تسلط را برای شان فراهم می كند.
عدم اتفاق نظر درباره این كه كدام كشور بر جهان تسلط خواهد داشت، قابل توجیه است. زیرا قرن بیست و یكم تحت تسلط هیچ كشوری قرار نخواهد داشت. آمریكا همچنان ازقدرت خوبی برخوردار خواهد بود، اما دوره رهبری غرب رو به پایان است. در این میان، هیچ یك از كشور های درحال ظهور ازتركیب قدرت مادی و ایدئولوژیكی لازم برای رهبری جهان برخوردار نیستند.
اگرچه این كشورها با هدف هماهنگ سازی سیاست ها و تقویت توان خود گروه جدیدی را تشكیل داده اند كه به 'بریكس' (متشكل از برزیل، روسیه، هند، چین، آفریقای جنوبی) موسوم است، اما از دیدگاه منسجمی درباره آینده برخوردار نیستند. آن ها به خوبی می دانند كه تداوم رهبری غرب در جهان برایشان قابل قبول نیست، اما احتمال دستیابی به یك دیدگاه مشترك درباره جایگزینی این قدرت بسیار اندك است.
این قرن متعلق به آمریكا، چین، هند، برزیل و یا هیچ كشور دیگری نیست. به عبارت دیگر، این جهان، جهان هیچ كس نخواهد بود.
آمریكا به دلیل اقتصاد ترمیم پذیر، جمعیت رو به افزایش، و تفوق نظامی، طی دهه های آتی یكی از رتبه های برتر را خواهد داشت. با این وجود، برتری كه آمریكا و متحدان غربی آن از زمان جنگ جهانی دوم تاكنون بهره مند بوده اند به سرعت رو به كاهش است.
طی نیمه دوم قرن بیستم، معمولا دو سوم تولیدات جهان به جبهه متحدان غربی متعلق بود. اكنون این میزان به نصف كاهش یافته و این كاهش به زودی از نصف نیز بسیار كمتر خواهد شد.
درسال 2010از5اقتصاد برترجهان، 4اقتصاد متعلق به دولت های توسعه یافته غرب، یعنی آمریكا، ژاپن، آلمان و فرانسه بود. تنها یك كشور در حال توسعه، یعنی چین، كه رتبه دوم را دارد، حائز شرایط عضویت در این باشگاه انحصاری است.
طبق برآورد گروه بانكداری و سرمایه گذاری بین المللی'گلدمن ساكس'، در سال 2050، آمریكا تنها قدرت غربی حاضر در گروه 5 تایی قدرت های برترجهان خواهد بود.آمریكا،هند، برزیل و روسیه با فاصله ای زیاد پس ازچین قرارخواهند گرفت.
ابعاد اصلی این تغییر به زودی رخ خواهد داد. انتظار می رود ثروت چین تا نیمه دوم دهه آینده از آمریكا نیز فراتر رود. بانك جهانی پیش بینی می كند كه تا سال 2025، دلار، یورو و یوآن واحد های پول در سیستم پولی 'چند ارزی' جهان را تشكیل خواهند داد.
گلدمن ساكس نیزمعتقد است كه تولید ناخالص ملی چهار كشور در حال توسعه برزیل، چین، هند و روسیه تا سال 2032 معادل سهم كشورهای پیشرو صنعتی امروز خواهد بود. بی تردید آمریكا از ركود فعلی نجات خواهد یافت اما در تغییری فاحش در سلسله مراتب قدرت جهان در یك اقتصاد جهانی ادغام خواهد شد.
اگر قرار باشد، چین همچنان در راس اقتصادهای جهان باقی بماند، پس چرا نباید این قرن را قرن چین نامید؟ جاذبه كاپیتالیسم چین تحت تاثیر عدم مشروعیت دموكراتیك این كشور خنثی خواهد شد. موفقیت چین نیز به دارایی هایی وابسته است كه سایر كشورها از آن ها محرومند: اخلاق اجتماعی باریشه های عمیق درفرهنگ كنفسیوسی، دیوان سالاری و رهبری مبتنی بر شایسته سالاری، نیروی كار فراوان و زیر ساخت های صنعتی و حمل و نقل عالی.
علاوه بر این، گرچه پكن به تلاش خود برای توسعه نفوذ بر مناطق اطراف خود ادامه می دهد، اما نژادپرستی چین حاكی ازآن است كه آمال برتری جویانه آن صرفا درقلمرو منطقه ای محدود خواهد ماند.
هند نیزمانند چین از نیروی كار فراوان برخوردار است. دموكراسی نیز جاذبه ای بین المللی به آن داده كه چین فاقد آن است.اما نهادهای دموكراتیك هند نیز می توانند مشكلاتی را به وجود آورند. دیوان سالاری كسالت آور، لایه بندی های اجتماعی، نابرابری وتنوع چشمگیر زبانی و قومی دولت هند را ضعیف وناتوان كرده است. دهلی نو ازهیچیك ازقابلیت های هدفمند پكن برخوردارنیست.
فقدان حكومت درست در این كشور باعث كاهش رشد و ظهور موانع بر سر راه آن خواهد شد.
هند نیز در منطقه پرخطری واقع است كه پیشرفت های ژئوپولیتیكی اش را محدود خواهد كرد. رقابت وبحث های مربوط به اراضی با چین، خصومت آشكار پاكستان و نزدیكی به افغانستان موجب محدود شدن سیاستمداری دهلی نو و جلوگیری از نفوذ آن در نقاط دور دست خواهد شد.
برزیل از بسیاری جهات برای رهبری جهان مناسب ترین گزینه است. این كشور از دموكراسی پایدار وذخایر طبیعی، نیروی كار و زمین فراوان برخوردار است. دست كم درحال حاضر، برازیلیا قدم در راه توسعه گذاشته وآزادی اقتصادی را با برنامه های تعدیل كه با هدف از میان بردن نابرابری طراحی شده اند تركیب كرده است. برزیل رقیب ژئوپولیتیكی ندارد و در منطقه ای عاری از هرگونه جنگ میان كشورها واقع شده است.
اما برزیل نیز در رتبه های برتر قدرت های جهان نخواهد بود. انتظار می رود اقتصاد این كشور از اقتصاد چین در سال 2050 پنج برابر كوچك تر باشد. انزوای نسبی این كشور، برزیلیا را قادر می سازد كه از نزاع هایی كه در مناطق اوراسیا و غرب اقیانوس آرام نظیر چین، هند، روسیه و اندونزی رخ می دهد دور بماند.اما فاصله زیاد قلمرونفوذ برزیل را در این منطقه حساس محدود خواهد كرد. سرنوشت برزیل به تسلط منطقه ای ختم خواهد شد و آمال رهبری جهان برای برزیل محقق نخواهد گردید.
دست كم در شرایط كنونی كه گروه بریكس از نفوذی نسبی برخوردار است، هر یك از این قدرت های نوظهور مهم جهان در مسیر توسعه منحصر به فرد خود پیش خواهند رفت و منافع خود را دنبال خواهند كرد.نشست های بریكس كه به صورت منظم برگزار می شود خواستار برابری بیشتر ونظم جهانی عادلانه تر است. اما اعضای بریكس هنوز نه به صورت فردی و نه به صورت جمعی به صراحت اعلام نكرده اند كه این نظم چگونه باید باشد. چنانچه این كشورها دیدگاه خود را درباره ساختارجدیدجهانی پیاده كنند، احتمالا مشخص خواهد شد كه با یكدیگر بسیارمتفاوت بوده و همخوانی در دیدگاه هایشان وجود ندارد.
حداقل طی این دهه و دهه آتی، آمریكا در مقایسه با بریكس در حوزه مدیریت تعدیل قدرت جهانی حرف بیشتری برای گفتن خواهد داشت. اما عاقلانه ترین اقدام برای واشنگتن این خواهد بود كه به جای مبارزه علیه موج غیر قابل اجتناب تغییر وتلاش برای تمدید دوره سلطه خود، در جهت هدایت جهان به سوی اشكال جدید حكومت جمعی و همكاری گام بردارد.
بزرگ تر كردن این حلقه و رسیدن صلح آمیز به جهان بعدی از طریق طراحی به مراتب قابل قبول تر از یك هرج و مرج رقابتی است كه به ناگزیر در پی تلاقی چندین قطب قدرت و مفاهیم متفاوتی از نظم كه هر یك بدان قائلند، حاصل خواهد شد