گفتوگو با شهناز هاشمی، پژوهشگر ارتباطات در خصوص سواد رسانهای
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[26 May 2015]
[ دکتر شهناز هاشمی]
اتکابهیکرسانهخاص،میزانسوادرسانهایراکاهشمیدهد
محمدحسن خازنی، کارشناس ارشد مدیریت رسانه/ سواد رسانه ای از جمله موضوعاتی است که در کشور ما بسیار مغفول مانده و ضرورت دارد تا هرچه بیشتر به آن توجه بشود. سواد رسانه ای نه تنها از الزامات امروز دنیای رسانه است، بلکه به نوعی از الزامات زندگی در جوامع امروزین نیز هست چون دنیای امروز، دنیای ارتباطات، رسانه و اطلاعات است و برای زندگی در آن، باید از مسائل پیرامون آگاه بود. در همین زمینه با شهناز هاشمی، پژوهشگر و مدرس دانشگاه در حوزه سواد رسانه ای به گفت و گو پرداختیم.
برای ورود به بحث شاید لازم باشد بدانیم وقتی از سواد رسانه ای صحبت می کنیم، منظورمان چیست.
سواد رسانه ای به معنای کدگشایی از پیام های رسانه ای است، یعنی مخاطبان بتوانند از نظر هنری، ساختاری و سایر جنبه های ممکن و به طرزی آشکار، معنا و مفهومی که در پیام های رسانه ای وجود دارد را دریافت کنند و متوجه آن شوند. سواد رسانه ای نیز مثل سواد، به معنی دانستن نحوه تولید پیام رسانه ای و چیزهای دریافتی از آن است.
مثلاً شما پیام های رادیویی را در نظر بگیرید. این پیام ها صدا و موسیقی دارند. موسیقی انواع مختلفی دارد. طبیعتاً کسی که با موسیقی آشنایی دارد و به مسائل آن آگاه است، این پیام ها را خوب درک می کند اما کسان دیگری که این توانایی را ندارند، نمی توانند به درک لازم برسند و نتیجه ای که برای آنها از این وضعیت به دست می آید، تأثیرپذیری زیاد است.
در رسانه های تصویری، متن، تصویر، حاشیه تصویر و … داریم که هر کدام از اینها ویژگی ها و شرایط متفاوتی دارند. یک مثال در این زمینه مربوط به تبلیغات در استادیوم هاست. خیلی ها سؤال می کنند که چرا چنین تبلیغاتی در کنار زمین وجود دارند، چون همه بازی را می بینند و به این تبلیغات توجه نمی کنند. در صورتی که بیشترین تأثیر بر مخاطب را همین آگهی های کنار زمین دارند چون بر ناخودآگاه افراد تأثیر می گذارند در حالی که خود این افراد شاید اصلاً متوجه این موضوع نباشند. اینها مربوط به تکنیک های بصری ای است که کسی که تبلیغات خوانده، به خوبی از آنها استفاده می کند و شخصی که مخاطب قضیه است، فقط از آن تأثیر می پذیرد. گاهی خود کلمات در بسترهای متفاوت، معانی متفاوتی دارند که این امر حکایت از عمق اهمیت قضیه دارد.
خانم دکتر! با توجه به گفته شما نه تنها در ایران بلکه در همه جای دنیا، فقط متخصصان هستند که سواد رسانه ای دارند و مردم دیگر نمی توانند از چنین ظرفیتی بهره مند باشند.
قطعاً متخصصان چنین ظرفیتی دارند اما نکته ای که بسیار مهم است اینکه سواد رسانه ای یک طیف است. به این موضوع توجه داشته باشید. با توجه به این مسأله، همه افراد سواد رسانه ای دارند، حتی یک کودک هم از این توانایی بهره مند است اما با درجه خیلی پایین.
یک انسان عادی در هر جامعه ای سواد رسانه ای دارد چون براساس سهم و توانایی خود دست به تجزیه و تحلیل می زند و مصرف رسانه ای دارد، گرچه ممکن است با واژه مصرف و سواد رسانه ای آشنایی نداشته باشد. بنابراین نباید گفت که یک آدم عادی اصلاً با چنین مفهومی آشنا نیست. از طرفی یک استاد دانشگاه نیز سواد رسانه ای کامل ندارند. سواد رسانه ای یک طیف مخاطب محور است. هر مخاطبی باید به اندازه توانایی خود از آن بهره مند باشد تا تحت تأثیر هر پیام رسانه ای قرار نگیرد. در کشور ما نوجوانان و دانش آموزان هم باید در حدی باشند که تحت تأثیر همه چیز قرار نگیرند که البته ما در این قضیه ضعف بسیار داریم.
بنابراین یعنی ما در کشور خود در این حوزه ضعف داریم.
بله درست است. ما تازه در اول راه هستیم چون سواد رسانه ای یک دانش وارداتی است و ما باید شرایط بهره گیری از آن را فراهم کنیم.
مطلبی که می گویید نه تنها به این مفهوم ارتباط دارد، بلکه در زمینه سایر دانش ها و تکنولوژی های وارداتی نیز صدق می کند.
نکته مهم و درستی است. ما در ابتدا باید فرهنگ استفاده از محصولات و دانش وارداتی را فراهم کنیم و سپس دست به استفاده از آنها بزنیم.
به عنوان سؤال بعدی، آسیب هایی که به خاطر عدم سواد رسانه ای مناسب و کافی در جوامع به وجود می آیند، کدامند؟
رسانه با رسانه فرق می کند. در رسانه های تصویری، بیشترین آسیب این است که تمرکز آدم ها را ضعیف می کند. به خاطر همین حالت به انسان فرصت بازگشت دوباره برای تفکر و امکان تجزیه و تحلیل نمی دهد. رسانه های تصویری بیشتر رفتار محور هستند و مخاطبان از طریق آنها می توانند رفتارها را تقلید کنند و یاد بگیرند اما حسن هایی نیز می توان برای آنان متصور بود. به عنوان مثال از طریق همین نوع از رسانه هاست که به بهترین حالت می شود قوانین اجتماعی را به مردم جامعه یاد داد، کاری که از طریق فیلم صورت می پذیرد. اما همان طور که گفتم عیبی که در اینجا وجود دارد این است که در زمینه تمرکز، تحلیل و ارتقای توانمندی ذهنی افراد، ضعیف عمل می کنند. مثال دیگر در مورد رسانه های مکتوب است، مثل کتاب و روزنامه، به عقیده من حسن این رسانه ها بیشتر از عیب هایشان است. خوبی این رسانه ها این است که به انسان اجازه تمرکز می دهند و برای فهم محتوا و مسائلی که در آنها وجود دارد، امکان تمرکز است. مثلاً وقتی ما کتابی می خوانیم، این فرصت را داریم تا هر از چند گاهی برای درک موضوع آن فکر کنیم و به عقب برگردیم و مطالبی که خوانده ایم را مرور کنیم. بنابراین این رسانه ها باعث ارتقای فکر و پرورش روح افراد می شوند. اما از طرفی اشکال نیز به آنها وارد است چون همه مردم علاقه ندارند توانمندی ذهنی خود را بالا ببرند.
مثال دیگر در مورد اینترنت است. اشکالی که بر آن وارد است اینکه حوزه حریم خصوصی افراد در آن دچار تهدید می شود و امنیت افراد به خطر می افتد. افراد زیادی هستند که به اینترنت خیلی اعتماد دارند و اطلاعاتی را از خود در آن منتشر می کنند که افراد دیگر از آن سوءاستفاده می کنند.
یک بحث جدی در این حوزه نیز مربوط به «روابط عمومی» است. منظور من عدم بهره گیری درست از سواد رسانه ای در این حوزه و درست استفاده نکردن از مفهوم «روابط عمومی الکترونیک» است.
توجه داشته باشید که روابط عمومی یک ارتباط دوطرفه است. معنی این دوطرفه بودن این است که هم روابط عمومی ها و هم افراد جامعه در کنار هم از ظرفیت های آن بهره برداری کنند. خود روابط عمومی ها هر چقدر هم مجهز باشند تا زمانی که مردم خود را متناسب با اقتضائات روابط عمومی توانمند نکنند، فایده خاصی حاصل نخواهد شد. ما نمونه هایی داشتیم که خود اداره روابط عمومی در این حوزه و بحث روابط عمومی الکترونیک خوب عمل کرده است ولی چون مردم جامعه آمادگی پذیرش این ظرفیت ها را نداشته اند، نتیجه کاربردی و خاص به دست نیامده است. اما به وسیله راه هایی می توان این مشکل را برطرف کرد. در جامعه ما همیشه اجبار یا قانون گذاری مثمرثمر بوده است. مثال هایی در این زمینه وجود دارد. امروزه برای ثبت نام در دانشگاه، افراد مجبور هستند که به صورت الکترونیکی این کار را انجام دهند و دیگر از طریق مراجعه حضوری نمی شود این کار را انجام داد. مثال دیگر مربوط به پرداخت قبض گاز، آب و … است. قبلاً با مراجعه به بانک این امکان وجود داشت تا این کار به صورت دستی انجام می شود اما حالا دیگر هیچ بانکی قبول نمی کند تا به صورت دستی این کار را انجام دهد. افراد مسن نیز باید این کار را یا از طریق دیگری انجام دهند یا اینکه به هر طریقی که شده است آن را یاد بگیرند. در زمینه های دیگری مثل گرفتن جواز شهرداری، ثبت شرکت و مسائلی از این دست نیز همین داستان ها وجود دارد. بنابراین نتیجه ای که از گفتن این مطالب می گیریم این است که به مبحث «آموزش» توجه ویژه داشته باشیم. آموزش، نیاز اساسی جامعه ماست.
به نظرم یکی از دلایلی که باعث شده ما نتوانیم عمیق به بحث «روابط عمومی الکترونیک» بپردازیم، این است که مردم ما هنوز دوست دارند یا به عبارتی عادت دارند تا برای انجام کار خود به اداره مربوطه مراجعه حضوری داشته باشند و فکر می کنند که کارشان بدین شکل بهتر انجام می شود.
سخن شما در جای خودش درست است. البته ذکر این نکته مهم است که مردم ما باهوش هستند و در خیلی از مواقع بهترین تصمیم ها را اتخاذ می کنند. به هر حال ما کم کم باید یک سری از عادت ها را کنار بگذاریم و شیوه زندگی خود را در مقاطعی تغییر بدهیم.
البته خیلی از مواقع، در خود سایت های مربوطه که کار مردم مستقیماً با آنها ارتباط پیدا می کند نیز ایرادات بسیاری وجود دارد که افراد را تا حد کلافه کردن، درگیر خود می کند.
تمام این موارد باید در جای خود اصلاح شوند.
مطالعات نشان می دهد مفهوم سواد رسانه ای در دو کشور کانادا و ژاپن دارای جایگاه ویژه ای است و به آن خیلی بها می دهند. دلیل اهمیت موضوع در این کشورها چیست؟
این دو کشور در حوزه سواد رسانه ای پیشرو هستند. همان طور که می دانید کانادا در مجاورت با آمریکا قرار دارد و کانادایی ها همیشه دوست داشته اند که فرهنگ خود را حفظ کنند چرا که به خاطر همین مجاورت و نزدیکی، این انگاره وجود دارد که کانادا نیز جزئی از آمریکا و ایالت های آن هست. در کانادا، اولین گام در حوزه سواد رسانه ای با تشکیل انجمن سواد رسانه ای شکل گرفت. یکی از دلایل شکل گیری این انجمن و توجه به مسائل سواد رسانه ای این بود که مردم اسیر فیلم ها و به طور کلی محصولات رسانه ای آمریکایی که در کانادا موجود بود، نشوند و اصالت فرهنگی کانادا از دست نرود چون فیلم های آمریکایی یک سری مقاصدی دارند که این مقاصد، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است.
آموزش سواد رسانه ای در کانادا بسیار کاربردی است. مثالی برای شما می زنم. در کلاس های درس این کشور به دانش آموزان گفته می شود که «پدر شما چه شغلی دارد؟» «آیا دوست دارید که وضع پدرتان بهتر بشود؟» و بعد از پاسخ مثبت دانش آموزان به این سؤال به آنها گفته می شود که این کار از طریق فروش و تولید بیشتر پدرانشان صورت می گیرد. پس اهمیت اقتصادی موضوع برای آنان روشن می شود. سپس این موضوع را به کل کشور سرایت می دهند و می گویند که برای بهبود و ثبات وضع اقتصادی کشور نباید غرق در مصرف کالاهای آمریکایی شد و باید به محصولات بومی خودمان توجه بکنیم تا اقتصادمان دچار بحران نشود. پس باید به کالاهای آمریکایی «نه» گفت، چون اگر نه نگوییم، این آمریکایی ها هستند که سود فراوان اقتصادی خواهند داشت و سرمایه های خودمان هدر می رود. پس روشن است که مقاصد پشت پرده از فروش محصولات یک کشور خارجی در کشور دیگر غالباً اقتصادی هستند که توضیح آن داده شد.
از طرفی ما در کشور خودمان تمایل داریم که کالاهای خارجی مصرف کنیم و به خاطر آن حتی حاضریم جوانان مان بیکار باشند که خیلی جای تأمل دارد، در حالی که با خرید جنس ایرانی می توانیم به این امر کمک کنیم که دیگر جوانان ما با مشکل داشتن شغل مواجه نباشند و همچنین باعث شویم سرمایه های ملی ما رونق بگیرند و کارگر ایرانی نفع ببرد. حال این کارگر می تواند برادر من، فامیل من، دوست من یا هم وطن من باشد. غالب مقاصد رسانه ای که اقتصادی هستند از طریق «فرهنگ» منتقل می شوند. فرهنگ اقتصادی و مصرفی کشور نفوذگر در ذهن کشور مورد هجمه جاسازی می شود. وقتی خود مخاطب در این کشورها به سراغ فرهنگ نفوذی می رود و از آن استقبال می کند، کشور حمله کننده خیلی راحت به اهداف خود دست یافته و احتیاج به هیچ زحمت خاص دیگری ندارد.
ژاپن برخلاف کانادا، بیشتر روی تکنولوژی رسانه ای کار کرده تا محتوا. کانادا بیشتر روی محتوا کار کرده است. دوست دارم در اینجا از کشور هنگ کنگ نیز نام ببرم. آنها نیز بیشتر به محتوا توجه کرده اند. ژاپنی ها بیشتر به سمت مک لوهان گرایش دارند و مک لوهانیسم را اختیار کرده اند چون مک لوهان به تکنولوژی و خود رسانه اهمیت می داد و همان طور که در جریان هستید، معتقد به این بود که «خود رسانه پیام است».
به نظر من یکی از دلایل موفقیت ژاپن در استفاده از تکنولوژی این بوده که به خوبی آن را از کشورهای پیشرفته صنعتی استقبال کرده است. سپس دست به یک فرهنگ سازی اصولی زده و بعد از آن، تکنولوژی مورد نظر را متناسب با شرایط خود درآورده است و آن را در اختیار مردم قرار داده است. و تا جایی پیشرفت کرده است که خودش تبدیل به یکی از غول های تکنولوژی دنیا شده است.
سواد رسانه ای دوشق دارد: کدگذاری و کدگشایی، ژاپن بر روی کدگذاری و تولید کار کرده است ولی ما فقط بر روی کدگشایی کار کرده ایم.
به نظر شما، سواد رسانه ای چه تأثیری بر تسریع توسعه اجتماعی دارد؟
عامل توسعه آدم ها هستند. هر جامعه ای که بخواهد به توسعه سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی دست پیدا کند، قطعاً باید از نیروهای انسانی خود در این راه بهره ببرد، در غیر این صورت به نتیجه ای نخواهد رسید. برخورد ما با رسانه ها بهره ببرد، در غیر این صورت به نتیجه ای نخواهد رسید. برخورد ما با رسانه ها و چگونگی استفاده از آنها، مهارت بسیار مهمی است که بر سیاست، اقتصاد، فرهنگ و … تأثیر شایانی دارد.
یک مثال در حوزه سیاست برای شما می زنم. ما کشوری داریم که در آن دموکراسی برقرار است و دلیل آن، انتخابات گوناگونی است که در آن برگزار می شود، مثل انتخابات ریاست جمهوری، مجلس، خبرگان رهبری و … در موقع انتخابات، رسانه ها دست به تبلیغات متعدد می زنند و وقت زیادی را صرف این کار می کنند ولی خیلی از آنها مردم فریبانه است و خود مردم هم متوجه هستند که چنین وعده هایی هیچ وقت عملی نمی شوند. پس نقشی که مردم در اینجا پیدا می کنند این است که عزم خود را به منظور انتخاب درست تر جزم کنند، یعنی نقش شان پررنگ تر می شود و این حالی از رشد سیاسی آنها خواهد بود.
بحث شما مربوط به ظرفیت های حکومت در فراهم کردن زمینه استفاده مردم از رسانه هاست؟
انتخابات مبنای دموکراسی است اما کافی نیست بلکه بلوغ مردم نیز خیلی در آن تأثیر دارد. مردم وقتی می توانند درست انتخاب کنند که به اطلاعات درستی دسترسی داشته باشند. بدون اطلاعات درست، کشور ضرر بزرگی می کند. مردم با اطلاع درستی که دارند می توانند براساس قضاوت خودشان دست به انتخاب بزنند.
فضای مجازی هم در اینجا به عنوان یک رسانه غیررسمی تأثیر بسیاری دارد.
به نکته مهم اشاره کردید. اتفاقاً در کشور ما، رسانه های غیررسمی خیلی کاربردی هستند.
ولی متأسفانه نمی توانیم از این فضا به دلیل محدودیت موجود به خوبی استفاده کنیم.
اگر بگوییم فضا در این حوزه باز نیست، خود حاکی از یک سواد رسانه ای است. اینکه به محدود بودن هم آگاهی داشته باشیم خیلی خوب است.
با این سخن شما این سؤال به ذهن متبادر می شود که توانایی های مرتبط با سواد رسانه ای کدامند؟
ما به عنوان پژوهشگران و مدرسان این حوزه، اولین چیزی که توصیه می کنیم این است که افراد خود را محدود به یک کانال رسانه ای نکنند و از چند کانال گوناگون استفاده کنند. اینکه من فقط خواننده یک روزنامه، مجله، سایت و … باشم، کاری پر از اشکال است چرا که عصر، عصر ارتباطات و رسانه است و با وجود چنین تعدد رسانه ای، اصلاً برای افراد و به خصوص متخصصان رسانه متناسب نیست که خود را محدود به یک رسانه یا تعداد کمی از رسانه ها کنند. البته این منافی این قضیه نیست که افراد یک جامعه علاقه مند به یک روزنامه یا مجله و به طور کلی یک رسانه خاص باشند. چنین چیزی هیچ مشکلی ندارد ولی باز هم باعث نمی شود که سراغ دیگر رسانه ها نرویم. اگر خود را محدود کنیم، تنها باعث شده ایم که از دانش و آگاهی خود پیرامون مسائل گوناگون کم کنیم. اتکا به یک رسانه خاص، میزان سواد رسانه ای مخاطب را کاهش می دهد. ما باید این رسانه ها را با یک دیگر مقایسه کنیم و شباهت ها و تفاوت هایشان را دریابیم. وظیفه متخصصان رسانه سنگین تر است چرا که از آنها انتظار می رود تا به تجزیه و تحلیل هم بپردازند.
دومین چیزی که توصیه می شود این است که به همه چیز شک کنیم و هیچ چیز را به طور قطعی درست یا غلط ندانیم. طبیعتاً این امکال در گذشته وجود نداشت چرا که رسانه ها زیاد نبودند و آزادی به معنای امروزین وجود نداشت و همه باید از حکومت ها و عواملشان پیروی می کردند اما امروزه اصلاً درست نیست که چنین برداشتی وجود داشته باشد. مخاطب امروزی حق دانستن و انتخاب دارد و آگاه است. بنابراین نمی توان همه چیز را به او تحمیل کرد و او در مقابل این قضیه مقاومت خواهد کرد. از طرفی مخاطب امروزین دیگر نباید دست به برداشت گزینشی بزند، بلکه همان طور که گفتم باید به همه چیز شک کند و همه رسانه ها را بسنجد و با آگاهی هرچه تمام تر دست به انتخاب بزند. سومین چیزی که بسیار توصیه می شود این است که افراد با دیگران صحبت بکنند. خود این صحبت کردن باعث افزایش دانش و آگاهی می شود. چه بسا آدم ها خیلی از مسائل را نمی دانستند و پس از صحبت و مشورت با دیگران از آنها اطلاع حاصل کرده اند. این راه خیلی برای ارتقای توانمندی فکری و بهبود سواد رسانه ای مفید فایده خواهد بود.
درست است که برای این سه موردی که گفتید اولویت بندی کنیم؟
خیر. فکر می کنم که این کار درست نیست چرا که مشغله اول مردم ما رسانه نیست. آنها در ابتدا درگیر مسائل اقتصادی و کاری زندگی خویش هستند و کارشان رسانه نیست تا فقط برای آن وقت بگذارند و صحبت هایی که ما کردیم را اجرا کنند و بسنجند. ممکن است که آنان در طول روز فقط نگاهی به روزنامه ها بیاندازند و مطالبی که مورد پسندشان هست را بخوانند و سپس روزنامه را کنار گذاشته و به بقیه کارهای خود برسند. در مورد شنیدن اخبار نیز همین طور است.
بحث سواد رسانه ای در کشوری مثل ژاپن یا آمریکا بالاست. روزنامه خواندن در ژاپن برای مردم یک عادت است و همیشه در سبد خانوار در این کشور، خرید روزنامه و مطالعه آن موجود است. از طرفی در کشور فرانسه کتابخوانی بسیار رایج است و حتی افراد مقید به این هستند که در بیرون از خانه نیز مطالعاتی داشته باشند و از وقت های مرده خود استفاده کنند. نمونه حرفی که می زنم را در متروی شهرهای فرانسه می توان مشاهده کرد که در دست تعداد زیادی از افراد کتاب وجود دارد و مشغول مطالعه هستند. اما در متروی تهران تعداد بسیار کمی مشغول مطالعه هستند و اگر هم کسی دارد روزنامه می خواند بقیه افراد با تعجب به مطالب آن نگاه می کنند تا بفهمند چه خبر است.
حرفی که می زنید حاوی نکته بسیار مهمی است که نشان از میزان و سطح فرهنگ جوامع دارد. چه خوب است که در مملکت ما نیز افراد عادت به کتاب خواندن پیدا کنند. راجع به تمام این موضوعات می شود ساعت ها بحث کرد.
سؤال بعدی درباره فرآیندهای شناختی موجود در آموزش سواد رسانه ای است. مثلاً فکر می کنم یکی از این فرآیندها، مربوط به فهم و نقد سبک های زندگی مصرفی است که در رسانه ها اشاعه می یابد.
ما اصلاً در سیاست هایمان آموزش نداریم، یعنی آموزش سواد رسانه ای. چنین وضعیتی، هم در مدارس و هم در دانشگاه ها وجود دارد. باید این شرایط را اصلاح کرد. ما در مدارس مان می بینیم که در مواردی خاص و در تعداد نه چندان زیادی از مدارس، در قالب های فوق برنامه، برای دانش آموزان فیلم می گذارند و سواد رسانه ای آنها را تا حدودی ارتقا می دهند.
در حوزه دانشگاه ها نیز باید بگویم که در حال حاضر فقط دانشگاه جامع علمی- کاربردی است که به مقوله سواد رسانه ای می پردازد و بقیه دانشگاه ها که بسیار نیز معتبر هستند اصلاً توجهی به چنین مفهوم مهمی نمی کنند. چرا باید این طور باشد؟ البته دانشگاه صداوسیما نیز یک کارهایی دارد می کند و چنین حرکت هایی را می توان در تلویزیون هم مشاهده می شود. مثلاً در آن به تدریس جلوه های ویژه پرداخته می شود یا در فیلم ها آن را نشان می دهیم تا خیلی ها فکر نکنند که تمام اتفاقات عجیب و غریبی که در فیلم ها می افتد واقعی است، بلکه از طریق همین جلوه های ویژه است که چنین اتفاقاتی در فیلم ها نمایش داده می شوند. مرز بین واقعیت و غیرواقعیت در تلویزیون خیلی مبهم است و لازم است تا از طریق چنین کارهایی خیلی از این اتفاقات برای آدم ها روشن شود.
راجع به کم کاری شدید در حوزه سواد رسانه ای در دانشگاه ها که به آن پرداختید، فکر می کنید که همچنان این ظرفیت در مهمترین نهاد علمی کشور وجود دارد تا به اصلاح این مسأله بپردازد؟
حتماً چنین ظرفیتی وجود دارد ولی متأسفانه وزارت علوم در تدوین سرفصل هایش کند عمل می کند. مثلاً ما در رئوس سرفصل های رسانه، «بحث های هنری» را به شدت مورد غفلت قرار داده ایم، در حالی که رسانه با هنر ادغام شده است. هنر در تار و پود بحث های رسانه ای قرار دارد بنابراین چگونه می توان از آن غافل بود. همین مثال به خوبی حاکی از نقص در کار ماست.
در آموزش رشته مدیریت رسانه در دانشگاه های ما هم این نقص وجود دارد. یک نقدی که به این رشته در کشور ما می توان وارد کرد، این است که به مسائل بصری، گرافیکی و به طور کلی هنری توجه خاصی نشده و این امر را در معدود کتاب های منتشر شده در این زمینه نیز می بینیم.
نقد شما درست است. در کتب منتشر شده نیز چنین نقص بزرگی وجود دارد. رسانه با خنر خیلی گره خورده است ولی ما این هنر را به ارتباطاتی ها یاد نمی دهیم.
نقش دولت در آموزش سواد رسانه ای چیست؟
بهترین کمکی که دولت در این زمینه می تواند انجام دهد این است که سیاست خود در رابطه با رسانه ها برای همگان شفاف کند.
منظور شما از این شفافیت به طور دقیق چیست؟
برای دولت ها سواد رسانه ای مردم، وقتی در رابطه با کانال های تلویزیونی فرامرزی قرار می گیرند، بسیار پسندیده و مناسب است و حتی لازم است که مردم هرچه بیشتر تلاش کنند تا آگاهی خود را افزایش دهند و ظرفیت هایی فراهم شود تا مردم بتوانند اطلاعات بیشتری در این باره کسب کنند و در نهایت دست به حمایت از سیاست رسانه ای کشور خود بزنند. اما وقتی مخاطب به چنین ابزاری تجهیز می شود، این توانایی را دارد که رسانه های داخلی را نیز نقد کند. اینجاست که دولت نگران می شود و از نظر او مناسب نیست که مردم رسانه های داخلی را نقد کنند. نتیجه ای که از این وضعیت به دست می آید این است که دولت نمی داند سرانجام سواد رسانه ای را آموزش بدهد یا ندهد.
همین تفاوت ها در توانایی هاست که ارتباط دولت ها و افراد جوامع را تعین می کند. گاهی این ارتباط در یک فضای همراه با نقد منصفانه و سازنده و گاهی به دلیل همین مشکلاتی که وجود دارد اصلاً راه درستی را طی نمی کند.
نسبت بین سواد رسانه ای و تفکر انتقادی چیست؟
خیلی ها این دو را هم معنی می دانند. مقدمه انتقاد، فهمیدن است. باید پیام خوب فهمیده شود تا بتوان به درستی انتقاد کرد. فهم، یعنی کدگشایی خوب کردن و ما ابزاری هم برای نقد کردن داریم. ما باید معیار درست داشته باشیم تا بتوانیم نقدمان را با آن بسنجیم و این معیارها، نزد افراد و جوامع، متفاوت است. من به جای اصطلاح تفکر انتقادی از کلمه «شک» استفاده می کنم، چون که این کلمه کاربردی تر است و از طرفی تفکر انتقادی داشتن خیلی سخت است، مگر اینکه یک نفر کارش را بسیار خوب بلد باشد.
در مورد پیوند رسانه های جمعی با پدیده سواد رسانه ای مطلبی باقی مانده است؟
حضور رسانه ها ناخودآگاه بر سواد رسانه ای مردم تأثیر می گذارد. شما اگر به زمان جنگ جهانی دوم نگاه کنید متوجه خواهید شد که در آن زمان نظریه تزریق گلوله ای توسط دولت ها و حکومت ها به کار گرفته می شد و دیگران نیز هیچ ابزار دفاعی در مقابل آن نداشتند اما همان طور که قبلاً گفتم، شرایط امروز بسیار متفاوت با شرایط آن زمان است و مخاطبان رسانه ها دیگر در موضع دفاعی صرف نیستند. این همان سواد رسانه ای است که خود رسانه ها باعث ایجاد آن شده اند. ما به عنوان کسانی که به طور مداوم مشغول استفاده از رسانه ها هستیم، نسبت به پنج سال قبل، برخورد کاملاً متفاوتی با رسانه ها داریم. مخاطب امروزی به یک سری از رسانه ها اعتماد دارد و به یک سری دیگر از آنها اعتماد ندارد. این امر نشان از آگاهی روزافزون افراد جوامع دارد. نکته اصلی درباره این موضوع، اینجاست که مخاطب این اعتماد کردن و اعتماد نکردن را در اثر تجربه یاد گرفته است. به هر حال تجربه، بزرگترین معلم انسان هاست.
چه وضعیتی برای سواد رسانه ای در کشور ما پیش بینی می کنید و راه حل و ایده شما برای آینده این مفهوم در کشور چیست؟
آینده این حوزه را روشن می بینم اما باید به این موضوع توجه داشته باشید که سرعت حرکت ما به سوی جلو، کند است. ما در مقایسه با خیلی از کشورها خیلی عقب هستیم که باید فکری به حال آن بکنیم. در حوزه تکنولوژی، سرعت حرکت رو به جلوی ما از سرعت پیشرفت تکنولوژی در کشورهای پیشرفته خیلی عقب تر است. با تمام این حرف ها همیشه می توان به پیشرفت امور امیدوار بود و حوزه سواد رسانه ای هم از این قضیه مستثنی نیست.
شما نقش چه گروه یا نهادهایی را مهمتر می دانید؟
این کار در ابتدا باید از طریق خانواده شروع شود. یعنی از همان کودکی فرزند، خانواده به چنین مسأله ای توجه کافی کنند. سپس مدرسه هم در این زمینه دارای مسؤولیت می شود که به سهم خود نقش بسیار مهمی دارد. در مدرسه، معلمان از طریق درس های دانش آموزان می توانند چنین کاری انجام دهند و بعد از آن، این جاجعه است که وظیفه آموزش سواد رسانه ای را برعهده می گیرد. در این زمینه شاید مهمترین نقش را خانواده داشته باشد.
همواره لازم است که بازی های کامپیوتری، بازی های بدنی کودکان، نوجوانان و افراد دیگر مورد کنترل قرار بگیرد و همان طور که افراد برای خود رژیم بدنی در نظر می گیرند، رژیم رسانه ای آنها نیز کنترل شود. در جامعه ما تفاوت بین تغییر رسانه ها و سواد رسانه ای خیلی زیاد است که برای کم کردن این اختلاف باید کوشید.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: