در دوران پس از انتخابات که دوستان دیده و نادیده ی بسیاری در زندان بوده و هستند : مطالب ، تحلیل ها ، گفتگوها ، اعتراض ها و بسیاری مسایل دیگر در رابطه با این دوستان ابراز شده و می شود ولی به شخصه برآنم که در این نوشتار کوتاه از زاویه ای دیگر به موضوع زندانی شدن " عبداله رمضان زاده " بزرگ اصلاح طلب کرد بپردازم و مسئله را به گونه ای دیگر واکاوی کنم .
در تاریخ معاصر و بویژه از دهه ی 60 شمسی به بعد ، بنا به دلایل بسیار که فرصت طرح آنها در این مجال کوتاه نیست همواره حاکمیت چه مستقیم و چه غیر مستقیم و حتی از نگاهی دیگر چه خودآگاه و چه ناخودآگاه ، دیدگاه مثبت و خوشبینانه ای نسبت به مناطق کردنشین نداشته و به همین دلیل محرومیت های بیشماری بر این قسمت ها مستولی شده است ، نوعی دیدگاه امنیتی گونه بر دولت های گوناگون در ایران تزریق شده که بر آن اساس اصولاً اهل سنت در کل و بالاخص کردها قابل اطمینان نبوده و به هر صورت که شده فقط تحمل گردند و اگر هم صدایی از آنان بلند شد تا سرحد امکان خفه گردد ، این رویه گاه تند و گاه نرم تا دوران خاتمی ادامه داشت و آنگاه بود که رییس جمهور خاتمی با آن لبخند معروفش عنوان " ایرانی ترین ایرانیان" را به کردها داد ، عنوانی که به راستی ریشه در واقعیتی تاریخی و اجتماعی داشت ،خاتمی برای آنکه تعریف عملیاتی از قضیه انجام دهد و دینش را به کردها بخاطر آن رای شگفت آور و کوبنده شان که یادآور و نماد مظلومیت ، صلابت و اعتقاد کردها به فرایند دموکراتیزاسیون در ایران – علیرغم تمام نامهربانی های حاکمان – بود ادا کند مردی را به کردستان فرستاد که بیاید و اصلاحات و برطرف کردن نابرابریها را وسعت بخشد و آن کند که مردمان این دیار را اندکی آرامش دهد
و او کسی جز " عبداله رمضان زاده " نبود . به گواه بسیاری افراد و برغم تمام انتقادهایشان، دوران استانداری رمضان زاده در کردستان یکی از دوران هایی بوده است که مردم این دیار نسبتاً آسودند و لحظات خوشی شان نسبت به ناخوشی ها افزودن گرفت و حس اینکه بین استاندار بودن و کرد بودن در جمهوری اسلامی تناقضی لا ینحل است آرام آرام شروع به از بین رفتن کرد و رمضان زاده استراتژی جدید دفع حداقلی و جذب حداکثری را در دستور کار خویش قرار داد ، سیاستی که منجر به آب شدن آرام آرام یخهای روابط کردها و حاکمیت شد ، کردها داشتند باور میکردند که آری می توان با حاکمیت بر سر حقوق شهروندی شان به توافق رسید. با وجود تمامی بحران ها که برایش پیش آمد و پیش آوردند و با همه کاستی هایی که همواره در کار اجرایی پیش می آید مردم کردستان هنوز دوران رمضان زاده را به عنوان یک " خاطره و یادگار خوب " در ذهن دارند و به عنوان استانداری که به میان مردم آمد و از مردم بود و از آنان جدا نشد دوستش دارند ، در دوران دوم خاتمی بود که رمضان زاده رفت و سخنگوی دولت شد و کردها باور کردند که میتوان کرد بود و در جلسات هئیت دولت شرکت کرد و سخنگوی دولت بود ، خوشبین تر شدند ، خبرنگاران نیز به یاد دارند آقای سخنگو را که برای اولین بار پس از انقلاب با آن روحیه ی کردانه اش و با آن خوش رویی و بی ابهام سخن گفتن کرد وارش را که به میان آنان می آمد و صادقانه میگفت و میشنید و بسیاری از آنان نیز خاطره ی خوبش را در انبان ذهنشان دارند ... و گذشت و گذشت و گذشت تا آنکه در انتخاباتی عجیب آن نیامد که بایستی می آمد و همگان در شگفت شدند و آنان که شجاعانه تر و بی پرواتر و صادقانه تر به مملکت و آینده اش می اندیشیدند فریاد فغان برآوردند و آنان که نااندیش بودند با دربند کردن اینان خواستند سکوت برقرار سازند که نشد چون سکوت خواستنی است نه دادنی و اکنون رمضان زاده در بند است و دوستان ناخوش احوال حال او ...
دستگیری و در بند کردن رمضان زاده تنها در بند کردن او نیست ، این به منزله در بند و پر اندوه کردن حافظه ی جمعی کردها ست ، به منزله ی آنست که اصلاحات ممکن نیست و نمی توان هم کرد و هم استاندار بود به منزله ی پیام به کردهاست که : کردهای نازنین ! شما اشتباه کردید که می پنداشتید با آرامش و پیگیری فعال و مدنی بودن می توانید به خواسته های بر حق تان برسید ، به منزله ی آنست که در جایی که حتی سخنگوی دولت قبلی به خاطر اعتراض طبیعی و حق مندانه اش امنیت جانی و روانی ندارد شما کردها دیگر چه میگویید ! و این باورها اگر در جامعه ی کردها ریشه دار شود اولین مرتبه دودش به چشم حاکمان خواهد رفت و این آن نکته ایست که فراموش کرده اند و همچنان از " بند " می گویند و در بند می کنند .
اما در پایان حیف ام می آید از مقاومت مردانه و شجاعانه ی کردانه و انسانی اش چیزی نگویم ، " عبداله " از طرف اکثریت کردها و تمامی اصلاح طلبان کرد و همه آزادیخواهان میگویم : روسفیدمان کردی مرد ... روسفید دنیا و عقبایت باشی ...
• فرزند طلبه دانشجوی شهید مسلم جلالی زاده که قربانی تروریسم شد