بر اساس استفاده از اين الگو، معلم و يا تكنولوژيست آموزشى براى تدريس طراحى مى كند و تدريس بر اساس آن اجرا مى شود و سرانجام بازده آموزشى مورد ارزيابى قرار مى گيرد. بالاخره با استفاده از داده ها ارز يابى اصلاحات لازم به منظور بازدهى بيشتر طرح به عمل مى آيد.
اصول انتخاب رسانه هاى آموزشي
يكى از نگرانى هاى معلمان و آموزشگران در حيطه تكنولوژى آموزشى نحوه معيار انتخاب رسانه آموزشى مناسب مى باشد. به هنگام انتخاب وسايل كمك آموزشي، معلمان با چنان توده اى از امكانات و رسانه هاى آموزشى مواجه مى باشند كه اغلب انتخاب بهترين آنها چه از نظر اثر بخشى بر يادگيرى و پيشرفت تحصيلى فراگيران و چه از نظر هزينه-اثر بخشى آنها، كارى واقعاً دشوار مى باشد.براون و لوايز به طور خلاصه چند اصل عمومى را براى راهنمايى در انتخاب و استفاده از رسانه ها معرفى كرده اند كه عبارتند از:
1-هيچ رسانه،رويه،يا تجربه خاصى نمى تواند براى يادگيرى به تنهايى بهترين باشد.
2-در موقع انتخاب رسانه بايستى اطمينان يافت كه رسانه ى منتخب ، با اهداف رفتارى آموزشى هماهنگى دارد.
3-به خاطر داشته باشيد كه استفاده مؤثر از يك رسانه در امر آموزش يك موضوع مستلزم شناخت كافى آن رسانه و داشتن مهارت هاى لازم براى كار با آن مى باشد.
4-متناسب بودن رسانه انتخابى با روش تدريس مورد استفاده نيز بايد موقع انتخاب رسانه هاى آموزشى مد نظر باشد.
5-ترجيح ها و علاقه هاى شخصى نبايد در امر انتخاب رسانه آموزشى ، مؤثر اعمال شود.
6-بايد آگاه بود كه يك رسانه عالى ممكن است نتيجه خوبى ندهد، اگر در محيط آموزشى ضعيفى استفاده شود.
دكتر هاشم فر دانش موارد زير را در انتخاب رسانه آموزشى مناسب مؤثر دانسته است:
1-از آنجا كه رسانه ها به دليل رسانه بودنشان ، يعنى انتقال محتواى آموزشى از فرستنده به گيرنده، با هم تفاوتى ندارد ، بايد ساده ترين و ارزان ترين آنها را براى هر آموزشى انتخاب كرد.
2-گاهى خصوصيات ويژه ى محتوا، نوع خاص از رسانه را طلب مى كند.
3-گاهى خصوصيّات ويژه ى فراگيران نوع خاص از رسانه را طلب مى كند.
4-در انتخاب رسانه بايد به گرايش شاگردان به رسانه مورد نظر و برداشت آنان از نظر ميزان يادگيرى از طريق آن رسانه، توجه شود و در هر موردى پيش بينى هاى لازم براى انتخاب رسانه بهتر به عمل آيد.
5-گاهى مسايل اقتصادي، فرهنگى و غيره نوع خاصى از رسانه را طلب مى كند.
علاوه بر معيارهاى گفته شده ى بالا، هر رسانه آموزشى خود داراى معايب ومزاياى زيادى مى باشد و در امر پيشبرد يادگيرى و پيشرفت تحصيلى و همچنين ارايه عناوين و موضوعات خاص داراى توانمندى ها و نكات ضعف متعددى است . در اين راستا بايد هنگام انتخاب رسانه هاى آموزشى علاوه بر در نظر گرفتن نقاط پيشگفت و تناسب رسانه با اهداف رفتارى آموزشى اين نكات قوّت و ضعف رسانه ها نيز در نظر گرفته شود.
شاخص هاى اساسى علم
ارجاعات را شايد بتوان به عنوان اساسى ترين شاخص علم سنجى معرفى كرد، كه نشان دهندة ميزان تاثير علم توليد شده مى باشد. بر اساس ارجاعات يا استناد شاخص هاى اساسى ، علم تعريف مى شود. اين شاخص ها عبارتند از :
1-دانشمندان
2-مؤسسات
3-كشورها
4-مجلات
5-مقالات پر استناد
6-مقالات داغ
7-زمينه هاى تحقيق پيشتاز
لازم به ذكر است كه اين قسمت هر دو ماه يك بار ارزيابى مى شود و اگر موارد فوق الذكر توانستند آستانه لازم را كسب نمايند در فهرست باقى مى مانند.
نتقال و توسعه تكنولوژي
سير تكامل تكنولوژى همواره مستلزم پيشرفت علوم و توسعه ى مرزهاى دانش بشرى بوده است. در عين حال، رشد و توسعه ى علم و تكنولوژى نيز، لازم و ملزوم يكديگر و مستلزم يك جريان طبيعى است. گشايش ابواب و گسترش دامنه ى علوم، اگر چه از آرمان هاى هر يك از جوامع بشرى است، وليكن بدون كوشش براى توسعه ى تكنولوژي، به مفهوم«علم فقط براى علم» است. در عين حال، به كار گيرى و يا «به عاريت گرفتن» تكنولوژي، بدون اتكاء به مبانى علمى و تحقيقاتى خود، اگر چه مى تواند مبين تحول و نوآورى باشد، وليكن به مثابه يك ساختمان«بدون پي»خواهد بود .
انتقال تكنولوژى هاى نوين از يك جامعه پيشرفته علمى به يك جامعه سنتى و عوام، به مثابه كاشتن يك شاخه غير قابل «قلمه زدن» در خاك، و يا غرس يك نهال بدون ريشه در زمين است. زيرا، اين قلمه و يا نهال بدون ريشه، براى احياء و بقاى خود، مدتها مى كوشد تا بتواند ريشه بزند، ولى چون توان ريشه زايى نيافته. و راهى به ذخائر و رابطه اى با منابع لازم براى «تغذيه» و استقرار خود در خاك ندارد، لاجرم پس از مدتها تلاش و صرف وقت و انرژى براى بقاى حيات خود، پژمرده مى شود و مى خشكد.
از اين بابت فرض مى شود كه انتقال«صرف» تكنولوژى از يك سرزمين پيشرفته ى علمى به يك سرزمين غير پيشرفته و غير علمي،يك انتقال، نوآورى و اشاعه ى غير طبيعى است. حالت طبيعى اين انتقال و نوآوري،آن است كه تكنولوژى نوين فقط در محيطى مى تواند نشو و نماى عادى و مؤثر داشته باشد ، كه متكى بر منابع علمى همان جامعه و منتج از شرايط اجتماعى و اقتصادى حاكم بر آن باشد. بنابراين، توسعه و تكامل تكنولوژى پيشرفته فقط در جايى عملى امكان پذير بادوام مؤثر است كه بر مبناى توسعه علوم و دانش هاى پيشرفته در دل همان جامعه نضج گرفته باشد، يا حداقل، علوم و تكنولوژى هاى مربوط در درون همان جامعه،هر دو توأمان در حال رشد و تكامل باشند، تا سرانجام نهال تكنولوژى «ريشه دار» گردد.
تكنولوژى «بى ريشه»، ويا به عبارتى تكنولوژى «عاريتي» يا وارداتى و يا تحميلي، فقط زمانى در جريان توسعه يك سرزمين قابل استفاده و مؤثر است كه ريشه هاى آن همواره به همان منابع خارجى توليد كننده متصل باشد ، كه اين حالت هم فقط مى تواند تابع و ناشى از شرايط اقتصادي-سياسى حاكم بر پيوندها و روابط موجود فى مابين دو كشور يا جامعه ى «دهندة تكنولوژي» و «گيرنده ى » آن باشد. براى يك جامعه و يا يك كشور «گيرنده» آن قبيل تكنولوژى پيشرفته اى كه كليد آن در دست دانشمندان و يا تكنولوژيست هاى كشور «دهنده ى » آن باشد، رابطه ى فى مابين، به مفهوم يك وابستگى علمي-فنى و به صورت يك رابطه ى ناعادلانه وغير استوار، نيز به مفهوم يك وابستگى سياسي-اجتماعي-اقتصادى و يا شايد هم، نوعى استثمار باشد.
سير طبيعى پيدايش و توسعه تكنولوژى در يك جامعه انديشمند و پيشرو، عبارت از مبتنى كردن و متكى نمودن ريشه هاى آن تكنولوژى بر منابع علم موجود در ضمير همان جامعه است. به بيان ديگر، ابداع و نوآورى الگوهاى تكنولوژيك براى تحول و توسعه در يك جامعه، مى بايد مولد تلاش هاى علمى و محصول ابتكارات تحقيقاتى دانشمندان و پژوهندگان همان جامعه، و يا ثمره ى پژوهش هاى مربوط به تغيير و تحول وتطبيق اصول و مبانى تكنولوژى هاى پيشرفته وارداتى براى اشاعه در شرايط ويژه جامعه وارد كننده، به دست پژوهندگان و متخصصان و مجريان همان جامعه ى وارد كننده باشد.
هر جامعه داراى ويژگى هايى در فرهنگ و منابع انساني، محيطى و طبيعى خاص خود است و از اين لحاظ، پذيرش و اشاعه هر بخش از تكنولوژى بستگى به انطباق آن تكنولوژى با شرايط و ويژگى هاى فرهنگي، اجتماعى و طبيعى آن جامعه دارد. بدين سبب،همواره توصيه مى گردد كه هر نو آورى تكنولوژيك مى بايد متناسب با شرايط اقتصادى و اجتماعي، هماهنگ با توان هاى فني، و دمساز با فرهنگ غالب در جامعه بهره بردار باشد ، يا به ساده ترين عبارت، نوآورى هاى تكنولوژيك مى بايد متناسب با شرايط مردم استفاده كننده از آن باشد.
نتيجه
اگر چه در اغلب فرهنگ ها واژة تكنولوژى را به شناخت فنون و مهارت هاى فنى و يا فن شناسى معنى مى كنند، و در واقع معناى لغوى خود كلمه نيز همين است، و ليكن امروزه مفاهيم گسترده ترى از اين واژه در ارتباطات علمى و فنى در سطح جامعه رايج و يا قابل استنباط است.
تكنولوژى نه علم محض است و نه فن مطلق. تكنولوژى كاربرد علم در حوزه فنون و مهارت هاى كاربردى است.
علم، مجموعه اى از حقايق و واقعيات اصولي، و نيز مبانى و قواعد تعميم يافته ى مربوط به بيولوژى و فيزيولوژى يك پديده را مورد تفحص قرار مى دهدو نتيجتاً، «چراها» را پاسخ مى گويد. و حال آن كه تكنولوژي، در قالب اصول وقواعد و موازين علمي-كاربردى مربوط به آن پديده ى ، دانش فنى و يا روش ها و فنون مربوط به بهره بردارى هاى گوناگون از آن پديدة شناخته و تعريف شده را در زمينه هاى متنوع، ولى مرتبط ، جستجو كرده و به «چطورى و چگونگي» هاى آنها، پاسخ هاى علمى و امكان پذير مى دهد.از اين رو، مى توان اظهار داشت كه تكنولوژى منتج از علم است، در حالى كه اين نتايج (يعنى تكنولوژي) پس از رشد و تكامل مى تواند در اختيار حوزه هاى مختلف همان علم و ديگر زمينه هاى علم نيز قرار گيرد.
اين بدان معنى است كه گسترش دامنه هاى كاربردى علوم موجب رشد و كمال تكنولوژى شده و ماحصل آن به عنوان ابزار و راه وروش هاى مؤثرتر و مناسب تر، در جهت توسعه مرزها و حوزه هاى علوم مختلف به كار گرفته مى شود.
علم بشر تاريخى كهنسال دارد،و تكنولوژى متناسب با آن نيز «هم-عصر» ولى متاخر بر پيدايش علم، تكامل يافته است. ادعا مى كنيم كه علم و تكنولوژى هر دو پيشرفت كرده اند، در حالى كه علم هميشه مقدم بر تكنولوژى بوده و مى باشد،ضمن اين كه همين تكنولوژى منتج از زمينه هاى علمى هم، در خيلى از موارد به عنوان ابزارى براى توسعه همان علم و علوم مختلف ديگر به كار گرفته مى شود.
جواامع پيشرفته، ظاهراً با متانت و به آرامي، و باطناً باشتاب و هيجان، هر لحظه به توسعه و پيشبرد علوم و تكنولوژى هاى مبتنى بر آن مشغول هستند، و تدريجاً سلطه علمى خود بر جوامع غير پيشرفته و در حال پيشرفت را افزايش مى دهند. در اين حال، جوامع تازه بيدار شده ى جهان در حال توسعه نيز براى احياء و بهره بردارى از منابع موجود و مستعد، و به منظور احراز يك موقعيّت علمى نوين براى خود، در تلاش مستمر هستند.زيرا، آگاهى به زمينه هاى مختلف علم و كسب مهارت هاى مربوط به كاربرد علوم براى ابداع تكنولوژى هاى مناسب، و تدارك و تطبيق شرايط و زمينه هاى مورد نياز آنها، نه تنها در انحصار هيچ قوم و ملّتى نيست، بلكه به طور فطرى در نهاد هر يك از ابناء بشر در عرصة طبيعت به وديعت سپرده شده و ملل جهان در حال توسعه نيز خود را محق به تحصيل آنها مى دانند.
توسعه، كه يك مفهوم ضمنى آن به كار گيرى صحيح منابع انسانى و يا نيروهاى بالقوه در فرايند تحول است، قاعدتاً در نظامى مفهوم مى يابد كه تخصص به صورت اصيل در آن مطرح باشد. در اين تخصص ها نيز مبتنى بر دست آوردها و نوآورى هاى علمى باشند. ارتقاء به مراتب تخصصى و زمينه هاى متنوع علمى و سطوح مختلف كاربردي،به نوبه ى خود، تابع متن و محتواى نظام آموزش و پرورش پايه و پيشرفته و روش هاى علمى مورد استفاده در اين فرايند در هر جامعه است.
بنابراين،در فرآيند توسعه تكنولوژى مناسب و پيشرفته، هرگاه حركت در جهت تحول و توسعه فرهنگى جامعه مقدم ترين اقدام فرض شود، به دنبال آن استراتژى توسعه آموزش و پرورش در سطوح مختلف براى كليه اعضاى جامعه مطرح مى گردد.
توسعه آموزش و پرورش، و به ويژه تلاش در افزايش سطح آگاهى هاى عمومى و علمى مردم، به نوبه خود مستلزم گسترش امر تحقيقات علمى از طريق ايجاد ارتباط منسجم بين منابع علمى و پژوهشى با واحدهاى توليدى و خدماتى به منظور ايجاد تعادل بين دانش هاى محض و نظرى با تكنولوژى ها يا دانش فنى در جريان زندگى و اشتغال اعضاى جامعه مى باشد. يك نهاد آموزشي، موظف به ايجاد اين ارتباط منسجم بين منابع علمى و پژوهشى از يك سوي، و اعضاى جوامع روستايى و عشايرى از سوى ديگر، به منظور ايجاد تحول در بينش، و افزايش ميزان معلومات و انتقال و اشاعه تكنولوژى هاى مناسب در بين آنان است. و اين، راهى براى دستيابى اقشار محروم جامعه، به ويژه در جهان در حال توسعه به منظور استيلا بر حوزه هاى علوم ومعارف، و نيز بهره مندى از تكنولوژي، به عنوان يك موهبت الهى است.