دانشجویان ایران در دو سال اخیر علاوه بر این که جزیی از جنبش دانشجویی بودهاند، اغلب خود را عضوی از جنبش دموکراسیخواهی بزرگتری که در جامعه شکل گرفته میدانند و این، تاثیر متقابل جنبش دانشجویی و جامعه را در سالهای اخیر افزایش داده است.
مهندس علیاکبر موسوی خوئینی، که خود سالها عضوی از همین جنبش دانشجویی بوده گرچه معتقد است از جنبش دانشجویی انتظار به دوش کشیدن مسئولیتهای سنگین و پرهزینه سیاسی نیست اما میگوید: آگاهیبخشی و فعالیت صنفی دو کار ویژه امروز جنبش دانشجویی است که البته شبکهسازی، کار مطالعاتی و افزایش خودآگاهی لازمه موفقیت در آن دو کارکرد است.
او که علاوه بر نمایندگی در مجلس ششم، دبیرکل پیشین سازمان دانشآموختگان ایران اسلامی (ادوار تحکیم وحدت) بوده است، وجود میلیونها دانشجو در خانوادههای ایرانی و "نقش آنان در پرسشگری و شکستن سد سانسور شبکههای ارتباطی" را تاثیری پر اهمیت در بالا بردن سطح آگاهی عمومی اجتماعی میداند.
متن کامل گفتوگوی جرس با مهندس موسوی خوئینی در ادامه آمده است:
حمله ۱۶ آذر ۳۲ به دانشگاه، در فضای سیاه دیکتاتوری کودتا رخ داد. چه شباهتها و تفاوتهایی بین فضای آنروزها و فضای پس از کودتای ۸۸ از یک سو، و بین توانمندیها و داشتههای جنبش دانشجویی آن روز و امروز میبینید؟
ابتدا اجازه می خواهم یادی کنم از شهدای ۱۶ آذر یعنی شهیدان قندچی، بزرگ نیا و شریعت رضوی. همچنین یادی کنم از فعالین دانشجویی که امروزه بی گناه در زندان های ایران به سر می برند مانند مجید توکلی، بهاره هدایت، علی ملیحی، حسن اسدی زیدآبادی، عاطفه وضیا نبوی، پیمان عارف، شبنم مددزاده، مجید دری، آرش صادقی، کوهیار گودرزی، علی اکبر محمدزاده و ... همچنین از نسلهای گذشته جنبش دانشجویی در زندان مانند عبدالله مومنی، علی جمالی، داود سلیمانی، محسن میردامادی و از حامیان سختکوش این جنبش مانند احمد زیدآبادی، کیوان صمیمی و بهروز جاوید تهرانی و آرزوی آزادی همه آنها وبازگشت به کانون گرم خانواده شان را دارم. آنچه مسلم است آنکه وجود دهها دانشجوی زندانی نشانه وحشت حکومت از جنبش دانشجویی است.
اما در پاسخ به پرسش اول باید گفت در آذر 32 دولت کودتا تلاش داشت این پیغام را به نیروهای سیاسی داخل و دولت های خارجی ارسال کند که دولت کودتا تثبیت شده است و اجازه هیچ گونه تحریکی را در داخل به نیروهای سیاسی نمیدهد و مضافا اینکه به متحدان خود هم بگوید کاملا برشرایط داخلی مسلط است. دانشگاه در ان دوره به عنوان یک نیروی مستقل و جریان مرجع اجتماعی به شمار نمی آمد و حکومت آن را به عنوان لجستیک احزاب سیاسی همچون جبهه ملی و یا جریان چپ می دید. لذا سرکوب دانشگاه در حقیقت سرکوب توان بسیج کنندگی و سازماندهی احزاب به شمار می رفت. بعد از 16 اذر 32 نیز تا سال 39 و روی کارآمدن دولت دکتر امینی تحرک جدی ما در دانشگاه و احزاب به معنی علنی دیگر نمی بینیم.
در سالهای اخیر اما دانشگاه به عنوان یک جریان مرجع و بخشی از جنبش اجتماعی منتقد به شمار می آمد و استقلال و هویت مشخص خود را داشت. علاوه بر کینه و نفرتی که جریان استبداد از دانشگاه همواره داشته، در سالهای اخیر سرکوب دانشگاه به معنی انتقام از دانشگاه و سرکوب جنبش سبز و کنترل یکی از مهمترین نیروهای فعال در آن بوده است. دانشگاه در سال 32 نسبت به 88 از گستره کمتر و توان بسیج کنندگی و برد موثر کمتری در افکار عمومی برخوردار است در حالی که در سال 88 منزلت اجتماعی دانشگاه و جنبش دانشجویی و توان بسیج کنندگی در آن بالاتر ازدوره بعد از کودتا بوده است. اما همواره در این نکته که جریان استبداد از پاک بازی و شجاعت و هزینه دهی دانشگاه هراس داشته است، فصل مشترک این دو دوره بوده است.
بعد از 32 انجمن های اسلامی به پرورش نیرو و کیفی نمودن و کادر سازی روی آرودند و پایه بسیاری از احزاب سیاسی در دهه 40 از درون این دوران متولد شد. بنابراین جنبش دانشجویی علاوه بر اینکه استقلال و تشخص یافت به درون خود نظر افکند و رسالت خود را تربیت نیرو های سیاسی گذاشت نه تنها در بخشی از تولید فکر و جریان روشنفکری نقش داشت که نیروهای سیاسی دهه اینده را تولید کرد. تجربه 32 برای امروز دانشگاه هم میتواند درس اموز باشد. اینکه توانی ایجاد بشود کیفیتی تولید شود که برای اینده سیاسی ایران به کار اید و نقش افرینی کند.
- سالهای سال است دستکم به صورت مشخص از سال ۳۲، که جنبش دانشجویی یکی از اصلی ترین مشارکت کنندگان فعالیت سیاسی در ایران بوده است، آیا اصولا "فعالیت سیاسی" را یکی از کارکردهای دانشگاه و دانشجو میدانید؟ آیا به وجود آمدن چنین شرایطی ناشی از شرایط ویژه سیاسی در ایران است و چه عواملی، ایجابی و یا سلبی، در شکل گیری این فضا موثر بودهاند؟
به طور طبیعی دانشجویان در دانشگاهها عمدتا نقش صنفی ایفا میکنند تا نقش سیاسی ولی این مربوط به شرایط نرمال است و در شرایطی نه تنها صنف دانشجویان که برخی دیگر صنف ها مانند روزنامه نگاران ممکن است از خود عمل سیاسی بروز دهند ولی این امر صرفا موقتی است .در مقاطعی که احزاب سیاسی قدرتمند برای نقش آفرینی سیاسی در کشور وجود نداشته فعالین دانشجویی بخشی از این خلا را پر کرده اند مانند دوم خرداد ۷۶ که منجر به آغاز دوران اصلاحات وروی کار آمدن آقای خاتمی شد جنبش دانشجویی نقش موثری داشت که البته بعد ها مورد خشم وانتقام جویی از سوی اقتدارگرایان قرار گرفت و در جریان ۱۸ تیرماه ۷۸ یعنی دوسال بعد دانشگاه مورد تهاجم وانتقام سختی قرار گرفت . اما به محض برطرف شدن نسبی این خلاء جریان دانشجویی خود را از صحنه وجود به فعالیت های سیاسی به معنی مصطلح آن کنار کشید وعمدتا نقش دیده بانی جامعه مدنی را ایفا کرد. دانشگاه به هر جهت نهاد تولید علم و دانش است و وظیفه اصلی آن تولید دانش در یک کشور ست اما به دلیل شرایط خاص ایران در خلاء سایر نهادها، آگاهی بخشی و مطالبه استقلال و آزادی و عدالت نیز ناخواسته به دوش دانشگاه نهاده شده است. دانشگاه اگرچه وظیفه اصلی خود را تلاش برای توسعه کشور میداند، به دلیل فقدان سیر نهادها به موانع توسعه نیز پرداخته است.
شما در مجلس ششم به عنوان کاندیدا و نمایندهی دانشجویان به مجلس راه پیدا کردید و در دورهی نمایندگی خود تلاشهایی در زمینهی حقوق زندانیان برای مثال دانشجویان زندانی انجام دادید. اما جنبش دانشجویی در ایران از اواسط دورهی اصلاحات سمت و سوی سیاسی خود را تغییر داد؛ به این مفهوم که از جهتگیری به سمت به دست آوردن کرسیهای سیاسی به سمت حضور به عنوان دیدهبان جامعهی مدنی و دوری از قدرت داشت. این تغییر جهت را چهطور ارزیابی میکنید.
در اواسط دوران اصلاحات تعداد قابل توجهی از احزاب وتشکل های سیاسی هر چند توام با ضعف هایی در ایام انتخابات نقش آفرینی می نمودند واین امر به خودی خود ورود مستقیم دانشجویان به رقابت های انتخاباتی را بی نیاز می ساخت ودر عوض نقد وارزیابی نهادهای مدنی و عملکرد احزاب در تعهد شان به وعده ها امری بود که اتفاقا بیش از پیش در جامعه ضرورت آن احساس می شد و فعالین دانشجویی آن مسئولیت را متناسب تر با شرایط خود وجامعه یافتند . از طرف دیگر جنبش دانشجویی به دلیل سیال بودنش از لجستیک کافی برای حضور در امور درازمدت و با ابعاد حجیم برخوردار نبود و عملا این جنبش به سمت وظایف ذاتی تر خود گام برداشته ودر مقاطع بعدی به هویت صنفی خود بازگشت که البته حاصل آن در جوشش وتقویت سایر جنبش های اجتماعی کارگران ، معلمان ، زنان و اقوام در دوران پس از اصلاحات ونقش آفرینی آنها به عنوان جریانات مطالبه محور در آستانه انتخابات اخیر ریاست جمهوری و جنبش سبز متجلی شد.
چه نسبتی بین روابط جنبش عمومی دانشجویی و احزاب حرفهای سیاسی مطلوب است؟ آیا حضور شاخههای دانشجویی احزاب و یا ائتلاف سیاسی دانشگاه با احزاب مفید است؟
احزاب سیاسی قدرتمند حتما نیاز به شاخه های دانشجویی و تربیت کادر آتی خود دارند که بخش مهمی از ممارست وآموزش های لازم از دوران دانشجویی شروع وتداوم می یابد اما شاخه های دانشجویی احزاب با نهادهای دانشجویی درون دانشگاه طبع و ماموریت های متفاوت ذاتی خود را دارند ولی تاثر پذیری وتاثرگذاری خود را خواهند داشت. از نظر روند هم رابطه میان احزاب سیاسی و دانشگاه از شهریور 20 به این سو رابطه توام با نوسانی بوده است. در دهه 20 دانشگاه به عنوان لجستیک احزابی همچون جبهه ملی و حزب توده عمل می کرده و در دهه 30 به عنوان نیروی موثر در نهضت مقاومت ملی و همچنین در دهه 40 به عنوان عمده ترین محل پرورش نیرو و جذب نیروبوده است. نهضت آزادی ایران از دل فشار اعضای انجمنهای اسلامی به مرحوم بازرگان شکل می گیرد و یا مجاهدین از درون انجمن های اسلامی حلقه های اولیه ش شکل می گیرد. دردهه 50 عمود بار مبارزه مسلحانه روی دانشگاه است و نیروی عمده سیاسی از درون دانشگاه به شکل احزاب بیرون می اید. بعد از انقلاب احزاب تلاش می کنند توان بسیج کنندگی و اعتبار اجتماعی خود را از طریق نیرویی که در دانشگلاه جذب می کنند ارتقا دهند. تا انقلاب فرهنگی، در دهه 60 که دانشگاه از حضور احزاب به کلی خالی می شود و حکومت تنها نیروی وابسته به خود را در محیط دانشگاه تحمل می کند . دهه 70 و خصوصا پس از دوم خرداد عمده جریان های سیاسی نگاه کارگر کارفرما به دانشگاه دارند و تبعیت و تریبون دانشگاه را بیشتر می پسندند تا استقلال آن را.
اما در دهه 80 به گمانم این نسبت اندکی بهبود یافته و احزاب نیز علاوه بر استقلال تشخص و توان دانشگاه را به عنوان یک نیروی مستقل به رسمیت شناخته اند. به هر حال دانشجویان و نیروهای سیاسی به دلیل تماس مداومی که از 76 تا کنون با همدیگر داشته اند به جایگاه خود و کارکرد خود بیشتر آگاهی پیدا کردند و این امر در تحولات دانشگاه کارکرد خاص خود را دارد. دانشجوی سیاسی با فعال سیاسی تفاوت هایی در کارکرد و ماهیت دارد.دانشگاه شاید نتواند در یک ائتلاف حزبی در کنار نیروهای سیاسی قرار گیرد اما به دلیل رویکرد جامعه محوری که دانشگاه دارد و درک مستقیمی که از مطالبات جامعه ایران دارد و نقد بی ملاحظه و بی چشم داشت و صادقانه ی که از محیط سیاسی دارد. توجه به خواست دانشجویان و لحاظ این انتقادات و دیدگاه ها ، کارآمدی ائتلاف سیاسی را افزایش خواهد داد . در حقیقت کیفیت و تجربه نیروهای سیاسی وقتی با فهم صادقانه دانشجویان از تحولات سیاسی و اجتماعی آنان گره خورد علاوه بر همبستگی بیشتر از دقت نظر بیشتری نیز برخوردار خواهد بود.
حداقل از سال ۸۴ و به صورت روشن و ویژه از سال ۸۸ جنبش دانشجویی در اتمسفر سختترین دوران دیکتاتوری و فضای بستهی سیاسی تنفس کرده است. موقعیت جنبش دانشجویی امروز ایران را در چنین دورانی چطور میبینید؟ آیا در این دو سال و نیم مبارزه، برآیند کار جنبش دانشجویی را مثبت ارزیابی میکنید و نسبت امروز آن را با جنبش عمومی و آزادی خواهانه مردم ایران چه میدانید؟
دانشجویان به دلیل شبکه گسترده ای که در کشور دارند و همچنین توان هزینه دهی و توان بازسازی بعد از هر سرکوب، تفاوت هایی با سایر نیروهای اجتماعی دارند که میتوان اینها را به عنوان مزیت های جریان دانشجویی محسوب نمود بنابراین این مزیت ها در کنار اعتبار اجتماعی دانشگاه و همراهی آن با خواست های عمومی مردم ایران، امکان ادامه حیات به جنبش اعتراضی همچون جنبش سبز را مهیا ساخته است. اما این ویژگی ها چنانچه با تجربه دورهای گذشته گره خورد، مانند تجربه دهه 30 دانشگاه که به کادر سازی و ایجاد شبکه و تقویت فکری و تشکیلاتی منجر شد شاید در آینده نه چندان دور نسل تازه ی از نیروهای سیاسی را برای کشور ایجاد کند.
شما سالها تجربهی فعالیت دانشجویی داشتید؛ به نظرتان در چنین فضایی که کوچکترین فعالیت سیاسی یا حتی فعالیتهای صنفی، فرهنگی و یا مدنی در دانشگاهها با سرکوب شدید مواجه میشود و هزینههای بسیاری به دانشجویان که کمترین آن محرومیت از تحصیل است تحمیل میکند، دانشجویان چه راههایی برای ایفای نقش خود دارند؟
امروز دانشگاهها با چالش های فراوانی مواجهند از جمله سلب آزادیهای آکادمیک، برچیدن بساط علوم انسانی و طرح تفکیک جنسیتی. از طرفی در خارج آن نیز دانشجویان شاهد تداوم بازداشت هم کلاسیهای خود و بسیاری از فعالین و رهبران اجتماعی و نیز حرکت کشور به سمت انحطاط در همه عرصههای داخلی و خارجی هستند. بالطبع از جنبش دانشجویی انتظار به دوش کشیدن مسئولیتهای سنگین و پرهزینه سیاسی نیست ولی آگاهی بخشی و فعالیت صنفی دو کار ویژه امروز جنبش دانشجویی است که البته شبکه سازی، کار مطالعاتی و افزایش خود آگاهی لازمه موفقیت در آن دو کارکرد است. وجود میلیونها دانشجو در خانواده های ایرانی و نقش آنان در پرسشگری و شکستن سد سانسور شبکههای ارتباطی تاثیر درازمدت ویژهای بر سپهر عمومی جامعه داشته وخواهد داشت. از این رو تلاش حکومت در محو علوم انسانی و طرح تحجر آمیز و مضحک تفکیک جنسیتی در دانشگاهها و سلب آزادیهای آکادمیک در مقابل آگاهی بخشی دانشجویان محکوم به شکست خواهد بود و دانشجویان ایرانی حاضر در دانشگاههای خارج کشور نیز در این مسیر آنان را در ایران تنها نخواهند گذاشت