آينده پژوهي؛ ايستادن بر شالودههاي استوار نظري
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[22 Jan 2008]
[ دكتر علي پايا]
محسن آزموده:درآمد: آينده پژوهي به مثابه يك دانش بر كدامين مباني معرفتي ايستاده است؟ دكتر علي پايا، مديرگروه آيندهانديشي مركز تحقيقات سياست علمي كشور معتقد است كه اگر بناست آيندهانديشي در جامعهاي بنا شود، مستلزم آن است كه شالودههاي معرفتياش مستحكم باشد.
عصر يكشنبه شانزدهم ديماه، انجمن جامعهشناسي ايران در دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران نشستي برگزار كرد با عنوان «كاربرد روشهاي مرسوم در جامعهشناسي در مطالعات مربوط به آيندهپژوهي؛ يك ارزيابي انتقادي» كه در آن دكتر علي پايا، عضو مركز مطالعات دموكراسي دانشگاه وست مينستر سخنراني كرد كه گزارش آن از نظر ميگذرد:
دكتر پايا سخن خود را با اشاره به تحول روشهاي آيندهانديشي از روشهاي مهندسي به رويكردهاي نسبيگرايانه آغاز كرد و پيشنهاد كرد: حالا كه آيندهانديشي در كشور ما آرام آرام رشد ميكند، بهتر است از ابتدا مباني معرفتياش روشن باشد. آيندهانديشي از آن دست دانش- فناوريهاي نرم است كه بر خلاف ديگر دانش-فناوريها كه هزينه و سرمايه فراوان ميخواهند، نيازمند سرمايهگذاري اندكي شامل كمي تفكر و پردازش است.
وي سپس به بيان تاريخچه پيدايش آيندهانديشي به مثابه رشتهاي جديد پرداخت و گفت: آيندهانديشي نخست به وسيله بنياد مهندسي RAND براي كمك به ارتش آمريكا براي كارآمد كردن شيوههاي تكنيكي به كارگرفته شد، اين بنياد كه از عدهاي از برجستهترين مهندسان دانشگاههاي امايتي و هاروارد تشكيل شده بود، انواع روشهاي فرمال و مهندسي را براي مطالعه آينده به كار گرفت كه از اين ميان روش game theory ابزاري قدرتمند و شناخته شده است.
اما از دو دهه پيش رهيافتهاي نرمال به حاشيه رفتند و توجه آينده انديشان به سيستمهاي پيچيده با تقريبهاي بالاتر براي فهم واقعيت پيچيده پيراموني معطوف گرديد. به گونهاي كه موسسه اسپرو روشهاي جامعهشناختي را در آيندهانديشي به كار گرفته است.
امروز آيندهانديشي به عنوان ابزار كمكي بسيار مهمي در خدمت برنامهريزان و تصميمگيران در ترازهاي مختلف به كار گرفته ميشود. به گونهاي كه كشورهايي چون ژاپن، آمريكا، انگليس و آلمان از آيندهانديشي بهرههاي فراواني گرفته اند.
نويسنده كتاب«فلسفه تحليلي» در ادامه به بنياد فلسفي آيندهانديشي و چارچوبهاي اصلي آن پرداخت و گفت: آموزه اصلي فلسفي آيندهانديشي مبتني بر اين سخن دكارت است كه هر آنچه قابل تصور باشد، ممكن است. با ابتنا بر اين آموزه كه در سنت ما نيز سهروردي به آن تاكيد دارد، آيندهانديشان در هر حوزهاي ميكوشند فضاهاي ممكن را شناسايي كنند و از آنجا كه اين امكانات بينهايت است، در ميان فضاهاي ممكن، فضاهاي ممكن قابل پذيرش يعني نزديكتر به جهان واقعي را انتخاب كنند. سپس از ميان اين سناريوهاي قابل تصور قابل پذيرش، يا محتملها را برگزينند و از اين ميان با توجه به ارزشها و دغدغهها، سناريوهاي مطلوب را از سناريوهاي غيرمطلوب تشخيص دهند و در نهايت با برنامهريزي بكوشند كه شرايط را براي تحقق آيندههاي مطلوب فراهم سازند و بر عكس از امكان تحقق آيندههاي نامطلوب جلوگيري كنند.
سه نوع رويكرد به آيندهانديشي عبارتند از: آيندهانديشي ناظر به شناخت(forecast) كه رويكردي انفعالي دارد و صرفا هدفش شناخت آينده است؛ دوم آيندهانديشي ناظر به اراده يا آيندهنگاري (foresight) كه شناخت تنها مطلوب نيست بلكه ارادهاي به تغيير نيز وجود دارد؛ و سوم آيندهانديشي تحليلي كه نه صرف شناخت است و نه صرف تغيير بلكه قصد دارد موقعيتها را تحليل كند و به ارزيابي و سنجش و وزن كردن امكانها ميپردازد. در اين روش آيندهانديش با تكيه بر تجارب گذشته و معرفت پيشيني به گمانه زني درباب فضاهاي ممكن ميپردازد و آنها را تحليل ميكند. در اين ميان سه دوره زماني براي آيندهانديشي وجود دارد، نخست دورههاي كوتاه 3 تا 5 ساله؛ دوم دورههاي ميان مدت 10 تا 20 ساله و سوم دورههاي دراز مدت 30 تا 100 ساله. براي آيندهانديشي همچنين روشهاي متعددي وجود دارند كه عبارتند از سناريونويسي، ماتريس تاثيرات متقابل، پانل متخصصان، روش دلفي و... .
دكتر پايا سپس با اشاره به فراگير بودن روشهاي مهندسي در آغاز كار آيندهانديشي دلايل كم توجهي به اين روشها را چنين برشمرد: نخست ابتناي روشهاي مهندسي به پيشفرضهاي پوزيتیويستي كه موجب ميشود كه همراه با كم اعتبار شدن روشهاي پوزيتیويستي، اين روشها نيز كم اعتبار شدند، دوم ساده سازي بيش از حد روشهاي مهندسي که فاصله را با جهان واقعی زیاد می کند و سوم فرضهاي محدوديتآور روشهاي مهندسي مثل شرايط ثابت و پايدار يا دترمنيسم اين روشها يا نيازمنديشان به متغيرهاي با دقت تعريف شده كه همه موجب دشواري كار با آنها ميشود، چهارمين محدوديت روشهاي مهندسي مبهوتكنندگي فرماليسم رياضي اين روشها در برابر ترويج علم به زبان عمومي است كه اقبال به آنها را كم كرده است، پنجم ظهور نظريههاي تازه درباب سيستمهاي آشوبناك و پيچيده كه موجب ميشود روشهاي آيندهانديشي بيشتر به سمت روشهاي جامعهشناختي معطوف شود.
دكتر پايا سپس به محدوديتهاي روشهاي جامعهشناختي اشاره كرد و گفت: با اين وجود نبايد تصور شود كه اين روشها محدوديت ندارند و مهمترين اين محدوديتها عبارتند از: نخست توجه بيش از حد به محيطهاي بيروني و خارجي و توجه بيشتر به علل نه دلايل؛ دوم ضعف روشهاي تفسيري(پديدارشناسانه و هرمنوتيك) و مساله دانشهاي ضمني؛ سوم بحث نرم افزارها و انسانها بدين معنا كه بايد در بررسي آينده انسانها به محدوديت نرم افزارها توجه كرد؛ چهارم گرايشهاي پست مدرن و رويكردهاي نسبيگرايانه و از دست رفتن عینیت، در حالي كه آيندهانديشي اگر يك دانش-فناوري است، حداقل براي دانش بودن نياز به عنصر عينيت دارد.
دكتر علي پايا سپس به منظور نشان دادن اين محدوديتهاي روشهاي جامعهشناختي به خصوص در زمينه نسبيگرايي و از ميان رفتن عينيت به كتاب «وضعيت پست مدرن» اثر ژان فرانسوا ليوتار به عنوان نمونه برجستهاي از اين روشها اشاره كرد و گفت: ليوتار در اين كتاب كه پروژهاي آينده انديشانه براي وزارت علوم كانادا در ايالت كبك در سال 1970 بود، به بحث از مشروعيت علوم(ligitimation يا justification ) در عصر پست مدرن پرداخت و پيشنهاد كرد كه در اين عصر از علوم مشروعيت زدايي كنيم و علم جديد را بر منطق پست مدرن (paralogy) بنا كنيم.
دكتر پايا در ادامه با بيان استدلالهاي ليوتار به انتقادهاي وارد بر آن اشاره كرد و گفت: نخستين اشتباه ليوتار خلط ميان تغيير دادهها و اطلاعات با مساله صدق است، دومين اشتباه او مربوط به هم تراز دانستن روايت علم در كنار ديگر علوم است، سومين مساله مشكوك بودن ادعاي او مبني بر از ميان رفتن اعتبار روايتهاي كبير است و چهارمين مساله اين است كه تفكر پست مدرن مشروعيتش را درون جامعهاي قلمداد ميكند و نظامهاي گوناگون را قياسناپذير ميداند كه اين نيز ادعايي مشكوك و قابل انتقاد است. اشتباه ديگر مربوط به يكي دانستن مقام دانش و قدرت است كه اين خطاي مفهومي سنگين بر اكثر روشهاي پست مدرن و جامعهشناختي سايه افكنده است، خلط ديگر نيز به خلط دو مقام اجتماعي و معرفتي مربوط ميشود.
وي در پايان به معرفي مختصر دو روش پيشنهادي خود يعني منطق موقعيت و سيستمهاي پيچيده در كنار ساير روشهاي جامعهشناختي پرداخت و گفت: آيندهانديشي اگر بناست در مملكت ما بر شالودهاي استوار شكل بگيرد، بايد علاوه بر تصحيح روشها، بنيادهاي نظري و معرفتي خود را نيز دقيق كنند. هر اندازه كه كنشگر دقيقتر و معرفتش ژرفتر باشد، تفسير دادهها برايش آسانتر و امكان استخراج دانش ضمني برايش ژرفتر ميشود. از اين رو به كنشگراني نياز داريم كه جنبههاي معرفتي را عميق كنند.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: