قرن بيوتكنولوژي و گزينههاي پيشرو
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[05 Sep 2004]
[ جرمي ريفكين]
چكيده:
نگاه حاكم بر علم جديد كه سخت متأثر از ديدگاه فرانسيس بيكن است، با تأثيرات گستردهاي بر علم قرن بيستويكم يا همان زيستشناسي و مولود آن، فنآوريهاي زيستي، همراه شده است، اما در كنار اين رويكرد حاكم كه دانشمندان اين حوزه را سخت به خود مشغول ساخته است، شاهد ظهور رويكردي متفاوت از سوي بومشناساني هستيم كه با هر گونه رفتاري كه مستلزم دستكاري و دخالتورزي آدمي بر طبيعت است، مخالفت ميورزند و از اين رو، از يافتههاي اين علم و تكنولوژي جديد تنها در راستاي تحكيم مواضع و ديدگاههاي خود بهره ميبرند.
پس از چهل سال گسترش موازي دو حوزه «اطلاعات» و «علوم زيستي»، هم اينك شاهد ادغام و تبديل آنها به نيرويي تأثيرگذار هستيم كه اساس قرن بيوتكنولوژي بر پايه آن بنا نهاده شده است. در عصر جديد، از كامپيوتر به نحوي فزاينده با هدف رمزگشايي، اداره و سامان بخشيدن به حجم عظيمي از اطلاعات و يافتههاي ژنتيكي، كه منبع خام اقتصاد نوين جهاني هستند، استفاده ميشود.
قرن بيوتكنولوژي، نويددهندهي دستيابي به منابع و سرمايههايي عظيم است؛ سرمايههايي كه در قالب گياهان و حيوانات دستكاري شده با هدف سير نمودن جمعيت گرسنه كره زمين، منابع جديد انرژي و نيز اليافهاي دستكاري شده براي ساختن جامعهاي تجديدشدني و يا داروهاي معجزهآسا و شيوههاي درمانياي كه با هدف توليد كودكاني سالمتر و محو درد و رنج و افزايش طول عمر بشر خلق شدهاند، تجلي يافته است، اما در برابر همه اين تحولات، همواره سوالي آدمي را به خود مشغول ميسازد: به راستي به چه قيمتي؟
اين تجارت ژنتيكي جديد در مقايسه با ديگر انقلابهاي اقتصادي طول تاريخ، با مسائل و پيآمدهاي اضطرابآورتري همراه شده است. آيا خلق مصنوعي حيوانات شبيهسازي شده شيمري و يا داراي ژن پيوندي، نميتواند به معناي پايان طبيعت و يا به جايگزيني براي دنياي زيستي ـ صنعتي تبديل شود؟ آيا رهايي گسترده هزاران گونه جاندار دستكاري شده ژنتيكي در عرصه محيط زيست نميتواند با آلودگيهاي فاجعهآفرين ژنتيكي و خسارات غيرقابل جبران به زيست كره همراه گردد؟ به راستي عواقب به انحصار درآمدن ذخيره ژن جهاني، با توسل به حقوق مالكيت فكري و كنترل آن توسط معدود شركتهاي فعال در اين عرصه، چه خواهد بود؟ اصلاً زندگي در دنيايي كه در آن كودكان از لحاظ ژنتيكي تحت مهندسي قرار ميگيرند و طبق سفارش در رحمها شكل داده ميشوند و در دنيايي كه مردمانش به نحوي فزاينده بر پايه گونهي ژنتيكيشان مورد شناسايي و البته تبعيض قرار ميگيرند، چه معنايي خواهد داشت؟ و بالاخره اين كه، مخاطرات ناشي از تلاش در راستاي طراحي و شكل دادن به انسانهايي «كاملتر» چه خواهد بود؟
مسأله اساسي در اين باره، نه به خود علم، بلكه عمدتاً به نحوه به كارگيري آن خلاصه ميشود و از اين رو است
كه بحث اساسي درباره قرن بيوتكنولوژي، به دو انتخاب متفاوت ما از اين علم، معطوف ميگردد.
اولين رويكرد بر پايه نگاه بيكن بنيان نهاده شده است؛ نگاهي كه به قدري براي ما آشنا است كه گويي به جز آن هيچ رويكرد ديگري پيش روي ما وجود ندارد. بيكن طبيعت را به مثابه «روسپياي همگاني» مينگريست و از نسلهاي آينده ميخواست تا آن را تحت فشار قرار داده، رام نموده و به آن شكل بخشند و بدين شكل به ارباب بلامنازع دنياي مادي تبديل شوند. بسياري از برجستهترين زيستشناسان مولكولي دنياي امروز را ميتوان وارثان سنت بيكن برشمرد. آنان خود را مهندساني بزرگ ميدانند كه تمام تلاش خود را به اصلاح، نوتركيبي و برنامهريزي مجدد مؤلفههاي حيات معطوف نمودهاند تا در اين رهگذر، موجوداتي مطيعتر، كارآمدتر و مفيدتر كه بتوانند بيش از پيش به خدمت بشريت درآيند، توليد كنند.
در سويي ديگر، گروهي رويكردي كاملاً متفاوت و البته دقيق و همه جانبه اتخاذ نمودهاند. اين دانشمندان بومشناس، به طبيعت به مثابه شبكهاي منسجم و هماهنگ از روابط مبتني بر همزيستي كه داراي وابستگيهاي متقابلند، مينگرند. اينان، كره خاكي و موجودات آن را در قالب يك كل يا همان زيست كره، وجودي يگانه و بيهمتا برميشمارند.
كشاورزي ميتواند نمونهاي مناسب از تفاوت بين اين دو رويكرد باشد. زيستشناسان مولكولي به واسطه نوع رويكردشان، به تزريق ژنهاي بيگانه به رموز ژنتيكي محصولات غذايي با هدف مقاومسازي آنها در برابر سموم علفكش، آفات، باكتريها و قارچها اقدام مينمايند. اينان به اين گونه گياهان داراي ژن پيوندي دستكاري شده، به شكلي مينگرند كه گويي در نوعي انزواي ژنتيكي به سر ميبرند و با محيط خود كاملاً بيگانهاند؛ از همين رو است كه به نگرانيهايي كه از سوي طرفدران و فعالان محيط زيست نسبت به آلودگي ژنتيكي حاصل از فعاليتهاي آنها داده ميشود، توجهي نميكنند.
برخلاف اين رويكرد، بسياري از بومشناسان، از اين گونه اطلاعات جديد با هدف درك عوامل و مؤلفههاي زيستمحيطياي كه در روند شكلگيري جهشهاي ژنتيكي در گياهان تأثير گذارند، استفاده مينمايند. برخلاف مهندسان ژنتيك، اينان از اين دانش جديد در راستاي بهبود و ارتقاي شيوههاي سنتي و پايدار كشاورزي و از جمله پرورش، كنترل آفات و چرخه محصولات بهره ميبرند.
به همين ترتيب، در عرصه پزشكي نيز بسياري از زيستشناسان مولكولي، توجه خود را به شيوههاي گوناگون ژندرمانياي معطوف نمودهاند كه با تزريق ژنها به بيماران همراه شده است، اما گروه معدودي، از همين اطلاعات حاصله به منظور كشف روابط حاكم بر جهشهاي ژنتيكي و عوامل زيست محيطي بهره ميبرند. اگرچه ذكر اين نكته ضروري است كه شماري از بيماريهاي ژنتيكي، ظاهراً غيرقابل پيشگيري بوده و از دخالت محيط زيست مصون هستند، اما بررسي ها بيانگر آن است كه بيش از هفتاد درصد مرگ و مير در جوامع صنعتي، محصول آن چيزي است كه پزشكان آن را «بيماريهاي رفاه» مينامند كه از آن جمله ميتوان به حملات قلبي، سكتهها، ديابت و سرطانهاي سينه، روده و پروستات اشاره نمود. از آن جا كه افراد نسبت به اين گونه بيماريها، آسيبپذيري ژنتيكي مختلفي دارند، نقش عوامل محيطي و خارجي همچون: مصرف بالاي دخانيات، الكل، رژيمهاي غذايي چرب، مواد شيمايي سمي و سموم آفتكش و حشرهكشها، آب و غذاي آلوده، هواي ناسالم و بالاخره زندگي توأم با بيتحركي، در شكلگيري اين گونه بيماريها اجتنابناپذير است.
بنابراين، رويكرد نخستين كه همان رويكرد دشوار و مشكلآفرين است، از علم جديد ژنتيك به منظور ايجاد تغييرات و دستكاري در الگوي ژنتيكي گونههاي ذي حيات سود ميجويد و اما رويكرد دوم كه رويكردي سهلالوصول است، از همين اطلاعات با هدف خلق روابط منسجمتر و ماناتر بين گونههاي موجود و محيط زيست بهره ميبرد.
اگرچه برخي مدعياند كه براي هر دو رويكرد امكان ظهور و بروز وجود دارد تا دست به دست هم داده، به تقويت يكديگر بپردازند، اما در حقيقت، بازار به رويكرد نخستين سخت علاقمند بوده و دليل آن هم كاملاً واضح است، چرا كه حداقل، توسل به اين رويكرد ميتواند با سود هنگفتي براي صاحبان آن همراه گردد.
اگرچه امروزه شاهد نوعي اقبال عمومي و فزاينده به محصولات آلي و غذاهاي طبيعي و نيز پزشكي پيشگيرانه هستيم، اما سرمايه بيشتري در حوزه پزشكي بيماريمحور و كشاورزي بيوتكنولوژي هزينه ميشود.
با اين وجود، بروز تغييراتي در اين عرصه متحمل و ممكن است، چرا كه جامعه ميتواند همان گونه كه نسبت به تكنولوژي هستهاي، عكسالعمل نشان داده، نسبت به اين علم جديد نيز از خود واكنش نشان دهد، اما تأكيد بر اين نكته ضروري است كه بحث ما اصلاً قبول و يا رد استفاده از خود اين تكنولوژي نيست ـ اگرچه همواره در مجامع علمي، جمع كثيري مايلند تا به موضوع، اين گونه نگاه كنند ـ و در چنين رهيافتي است كه هر كسي كه با نوعي تكنولوژي خاص مخالفت ورزد، با عنوان فرد ضدتكنولوژي معرفي ميشود. از اين رو، نكته اساسي، نوع انتخاب ما در قرن بيوتكنولوژي است كه كدامين تكنولوژي زيستي را انتخاب نموده و كدامين را كنار بگذاريم. آيا بايد از يافتههاي جديدمان براي تحقق ابرمحصولات و يا حيوانات داراي ژن پيوندي استفاده نماييم؟ و يا اينكه از همين اطلاعات حاصله به منظور گسترش كشاورزي مبتني بر اصول بومشناختي و رفتارهاي مهرورزانهتر با حيوانات استفاده نماييم؟ آيا بايد از اطلاعات به دست آمده درباره ساختار ژنتيكي خودمان، در راستاي تغيير ساختار خودمان بهره ببريم؟
ما همواره بايستي گزينههاي متعددي را پيش روي خود داشته باشيم. اين بدين معنا است كه بايد از رويكردهايي كه با خلق مشكلات و اختلالاتي همراه ميباشد، اجتناب ورزيده و اين اصل اوليه و ريشهدار در پزشكي يعني «نخست اين كه، با ضرري همراه نباشد» را همواره مدنظر داشته باشيم.
شكي نيست كه انقلاب بيوتكنولوژي، بيواسطهتر، شديدتر و عميقتر از هر انقلاب تكنولوژي ديگري در طول تاريخ، همه را متأثر از خود ميسازد، اما با اين وجود، تاكنون بحث در اين باره، به گروهي محدود از زيستشناسان مولكولي، سخنگويان عرصه صنعت و سياستگزاران دولتي و برخي منتقدين محدود شده است. حال كه اين تكنولوژيهاي جديد به عرصه زندگيمان هجوم آوردهاند، زمان آن فرا رسيده تا دامنه اين بحث گسترش يابد و همه جامعه را متوجه خود سازد.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: