تاثير فناوري اطلاعات بر روابط صنعتي و مديريت منابعانساني
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[02 Oct 2010]
[ افسانه بها]
نويسنده : افسانه بها
عصر پسانوينگرايي، با توسعه فناوري اطلاعات و بهكمك افزايش ارتباطات جهاني، آغاز شده است. قطعا بايد تئوريها و نظريات عصر نوينگرايي جاي خود را به تئوريهاي جديد بدهند تا ابزار لازم براي اداره و مديريت دوران پسا نوينگرايي فراهم شود. مقاله حاضر زمينههاي تغيير «تئوريهاي مديريت منابعانساني و سيستم روابط صنعتي» به «مديريت كارگران دانشي» را موردبررسي قرار ميدهد.
از مدتها پيش، در ادبيات مديريت استعارهاي به اينمضمون بهكار گرفته ميشود: «شريان حياتي سازمان شبكه اطلاعات» و خون جاري در آن «اطلاعات» است. اگر ارتباطات سازمان بهنحو احسن در سازمان برقرار باشد، قلب سازمان خوب كار ميكند و نحوه گردش صحيح اطلاعات داخل سازمان، دال بر سلامت سيستم قلبي آن است».
انقلاب عظيم ناشي از فناوري اطلاعات و پيريزي دهكده جهاني به كمك توسعه ارتباطات، اهميت استعاره ياد شده را بيش از پيش مشخص ميسازد.
پيتر دراكر ميگويد: «گسترش راهآهن در عصر انقلاب صنعتي، فاصلهها را كوتاه كرد، جغرافيا را تغيير داد و حاكميت ملي كشورها را تقويت كرد، اما فناوري اطلاعات در عصر فراصنعتي، فاصلهها را از ميان برد و جغرافيا را به تاريخ تبديل كرد ...».
تنها زندگي مردم و چهره شهرها نيست كه بهسرعت دگرگون شده است بلكه تئوريها و نظريات علمي نيز با سرعت شگفتآوري متحول و متكامل ميشوند.
دو پديده ارتباطات و اطلاعات، بهكمك يكديگر سرعت تغيير را بيش از هر چيز ديگري افزايش دادهاند. در اين ميان، نظريات و تئوريهاي مديريت بهدليل «تازهگرداني» و نو بودن اصل و ريشه آنها (از نظر تئوري و تئوريپردازي) بيشتر از ديگر علوم موجود، دستخوش تغيير و تحول قرار ميگيرند.
مديريت منابع انساني (H.R.M) و روابط صنعتي (IR) دو رشته از رشتههاي مديريت هستند كه تغييرات حادث در آنها در اين مقاله مورد نقد و بررسي قرار گرفتهاند. تغييرات و دگرگونيهاي حاصل از فناوري اطلاعات و ارتباطات، بهحدي است كه پارادايمهاي اين رشتهها مورد تجديدنظر قرار گرفته و دستخوش تغيير ميشوند. بر محققان رشته مديريت فرض است كه با پيگيري اين تحولات، ضمن بهروز كردن افكار دانشجويان، مخاطبان آثار و حتي خودشان، كاركرد آخرين يافتههاي علمي را در جامعه بهطور دقيق زير نظر قرار دهند تا هنگام بهكارگيري آنها در سازمانها، اطلاعات كافي از عوارض منفي و مثبت تجويزهاي علمي و مديريتي خودشان داشته باشند.
تغيير در ديدگاههاي مديريت
دو نويسنده به نامهاي «بارتلت» و «گوشال» مقايسه دو سيستم مديريت سنتي و جديد را بهشكل زير مطرح كردهاند:
تغيير مديريت از سه S به سه P
مديريت سنتي بر مبناي سه S زير تاكيد داشت:
Strategy استراتژي ساختار را تعقيب ميكند
Struchure ساختار، سيستمها را حمايت ميكند
System در اين مفهوم: Error !
مؤسسههاي موفق امروزي طرح S را رها ساخته و به طرحهايي روي آوردهاند كه بتوانند در محيط رقابتي جديد دوام بياورند. آنها براي اين كار قدمهاي زير را برداشتهاند:
· بهجاي طراحي استراتژيك به تعريف و طراحي هدف خود فكر ميكنند
· بهجاي طراحي ساختارهاي رسمي به فرايندهاي مديريتي مؤثر ميپردازند
· بهجاي ايجاد سيستم كنترل كاركنان به بهبود و تواناييها و ديدگاههاي كاركنان توجه دارند. بهبيانيديگر، سه S جاي خود را به سه P داده است.
تغيير ديدگاه مديريت و مديريت منابع انساني و تأثير روزانه آن بر سيستم روابط صنعتي و روابط كار در صنعت موجب تغيير گرايش روابط صنعتي IR از شكل سنتي آن بهشكل جديد و استراتژيك شده است.
تغيير در سازمان كار از ديدگاه ديويد مكدونالد
· كارها بايد سازماندهي مجدد شوند
· شرح شغلهاي دقيق و ريز شده قبلي بايد دوباره نوشته شوند
· تغيير مداوم از استخدام توليدي و كارخانهاي به صنايع خدماتي
· تغيير مداوم نيروهاي كار يقه آبي به كارگران يقه سفيد (دانشي)
· كاهش مداوم استخدام در بخش دولتي در اغلب كشورها (هم در وزارتخانههاي اصلي و هم در شركتهاي وابسته به دولت)
· توسعه اجتماعي بسياري كشورها بههمراه گسترش حضور زنان در بازار كار
· توسعه كار پاره وقت
· گسترش كارهاي موقت و اتفاقي
· كار در خانه
· كار از راه دور
كه نتيجه تغييرات فوق، كاهش نقش اتحاديهها، اتحاديهگرايي و نقش سنتي سيستم روابط صنعتي در سطح كلان است.
تغيير سازمان توليد از ديدگاه ديويد مكدونالد
دكتر «ديويد مكدونالد» متخصص ارشد سازمان بينالمللي كار در ارتباط با تغيير سازمان توليد معتقد است كه:
1. توليد انبوه و توليدات كارخانهاي نسبت به زمان «تيلور»، تغييرات شگرفي داشتهاند. فناوري نوين و سيستمهاي مديريتي جديد، اين امر را امكانپذير ساختهاند كه سطوح قبلي توليد با تعداد كارگران كمتري ارائه شود، بدون اينكه از كارگران كار اضافه خواسته شود (توليد انبوه امروزه به تعداد كارگر كمتري نياز دارد)
2. توليد انبوه بهطور روزافزوني جاي خود را به توليد ناب ميدهد. يعني درحاليكه مؤسسات درحال خدمت و سرويسدهي به بازارهاي بيشتر تخصصي شده هستند، فرايندهاي توليد و خطوط زنجيرهاي توليد، روزبهروز كوچكتر و محدودتر ميشوند و اين يعني توليد ناب.
مجموعه عوامل فوق در ارتباط با تغيير سازمان توليد افزايش تأكيد روي كارگران دانشي داشته و اين وضعيت اختلافات و تمايزات كاركردي و سلسله مراتبي را بين انواع مشاغل مختلف و نيز كارگران و مديران، بهشدت كمرنگ ساخته است. در نتيجه، با تشكيل تيمهاي انجام كار، تضاد پيشبيني شده در سيستم روابط صنعتي سنتي فوقالعاده بياثر و حتي بلااثر ميشود.
تغيير ساختار سازمانها از ديدگاه چارلز هندي
چارلز هندي در اوايل دهه 1990 پيشبيني كرد كه سازمانهاي آينده سازمانهاي شبدري[1] خواهند بود. اين سازمانها پيش از اينكه واجد جنبههاي فيزيكي باشند، بيشتر سازماني مجازي خواهند بود. ساختار سازمانهاي شبدري، كاملا متفاوت از سازمانهاي سنتي است. تعداد لايههاي مديريت در اين سازمانها كاهشيافته و مديريت نيز بهجاي اينكه مظهر و نماد طبقهاي تشريفاتي و بالا در سازمان باشد، بيشتر نوعي فعاليت حرفهاي خواهد بود. در اين عصر (عصر سنتگريزي) حتي شركتهاي توليدي به يك سري مؤسسات زنجيرهي تبديل ميشوند و تعدادي شركت خدماتي بهعنوان واسطه، مصرفكننده را به تأمينكننده مواد اوليه متصل ميسازند.
سازمانهاي شبدري چارلز هندي از سه جزء مهم تشكيل شدهاند كه عبارتند از:
1. هسته حرفهاي سازمان: اين هسته يا قسمت اصلي سازمان را تعدادي افراد حرفهاي با تخصصهاي بالا در زمينه فني و دانش مديريت بهوجود ميآورند. اين گروه اشخاص با در اختيار داشتن اطلاعات حساس و دانش خاصي كه سازمان را از رقباي آن متمايز ميسازد، ركن اصلي سازمان ميشوند. از اين رو جايگزيني اين افراد تقريبا غيرممكن است و معمولا سازمانها به اين اعضاي خود حقوق و مزاياي چشمگيري ميپردازند.
2. مقاطعهكاري و پيمانكاريها: سازمانها بسياري از توليدات و خدمات خود را از طريق انعقاد قرارداد با يك سري شركتهاي ديگر انجام ميدهند تا خطمشي كوچكسازي و صرفهجويي در امكانات را اعمال كنند. اين قسمت شبدري (حالت سه برگي) حاشيه قراردادي هم Contractual Fringe ناميده ميشوند.
3. برونسپاري: در اين قسمت سازمان بيشتر از نيروي كار انعطافپذير يا منعطف استفاده ميكند. نيروي كار منعطف شامل نيروهاي قراردادي، پارهوقتها، نيمه وقتها، كارگران موقتي و فصلي و تمامي كساني ميشود كه بهصورت پروژهاي براي سازمان كار ميكنند.
چارلز هندي پيشبيني ميكند كه قوانين كار و اتحاديه كارگري و «امر و نهي آنها» فقط در بخش هسته حرفهاي كه تعداد بسيار كمي هستند، كاربرد دارد و براي بخشهاي عمده سازمان كه بخشهاي دوم و سوم و يا برگههاي دوم و سوم از برگه شبدري هستند، كاربرد چنداني ندارد.
تغييرات حادث براي "نيروي كار" از ديدگاه لوبرز
· بر اثر جهانيشدن، ايجاد شغل بهاندازه كافي دشوار و سخت است، يعني در مجموعه جهانيشدن براي هر كارگر بالقوه در سطح معقول و مناسب اين مجموعه، نميتوان شغلي ايجاد كرد.
· بازارهاي كار در حال تغيير بوده و«مشاغل با دستمزد پايين» و يا مشاغل كمحقوق براي كارگران كمتر آموزش ديده (غير ماهر)، در حال كمياب شدن است.
· ميزان «مشاغل با دستمزد پايين» براي كارگران آموزشديده يا ماهر، در حال افزايش است.
· اين روندها، نوعي حالت عدم تطابق ميان «نيروي كار در دسترس» و نيروي كاري كه برايش تقاضا وجود دارد» ايجاد مي كنند و جويندگان كار فاقد آموزشهاي حرفهاي، فرصتهاي شغلي بيشتري را از دست ميدهند.
· وضعيت ايجاد شده، موجب ميشود كه تنها «رقابتيترين افراد» ميتوانند موقعيت كاري خود را در بازار حفظ كنند.
· در اين وضعيت، برندگان كساني هستند كه از سرمايههاي مادي خود درامدي بهدست ميآورند و يا آنهايي كه از هنر مديريت برخوردارند و سرانجام افرادي كه با داشتن مهارتهاي فني به نيروهاي كمياب يا خبره، تبديل شدهاند.
تغييرات حادث براي «نيروي كار» از ديد كورنگي[2] مسئول سازمان كارگري I.L.O
· بهعلت رقابت بيشتر در مقياس توليد در سطح جهان، از كارگران انتظار ميرود تا با تعدادي كمتر، بازدهي بيشتري داشته باشند.
· ساعات كار بيشتر و نوبتهاي كاري طولانيتري به كارگران ارائه ميشود، بدون اينكه سيستم جبران آنها افزايش يابد.
· كوچكسازي، منجر به سطوح بالاتري از عدم اشتغال يا بيكاري شده است.
· مديريت هرگاه نتوانسته است كه هزينههاي نيروهاي انساني را از حدي بيشتر كاهش دهد، حالت تهاجمي پيدا ميكند تا افزايش توليد داشته باشد.
· شكلهاي مختلف بيثباتي و تزلزل شغلي، افزايش يافته و سيستم تامين اجتماعي كمرنگتر شده است.
· چانهزنيهاي دسته جمعي و نقش و نفوذ اتحاديههاي كارگري تحت حمله رقابتجويي، در معرض انهدام قرار گرفته است.
تغييرات حادث در مكان كار
«براون» و «هاردي» پيشبيني كردهاند كه در سال 2000، مكانهاي كار جديد در امريكا داراي چنين وضعي خواهند بود:
· كار به جاي اينكه بر فعاليتهاي فيزيكي تاكيد ورزد، بر دانش تكيه خواهد كرد و حداقل نيمي از كارگران امريكايي، دانشي خواهند بود.
· افزون بر 90 درصد از تمامي شغلهاي امريكايي تحتتاثير و بعضي نيز با سيستمهاي كامپيوتري هوشمند و سيستمهاي كامپيوتري خبره جايگزين خواهند شد.
· افزون بر 90 درصد از كارگران جديد، جزو اقليتها و زنان خواهند بود.
· حدود 80 درصد از تمامي مشاغل، نياز به آموزش و تحصيلات دانشگاهي خواهند داشت و 100 درصد از مشاغل بهصورتي فزاينده به سطوح بالاتري از مهارتها نياز خواهند داشت.
· حركتي فزاينده از مشاغل توليدي به سوي مشاغل خدماتي صورت خواهد گرفت.
· روش مديريت «آتوكريته» و «مستبدانه» منسوخ خواهد شد.
تغييرات ناشي از جهانيشدن در مديريت منابع انساني و ارتباطات سازماني از ديدگاه پروفسور اسكيولا
1. كارگران ماهر و دانشي بيشتر متحرك و سيال خواهند شد و مرزها را درمينوردند تا بازار كارها را در سطح جهان تعقيب كنند.
2. تحرك كاركنان دانشي بهصورت ضمني اشاره به اين نكته دارد كه نيرويابي[3] اين نوع كارگران از منبع جهاني يا حوضچههاي جهاني بيشتر صورت خواهد گرفت تا منابع و حوضچههاي داخلي.
3. كارفرمايان و دولتها براي جذب كارگران دانشي بهعنوان منابعي كمياب، با هم به رقابت پرداخته و بايد بستههاي پاداشي[4] مناسبتري را تدارك ببينند تا موفق به جذب و نگهداري اين نوع افراد ماهر باشند.
4. كارفرمايان به هنگام نيرويابي كارگران جديد از حوضچههاي جهاني، متبايد بهجاي استفاده از رسانههاي داخلي و ملي به رسانههاي جهاني روي آورند. در نتيجه كارفرمايان براي دسترسي به بازارهاي هدف در جذب كارگران خوب، استفاده از اينترنت و وبهاي گسترده جهاني، مؤثرتر از نيرويابي از طريق رسانههاي سنتي همچون روزنامهها و يا تابلوهاي آگهي شهري خواهد بود. ارتباط برقرار كردن با اين كارگران از طريق پستهاي الكترونيكي بيشتر از هر نوع وسيله ديگري باب خواهد شد.
5. رويههاي انتخاب اين نيروها با استفاده از فناوري اطلاعات الكترونيكي خواهد بود. آزمونهاي چهره به چهره و مصاحبههاي حضوري بهدليل بعد مسافت و عوامل هزينهزا كمتر بهكار خواهد رفت و اين انتخابها بهوسيله رويههاي انتخاب كه دستگاههاي الكترونيكي واسطه قرار ميگيرند، جايگزين خواهد شد.
6. انتصابها براساس موافقتنامهها و قوانين قراردادها كار پذيرفتهشده بينالمللي خواهد بود. بهاين منظور، مديران منابع انساني (نيرويابان و كارفرمايان) بايد از الزامات قوانين استخدامي در سطح بينالمللي و الزامات پاداشهاي مناسب آگاهي داشته باشند.
7. به دليل فناوريهاي جديد و نيز تغيير ماهيت مشاغل از توليد كارخانهاي به مشاغل خدماتي، عدم استقرار فيزيكي كارگران جذب شده از منابع و مكانهاي مختلف جهاني، در محل كارفرما الزامي نبوده و اين امكان وجود دارد كه در آدرس فعلي خودشان توسط شبكههاي الكترونيكي شخصي، براي كارفرما كار كنند. آنها ميتوانند قبل از شروع بهكار، دورههاي اجتماعيشدن و جهتدهي سازماني و پس از اشتغال به كار، دورههاي بهبود و بازسازي را از طريق همان شبكهها فرا گيرند.
8. بهدليل افزايش مهاجرتهاي كارگران دانشي و تغيير قوانين مهاجرت توسط دولتها، كارفرمايان و مديران منابع انساني بايد فرايند مكانيابي مجدد كار را بهنحوي احسن و با توجه به معيارهاي بينالمللي، اداره و مديريت كنند.
9. كارگران دانشي را از طريق سيستمهاي كنترل سنتي نميتوان نظارت و سرپرستي كرد. آنها نيازمند ترتيبات سازماني خلاق و جديدي هستند. در اين كارگران نميتوان با توسل به حربه ترس يا سلسه مراتب، ايجاد انگيزه كرد.
راههاي اداره، مديريت و انگيزشبخشي به كاركنان و كارگران دانشي عبارتند از:
· رهبري از طريق تخصص
· افزايش انگيزه از طريق رهبري عشق و عاطفه
· انگيزش بهوسيله پاداشهاي دروني
· مشاغل داراي محتواي برانگيزاننده
· مديريت نتيجه براساس مديريت عملكرد و نه ارزيابي عملكرد
· ربط دادن پاداشهاي بيشتر به افزايش مهارت و دانش و توان فراگيري آنها (يادگيري چگونه آموختن و يا يادگيري مادامالعمر)
10. بهعلت تغيير سريع حرف و مشاغل جهاني شده، تغيير شرح شغلها و وظايف شغل، كوتاهشدن دوره عمر دانش، كوتاهشدن چرخه عمر محصول و ... فشارهاي جديدي روي كاركنان اعمال ميشود تا بتوانند از عهده اين تغييرات برآمده و بهطور مداوم، ظرفيتها و تواناييهاي خود را بروز دهند. در نتيجه، اين احتمال وجود دارد كه مسائل ياد شده به شكلهاي جديدي از مشاغل و كارهاي استرسزا، آسيبزا و مستعد براي خستگي مفرط (كارزدگي و افسردگي) بينجامد. مديريت منابع انساني بايد رويههايي جدي در زمينه ايمني و بهداشت رواني كاركنان بهوجود آورند تا بتوانند بهكمك آنها با فشارهاي رواني ياد شده مقابله كنند.
11. ماهيت مشاغل در اين مجموعه جهاني، بيشتر حالت موقتي دارد و نيازمند تجديدنظر در موافقتنامهها و قراردادهاي كار است.
نتيجهگيري
با توجه به تغييرات ناشي از تأثير فناوري اطلاعات بر سازمان كار، سازمان توليد، ساختار سازمانها، سيستم روابط صنعتي، نيروي كار، مديريت منابع انساني، شكل رشتههاي مديريت منابع انساني و روابط صنعتي بهطوركلي تغيير كرده است. برخي از اين تغييرات عبارتند از:
1. اولويت دادن به دو جانبه يا سهجانبهگرايي به جاي تاكيد بر قوانين كار حمايتي.
2. در مذاكرات سه جانبهگرايي، هدف اصلي دولتها بر حمايت از توليد و كارآفرينان بهمنظور افزايش سرمايهگذاري قرار ميگيرد تا از اين طريق بيكاري و عدم تأمين شغلي كارگران را كاهش دهند (فعالسازي بازار كار بهجاي حمايت از كارگر كه البته خود بهصورت طبيعي حمايت از كارگر را به همراه دارد).
3. ايجاد امنيت شغلي براي كارگران از طريق ايجاد سيستمهاي آموزشي سنگين و چند مهارتهسازي كارگران و تبديل كارگران به كارگران يقه سفيد (كارگران دانشي). در سيستم روابط صنعتي استراتژيك استخدام مادامالعمر، رسمي قطعي، طويلالمدت و ... مفهومي ندارد و حتي در ژاپن نيز كه كشوري با استخدام مادامالعمر شناخته ميشد، امروزه از اين روند فاصله ميگيرد (وونگ كان سنگ: چهارم جولاي 2002).
4. كمرنگشدن اهميت سيستم طبقهبندي مشاغل سنتي و تغييرات عمده در سيستم طبقهبندي مشاغل.
در سيستم جديد، شرح شغلهاي جديدي نوشته ميشود كه وظايف بيشتري را براي انجام يك شغل تدارك ديده و از ركود كار در اثر نبودن يك كارگر خاص، جلوگيري ميكند.
5. جايگزينشدن سيستم پرداختهاي منعطف و پرداخت براساس عملكرد با سيستم پرداخت براساس ارشديت و سابقه و رسمي بودن: در سيستم روابط صنعتي استراتژيك اهميت تعيين حداقل دستمزدها كمرنگ ميشود. البته سيستم حداقل دستمزد از بين نميرود بلكه اهميت آن كاهش يافته و كارفرمايان با پرداختهايي براساس عملكرد و كارايي و نتيجه كار كارگران، آنها را تشويق به بهرهوري و افزايش كارايي «و اصالت دادن به تخصص» ميكنند تا بتوانند در محيط جهاني رقابت كنند.
6. باز گذاشتن دست مديران و كارفرمايان در اعمال تشويق و تنبيه (با اولويت دادن به سياستهاي تشويقي) بهمنظور افزايش رقابتجويي آنان در سطح جهان از طريق تسهيلكنندگي قوانين كار و كاهش جنبههاي حمايتي اين قوانين بهخصوص در كشورهاي تازه صنعتيشده آسيا و اقيانوسيه.
7. انتقال مباحث روابط صنعتي سطح ملي، يا كشور به سطح كارگاه يا كارخانه بهعنوان جايي كه ارتباط مستقيم بين مديريت و كارگران برقرار ميشود: در سيستم روابط صنعتي استراتژيك مسائل كمتر در سطح كلان و ماكرو مطرح ميشدند و بيشتر مسائل كلان هم در سطح صنعت مربوطه (مثل صنعت نساجي و فولاد و ...) موردمذاكره و چانهزني واقع ميشوند.
8. سيستم روابط صنعتي استراتژيك از مديريت منابع انساني H.R.D و تكنيكهاي آن بيشتر استفاده ميكند تا تعهد و وفاداري كاركنان، بهبود و بهسازي كارگر H.R.M، انگيزش كارگران، ايجاد صداقت و اعتماد دو جانبه و ... ميان كاركنان افزايش يابد.
9. سيستم روابط صنعتي استراتژيك از ارتباطات دوجانبه و دوسويه و سيستمهاي مشاوره و مشورت مشترك، سيستمهاي رسيدگي سريع به شكايات كاركنان در داخل شركت، سيستمهاي ميانجيگري و مصالحه ميان كارگران و مديريت با هدف برقراري آرامش و صلح صنعتي استفاده ميكند تا بهاينوسيله ضمن «ضمن كاهش اغتشاشات كارگري» و جلوگيري از تعطيلي كارخانهها و «كاهش تنش در محيط كارگاه»: «روابط صحيح و منطقي بين كارگر و كارفرما» را ايجاد كند.
10. سيستم روابط صنعتي استراتژيك با كاهش تنظيمات قانومي سعي در كاهش قانونگريزي كارفرمايان و افزايش خصوصيات كارآفريني نظير روحيه توفيقطلبي، روحيه استقلالطلبي، روحيه تمايل به مخاطرهپذيري دارد.
11. سيستم روابط صنعتي استراتژيك با منعطفسازي قوانين سعي دارد قابليت پاسخگويي كارگران و كارفرمايان را نسبت به محيطهاي بهشدت در حال تغيير فيزيكي و اقليمي، فرهنگي، اقتصادي و سياسي جهاني شده امروز، كاهش دهد.
12. سيستم روابط صنعتي استراتژيك از طريق H.R.D به توزيع برابر و عادلانهتر درآمدها نيز كمك ميكند و اختلاف طبقاتي بين كارگر و مدير را كاهش ميدهد زيرا از يك طرف وابستگي كارفرما را به كارگر متخصص خود افزايش ميدهد و از طرف ديگر او را در سود ناشي از بهرهوري (كه هزينهاي هم براي كارفرما ندارد) شريك ميسازد و اين نياز به استفاده از ابزار اجباري توزيع مجدد درامدها نظير سيستمهاي مالياتي را كاهش ميدهد.
13.سيستم روابط صنعتي استراتژيك از طريق توزيع عادلانهتر درامدها به «توسعه عدالت اجتماعي» نيز كمك ميكند.
14. سيستم روابط صنعتي استراتژيك از طريق «حمايت يكسان از كارگر و كارفرما» (با سياستهاي دوجانبهگرايي در سطح كارگاه و سياستهاي سهجانبهگرايي در سطح صنعت و كشور)،«روحيه تفاهم بين كارگر و كارفرما» را افزايش داده در سيستم روابط صنعتي «تعادل بيشتري» ايجاد ميكند. ضمنا عامل «توسعه تشكلهاي كارفرمايي و كارآفريني»در كشورهايي ميشود كه داراي قوانين كار حمايتي هستند و تشكلهاي كارفرمايي آنان ضعيف است.
نتيجه موارد چهاردهگانه فوق اين است كه بجاي استفاده از روابط صنعتي در سطح ملي، گرايش به استفاده از سيستم روابط صنعتي در سطح كارگاه و مكان كارخانه افزايش يافته است. معناي ديگر جمله ياد شده اين است كه استفاده بيشتري از مديريت منابع انساني در سازمانها صورت ميگيرد. بهتعبيري ديگر، روابط صنعتي روزبهروز از سطح ماكرو به سطح ميكرو منتقل شده و اين حاصل رشد فناوري اطلاعات و افزايش ارتباطات جهاني است كه شركتها بهمنظور افزايش قدرت رقابتجويي در سطح جهان با بهرهگيري از اطلاعات رقبا به آن دست يازيدهاند.
شركتها براي اينكه بتوانند توان رقابتجويي خود را در سطح جهان حفظ كنند، مجبور به استفاده از كارگران دانشي و مديريت دانشي بر اين كارگران هستند. بديهي است كه اصول بهكار گرفته شده در سيستم مديريت دانشي، تفاوتهاي فاحش با مديريت كلاسيك و نئوكلاسيك داشته و خواهد داشت.
اينكه فناوري اطلاعات و افزايش بيشتر ارتباطات ميخواهد در آينده چه كاري با شركتهاي مستقر در دهكده جهاني انجام دهد، هنوز معلوم نيست، اما شايد پيشبيني پيتر دراكر در اين زمينه مفيد باشد. انقلابي نوين در زمينه اطلاعات، بدون هيچ مانع و رادعي در شرف وقوع است. اين انقلاب از سازمانهاي تجاري و صنعتي آغاز شده، اما بيترديد تمامي نهادهاي موجود در جامعه را فرا خواهد گرفت. و بهنحوي ريشهاي، معنا و مفهوم اطلاعات را، هم براي سازمانها و هم براي افراد، تغيير خواهد داد.
اين انقلاب، انقلاب در فناوري، ماشينآلات، تكنيكها، نرمافزار و يا سرعت نيست بلكه انقلابي در مفاهيم و تصورات كلي است.
اين انقلاب، در فناوري اطلاعاتي (IT) يا در سيستم مديريت (MIS) رخ نميدهد و هدايت آن نيز در دست كاربران ارشد اطلاعاتي (CIO) نيست. اين انقلاب توسط مردم و كاربراني هدايت ميشود كه صنعت اطلاعات به چشم حقارت به آنها مينگرد.
فناوري اطلاعاتي تاكنون، يعني حدود 50 سال است كه بر دادهها، (Data)، جمعآوري آنها، ذخيره آنها و انتقال آنها متمركز بوده است. انقلاب اطلاعاتي جديد، بايد بر اطلاعات (Information) متمركز شود. اطلاعات تا زمانيكه مرتب و سازمانيافته نباشند، داده تلقي ميشوند. دادهها براي اينكه هدفمند شوند، بايد متشكل، مرتب و سازمانيافته باشند.
مديران منابعانساني و مديريت روابط صنعتي، ميبايستي دو چيز را بهخوبي بياموزند: 1. دادههايي را كه به اطلاعات موردنيازشان مربوط نيست، حذف كنند، دادههاي باقيمانده را مرتب كنند، آنها را تجزيهوتحليل و تفسير كنند اطلاعات بهدست آمده را بر كار متمركز كنند زيرا مقصود و منظور از كسب اطلاعات، بهدست آوردن معلومات نيست بلكه كسب توانايي براي انجام اقدامات درست و مناسب است.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: