آقای زرافشان " آب را گِل نکنیم" دگراندیشی را ارج نهیم" (بخش دوم)
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[28 Sep 2007]
[ بهروز ستوده]
درفاصله نگارش بخش اول و دوم این نوشته و ادامه نقدی برمقاله آقای زرافشان تحت عنوان"وقتی آب سربالا می رود" در خبرهای چند روز گذشته آمده بود که آقای ناصر زرافشان برای دریافت جایزه حقوق بشری اتحادیه قضات آلمان به آن کشور مسافرت نموده و کنگره قضات آلمان طی مراسمی ، این جایزه را به ایشان اهدأ کرده است . این خبر برای تمام فعالین حقوق بشر در ایران باعث مسرت است و همانطوری که آقای زرافشان در سخنرانی خود در آن مراسم اعلام داشته است : " این جایزه متعلق به همه ی فعالان حقوق بشردر ایران است" . البته کسانی که پیش ازآقای زرافشان نیز درزمینه حقوق بشر و دفاع ازآزادی قلم جوایزی را ازمجامع جهانی و مدنی کشورهای اروپائی و امریکائی دریافت کرده اند ، عموماً بدرستی اظهارداشته اند که صاحبان اصلی چنین جوایزی در حقیقت هزاران هزار کوشنده بی نام ونشان حقوق بشر و دمکراسی در ایران هستند . در همین
زمینه و قبل از اینکه به ادامه بررسی قسمت هائی ازنوشته ی آقای زرافشان در مورد ارج نهادن به دگراندیشی بپردازم لازم میدانم به دو نکته اشاره کنم اول اینکه هموطنان عزیزی که موفق به دریافت چنین جوایزی میگردند بهتر است که حوزه سخنان حقوق بشری خود را برموارد نقض حقوق بشر در ایران متمرکز سازند نه توصیه به کشورهای اروپائی و امریکائی برای رعایت حقوق بشر در کشورهای خود ، چرا که این گونه اظهار نظرها فقط می تواند ناآگاهی و بی اطلاعی این هموطنان ما از جوامع مدنی غرب و مکانیزم های دمکراتیک این جوامع را نشان دهد که این امر نه زیبنده ی گوینده است و نه زیبنده ی جنبش حقوق بشری مردم ایران . برای مثال وقتی که آقای زرفشان در سخنرانی خود در مجمع قضات آلمان هنگام دریافت جایزه حقوق بشری ، کشورهای اروپائی را مخاطب قرار می دهد که " به بهانه مبارزه با تروریسم" به نقض حقوق بشر در کشورهای خود دست نزنند ، این گفته می تواند حکایت از عدم شناخت وآگاهی ایشان از جوامع مدنی غرب و عمق دمکراسی و حقوق بشر در این جوامع کند . لذا بی علت نیست که برخی از روزنامه های آلمان به شیوه ای مدنی و بدون اینکه برچسب خاصی به آقای زرفشان بزنند در مقابل گفته ایشان با این جمله که " آقای زرفشان احساساتی شدند" عکس العمل نشان دادند .
در جوامعی که آزار واذیت حیوانات بر طبق قانون جُرم محسوب می شود و مرتکتبین اش را میتواند به جریمه های سنگین و زندان محکوم نمایند پُرواضح است که اگر مواردی از نقض حقوق بشر دراین جوامع مشاهده شود ، مجاری قانونی و نهادهای مدنی فروانی وجود دارند که دولت های خود را مؤاخذه کنند واز حقوق شهروندان دفاع نمایند . بنایراین چنین جوامعی به نصیحت ها و توصیه های ما ایرانیان که نقض حقوق بشر بخشی از قانون اساسی کشورمان را تشکیل می دهد و تازیانه و شکنجه و آزار انسان نیزدر قوانین جزائی کشورمان گنجانده شده است ، برای دفاع از حقوق بشر در کشورهای خود نیازی ندارند . تفاوت است بین کشورهائی که بر طبق قوانین شان هرگونه نقض حقوق بشر، جرم وجنایت محسوب می شود و مرتکبین اش را مجازات می کنند با کشورهائی که نقض حقوق بشر قانونی است و ناقضان حقوق بشر و آدمکشان وشکنجه گران در رأس حکومت و قوه قضائیه این کشورها قرار دارند. بنابراین خوب است که آقای زرفشان و سایر هموطنان ایرانی وقتی در مجامع اروپائی ویا امریکائی حضور پیدا میکنند ، نیرو و انرژی خود را صرف افشای وضع رقت بار حقوق بشر در ایران نمایند و وظیفه دفاع از حقوق بشر در کشورهای اروپائی و امریکائی را واگذار کنند به نهادهای مدنی این کشورها که در گوشه وکناربه اندازه کافی ازاین نوع نهادها وجود دارند . و اگرهم این هموطنان عزیز، به پیروی ازسنت رایج و غلط مصلحت اندیشی ، با اینگونه سخنان می خواهند دهان اراذل واوباش حکومتی را ببندند چنین وانمود شود و تا مباد بر آنان برچسب نوکری و وابستگی به "امپریالیسم و صهیونیسم" نزنند ، باز این سیاست درستی نیست که از حقوق بشر مایه گذاشته شود و چنین وانمود گردد که گویا نقض حقوق بشردر همه جا واز جمله کشورهای اروپائی و امریکا نیز امرمتداولی است .
نکته ی دوم اینکه آقای زرفشان در بخش دیگری از سخنان خود در جمع قضات آلمانی گفته است که در نظر دارد هنگامی که به ایران باز گشت یک جنبش حقوق بشری در کشور خود براه اندازد ، که این را هم باید به فال نیک گرفت منتهی آقای زرافشان باید بیاد داشته باشد که اولاً چنین جنبشی ، از سالها پیش ازاین به همّت فعالان حقوق بشری آغاز گردیده است و ما امروزه می توانیم آثار وعلائم آنرا در جنبش های زنان و کارگران و دانشجویان ومعلمان و غیره مشاهده نمائیم . دختران جوان میهن ما که علیه تبعض های جنسیتی بپا خواسته اند و برای جمع آوری یک ملیون امضاء پیه توهین وتحقیر و شکنجه وزندان را به تن مالیده اند و در کوی و برزن مشغول آموزش دادن به خواهران ومادران خود و همجنسان هموطن خود هستند و گارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و خانواده هاشان که برای قانونی کردن سندیکای خود مبارزه میکنند و دراین مسیر رنج بیکاری و گرسنگی و زندان جمهوری اسلامی را تحمل می نمایند و دانشجویان و روزنامه نگاران و نویسندگان و هنرمندان آزادیخواه که در دفاع از آزادی و حقوق بشر درایران ، پیوسته مورد حمله و هجوم اراذل و اوباش دولتی اند و تحت تعقیت و شکنجه و زندان و نیز مبارزه ی اقلیت های ملی ومذهبی برای رفع تبعیض هائی که حکومت اسلامی بر آنان تحمیل کرده است همه وهمه نماد هائی از جنبش ملی حقوق بشری مردم ایران است و هنگامی که آقای زرفشان میگوید پس از بازگشت به ایران قصد برپا کردن جنبش حقوق بشر را دارد ، برای نگارنده ی این سطور و شاید بسیاری از دگراندیشان ایران این سئوال را بوجود می آورد که آیا جنبش حقوق بشری که آقای زرفشان در صدد برپا کردن آن است با آنچه که فعالان حقوق بشری سالهاست در حال پیش بردن آن هستند تفاوت دارد ؟ آیا پس از تفسیرها ی اسلامی و ملی – مذهبی که در سالهای اخیر توسط ایدئولوژی زدگان اسلامی و التقاتی های پا در هوا در ایران بدست داده شده حالا باید منتظر تعبیر وتفسیر چپ سنتی ایران از حقوق بشر باشیم ؟ اگر چنین است من به آقای زرفشان پیشنهاد می کنم که یکبار دیگرمواد اعلامیه جهانی حقوق بشر را بند به بند با دقت مطالعه کند و به بند آخر که رسید بر روی آن تأمل بیشتری نماید . بند سی ام اعلامیه حقوق بشر چنین میگوید : « هیچیک از مقررات اعلامیه حاضر نباید طوری تفسیر شود که متضمن حقی برای دولتی یا جمعیتی یا فردی باشد که به موجب آن بتواند هریک از حقوق و آزادی های مندرج در این اعلامیه را از بین ببرند و ....»
بنابراین اعلامیه جهانی حقوق بشر بسیار روشن است و راه را برهرگونه تعبیر و تفسیری از مواد آنرا برای کسانی که می خواهند از حقوق بشر به عنوان یک تاکتیک برای رسیدن به اهداف خود استفاده نمایند را می بندد . اینکه چرا و چگونه برخی از احزاب وگروههای سیاسی سنتی ایران که اصولاً هیچ اعتقادی به اعلامیه حقوق بشر ندارند و حتی پاره از آنان که سابقه بی مهری وخصومت با این اعلامیه جهانی دارند این روزها همه ماسک حقوق بشر را بر چهره زده و می کوشند که از این نمد کلاهی برای خود بدوزند داستان دیگری است که در جائی دیگر و نوشته ای دیگر بدان خواهم پرداخت . در اینجا فقط این را بگویم که روح وگوهر اعلامیه جهانی حقوق بشر که افتخار پیش نویسی اولیه آن در 2500 سال پیش ازاین با نام کورش کبیر ایرانی مزین شده است ، برکرامت انسان وحراست از آزادی های فردی واجتماعی استوار است و رنگ وبوی هیچ مذهب وایدئولوژی و مرام ومسلکی را نمی تواند به خود بگیرد . گوهر و اساس اعلامیه حقوق بشر بر جدائی ادیان آسمانی و زمینی از سیاست استوار گردیده و کلیه ی بند های آن شفاف وروشن است و راه را بر کسانی که این روزها ریاکارانه میکوشند با اضافه کردن پیشوند و پسوندی آنرا در خدمت مصالح سیاسی وفرقه ای خود در آورند می بندد.
واما در ادامه ی نگاهی به شیوه ی برخورد و زبان وادبیاتی که آقای زرفشان برای مقابله با مخالفین فکری خود بکار میگیرد می بایستی این توضیح را بدهم که برخلاف زبان وادبیات مذهب ایدئولوژی شده و ایدئولوژی مذهب شده که زبان و ادبیات کینه ونفرت و دشمنی است زبان وادبیات حقوق بشر زبان مهر ومحبت و راستی و حفظ حرمت وکرامت انسانها ست بنابراین آقای ناصر زرافشان که در بازگشت به ایران به ادعای خود می خواهد جنبش حقوق بشری در میهن مصیبت دیده ی ما براه بیندازد بهتر است که قبل ازهرچیز زبان وادبیات حقوق بشر را فراگیرد . منادیان فرهنگ وجامعه مدنی مجاز نیستند که با زبان دشنام و دروغ و اتهام و برچسب زنی با مخالفان فکری خود ، سخن گویند . نگاه کنید به زندگی و زبان وادبیات رهبران ملی و دمکراسی خواهی چون مصدق و ماندلا و گاندی که حتی با دشمنان خود با زبان محبت واحترام سخن می گفتند .
همانطور که در بخش نخست این نوشته یاد آورشدم آقای زرفشان که با بخش بزرگی از دگراندیشان ایران که طوق بردگی ایدئولوژی را از اندیشه خود برداشته اند اختلاف سیاسی و نظری دارد ، بجای اینکه با این دسته ازدگراندیشان وارد یک مبارزه نظری سالم شود ، در مقاله "وقتی آب سربالا می رود" شیوه ی غیر مدنی تهّمت وبرچسب زنی را درپیش گرفته و آقای میلانی را بهانه قرار داده است برای حمله به دگراندیشانی که گذشته ی جنبش چپ سنتی ایران را به نقد می کشند . آقای زرفشان که هنوز پای بند باورهای ایدئولوژی خود می باشد این دسته از آزادیشان ایران را ، خائن و دشمن خلق تصور می نماید ، افشاء و رسوا سازی شان را فریضه ی ایدئولوژیکی خود تصور می نماید . لذا عباس میلانی که درچشم آقای زرفشان ، مصداق بارزی از اینگونه "دشمنان" است و برای خود نام ونشانی بدست آورده ، به سوژه ای تبدیل می شود برای "افشاگری" . و چون برای "افشاگری " به سند و مدرک نیاز می باشد پس باید که در زندگی گذشته ی این دگراندیش جستجو کرد تا مگر چیزی عوام پسند را از زندگی شخصی و اجتماعی اش اگر چه مربوط به 30 – 40 سال پیش باشد بیرون کشید و آنرا به عنوان سند"خیانت" در بوق کرد و به همّت تکنولوژی اینترنت در سرتاسر دنیا جار زد .
در مقاله ای تحت عنوان "وقتی آب سربالا می رود" آقای زرفشان پس از اینکه به دگراندیشی مانند آقای عباس میلانی برچسب "چپ ستیز" و "خائن " و "سرسپرده" و"همکارساواک" وغیره می زند، در ادامه ی "افشاگری"های خود و جستجو برای یافتن ریشه های "خیانت" آقای میلانی ، به کنکاش در زندگی ایشان ادامه می دهد و می نویسد :
« در همان سالهای آخر رژیم پهلوی هنگامی که به آذین فراخوان "جبهه دمکراتیک خود را منتشر کرد، میلانی جزوه ای را با نام مستعار--- پخش کرد که درآن به به آذین و جبهه دمکراتیک پیشنهادی او زیر عنوان " دکان جدید حزب توده " حمله کرده بود » یکی از اتهامات میلانی ، از نظرآقای زرفشان که پرچم هزار تکه ی چپ سنتی ایران را بر دوش میکشد و این روزها نیز قصد براه انداختن "جنبش حقوق بشر" در ایران را دارد این است که چرا میلانی در آستانه ی انقلاب 57 جزوه ای را علیه آقای به آذین و "جبهه دمکراتیک" او برشته ی تحریر درآورده بوده و آنرا "دکان جدید حزب توده" خوانده بوده است .
آقای زرفشان ، پس از گذشت حدود سی سال و روشن شدن نقش مخرب حزب توده ایران در به انحراف کشاندن جنبش ملی وآزادیخواهانه 57 و پیش تر از آن نقش مخرب همین حزب درجریان جنبش ملی کردن صنعت نفت آیا هنوز شما شّک دارید که "جبهه دمکراتیک" آقای به آذین و بسیاری از گروهها و سندیکاها و انجمن هائی که حول وحوش انقلاب 57 با نام های گوناگون مثل قارچ یک شبه سر از خاک بیرون می آوردند وابسته به حزب توده ایران و ابزاری بودند برای پیش برد سیاست های این حزب که عبارت بود از کشاندن مردم ایران به زیر خط "ضدامپریالیستی امام" و دشنام و ناسزا وبرچسب زدن به دگراندیشان ایران با عناوینی ازقبیل "لیبرال" و "چپ نما" و "عوامل امپریالیسم وصهیونیسم" و "ضدانقلاب" و غیره وغیره ؟ آیا هنوز شما شّک دارید که رهبرانی ازقبیل به آذین و احسان طبری و کیانوری و غیره در به انحراف کشاندن وسپس داغان کردن جنبش چپ وملی جوانی که در جریان مبارزات آزادیخواهانه سال 57 و بطور کلی در دهه 40 و 50 خورشیدی رشد کرده و بالیده بود نقش اساسی داشتند ؟
اینکه آقای زرفشان پس از گذشت سی سال هنوز ناراحت است که چرا میلانی "جبهه دمکراتیک " به آذین را دکان جدید حزب توده نامیده است وامروزه این را هم به عنوان یکی از" اتهامات" میلانی در لیست بلند خود قرار داده و به افشای آن می پردازد در حقیقت زنده کردن ویاد آوری یک دعوای دیرینه بین پیروان و مقلدان ایرانی کمونیسم های مختلف درآنزمان است که هم نسلان آقای زرافشان چند و چون این دعوا را بخوبی بیاد دارند اما ایکاش آقای زرافشان که امروزه نگران است مبادا "نسل جوان وخالی الذهن" فریب نظریات کسانی مانند میلانی را بخورد ، در نوشته خود کمی هم اطلاعات تاریخی به نسل جوان میدادند تا این نسل نیز از کّم وکیف دعواهای درونی "جنبش چپ" در آن سالها ، آگاه گردد وبداند که فرقه های مختلف چپ سنتی ایران اعم ازدنباله روان و مریدان شوروی ، چین ، آلبانی ، کوبا وامریکای لاتین و غیره ، برای کسب عنوان رهبری طبقه کارگر آنهم نه درعمل بلکه فقط بر روی کاغذ چگونه شکم یکدیگر را می دریده اند و با چه زبان وادبیاتی با یکدیگر سخن می گفته اند ؟ آیا نسل جوان وخرد جوی ایران نباید بداند که چرا فرقه های چپ سنتی ایران که ظاهراً همگی پیرو مذهب حقه ! مارکسیسم – لنینیسم بودند و دفاع از طبقه کارگر و زحمتکشان ایران را در سرلوحه ی کار خود قرار داده بودند حتی در زیرتیغ حکومت اسلامی نتوانستند دست از خصومت ومبارزه علیه یکدیگربردارند ؟ چاره ای نیست آقای زرافشان ، از زیربار مسئولیت نمی توان فرار کرد و تا به ابد نمی توان انگشت اتهام را به طرف شیخ وشاه و امپریالیسم وصهیونیسم دراز کرد و فقط آنان را مسئول بدبختی های این مرز وبوم دانست . چه بخواهیم وچه نخواهیم بخشی از این مسئولیت به گردن احزاب و گروههائی است که شمارعظیمی ازروشنفکران ایران و سایر اقشار و طبقات را در درون خود متشکل کرده بودند . این را حتی عوام هم می دانند که وقتی افرادی به عزم سفری دریائی بر کشتی می نشینند ، مسافران کشتی فرض را بر این قرار می دهند که ناخدا وخدمه کشتی "علم بحر" را می دانند وگرنه کدام ابلهی است که خود را بدست امواج دریا بسپارد . تازه با اعتماد و فرض بر اینکه ناخدا وخدمه کشتی همگی در کار خود ماهرند ، آیا کشتی نشسته گان نباید ازسلامت کشتی و تجهیزات نجات به هنگام خطر آگاه باشند ؟ خیر آقای زرافشان ، تا گذشته بدرستی شفاف نشود و نسل جوان وخردجوی ایران سایه روشن های گذشته را شفاف در برابر چشمان خود مشاهده نکند و بدرستی نداند که در گذشته چه روی داده است که نتایج اش به فاجعه ای بنام جمهوری اسلامی منتهی گردیده ، محال است که جنبش روشنفکری و چپ ایران بتواند از بن بستی که سالهای متمادی است درآن گرفتار آمده است خود را نجات دهد و با جنبش ملی وحقوق بشری مردم ایران همگام سازد .
بُت پرستی و قدیس سازی راه بجائی نخواهد برد و تا بُت ها و قدیس ها به آدم های معمولی با نقاط ضعف و قوتی که هرآدم معمولی می تواند داشته باشد ، تبدیل نشوند امیدی به فردای جنبش چپ ایران وجود نخواهد داشت چرا که خانه از پای بست ویران است . آقای زرافشان ، شما که آشفته فکرانی چون به آذین وامثال او که زندگی سیاسی شان مشحون از خطاهای فاحش وایران برباد ده بوده است را به قدیسی تبدیل کرده اید که هیچکس نمی تواند به آنان نزدیک شود و آنان را به نقد کشد مطمئن باشید که با اینگونه امام زاده سازی ها خدمتی به "جنبش چپ" ایران نمی کنید. مگر یادتان رفته است ، مگرهمین آقای به آذین نبود که از عشق "مبارزه ضدامپریالیستی امام" رو در روی آن دسته از نویسندگان و هنرمندان آزاد اندیش "کانون نویسندگان ایران" که حاضر نبودند دنبالچه آخوند شوند ایستاد و بر عقل های مستقل دگراندیشان ایران درآن روزهای خطیر و حیاتی برچسپ "امریکائی" و " لیبرال" زد و تا کانون نویسندگان را از درون متلاشی نکرد و دکان دیگری را با نام جعلی دیگری بز پا نکرد از پای ننشست . براین واقعیت که آقای به آذین در زمینه ترجمه ی برخی از آثار ادبی شاهکار کرده است و همه کارهای ادبی اش قابل تحسین است هیچکس نمی تواند شکّی به خود راه دهد ، ولی این مهارت ادبی او نباید پره ای گردد برای پوشاندن کج اندیشی های سیاسی او و باعث گردد که کسی نتواند دنباله روی ها و آشفته فکری های اجتماعی او را به نقد بکشد و درصدد ریشه یابی آن کج اندیشی ها ، عقل واندیشه ی مستقل خود را بکار نگیرد . صحت و درستی اندیشه ها و تئوری های سیاسی و اجتماعی را با ترازوی زندان وشکنجه و اعدام نمی توان وزن کرد و سنجید . کاری که طی صد سال گذشته ، نسل اندر نسل انجام داده ایم ما را به اینجا رسانده است . کسانی که می خواهند برای صدمین بار آزموده را دوباره بیازمایند و َدر را دو باره بر همان پاشنه بچرخانند راه بجائی نخواهند برد . شایسته نیست که نسل جوان وخردجوی ایران گذشته ی پدران خود را تکرار کند ، برای پی ریزی یک جامعه مدنی مبتنی بر اعلامیه حقوق بشر به طرحی نو و اندیشه ای نو احتیاج است ، طرح واندیشه ی مُدرنی که قادر باشد مردم ایران در یک جنبش ملی وسراسری حقوق بشر ، فارغ از هرمذهب و ایدئولوژی و قوم قبیله ای متحد و متشکل سازد . ولی از قرار معلوم آن دسته از"روشنفکرانی" که طی نیم قرن گذشته ُمهر دوشکست هولناک را برپیشانی مردم ایران نشانده اند طرح دیگری را پیشنهاد میکنند .
برای نمونه آقای به آذین که امروزه هنوز برای پاره از روشنفکران ایران و ازآنجمله آقای زرافشان به قدیسی تبدیل شده است که کوچکترین نقدی را براو نمی توان وارد کرد و اگر گفته شود بالای چشم به آذین ابروست ، سیل برچسب "چپ ستیزی" است که از همه طرف سرازیر خواهد شد ، طرح تازه ای را به نسل جوان ایران پیشنهاد میکند . برای پی بردن به طرح جدید یا بهتر است بگویم هذیان های آقای به آذین ، بی مناسبت نیست که در اینجا قسمتی از مصاحبه ای که چند هفته قبل از درگذشت ایشان صورت گرفته نقل کنم و قضاوت را به خوانندگان این سطور واگذارم .
خبرنگاری بنام آقای عرفان قانعی از آقای به آذین چنین سئوال می کند:
« در مصاحبه ای که سال گذشته از شما در "فرهنگ توسعه" به چاپ رسید گفته اید که به مطالعات پیرامون اسلام شناسی روی آورده اید – بخصوص در زمان زندان – ممکن است دراین باره توضیحات بیشتری برایمان ارائه دهید ؟»
جواب آقای به آذین:
« اسلام در وجود یک ملیارد وباز بیشتر مسلمانان در سراسر جهان ، واقعیتی است مهم و اثر گذار . نمی توان برآن چشم بست . به دوستی یا به دشمنی ، اسلام را باید شناخت ، به راه و روش تاریخی پیشرفت برق آسایش در آغاز پی برد دیروز و امروزش را سنجید ، سادگی وصلابت ایمان وحدت آفرینش را دریافت ، دید که فرد مسلمان چگونه از رویدادهای صدر اسلام الگو میگیرد و آرزوی تکرار آنرا در سر می پروراند و نیتجه گرفت که از به هم پیوستن و در تلاش افتادن این آرزوها که امروز پراکنده اند چه نیروی سهمگینی می تواند پدید آید . این نکته را سده هاست که دشمنان دریافته اند وسیاست خدعه گر وتجاوزکار خود را برپایه آن بنیا د نهاده اند ، غافل نمی توان بود . اعتراف می کنم که دعوی اسلام شناسی را من مسلمان زاده به هیچ رو ندارم . کار تخصصی است . با این همه ، من گام های کوچکی دراین راه برداشته ام که میدانم هیچ کافی نیست . دیگر وقتی برایم نمانده است . بر جوان تر هاست که بر جنبه های قوت وضعف امروزجهان اسلام آگاه شوند .هزار وچند صد سال است که ایران در رگ وریشه تاریخ و فرهنگ وساختار اقتصادی خود با اسلام پیوند دارد ، با آن گره خورده است . جدا گرفتن و جدا خواستن این دو ازهم شکست را و نه تنها شکست ، بل فروپاشی ایران را ، در پی می آورد . برای دوام وبقای این مجموعه شگرف نژادها ، زبان ها ، آئین ها که ایران نام دارد باید با اسلام کنار آمد و با آن نیرومند و پایدار ماند ، چاره نیست . »
براستی که نمی دانم باید بحال جوانانی که درتقلید از رهبرانی چون آقای به آذین پَر پَر شدند باید گریست یا بحال خود آقای به آذین که پس از 60 سال فعالیت چپ وکمونیستی ، درواپسین روزهای زندگی اش ، نسل جوان ما را به پیوستن به فاشیسم اسلامی فرا می خواند ؟؟؟
27 سپتامبر 2007
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: