Iranian Futurist 
Iranian Futurist
Ayandeh-Negar
Welcome To Future

Tomorow is built today
در باره ما
تماس با ما
خبرهای علمی
احزاب مدرن
هنر و ادبیات
ستون آزاد
محیط زیست
حقوق بشر
اخبار روز
صفحه‌ی نخست
آرشیو
اندیشمندان آینده‌نگر
تاریخ از دیدگاه نو
انسان گلوبال
دموکراسی دیجیتال
دانش نو
اقتصاد فراصنعتی
آینده‌نگری و سیاست
تکنولوژی
از سایت‌های دیگر


عصر اطلاعات(مانوئل کاستلز)جلد دوم خلاصه بخش یک و دو

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:
Twitter Google Yahoo Delicious بالاترین دنباله

[14 Oct 2011]   [ ]

  


دانشگاه جامع علمي- كاربردي جهاد دانشگاهي


 


واحد تهران 1


 


عنوان تحقيق: عصر اطلاعات(مانوئل كاستلز)


 


جلد 2 (خلاصه بخش 1 و2 )


 


استاد راهنما: دكتر حميد ضيايي پرور


 


دانشجو: داريوش جبرئيلي(8469142016)


 


 


رشته: روابط عمومي (كارشناسي غير مرتبط)


 


 


 


 


 


 


 


بهشت اشتراكي:


هويت و معنا در جامعة شبكه‌اي


برداشت از اصطلاح هويت، در صورتي كه سخن از كنشگران اجتماعي باشد عبارت است از فرآيند معناسازي بر اساس يك ويژگي فرهنگي يا مجموعة بهم پيوسته‌اي از ويژگيهاي فرهنگي كه بر منابع ديگر اولويت داده مي‌شود. نقشها نيز بر اسا هنجارهايي تعريف مي‌شوند كه ساختة دست نهادها و سازمانهاي جامعه هستند. وزن نسبي هر يك از آنها در اثرگذاري بر هويت منبع معنا براي خود كنشگران است و به دست خود آنها از رهگذر فرآيند فرديت بخشيدن ساخته مي‌شود.


«هويت» در مقايسه با «نقش» منبع معنايي نيرومندتري است زيرا در برگيرندة فرآيندهاي ساختن خويش و فرديت يافتن است. به بيان ساده «هويت» سازمان دهندة معناست ولي «نقش» سازمان دهندة كاركردهاست.


از آنجا كه ساختن اجتماعي هويت همواره در بستر روابط قدرت صورت مي‌پذيرد، بايد بين سه صورت و منشاء بر ساختن هويت تمايز قايل شد.


· هويت مشروعيت‌بخش، كه توسط نهادهاي غالب جامعه ايجاد مي‌شود تا سلطة آنها را و كنشگران اجتماعي گسترش دهد و عقلاني كند


· هويت مقاومت، اين هويت به دست كنشگراني ايجاد مي‌شود كه در اوضاع و احوال يا شرايطي قرار دارند كه از طرف منطق سلطه بي ارزش دانسته مي‌شود و يا داغ ننگ بر آن زده مي‌شود


· هويت برنامه‌دار، هنگامي كه كنشگران اجتماعي با استفاده از هرگونه مواد و مصالح فرهنگي قابل دسترسي هويت جديدي مي‌سازند كه موقعيت آنان را در جامعه از نو تعريف مي‌كند و به اين ترتيب در پي تغيير شكل كل ساخت اجتماعي هستند، اين نوع هويت تحقق مي‌يابد


طبعاً هويتهايي كه در آغاز به منزلة هويت مقاومت شكل مي‌گيرند ممكن است مبلغ برنامه‌هايي شوند يا ممكن است در طول تاريخ در ميان نهادهاي جامعه، به نهاد مسلط بدل شوند، و بدين ترتيب به منظور عقلاني كردن سلطة خود به هويتهاي مشروعيت‌بخش تبديل شوند هويت مشروعيت بخش جامعة مدني ايجاد مي‌كند و جامعة مدني اصطلاحي است كه گوياي مضامين مثبت دگرگوني دموكراتيك اجتماعي است. از نظر «گرامشي» جامعة مدني از مجموعه‌اي از ابزارها يا قبيل كليساها، اتحاديه‌ها، احزاب، تعاونيها و موسسه‌هاي شهري و غيره شكل مي‌گيرد كه از يك سو پويشهاي دولت را استمرار مي‌بخشند اما از سوي ديگر ريشه‌هاي عميقي بين مردم دارند. دقيقاً همين چهرة دوگانه جامعة مدني است كه آن را به قلمرو ممتاز تحول سياسي تبديل مي‌كند، ‌زيرا امكان سرنگوني دولت را بدون توسل به تهاجم خشونت‌آميز و مستقيم فراهم مي‌سازد.


هويت مقاومت منجر به ايجاد جماعتها (اجتماعات) مي‌شود. اين هويت شكلهايي از مقاومت جمعي را در برابر ظلم و ستم ايجاد مي‌كند كه در غير اين صورت تحمل ناپذير بودند و معمولاً بر مبناي هويتهايي ساخته مي‌شوند كه آشكارا به وسيله تاريخ، جغرافيا يا زيست‌شناسي تعريف شده‌اند و تبديل مرزهاي مقاومت را به جنبه‌هاي اساسي و ذاتي آسانتر مي‌كنند در اين مورد مسأله ارتباط دو سويه اين هويتهاي حذف شده- حذف كننده مطرح مي‌شود. هويت برنامه‌دار به ايجاد سوژه (فاعل) مي‌انجامد. سوژه‌ها با اينكه به وسيلة افراد ساخته مي‌شوند همان افراد نيستند. سوژه‌ها كنشگر اجتماعي جمعي هستند كه افراد به كمك آنها در تجربه‌هاي خود به معنايي همه جانبه دست مي‌يابند.


ملكوت خداوند: بنيادگرايي ديني و هويت فرهنگي


يكي از ويژگيهاي جامعه، و بالاتر از آن يكي از ويژگيهاي طبيعت بشري اين است كه پناهگاه خود را در دين مي‌جويد. ترس از مرگ و آلام زندگي، بشر را براي ادامة حيات نيازمند خدا و ايمان به خدا مي‌كند. اما بنيادگرايي ديني امر ديگري است كه مهمترين منبع هويت‌ساز در جامعه شبكه‌اي است. بنابر مطالعة آكادمي علوم و هنر آمريكا در اواخر دهة 1980، فعاليت بنيادگراها هميشه به صورت واكنشي و با رجوع به گذشته صورت مي‌پذيرد. بنيادگراها دست به گزينش مي‌زنند. شايد به خوبي متوجه باشند كه كل گذشته ناب و خالصي را پذيرفته‌اند اما انرژي آنها مصروف به كار بستن جنبه‌ها و ويژگيهاي برگزيده‌اي مي‌شود كه بهترين مقوم هويت آنهاست. وحدت، هويت آنها را تضمين مي‌كند و گرداگرد آن سنگرهاي دفاعي ايجاد مي‌كند و ديگران را در فاصلة مطمئني نگاه مي‌دارد. بنيادگراها يا به نام خدا--- در اديان توحيدي--- و يا به نام علائم و نشانه‌هاي يك مرجع متعالي مي‌جنگند.


بنيادگرايي، به معناي برساختن هويتي براي يكسان‌سازي رفتار فردي و نهادهاي جامعه با هنجارهايي است كه برگرفته از احكام خداوند هستند و تفسير آنها بر عهدة مرجع مقتدري است كه واسطة خداوند و بشريت است. بنيادگرايي يعني در تمامي طول تاريخ بشر وجود داشته است،‌اما در سالهاي پاياني اين هزاره به عنوان منبع هويت به طور اعجاب‌آوري نيرومند و اثرگذار جلوه مي‌كند.


بنيادگرايي اسلامي: امت در برابر جاهليت


اسلام در زبان عربي يعني حالت تسليم و مسلمان كسي است كه تسليم‌الله است. بنابراين طبق تعريف بنيادگرايي مي‌توان نتيجه گرفت كه اسلام سراپا بنيادگراست كه جوامع و نهادهاي دولتي آنها بايد حول محور اصول ديني بي‌چون و چرا سازمان يابند. براي يك مسلمان وابستگي بنيادي نه به وطن بلكه به امت يعني به اجتماع مؤمنان است كه همگي از نظر تسليم بودن در برابر الله برابر و يكسانند. اين برادري جهاني از حد و مرز نهادهاي دولت ملي كه منبع تقسيم و تمايز مومنين قلمداد مي‌شود فراتر مي‌رود. امت براي بقا و رشد تا روزي كه تمام بشريت را در برگيرد ناچار به انجام تكليف الهي است.


اما يكي از نكات اساسي اين است كه بنياد‌گرايي اسلامي، نهضتي سنت‌گرا نيست. به‌رغم تمام تلاشهاي تفسيري كه براي يافتن ريشه‌هاي هويت اسلامي در تاريخ و متون مقدس به عمل آمده است اسلام‌گرايان براي مقاومت اجتماعي و قيام سياسي همواره به باز‌سازي هويت فرهنگي متوسل شده‌اند كه در واقع پديده‌اي فرامدرن است.


از نظر بسام طبيي پيدايش بنياد‌گرايي اسلامي به عنوان بخشي از جهان اسلام كه خود را جمع‌ واحدي مي‌داند در خاور ميانه ارتباط متقابلي با در معرض فرآيندهاي جهاني شدن و ملي‌گرايي و دولت ملي به عنوان اصول جهاني سازماندهي دارد.


در واقع فوران نهضتهاي اسلامي به تمامي عوامل زير مربوط بوده است: نابودي جوامع سنتي (كه شامل ريشه‌هاي قدرت سنتي روحانيون است)، ناكامي دولت ملي برخاسته از نهضتهاي ملي‌گرا در به انجام رساندن نوسازي، و ناكامي در توسعه اقتصادي و توزيع منافع رشد اقتصادي بين تمامي جمعيت. بنابراين هويت اسلامي، به دست بنيادگراها و در مقابله با سرمايه‌داري و سوسياليسم و ملي‌گرايي، خواه ملي‌گرايي عربي خواه غير عربي، باز برخاسته مي‌شود چرا كه از نظر بنياد‌گراها همة آنها ايدئولوژيهاي شكست خوردة نظم مابعد استعماري هستند.


ريشه‌هاي اجتماعي بنياد‌گرايي راديكال ظاهرا از تركيب نوسازي موفق تحت هدايت دولت در دهة 1950 و 1960 و شكست نوسازي اقتصادي در اكثر كشورهاي اسلامي طي دهه 1970 و 1980 ناشي مي‌شود زيرا اقتصاد اين كشورها نتوانست با شرايط نوين رقابت جهاني و انقلاب تكنولوژيك طي دهه‌هاي 70 و 80 انطباق يابد. بدين‌سان جمعيت جوان و شهري با سطح تحصيلات بالا كه نتيجة موج اول نوسازي بود از رسيدن به آرزوهايش ناكام ماند. در همين حين اقتصاد متزلزل مي‌شد و صور تازه‌اي از وابستگي فرهنگي پا مي‌گرفت، توده‌هاي فقير شده‌اي كه به واسطة نوسازي نامتوازن كشاورزي از نواحي روستايي به شهر‌ها رانده شده بودند به اين جوانان ناراضي ملحق مي‌شدند. اين تركيب اجتماعي به وسيلة بحران دولت ملي، كه كارمندان آن، از جمله پرسنل نظامي از سقوط سطح زندگي رنج مي‌بردند و اعتقاد خود را به برنامة ملي‌گرايي از دست داده بودند، آمادة انفجار بود. بحران مشروعيت دولت ملي نتيجة تباهي و فساد، بي‌كفايتي و وابستگي آن به قدرتهاي خارجي و در خاورميانه تحقيرهاي مكرر نظامي توسط اسراييل و سازشهاي متعاقب با دشمن صهيونيستي بود. برساختن هويت اسلامي معاصر به منزلة واكنشي عليه نوسازي دسترسي ناپذير، پيامد‌هاي زيانبار جهاني شدن و سقوط برنامه ملي‌گرايي ما بعد استعماري شكل مي‌گيرد.


به نظر مي‌رسد اسلام‌گرايي سياسي و هويت بنيادگرايي اسلامي، كه در دهة 1990 در زمينه‌هاي اجتماعي و نهادي متعدد در حال گسترش بوده است همواره در پيوند با پويشهاي طرد اجتماعي و يا بحران دولت ملي است. برنامه بنياد‌گرايي اسلامي از طريق چند فرآيند‌ سياسي گوناگون و بسته به پويشهاي هر دولت ملي و شكل برنامه‌‌ريزي جهاني در هر اقتصاد، در مقام جوامع اسلامي و همين‌طور بين اقليتهاي مسلمان در جوامع غير مسلمان ظهور كرده است. يك هويت جديد در حال برساخته شدن است، اما نه با بازگشت به سنت، بلكه با كار روي مواد و مصالح سنتي به منظور تحقق بخشيدن به دنيايي الهي و برادرانه كه در آن توده‌هاي محروم و روشنفكران ناراضي ممكن است معناي جديدي را برسازند كه بدليل جهان شمول است براي نظم جهاني طرد كننده. از رهگذر نفي طرد اجتماعي، حتي به شكل افراطي قرباني كردن خود، هويت اسلامي جديدي در فرآيند تاريخي بر پا داشتن امت يعني بهشت برادري مومنين حقيقي شكل مي‌گيرد.


ملت و ملي‌گرايي در عصر جهاني شدن:


اجتماعات تصوري يا تصاوير اجتماعي


عصر جهاني شدن عصر خيزش دوباره ملي گرايان نيز هست، اين واقعيت را مي‌توان هم در مبارزه با دولتهاي ملي مستقر و هم در بازسازي فراگير هويت بر پايه مليت مشاهده كرد كه همواره در برابر يك اجنبي از آن دفاع مي‌شود. اين گرايش تاريخي ماية شگفتي برخي از ناظران شده است زيرا پيش از اين، مرگ سه جانبة ملي‌گرايي اعلان شده بود: مرگ در اثر جهاني شدن اقتصاد و بين المللي شدن نهادهاي سياسي، مرگ در اثر جهان شمول فرهنگ مشتركي كه از طريق رسانه‌هاي الكترونيك، آموزش و پرورش، كتابت، شهري شدن و نوسازي انتشار مي‌يابد، و مرگ بر اثر يورش علمي به خود مفهوم ملتها، كه در شكل معتدل نظريه ضد ملي‌گرايي از آنها به عنوان «اجتماعات تصوري» ياد مي‌شود. در اين نظريه‌ها مفهوم ملت برخاسته از نهضتهاي ملي‌گرايانه‌اي است كه به دست نخبگان و براي استقرار دولت ملي مدرن به راه انداخته مي‌شوند.


بنابراين نهضتهاي ملي‌گرايانه، به عنوان عقلاني سازندة منافع نخبگاني معين، هويتي ملي ابداع مي‌كنند كه در صورت نيل به موفقيت از طرف دولت ملي محافظت و تقديس مي‌شود و پس آنچنان از طريق تبليغات بين اتباع آن منتشر مي‌شود كه همه آحاد جامعه آماده خواهند بود تا براي ملت خود بميرند


ناهمخواني ميان برخي نظريه‌هاي اجتماعي و واقعيات عملي دوران ما از اين حقيقت ناشي مي‌شود كه ملي‌گرايي و ملتها حياتي مختص به خود دارند كه مستقل از موقعيت دولتهاست. البته اين زندگي خاص در قالب سازه‌هاي فرهنگي و برنامه‌هاي سياسي شكل مي‌گيرد. مفهوم اجتماعات تصوري هر چند جذاب و مؤثر باشد اما يا به لحاظ تجربي كفايت چنداني ندارد و يا مفهومي داراي بداهت است.


اين مفهوم براي دانشمندان علوم اجتماعي بديهي است اگر مراد از آن اين باشد كه همه احساس تعلقها، تمامي ستايشهايي كه از شعارها به عمل مي‌آيد امري است كه به‌طور فرهنگي ساخته مي‌شود. ملتها استثنايي بر اين قاعده نيستند. تضاد ميان اجتماعات واقعي و تصوري كاربرد تحليلي چنداني ندارد مگر اينكه به قصد راز زدايي از ايدئولوژيهاي ملي‌گراي ذات گرايانه مورد استفاده قرار گيرد. اما اگر مفهوم مورد نظر اين باشد كه ملتها مصنوعات ايدئولوژيك صرف هستند كه از طريق دستكاري خودسرانة اسطوره‌هاي تاريخي توسط روشنفكران و در جهت منافع نخبگان اقتصادي و اجتماعي بر ساخته مي‌شوند آنگاه به نظر مي‌رسد شواهد تاريخي نافي اينگونه ساختار شكني افراطي باشد. مسلم است كه قوميت، مذهب، زبان، آب و خاك، في‌نفسه براي ساختن ملتها و نطفه‌گذاري ملي‌گرايي كفايت نمي‌كند. اما داشتن تجربه مشترك بدين منظور كافي است:


هم ايالات متحده و هم‌ژاپن كشورهايي با هويت ملي نيرومند به شمار مي‌آيند و اكثر افراد اين مليتها عواطف ميهن‌پرستانه نيرومندي را احساس و بيان مي‌كنند در حالي كه ژاپن از نظر قومي يكي از يكدست‌ترين ملل جهان و ايالات متحده از همين جهت يكي از ناهمگون‌ترين كشورهاست.


اما در هر دو مورد تاريخ مشترك و برنامه مشتركي وجود دارد و روايتهاي تاريخي آنها مبتني بر تجربه‌اي است كه اگر چه به لحاظ اجتماعي، قومي، منطقه‌اي و جنسيتي تنوع مي‌يابد، اما از جهات بسيار براي مردم هر يك از اين كشورها مشترك است. ملل ديگر و ملي گراييهاي ديگر به وضعيت دولت ملي مدرن دست نيافته‌اند (مثل اسكاتلند، كاتالونيا، كبك، كردستان، فلسطين) اما آنها هويت فرهنگي- خطه‌اي نيرومندي نشان مي‌دهند و برخي از آنها چندين قرن است كه چنين هويتي را نشان داده‌اند كه خود را به مثابة يك ويژگي ملي بيان مي‌كند.


بنابراين وقتي در بارة ملي‌گرايي معاصر با توجه به نظريه‌هاي اجتماعي مربوط به ملي‌گرايي بحث مي‌كنيم بايد بر چهار نكتة اصلي و تحليلي تأكيد كنيم:


اول، ملي‌گرايي معاصر ممكن است معطوف به برساختن حاكميت دولت ملي مستقل باشد و ممكن است چنين نباشد و بنابراين ملتها به لحاظ تاريخي و تحليلي هست رهايي مستقل از دولت هستند. دوم، ملتها و دولتهاي ملي محدود به دولت ملي مدرن نيستند كه پس از انقلاب فرانسه طي 200 سال اخير در اروپا تأسيس شده است. تجربه سياسي فعلي نافي اين انديشه است كه ملي‌گرايي منحصرا مربوط به دورة شكل‌گيري دولت ملي مدرن است كه نقطه اوج آن در قرن 19 بود و در فرآيند استعمار زدايي اواسط قرن بيستم از طريق وارد كردن دولت ملي غربي به جهان سوم تكرار شد. سوم، ملي‌گرايي پديده‌اي نيست كه ضرورتا مربوط به نخبگان باشد و در واقع ملي‌گرايي امروز غالبا واكنشي است عليه نخبگان جهاني. قدر مسلم همانند تمامي نهضتهاي اجتماعي، رهبر، از توده‌هاي عوامي كه آنها را براي اهداف ملي‌گرايانه بسيج مي‌كند تحصيل كرده‌تر و باسوادتر است اما اين واقعيت جاذبه و معناي ملي‌گرايي را به سوء استفاده نخبگان از توده‌ها براي منافع شخصي خود فرو نمي‌كاهد. چهارم، از آنجا كه ملي‌گرايي معاصر بيشتر واكنشي است تا خود جوش، بيشتر به فرهنگي بودن گرايش دارد تا به سياسي بودن و بنابراين بيشتر متوجه دفاع از فرهنگي است كه پيشاپيش نهادينه شده نه متوجه ايجاد يا دفاع از يك دولت. هنگامي كه نهادهاي سياسي جديد ايجاد يا احيا مي‌شوند آنها سنگرهاي دفاعي هويت به شمار مي‌آيند نه سكوهاي آغاز برنامه‌هاي حاكميت سياسي.


ظهور هويت ملي از دريچة تعامل تاريخي چهار دسته است: عوامل نخستين مانند قوميت، خطه، زبان، دين و غيره، عوامل تكويني، مثل توسعه ارتباطات و تكنولوژي، شكل‌گيري شهرها، ظهور ارتشهاي مدرن و حكومتهاي پادشاهي متمركز، عوامل القايي مثل تدوين زبان در قالب دستور زبان رسمي، رشد ديوان سالاري، و استقرار نظام آموزش ملي و عوامل واكنشي يعني دفاع از هويتهاي تحت ستم و منافع به انقياد كشيده شده از سوي گروه اجتماعي حاكم يا دستگاه نهادي حاكم كه محرك جستجو براي هويتهاي جايگزين در حافظة جمعي مردم است.


نقش هر يك از اين عوامل در شكل گيري هر ملي‌گرايي، و هر ملت بستگي به متن و زمينه‌هاي تاريخي و مواد و مصالح قابل دسترسي براي حافظة جمعي و تعامل بين استراتژيهاي متعارض قدرت دارد.


گسستن پيوندهاي قومي:


نژاد، طبقه و هويت در جامعة شبكه‌اي


قوميت از منابع اصلي معنا و بازشناسي در طول تاريخ بشر بوده است. در بسياري از جوامع معاصر از ايالات متحده گرفته تا كشورهاي آفريقايي زير خط صحرا، قوميت زيربناي تفكيك احتماعي و بازشناسي اجتماعي بوده و هست.


«كورنل وست» مي‌نويسد: «در اين عصر جهاني شدن كه با نو آوريهاي خيره‌كنندة علمي و تكنولوژيك در عرصه اطلاعات، ارتباطات و زيست شناسي كاربردي همراه است تمركز بر تأثيرات نامعلوم و غير قطعي نژاد‌گرايي بسيار كهنه و منسوخ به نظر مي‌رسد. اما نژاد در زبان مدون مباحث اصلاحات رفاهي، سياست مهاجرت، كيفر جنايي، اقدامات مثبت و خصوصي شدن حومة شهر هنوز در مشاجرات سياسي داراي اهميت زيادي است»


با اين حال اگر چه نژاد و قوميت اهميت و مركزيت دارند، جريانهاي اجتماعي فعلي جلوه‌هاي آنها را عميقا دگرگون ساخته است


اجتماعات فرهنگي عصر اطلاعات


براي آندسته از كنشگران اجتماعي كه از فردي شدن هويت ناشي از زندگي در شبكه‌هاي جهاني قدرت و ثروت طرد شده‌اند يا در برابر آن مقاومت مي‌كنند، اصلي‌ترين جايگزين بر ساختن معنا در جامعة ما، جماعتهاي فرهنگي استوار بر بنياد‌هاي ديني، ملي يا منطقه‌اي هستند. اين جماعتهاي فرهنگي استوار بر بنياد هاي ديني، ملي يا منطقه‌اي هستند. اين جماعتهاي فرهنگي با سه خصيصة عمده مشخص مي‌شوند آنها به مثابه واكنشهايي به روند‌هاي اجتماعي رايج پديد مي‌آيند كه به خاطر منابع مستقل معنايي در برابر اين روندها مقاومت مي‌كنند


آنها در آغاز هويتهاي تدافعي هستند كه كاركردشان ايجاد انسجام و تأمين پناهگاه و حمايت در برابر دنياي خصمانة بيروني است. جماعتهاي مذكور به‌طور فرهنگي بناسازي شده‌اند يعني حول محور مجموعة معيني از ارزشها سازمان يافته‌اند كه معنا و سهم اين ارزشها توسط اصول و قواعد خاص خود-شناسايي مشخص مي‌شود: اجتماع مؤمنان، تمثالهاي ملي‌‌گرايي و جغرافياي محليت.


جهاني‌شدن، اطلاعاتي شدن و نهضتهاي اجتماعي


جهاني شدن و اطلاعاتي شدن كه به دست شبكه‌هاي ثروت، تكنولوژي و قدرت انجام مي‌گيرند جهان ما را دگرگون مي‌سازند. اين دو فرآيند، توان توليد، خلاقيت فرهنگي و توانايي ارتباطي ما را تقويت مي‌كنند. در عين حال آنها حق انتخاب را از جوامع سلب مي‌كنند. از آنجا كه نهادهاي دولت و سازمانهاي جامعة مدني بر پايه فرهنگ، تاريخ و جغرافيا استوارند،شتاب گرفتن ناگهاني ضرباهنگ تاريخ و انتزاعي شدن قدرت در شبكه‌اي از رايانه‌ها، مكانيسمهاي موجود كنترل اجتماعي و باز نمود سياسي را نابود مي‌سازد، مردم سراسر جهان به استثناي معدود نخبگان جهانشهري (كه نيمي جريان ونيم ديگر موجود هستند) از فقدان كنترل بر زندگي‌شان، محيط‌شان، شغل‌شان، اقتصادشان، دولت‌شان، كشورشان و نهايتا بر سرنوشت كره خاك دل چركين‌اند. بنابراين به پيروي از يك قانون كهن تحول اجتماعي، مقاومت رويا رويي، قدرت بخشيدن به واكنش در برابر بي‌قدرتي بدل مي‌شود و برنامه‌هاي جايگزين، منطقي را كه در نظم نين جهاني نهفته است به چالش مي‌طلبند. نظمي كه مردم سرتاسر جهان هر روز بيش از پيش آن را بي‌نظمي به شمار مي‌آورند. اما اين واكنشها و تحركات، همان‌طور كه غالبا در تاريخ مشاهده شده اشكال نامعمول و مسيرهاي خلاف انتظاري دارند.


نهضتهاي اجتماعي را بايد از زبان خود آنهاشناخت يعني ماهيت نخصتها همان است كه خود مي‌گويند. نهضتهاي اجتماعي ممكن است به لحاظ اجتماعي، محافظه‌كار، انقلابي، يا هر دو باشند و يا هيچ كدام نباشند.


سنخ‌شناسي كلاسيك «آلن تورن» يك نهضت اجتماعي را توسط سه اصل تعريف مي‌كند:


هويت نهضت، دشمن نهضت، و چشم‌انداز يا مدل اجتماعي نهضت كه مي‌توان آن را هدف اجتماعي ناميد. هويت به تعريفي كه نهضت از خود ارايه مي‌دهد اشاره دارد يعني اينكه چه چيزي است و از طرف چه كسي سخن مي‌گويد. دشمن به خصم اصلي اشاره دارد كه از سوي نهضت آشكارا تعريف مي‌شود. هدف اجتماعي به ديدگاه و چشم‌انداز نهضت از نوع نظم اجتماعي يا سازمان اجتماعي اشاره مي‌كند كه مي‌خواهد در افق تاريخي كنش‌جمعي خود بدان نايل آيد.


زاپاتيست‌هاي مكزيك:


اولين نهضت چريكي اطلاعاتي


در اول ژانويه 1994 يعني اولين روز معاهدة تجارت آزاد آمريكاي شمالي (نفتا)، حدود


سه‌هزار زن و مرد، كه از طرف جنبش زاپاتيستا سازمان يافته بودند با سلاح سبك كنترل شهرهاي اصلي مجاور جنگل لاكاندون در ايالت چياپاس در جنوب مكزيك را به دست گرفتند. سخنگوي آنها فردي به نام ماركوس در زمره روشنفكران شهري قرار داشت درگيري سختي ميان ارتش مكزيك و زاپاتيستا در گرفت كه منجر به كشته و اسير شدن بسياري از دو طرف مخاصمه گرديد. رييس جمهور مكزيك، كارلوس ساليناس، كه تحت فشار شديد افكار عمومي در داخل و خارج مكزيك قرار گرفته بود آتش‌بس يك‌طرفه اعلام كرد و مانويل‌كاما‌چو را به عنوان نماينده صلح تعيين نمود.


كاماچو به همراه هياتي به منطقه چياپاس سفر كرد و مذاكرات جدي صلح را با سران زاپاتيستا آغاز نمود كه در نهايت متني را به زبان سرخپوستي براي آنها قرايت كرد كه از راديو نيز پخش شد. اين نخستين بار بود كه يك مقام برجستة دولتي زبانهاي سرخپوستي را به رسميت مي‌شناخت. در 27 ژانويه توافق‌نامه‌اي امضا شد كه براساس آن آتش‌بس اعلام مي‌شد و زندانيان هر دو طرف آزاد مي‌شدند و روند مذاكرات در بارة اصلاحات وسيع سياسي و حقوق سرخپوستان و خواسته‌هاي اجتماعي آنها آغاز مي‌گشت.


شورشيان زاپاتيستا، اغلب روستاييان سرخپوست بودند كه عمدتا از اجتماعاتي برخاسته بودند كه از دهه 1940 در جنگلهاي استوايي «لاكاندون» در مرز گواتمالا تأسيس شده بود. اين اجتماعات با حمايت دولت و به منظور يافتن راهي براي خروج از بحران اجتماعي ناشي از اخراج و بيرون راندن كارگران روستايي فاقد زمين از مزارع و مراتع مالكان بزرگ و متوسط ايجاد شده بود. استفاده از مراتع و پرورش احشام تنها شامل تعداد اندكي از قبيلة اصلي لاكاندون گرديد كه در اوايل دهه 1990 با پيوستن مكزيك به پيمان نفتا عملا اقتصاد محلي را كه متكي بر جنگلداري، احشام، قهوه و غلات بود از بين رفت ابتدا در سالهاي 92 و 93 روستاييان به‌صورت مسالمت‌آميز اقدام به راهپيمايي نمودند ولي به دليل عدم توجه دولت به خواسته‌هايشان در بيانية اول ژانويه 1994 اعلام كردند: «امروز مي‌گوييم كافيست»


آنها مورد حمايت آبادي نشينان لوس‌آلتوس و هم‌چنين كليساي كاتوليك قرار گرفتند سازمان دهندگان قيام مسلحانه اكثرا از خود جوامع سرخپوستان برخاسته بودند بويژه از اقشار مردان و زنان جواني كه در فضاي تازه‌اي از پريشاني اقتصادي و مبارزة اجتماعي رشد كرده بودند. سخنگوي شورشيان، ماركوس قبلا تحصيلات خود را در جامعه‌شناسي و علوم ارتباطات در مكزيكو و پاريس به اتمام رسانده بود و در يكي از بهترين دانشگاههاي مكزيكو علوم اجتماعي تدريس كرده بود. او به وضوح روشنفكر بسيار فرهيخته‌اي است كه به چند زبان سخن مي‌گويد، خوب مي‌نويسد، قوه تخيل خارق‌العاده و طبع طنز نيرومندي دارد و از روابط بسيار خوبي نيز با رسانه‌ها برخوردار است.


فرآيند ارزيابي و نيز روند مذاكره با دولت، شامل اقدامات طولاني بود كه با مشاركت كامل جوامع روستايي انجام مي‌شد و كل اجتماع مجبور به پيروي از تصميم مشترك بودند در غير اين‌صورت اخراج مي‌شدند.


شورشيان خود را وارث تاريخ پانصد سالة مبارزه عليه نظام و استعمار مي‌دانستند و از طرف ديگر شاهد همان ستم استعماري سابق در كالبد نظم نوين جهاني بودند كه شامل نفتا و اصلاحات آزاد سازي اقتصادي رييس‌جمهور ساليناس بود. ماركوس و همفكرانش كه در روياي انقلاب سوسياليستي در وراي مرگ كمونيسم بود، نظم نوين جهاني را به باد انتقاد و تسخه مي‌گيرد.


مخالفت زاپاتيست‌ها با نظم نوين جهاني از دو لايه بر خوردار است: آنها عليه نتايج تبعيض‌آلود نوسازي اقتصادي مي‌جنگند اما گريز ناپذير بودن نظم نوين جغرافياي سياسي را نيز به چالش مي‌خوانند، نظمي كه در آن سرمايه‌داري به‌طور جهاني پذيرفته مي‌شود.


آنچه كه به آنها هويت مي بخشد نه نژاد سرخپوستي بلكه سرزميني است كه زندگي و نبردشان را به آنها ارزاني داشته است


زاپاتيستاها نه تنها قصد براندازي ندارند بلكه عليه صور جديد سلطه خارجي به دست امپرياليسم آمريكا، دست به اسلحه برده‌اند و با استناد به ماده 39 قانون اساسي مكزيك كه حاكي از «حق مردم به تعويض يا تعديل شكل دولت» خواهان پايان دادن به حكومت تك‌حزبي كه با نقلب انتخاباتي روي كار آمده بود شدند.


موفقيت زاپاتيستها تا حد زيادي مرهون استراتژي ارتباطي آنها بود تا آنجا كه مي‌توان آنها را اولين نهضت چريكي ارتباطي ناميد. با اينكه استراتژي آنها جنگ واقعي نبود، اقدام به انتشار پيام‌شان از طريق رسانه‌هاي جمعي نمودند.


ماركوس نقش غير قابل انكاري در اين امر داشت و صدور فرمان عقب‌نشيني به هنگام تهاجم ارتش نشان از عقلاني بودن رفتار او داشت. او توانايي خارق‌العاده‌اي در ايجاد پل ارتباطي با رسانه‌ها داشت كه با اقبال بسياري مواجه گرديد. استفاده از پيپ، صحنه‌آرايي مناسب و بويژه استفاده مناسب از ماسك بسيار اثر گذار بود. در اين استراتژي ارتباطي استفاده زاپاتستيها از شبكه‌هاي چياپاس به تمام نقاط جهان و هم براي سازمان دادن به شبكة جهاني گروههاي منسجمي كه مقاصد سركوبگرانة دولت مكزيك را تحت محاصره و فشار قرارمي‌دادند نقشي بسيار حياتي داشت هم‌چنين استفاده از شبكه كامپيوتري «لانتا» در مكزيكو و چياپاس و استفاده گروههاي زنان از اين شبكه به منظور ملحق ساختن ديگر زنان مكزيك و زنان ايالات متحده به سازمانهاي غير دولتي در چياپاس.


استفاده وسيع و همه جانبه از اينترنت جهت ارسال پيام و اطلاعات به نقاط مختلف جهان، به نوبة خود يك نهضت بين‌المللي افكار عمومي در دفاع از شورشيان به راه انداخت.


زاپاتيستاها تحقق ترسناك‌ترين كابوسهاي متخصصان نظم‌ نوين جهاني هستند. با اينكه زاپاتيست‌ها توانستند نظام سياسي و تا حدي اقتصاد مكزيك را به لرزه در آورند اما دچار رفتاري متناقض با نظام سياسي شدند. آنها خواستار دموكراتيك سازي نظام سياسي بودند ولي فراتر از محكوم ساختن تقلب انتخاباتي هرگز نتوانستند معناي دقيق برنامه سياسي خود رامشخص كنند. انتخابات رياست جمهوري 1994 كه منجر به پيروزي فردي ناشناس به نام زديلو گرديد تا حدي به دليل سالم و آزاد بودن انتخابات به آن مشروعيت بخشيد. در پي برگزاري يك رفراندوم در ژانويه 1996 با حضور بيش از دو ميليون نفر از مردم مكزيك زاپاتيستاها از يك گروه شورشي به يك حزب سياسي تبديل شدند و در ژانويه همان سال طي توافق مهمي حقوق سرخپوستان در قانون اساسي به رسميت شناخته شد. توان آيندة حزب سياسي زاپاتيستايي نامعين است و ماركوس به عنوان اسطورة انقلابي شناخته مي‌شود و ممكن است در مقام يك سياستمدار مصالحه جو بخش اعظم جاذبه خود را از دست بدهد كه البته او به اين امر آگاه است.


با اين حال تلاش آنها براي دستيابي به حقوق قانوني خود به مدد اينترنت و رسانه‌هاي جمعي نشانگر عمق تغيير شكل راههاي رهايي در امريكاي لاتين است. و نشان‌دهندة اين واقعيت كه نظم نوين جهاني سبب‌ساز بي‌نظميهاي محلي عديده‌اي شده است كه ناشي از سرچشمه‌هاي تاريخي مقاومت در برابر منطق جريان سرماية جهاني است


مطلب‌های دیگر از همین نویسنده در سایت آینده‌نگری:


منبع:


بنیاد آینده‌نگری ایران



دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۹ آوریل ۲۰۲۴

انسان گلوبال

+ بهترین آموزش‌های یادگیری ماشین با پایتون -

+ آیا فناوری AI جای انسان‌ها را خواهد گرفت؟ -

+ شبكه ها --

+ ایران، پس از رهایی یکی از همکارن سایت آینده نگر از ایران

+ نسل دهه ۸۰، دنبال تغییر نیست، خود ِ تغییره! //

+ ۳ تغییر که برای آینده محتوا و بازاریابی باید بدانید محسن راعی

+ تفكر توسعه‌خواهي دکتر شهیندخت خوارزمی

+ برترین شغل‌های حوزه کامپیوتر در سال‌های آینده  مهسا قنبری

+ صنعت چهارم و ویروس جهان‌گشا سرآغازی بر یک تحول بزرگ  مهدی صنعت‌جو

+ انقلاب صنعتی چهارم و تحولات کار در آینده  علی حسینی

+ آینده جهان از زبان مدیر عامل شرکت بنز 

+ چند نفر در جهان هنوز روزنامه می خوانند؟ میثم لطفی

+ انواع تفکر : تفکر انتقادی 

+ روش های خودشناسی : تست شخصیت 

+ مهارت مدیریت افراد هرمز پوررستمی

+ خلاصه کتاب موج سوم؛ نوشته الوين تافلر تافلر

+ انسان، زندگی و دانایی رضا داوری اردکانی

+ جهان گیری (ویروس کرونا) و نظم سیاسی، فرانسیس فوکویاما برگردان رحیم باجغلی

+ تفکر سیستمی چیست ؟ هدی ولی‌پور زند

+ امریکای دوران ترامپ و موج سوم الوین تافلر  بهروز بهزادی (روزنامه نگار)

+ ویروس کرونا بحرانی سیاسی است نه پزشکی یووال نوح هراری:بی بی سی

+ «علم» ، «امید» و «بحران کرونا» 

+ اعتماد، به انسان یا به کرونا؟ مسئله این است کرونانت

+ موقعیت پساکرونایی انسان سعید قاسمی زاده

+ بعد از عبور از كرونا، ما كجا خواهيم بود؟ 

+ معنی تازه «سواد» در قرن ۲۱ حمیده احمدیان راد

+ انواع سازمان و انواع برنامه ریزی 

+ خلاصه کتاب: جهانی شدن فرهنگ، هویت 

+ تاریخ اجتماعی رسانه‌ها؛ از گوتنبرگ تا اینترنت 

+ مهارت های اساسی یک کودک قرن ۲۱ 

+ شکاف بین نسلی رسانه ای  دکتر حجت اله عباسی

+ انواع تفکر : تفکر انتقادی  مسیر آینده

+ عصر دانش‌ و ابعاد آن‌ دکتر پرويز حاجياني

+ فوکویاما علیه فوکویاما سیدمصطفی شاداب

+ مرگ مدرسه یا آیندۀ مدرسه؟ ابراهیم مجیدی*:

+ تافلر و فلسفه ی تربیت بازسازی گرایی عبدالله افراسیابی

+ تکنولوژی در جامعه فراصنعتی 

+ دانشگاه آرمانی‌شده: ضرورت دگرگونی معیارهای قدمایی فرهیختگی 

+ آرمانی‌سازی گذشته و آینده 

+ هویت چیست؟ 

+ زنده باد انقلاب! یووال نوح هراری

+ سرنوشت آینده بشریت چه خواهد شد؟ میچیو کاکو

+ شکل زندگی در ۵۰ سال آینده 

+ شخصیت شناسی آینده نگری 

+ کتاب انسان آینده، تسخیر سیر تکامل به دست بشر میچیو کاکو

+ آن بالا قفل شده است؛ جنبش ها را از پایین بیاغازید یادداشت‌های یک آینده‌پژوه

+ ۲۱ درس برای قرن ۲۱: کتاب تازه‌ای از یووال نوح هراری 

+ نگرانی‌های ما در قرن بیست و یکم بیل گیتس

+ بمب ساعتی در آزمايشگاه  یووال نوح هراری

+ آئين اطلاعات  

+ انقلاب صنعتی چهارم و نشانه های ظهور 

+ «انسان خداگونه» در انتظار فردا فرد پطروسیان

+ نقد کتاب « آموزش و دموکراسی در قرن ۲۱» اثر نل نادینگز؛ 

+ جامعه اطلاعاتی و جنسیت سها صراف

+ پیامدهای مدرنیت آنتونی گیدنز

+ فرهنگ در جهان بدون مرز 

+ فرهنگ جهانی چیست؟ 

+ نظم نوین جهانی 

+ «انسان سالاری»، محور جامعه اطلاعاتی. 

+ از خانه‌های زیر آب تا تور گردشگری به مریخ! 

+ پیش‌بینی جزئیات زندگی انسان در دو قرن آینده. 

+ مهارت های زندگی در قرن بیست و یکم  آسیه مک دار

+ «گردشگری»صنعتی میلیارد دلاری و استوار بر پایه ی آینده نگری پیشینیانِ فرهیخته ی ما رضا بردستانی

+ سیستم های پیچیده و تفکر سیستمی (3) – بخش پایانی دکتر همایون مهمنش

+ زندگی ما و زندگی آنها  علی دادپی

+ سیستم های پیچیده و تفکر سیستمی (2) دکتر همایون مهمنش

+ سیستم های پیچیده و تفکر سیستمی (1) دکتر همایون مهمنش

+ پیش‌بینی آینده غیرممکن شده است فرانسیس فوکویاما

+ آیندگان ما را به‌سبب کدام خطای اخلاقی ملامت خواهند کرد؟ 

+ مقدمه‌ای برای همه آینده نگری‌ها/ ضروری‌ترین علمی که در کشور ما به آن بی‌اعتنایی می‌شود رضا داوری اردکانی

+ قدرت آینده مهدی صنعت‌جو

+ از عصر اطلاعات تا عصر مولكول. مترجم : فيروزه امين

+ تفاوت‌های حیرت‌انگیز فرزندان 

+ عجیب‌ترین قوانین ترافیکی دنیا> از جریمه خودروهای کثیف تا منع راندن خودروی مشکی در روزهای خاص 

+ فناوری‌های مورد استفاده در جنگ‌های آینده چه خواهند بود؟ 

+ موج فراصنعتی چه کسانی را خواهد برد هرمز پوررستمی

+ مدیریت استراتژیک پورتفولیو پروژه ها در هلدینگها و سازمانهای بزرگ  

+ ضرورت آینده پژوهی و نگاه به آینده به عنوان نقش برجسته روابط عمومی نوین 

+ تکنولوژی علیه تبعیض اندرو فینبرگ

+ آیا فکرعبور جایگزین رمز عبور می شود​​​​​​​ سید محمد باقر نوربخش

+ جامعه اطلاعاتی, دگرگونی تکنولوژی های نوین ارتباطی و اطلاعاتی و تحول در روابط انسانی۲ 

+ جامعه اطلاعاتی, دگرگونی تکنولوژی های نوین ارتباطی و اطلاعاتی و تحول در روابط انسانی 

+ نمایش زندگی اجتماعی در جامعه اطلاعاتی  مانا سرایی

+ سخنرانی بیل گیتس درباره بیماری‌های فراگیر، بهداشت جهانی و حملات بیولوژیکی حمیدرضا تائبی

+ آینده نگری استر اتژی فناوری اطلاعات دکتر امین گلستانی

+ روندهای علم و فناوری در سال 2017 حمدرضا میرزایی

+ دو گروه از جوانان در برابر « قانون کار » ونسا پینتو برگردان سعید جوادزاده امینی

+ اندیشیدن به آینده نظریه اجتماعی: آری به جامعه‌شناسی محمدرضا مهدیزاده

+ نقش جامعه اطلاعاتی در تحولات فرهنگی 

+ تحلیل اقتصادی آزادی دکتر محسن رنانی

+ آیا در کارها حضور بشر لازم است؟ 

+ آینده‎پذیری: چالش اساسی آینده‎پژوهی در جهان در حال توسعه. 

+ اثرات اقتصادی جامعه اطلاعاتی در جهان 

+ چگونه انسان‌ها از صد درصد توانایی مغز خود استفاده می‌کنند حمیدرضا تائبی

+ آیا اینترنت اشیا ما را به ابر انسان تبدیل خواهد کرد؟ حمیدرضا تائبی

+ آیا سیاست می تواند از قرن 21 جان سالم به در ببرد؟. کنت میناگ

+ آینده، اکنون است ـ بخش اول آرش بصیرت

+ آینده، اکنون است ـ بخش دوم آرش بصیرت

+ سیاست‌گذاران همه کشورها خواهد بود. 

+ جهانی شدن و آموزش و پرورش 



info.ayandeh@gmail.com
©ayandeh.com 1995