تصویر گسترش یکنواخت و بی وقفۀ مناطق حاشیه و خارج از شهرها به عنوان شهر آینده حتی با مدل ناخواسته خود،یعنی لس آنجلس که مایک دیویس در کتاب ارزشمند خود «شهر کوارتس»پیچیدگی تناقض آمیز آن را آشکار ساخته است نیز درتضاد است.ولی در آخرین سالهای این هزاره،این امر گرایش قدرتمند امواج بی وقفۀ حاشیه شهری در کلانشهرهای غرب و شرق و شمال و جنوب امریکا را نشان می دهد.خوئل گارو در شرح ژورنالیستی خود از ظهور شهر پیرامونی به عنوان هستۀفرایند نوین توسعۀ شهری،شباهتهای این مدل مکانی در سراسر امریکا را به خوبی توضیح می دهد.او به گونه ای تجربی شهر پیرامونی را با ترکیب پنج معیار تعریف می کند:
«شهر پیرامونی»هر مکانی است که :الف-پنج میلیون فوت مربع یا بیشتر فضای اداری قابل اجاره داشته باشد(محل کاری عصر اطلاعات).ب-ششصدهزار فوت مربع یا بیشتر فضای قابل اجاره برای خرده فروشی داشته باشد.ج-شمار مشاغل آن از تعداد اتق خوابهایش بیشتر باشد.د-جمعیت ساکن ،آن را مکان واحدی تلقی کنند.ت-در سی سال گذشته هیچ شباهتی به «شهر»نداشته باشد.
او گزارشی از رشد قارچ گونۀ این مکانها در اطراف بوستین،نیوجرسی ،دیترویت،آتلانتا ،فینیکس ، تکزاس،کالفرنیای جنوبی،منطقه خلیج سان فرانسیسکو،و واشینگتن دی سی ارائه می دهد.اینها مناطق کاری و مراکز خدماتی هستند که پیرامونشان کیلومترها واحد مسکونی تک نفری متراکم احداث شده است و «مرکزیت خانه»زندگی خصوصی را سازمان می دهد.او می گوید که این مجتمعهای خارج از شهرها مکانهایی هستند که:
به جای لکوموتیو و مترو،آزادراهها،مسیرهای هواپیماهای جت،و آنتنهای ماهواره ای به عرض سی فوت در پشت بامها آنها را به هم متصل می کند.بنای یادبود این شهرها قهرمانی سواربر اسب نیست بلکه دهلیزهایی است که سر بر آسمان می سایند و بر درختان همیشه سبزی که در ساختمان مرکزی شرکتها،مراکز بدن سازی و مراکز خرید قرار دارند سایه می اندازند.ویژگی بارز این مناطق شهری،دیگر خانه های شیک ثروتمندان شهر در آخرین طبقه ساختمانهای بلند یا آپارتمانهای اجاره ای فقرای شهرنشین نیست،بلکه خانه های مشهور خانواده های یک نفره،یعنی خانه های دورافتاده حاشیه های شهر است که گرداگرد آن از چمن پوشیده شده است و امریکا را از نظر سکونت به بهترین تمدنی که دنیا به خود دیده است تبدیل کرده است.
فضای جریانها و فضای مکانها
فضای جریانها به تمام حوزۀ تجربه انسانی در جامعۀ شبکه ای نفوذ نمی کند.در واقع،اکثریت قاطع مردم کشورهای صنعتی و پیشرفته در مکانها زندگی می کنند،و بدین ترتیب فضای خود را به گونه ای وابسته به مکان درک می کنند.
مکان، محلی است که شکل،کارکرد،و معنای آن در مرزهای مجاورت فیزیکی،خودکفاست. نتایج روابط میان فضای جریانها و فضای مکانها،بین جهانی شدن و محلی شدن همزمان از پیش مشخص نیست.برای مثال در طول دهۀ1980تجدید ساختار شهری در توکیو انجام گرفت تا این شهر بتواند نقش «شهری جهانی»را ایفا کند.ماچیمورا این فرایند را کاملاً مستند کرده است.مقامات شهری که در برابر نگرانی عمیق ژاپنی ها در مورد از دست دادن هویت خویش کاملاً حساس بودند،سیاست انگاره سازی و برشمردن فضیلتهای اودی قدیمی،توکیوی پیش از دوران میجی،را نیز به سیاست تجدید ساختار افزودند.یک موزه تاریخی (ادو-توکیو هاکوبوتسکان)در سال 1993 گشایش یافت،یک مجله روابط عمومی منتشر شد،و مرتباً نمایشگاههایی برگزار می گردید.همانطور که ماچیمورا می نویسد:
گرچه به نظر می رسد که این دیدگاهها کاملاً مخالف با یکدیگر باشند،هردو به دنبال تعریف دوبارۀ تصویر غربی شدۀ شهر با شیوه هایی محلی هستند.اکنون «ژاپنی سازی»شهر غربی شده زمینۀمهمی را برای گفتگو درباره «شهر جهانی»توکیوی پس از نوسازی فراهم می آورد.
با وجود این،شهروندان توکیو تنها از گم شدن گوهر تاریخی گلایه نداشتند،بلکه نگران کاهش فضای زندگی روزمره خود به دلیل منطق ابزاری شهرجهانی نیز بودند.پروژۀ برگزاری نمایشگاه شهر جهان در سال 1997 که فرصت مناسبی برای احداث یک مجتمع تجاری بزرگ دیگر در زمینهای احیاشده بندر توکیو است نماد این منطق است.شرکتهای ساختمانی بزرگ با خوشحالی از این مسئله استقبال کردند و تا سال 1995 کار به خوبی پیش می رفت.