در هم فشردن زمان هستۀ اصلی شکلهای سازمانی نوین فعالیت اقتصادی است.مدیریت انعطاف پذیر،استفادۀ بی وقفه از سرمایۀ ثابت،شدت بخشیدن به کارکارگران،اتحادهای استراتژیک،و پیوندهای بین سازمانی،همگی به کاهش زمان هر عملیات و تسریع بازگشت منابع انجامیده است.در واقع،روش مدیریت «بهنگام»موجودی،به نماد تولید کم مایه تبدیل شده است.
با وجود این،در اقتصاد اطلاعاتی،این فشردگی زمان عمدتاً بر استخراج زمان بیشتر از نیروی کار یا نیروی کار بیشتر از زمان،بنا به محدودیت وقت،متکی نیست.از انجا که پتانسیل ارزش سازی نیروی کار و سازمانها به میزان زیادی به استقلال نیروی کار آگاه برای تصمیم گیری در زمان واقعی وابسته است،مدیریت انضباطی سنتی نیروی کار برای سیستم نوین تولید مناسب نیست.برعکس،نیروی کار ماهر باید زمان خود را به گونه ای انعطاف پذیر مدیریت کند و گاه زمان کاری را بیشتر کند،گاه خود را با برنامۀ انعطاف پذیر وفق دهد،و در برخی موارد ساعات کاری و در نتیجه دستمزد را کاهش دهد. این مدریت زمان نگر جدید نیروی کار را می توان همان طور که جان آری پیشنهاد می کند نیروی کار« بهنگام » نامید.
یکی از دلایل رقابتی بودن بنگاه شبکه ای، چارچوب زمانی انطباق پذیری آن با تقاضای بازار و تغییرات تکنولوژی است. بنابراین، نمونۀ تولید شبکه ای، یعنی شرکت بافندگی چند ملیتی بنتون در سال 1995 از رقیب امریکایی خود یعنی شرکت گپ عقب ماند چون نتوانست همچون گپ به سرعت از مدلهای جدید که بر اساس سلیقه های متغیر مشتریان ایجاد می شود پیروی کند. شرکت گپ مدلهای خود را هر دو ماه یکبار تغییر می داد ولی شرکت بنتون تنها دو بار در سال اقدام به اینکار می کرد.
کوچک و فشرده شدن عمر کاری
کار، هستۀ مرکزی زندگی مردم است و در آیندۀ قابل پیش بینی نیز چنین خواهد بود. بویژه در جوامع مدرن، زمان کاری در ازای دریافت مزد، ساختار زمان اجتماعی را شکل می دهد. همانطور که پژوهش مدیسن نشان می دهد، در 100 سال اخیر کشورهای صنعتی در زمینۀ ساعت کاری سالانۀ هر فرد کاهش چشمگیری را مشاهده کرده اند. این کاهش زمان کاری در واقع بر افزایش چشمگیر تعداد کارگران که ناشی از افزایش تعداد شغلهاست سرپوش می گذارد. دلیل این افزایش مشاغل این است که اشتغال بیش از این که تابع تکنولوژی باشد، بسته به سازمان اجتماعی و نهادی، از گسترش سرمایه گذاری و تقاضا تأثیر می پذیرد.
ساعت کاری و توزیع آنها در چرخۀ زندگی و چرخه های سالیانه، ماهیانه و هفتگی زندگی مردم یکی از ویژگیهای اصلی احساس، لذت و رنج آنهاست. تکامل متفاوت این چرخه ها در کشورها و دوره های تاریخی مختلف نشان دهنده سازمان اقتصادی، وضعیت تکنولوژی، شدت درگیری های اجتماعی و نتایج قراردادهای اجتماعی و اصلاحات نهادی است. کارگران فرانسوی نخستین کسانی بودند که در کشورهای اروپایی، پس از مبارزات سخت اجتماعی و به قدرت رسیدن جبهۀ مردمی در سال 1936، 40 ساعت کار در هفته و حق استفاده از تعطیلات با حقوق را به دست آوردند. بریتانیای کبیر، امریکا و ژاپن، پایگاه استاخانوویسم بودند که توسط تجارت تحمیل شده بود و میزا تعطیلات کارگران پنجاه درصد یا یک سوم کمتر از کارگران آلمان، فرانسه، یا اسپانیا بود که هیچگونه تأثیری بر میزان بهره وری نداشت.
با این همه، بطور کلی به مدت بیش از یک قرن، از سال 1870تا1980، در اقتصادهای صنعتی می توان شاهد دو گرایش مرتبط به سوی کاهش زمان کار هر کارگر، و افزایش همگون سازی و تنظیم زمان کاری به عنوان بخشی از قرارداد اجتماعی بود که زیربنای دولت رفاهی است. اما به تازگی این روندها به سمت الگویی گرایش یافته اند که هر روز پیچیده تر و متغیرتر می شوند. به نظر م رسد مسأله اصلی، تنوع روزافزون زمان کاری و برنامه های کاری باشد که نشانگر گرایش به سوی تمرکز زدایی نیروی کار در فرایند کار است. از این رو، پژوهش سازمان بین المللی کار در سال 1994 در بارۀ تغییرات زمان کاری در 14 کشور صنعتی مشاهدات خود را بدین گونه بیان می کند:
پیداست در بلند مدت، کاهش ساعت کار گرایش مسلط جوامع خواهد بود. همچنین در 20 سال گذشته، در اکثر کشورها زمان کار کاهش یافت ولی این کاهش با ترکیبهای متفاوتی از افزایش کار پاره وقت، کاهش واقعی ساعت کار توافقی هفتگی و سالانه و ساعت کار در طول زندگی انجام گرفته است. با این حال، در تحلیل این گرایش اصلی ممکن است برخی از گرایشهای آشکار به سوی افزایش ساعات، دست کم در برخی از کشورها و برخی از گروههای کارگران در کشورهای مختلف را نادیده بگیریم. این گرایشها ممکن است نشان دهندۀ تفاوت فزایندۀ طول ساعت کاری در کشورهای مختلف یا در یک کشور پس از دورۀ طولانی استانداردسازی و هماهنگ سازی ساعات کار باشد.
دلیل این تنوع چیست؟از سویی،تفاوتهای نهادی در تنظیم بازارهای نیروی کار وجود دارد،امریکا،ژاپن،واتحادیۀ اروپا از منطقهایی کاملاً متمایز پیروی می کنند.از سوی دیگر،در داخل کشورها،ساعات کاری طولانی تر در دو گروه متمرکز هستند:متخصصان رده بالا و کارگران خدماتی فاقد مهارت.متخصصان رده بالا به دلیل نقشی که در تولید ارزش افزوده دارند،و کارگران بی مهارت به دلیل قدرت چانه زنی ضعیف شان که اغلب ناشی از وضعیت مهاجرت یا ترتیبات کاری غیر رسمی آنها است.ساعات کار کوتاه تر و برنامه های کاری غیر معمول با کار نیمه وقت و کار موقتی ارتیاط دارد،و عمدتاً به زنان و جوانانی مرتبط است که از تحصیلات مناسب برخوردار نیستند.