Iranian Futurist 
Iranian Futurist
Ayandeh-Negar
Welcome To Future

Tomorow is built today
در باره ما
تماس با ما
خبرهای علمی
احزاب مدرن
هنر و ادبیات
ستون آزاد
محیط زیست
حقوق بشر
اخبار روز
صفحه‌ی نخست
آرشیو
اندیشمندان آینده‌نگر
تاریخ از دیدگاه نو
انسان گلوبال
دموکراسی دیجیتال
دانش نو
اقتصاد فراصنعتی
آینده‌نگری و سیاست
تکنولوژی
از سایت‌های دیگر


با بدن انديشيدن 1 گفتگو با رابرت ويلسون

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:
Twitter Google Yahoo Delicious بالاترین دنباله

[06 Apr 2004]   [ ]

رابرت ويلسون ، متولد 4 اكتبر 1941 در تگزاس است. پدرش وكيل و مادرش رقصنده بود . ويلسون در كودكي دچار نوعي عقب ماندگي زباني بود . خانم „بيردهوفمن“ كه خود رقصنده بود ، در هفده سالگي به او كمك كرد تا بر اين بيماري غلبه كند . او اولين درسهاي خود را در مدرسه ي تاتر براي كودكان در زادگاهش فرا گرفت . ويلسون در جواني پس از به پايان رساندن تحصيل در رشته ي „ اقتصاد صنعتي „ ، در رشته ي „معمار داخلي „ ثبت نام كرد و شديدا تحت تاثير اين رشته قرار گرفت . او در دوره ي دانشجويي اش ، در پروؤه هاي مختلف تاتري نيز شركت مي كرد . او در ضمن بعنو ان معلم كودكان عقب مانده نيز كار مي كرد . ويلسون اولين گروه تاتري را كه در سال 1968 تشكيل داد را مدرسه ي بيرد هوفمن نام نهاد . ويلسون يكي از پركارترين و جهاني ترين كارگردانهاي تاتر معاصر است . پروؤه هاي او در اكثر كشورهاي جهان به زبان همان كشورها كار شده و بروي صحنه رفته است . (نمايش „ كا ماونتين „ را در سال 1972 در شيراز به اجرا در آورد . مدت زمان اين نمايش 7 روز - بدون تنفس - بوده است . ) يكي از ويؤگي هاي مهم او اينست كه علاوه بر كارگرداني ، طراحي صحنه و نور نمايشهايش را نيز خودش انجام مي دهد . از همكاران مهم او در طول فعاليتهايش مي توان از فيليپ گلاس ( آهنگساز ) ، سوزان زونتاگ (نويسنده ) و هاينر مولر ( نمايشنامه نويس ) نام برد . معروف ترين آثار نمايشي او عبارتند از : „ نامه هاي ملكه ويكتوريا ( 1974 ) „ اينشتاين در ساحل „ (1976 ) ، „ صبح يك روز زيبا „
با بازي خانم جسي نورمن ،1982) ، „ جنگهاي داخلي „ ( 1984 ) ، „ هملت ماشين „ از هاينر مولر ، (1986 )، „پارسيفال „ ( 1991 ) ، „ بيماريي كه نامش مرگ بود „ (1991) ، „ آليس در تختخواب „ ( به نوشته ي سوزان زونتاگ ، 1993 ) ، „ اورلاندو „ ( با بازي ايزابل هوپرت ، 1993 ) ، „ هانيو/ هاگورومو „ ( بر اساس نوشته ي يوكيو مي شيما ، 1994 ) ، „ به زير سايه ي اين صخره ي سرخ بيا ! „ ( از تي. اس. اليوت ، 1994 ) ، „ هاملت ، يك مونولوگ „ ( 1995 ) ، „ برف در مزا ، پرتره ي مارتا گراهام „ ( 1995 ) ، „ سه راهب در سه پرده „ ( 1996 ) .
در ضمن ويلسون مجسمه ساز و طراح در هنرهاي تجسمي نيز هست و تا بحال بيش از 60 نمايشگاه از آثار او در جهان برگزار شده است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


كلر : وقتي نمايشهاي كارگرداني شده از سوي ديگران را مي بينيد ، چه عنصري را در اين كارها بيشتر دنبال مي كنيد ؟

ويلسون : براي من معماري (آرشيتكتور ) طرحها ي فضا سازي شده جالبند . براي من چگونگي استفاده از فضاي صحنه ، تعيين كننده است . عامل پرارزش ديگر براي من زماني ست كه ببينم در كاري تلاش براي بدست آوردن يك دستور زبان شخصي در حركات ، در نورپردازي و در استفاده از صدا وجود دارد . من هميشه مجذوب آن دسته از آثار نمايشي بوده ام كه امضاي شخصي و غير قابل تعويض آفريننده شان قابل مشاهده است . براي من نوعي از تاتر جالب است كه تحليل نمي كند ، بلكه سلسله روابطي را در اختيار ما قرار مي دهد ، تا بعد رهايشان كند . من نوعي حفظ فاصله با „احساسات „ را در تاتر بر شيوه هاي ديگر ترجيح مي دهم . من احساسات و عكس العمل هاي بالقصد „در سطح نگاه داشته شده“ را بيشتر از“ حسهاي بيرون ريخته شده „ براي تماشاگر مي پسندم .

كلر : شما با تماشاگر هم بنوعي فاصله تان را حفظ مي كنيد .

ويلسون : من در كارم اين فاصله را حفظ مي كنم تا براي تماشاگر امكان فكر كردن بوجود بياورم . من ايده ها ، نشانه ها ، حس ها و شيوه هاي اجرايي مختلف را به تماشاگر عرضه مي كنم . ولي اين فاصله گذاري مرا ياري مي دهد تا صرفا به آنچه „مي گوييم“ يا „انجام مي دهيم „، پايبند نمانم . من بهيچوجه قصد ندارم چيزي را به تماشاگر تحميل كنم . تحليل كار تماشاگر است ، نه وظيفه ي كارگردان ، بازيگر يا نويسنده . در تاتر فرمال ( شكل گرا ي) من ، تشريح تنها كار تماشاگر است .

كلر : تاتر فرمال ( شكل گرا ) را چگونه تعريف مي كنيد ؟

ويلسون : تاتر فرم گرا از آغاز پذيرفته است كه „صحنه „ يك فضاي واقعي نيست . يك اثر در اين فضا بر اساس نوعي „كار يدي „ شكل مي گيرد كه سيستم مصنوعي آن در عمل يك بعد مكانيكي مي يابد . تاتر فرم گرا در حين اينكه مي تواند اكتسابي باشد ، آموختني نيست ، چرا كه پيوسته در يك پروسه ي تكاملي قرار دارد . مثل پرنده اي مي ماند كه از شاخه ي درختي كه بر آن ايستاده به بي انتهايي كهكشان خيره شده باشد ، اين بي انتهايي در ذهن او گسترده تر مي شود و در عين حال وي را بسوي شناخت ساختمان زماني و مكاني اش رهنمون مي سازد . تاتر شكل گرا به همان اندازه كه مي تواند „منطق گرا“ باشد ، بايد توانايي „حس گرا „ بودن را دارا باشد . بعبارت ديگر نيازمند حضور يك تعادل ميان درون و برون است . نوعي آگاهي براي آنچه در يك فضاي دروني مي بينيم يا مي شنويم ، و آنچه در يك فضاي بيروني به سمع و بصر ما مي رسد . اين شناخت تنها راه رسيدن به يك آزادي مشروط است .

كلر : تاتر رئاليستي (واقع گرا ) تلاش مي كند تا ما را از طريق آموزش به سوي رهايي رهنمون سازد .

ويلسون : در تاتر رئاليستي تلاش مي شود كه تمامي اتفاقات صحنه اي تا حد ممكن طبيعي بنظر برسد . در اين نوع تاتر بنوعي تلاش مي شود تا مضمون موقعيتها از پيش توسط مجموعه اي از اشارات تعين يابد . براي من ، اما ، برخورد روانشناسانه و احساسات توليد شده توسط آن ، ريشه اي دروغين دارد و واقعي نيست ، بلكه بيشتر سر هم بندي شده و اجباري است . فرماليسم در اين رابطه كمي صادق تر عمل مي كند . خطر تاتر روانشناسانه - ناتوراليستي در اينجا نهفته كه به نوعي „بي مغزي „ متمايل است . در حاليكه فكر كردن تنها در“ سر“ و با „عقل „ انجام نمي شود ، بلكه يك تجربه ي فيزيكي نيز هست . انديشيدن تنها در صورت ايجاد تعادل ميان روح و بدن است كه به انجام مي رسد . عمل روانشناسانه فقط زماني مي تواند كاربرد داشته باشد ،كه در حد يك فكر مجرد ، كه نتيجه اش تنها به بن بست رسيدن است ، تنزل نكند .

كلر : آيا تاتر شما در باله ريشه دارد ؟

ويلسون : وقتي به نيويورك آمدم ، قبل از هر كاري به تاتر برادوي رفتم و از آن خوشم نيامد. بعد به اپرا رفتم كه آن هم مرا چندان به خود جذب نكرد . بعد كارهاي „ جرج بالانشين „ و همچنين „ مرس كانينگ هام „ و „ جان كيج „ را ديدم اين كارها بدليل تركيب كلاسيك شان مرا به خود جلب كردند . فرم گرايي موجود در آنها مرا به خود جذب كرد ، از اينكه مي ديدم رقصندگان براي خود مي رقصند و نه براي تماشاگر ، لذت بردم . حركت و انعطاف بدنشان بر روي صحنه فوق العاده بود . اين تجربه چشمان من را باز كرد ، چرا كه همزمان به شنيدن و ديدن وادارم مي كرد . در اپرا نتوانستم بشنوم ، چرا كه مصور ساختن موسيقي در آن آنچنان منحرف كننده بود كه بايد چشمانم را مي بستم تا بتوانم بشنوم. همين حال را در برادوي نيز داشتم .

كلر : هنرهاي تجسمي تا چه حد در كار شما به تاتر نزديك مي شوند ؟

ويلسون : آنها موازي با يكديگر پيش مي روند ، بدون اينكه تبديل به نقاشي شوند : طرحهاي من و كارها ي نمايشي ام از يكديگر مجزا هستند . يك صندلي صرفا يك صندلي ست . ولي از همين صندلي مي تواند در يك تاتر استفاده شود و در عين حال بطور جداگانه بعنوان يك مجسمه در هنرهاي تجسمي . يك شي ء ، كه خارج از صحنه قرار دارد ، مي تواند در يك ارتباط مشخص و با يك هدف مشخص در صحنه ي نمايش مورد استفاده واقع شود. همين شي ء اما در هر حال ضرورت وجودي خود را در ارتباط با خودش نيز دارد . طرحهاي بر روي كاغذ آمده ، الزاما در جهت ملموس ساختن فضاي صحنه ضرورت وجودي نمي يابند . يك فضاي سه يعدي در تاتر كاربرد كاملا متفاوتي با مثلا يك فضاي دوبعدي بر روي كاغذ دارد . : نورش فرق مي كند ، خطوطش فرق مي كند . خيلي احمقانه مي شد ، اگر مي خواستم هر قابليت تصويري را كه روي صحنه مي خواهم عملي كنم ، بر روي كاغذ بياورم . اين امري غير ممكن است . بايد روش ديگري پيدا كرد ، چرا كه اين دو وسيله با يكديگر متفاوتند . در هنر هر شي يي قوانين خاص خودش را دارد .


- اين مطلب نخستين بار در سال 1998 در كتاب نمايش در شهر كلن به چاپ رسيده است.








مطلب‌های دیگر از همین نویسنده در سایت آینده‌نگری:


منبع:


بنیاد آینده‌نگری ایران



يكشنبه ۹ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۸ آوریل ۲۰۲۴

هنر و ادبیات

+ مرد مرموز  هرمز داورپناه

+ صبح بخیر، آفتاب! هرمز داورپناه

+ ۱۸ کتاب پنج داستان شماره ۲ پرنده زیبا  هرمز داورپناه

+ کتاب 5 بخش اول ۱-مردی در طبقه بالا هرمز داورپناه

+ ۱۷- صعود یا سقوط!؟  هرمز داورپناه

+ ۱۶- اولین آوای رعد! هرمز داورپناه

+ سپیده می گرید!  هرمز داورپناه

+ ۱۵- سپیده می گرید! هرمز داورپناه

+ ۱۴ - .راه طولانی پیش رو هرمز داورپناه

+ ۱۳ – تارهای عنکبوت  هرمز داورپناه

+ 12- ژنرال هرمز داورپناه

+ طولانی ترین روز - بخش دوم هرمز داورپناه

+ ۱۱. طولانی ترین روز! هرمز داورپناه

+ ۱۰ ساعت آخر هرمز داورپناه

+ پشه ها هرمز داورپناه

+ سال ۲۰۲۲ سالی بهتر برای همگی  

+ فرار بزرگ هرمز داورپناه

+ ۷- خبرچین هرمز داورپناه

+ ۶- شاپرک هرمز داورپناه

+ ۵ عملیات "ب"  هرمز داورپناه

+ فصل 4- مردی در چادر هرمز داورپناه

+ ۳- صبح بخیر، آفتاب!  هرمز داورپناه

+ ۲- این دیگه چه مفهموی داره؟  هرمز داورپناه

+ پوست دایناسور هرمز داورپناه

+ ۳۷-ناخدا، به پیش! هرمز داورپناه

+ ۳۶- کلید هرمز داورپناه

+ ۳۵- تله هرمز داورپناه

+ ۳۴- پیرمرد هرمز داورپناه

+ ۳۳- راه طولانی به خانه... هرمز داورپناه

+ ۳۲- میلیونر هرمز داورپناه

+ ۳۱- آدمخوار هرمز داورپناه

+ ۳۰- دیشب چه اتفاقی افتاد؟ هرمز داورپناه

+ ۲۹- کرگدن ها هرمز داورپناه

+ ۲۸ در جستجوی بهشت هرمز داورپناه

+ ۲۷ – خرسها هرمز داورپناه

+ ۲۶– ماتاهاری  هرمز داورپناه

+ مارسل پروست: در جستجوی زمان از دست رفته دکتر شیرزاد کلهری

+ نگاهی به هزار و یکشب دکتر شیرزاد کلهری

+ ۲۵ - پلیس مخفی هرمز داورپناه

+ ۲۴– راننده هرمز داورپناه

+ 23 – جاسوس ایرلندی هرمز داورپناه

+ 22 سایۀ مرگ هرمز داورپناه

+ پائیز پویا ی. صفایی

+ ۲۱ / قدم بعد  هرمز داورپناه

+ ۲۰- اولین قدم هرمز داورپناه

+ ۱۹- از جات تکون نخور! هرمز داورپناه

+ چگونگی و انواع بحران ها دکتر مهدی مطهرنیا

+ ۱۸- مردی در رؤیا هرمز داورپناه

+ توریسم موسیقی معصومه اشتیاقی

+ جامعه شناسی ارتباطات؛ سواد رسانه ای و سواد گفتمانی دکتر حسن بشیر

+ ۱۷ – مرد انقلابی هرمز داورپناه

+ به سوی توفان، بخش ‍۱۶ هرمز داورپناه

+ ۱۵ - آدم خوش شانس  هرمز داورپناه

+ ۱۴- باید یا نباید؟ هرمز داورپناه

+ ۱۲- تاریکخانه هرمز داورپناه

+ ۱۲- غرش توفان هرمز داورپناه

+ 11- خودکشی هرمز داورپناه

+ ۱۰- مردی با یک ترومپت هرمز داورپناه

+ «انسان ایرانی»؟ کدام «انسان ایرانی»؟ گفتگو با ناصر فکوهی مجمد جواد صابری

+ ۹ - پارتی هرمز داورپناه

+ ۸- جاسوس روسیه! هرمز داورپناه

+ ۷- اسکانک هرمز داورپناه

+ ۶- جسد  هرمز داورپناه

+ 5 - مردی در تابوت  هرمز داورپناه

+ بخش 4: سانفرانسیسکو : روز نخست هرمز داورپناه

+ به سوی توفان - بخش سوم: لال بازی! هرمز داورپناه

+ حقیقت در هنر 

+ عروسی مرگ  بیژن

+ به سوی توفان 2- شیکاگو هرمز داورپناه

+ اسفند زبان، منزلت و قدرت در ایران دکتر محسن رنانی

+ پوزخند خدا...... بیژن

+ به سوی توفان هرمز داورپناه

+ عکسی سیاه و سفید، دستبند بر دست و  بیژن

+ جهانی شدن و فرهنگ 

+ شان پن، بازیگر برنده اسکار، به نویسندگی روی آورده است BBC

+ دختران انقلاب ی. صفایی

+ سوزان سانتاگ: بورخس به ما آموخت کتاب راهی برای رسیدن به انسانیت است 

+ حقیقت هنر چیست؟ حامد گنجعلی‌خان حاکمی

+ کتاب کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم محمود پوراکبری

+ 12- پرواز هرمز داورپناه

+ پرواز بی پایان - فصل اول، بخش 3 گلناز داورپناه

+ 11- سفر به شمال هرمز داورپناه

+ پرواز بی پایان - فصل اول، بخش 2 گلناز داورپناه

+ 10- سینه سرخ ها هرمز داورپناه

+ درد برخی ادبیاتی‌ها «بی‌دردی» است محمدرحیم اخوت

+ پرواز بی پایان (یا :سراب زرین ) گلناز داورپناه

+ 9- جناب دکتر... هرمز داورپناه

+ 8 -انجمن هدایت هرمز داورپناه

+ 7- مرد عوضی هرمز داورپناه

+ 6 - بُزی هرمز داورپناه

+ 5- پایانِ یک آغاز هرمز داورپناه

+ 4- گرگ ها هرمز داورپناه

+ 3- شتر دیدی ندیدی هرمز داورپناه

+ ۲- خون آشام هرمز داورپناه

+ نگاه نو شمارة 113،بهار 1396 منتشر شد 

+ کتاب ۲: نوجوانی - فصل اول: قهرمان هرمز داورپناه

+ 46 – کودتا  هرمز داورپناه

+ وقتی یک فیلسوف رمان می‌نویسد مهسا رمضانی

+ 45- خروس جنگی هرمز داورپناه

+ اسکار ۲۰۱۷؛ «فروشنده» برنده شد 



info.ayandeh@gmail.com
©ayandeh.com 1995